December 4, 2013, 2:07 am
دیدار با جعفر شهری در یک صبح پاییزی : روزی روزگاری طهران
جعفر شهری که خود را شعرباف، شعریباف و شهریباف هم نامیده در یکی از عقبافتادهترین مناطق تهران به نام عودلاجان و در خانوادهای فقیر به دنیا آمد.
پدر شهری به روایت خودش، خشن، تندخو، کینهتوز، خودخواه، ستمکار، دروغگو، زنباره و در یک کلام پر از عیب و پستی بود، مردی که در کودکی از فرزند و همسرش جدا شد و آنها را بیسرپرست رها کرد.
شهری با یادآوری خاطرات بد و رنجآوری از پدر و شوهر مادرش که پس از پدر گرفتار او شد، در برخی نوشتههایش به ویژه در کتاب «گزنه» زندگینامه خود را در قالب داستانی جذاب نقل میکند. شهری درباره پدرش مینویسد: «پهلوانپنبهای بود که فقط زورش به ضعیف میرسید. پدری که از بزرگی و سرپرستی فقط تنبیه و توبیخ و زجر و شکنجه را آموخته بود...»
بدگوییهای شهری از پدر تمامی ندارد تا جایی که در گزنه مینویسد: «اگرچه پدرم بود، لیکن ابلهی بود که تالی او مگر مادرش، یعنی جدهام را معرفی مینمایم».
شهری هر اندازه که از پدر، بد میگوید برعکس از مادر به نیکی یاد میکند و او را زنی فهیم، ملایم و با روحیهای سازگار معرفی مینماید. در «گزنه»، شهری از پدر مادرش اینگونه یاد میکند: «تا زنده باشم از پدر دل آزرده میباشم و به مادرم رحمت میفرستم که از آن نیشها چشیده و از این نوشها خوردهام.»
در کنار آشفتگیهای خانوادگی، همراه با نامهربانیهای پدر و شوهر مادرش، آنگونه که از برخی نوشتههایش برمیآید، شهری با فقر ویرانکنندهای هم در کودکی و جوانیاش روبهرو بوده است، شرایطی که باعث میشود تا شهری برای به دست آوردن چیزی بخور و نمیر و سیر کردن شکم خود و کمک به خانواده و در نهایت تحمیل نشدن به پدر و مادر و بعدها شوهر ننه، به قول خودش مانند «گاو خرمنکوب و اسب عصاری» کار میکرده است، در کتاب «شکر تلخ» مینویسد که «دایم در گرد خود در گردش» بوده و به غیر از «تلاش معاش و پر کردن آخور اطرافیان نانفهم زباننفهم، مجال تفکر و اندیشه دیگر نداشته» است.
فقر خانواده و کار کردن برای به دست آوردن چیزی بخور و نمیر و سیر کردن شکم خود و کمک به خانواده و سربار پدر و مادر و دیگران نبودن، او را از رفتن به مدرسه و تحصیل رسمی بازداشت تا جایی که در مجموع سه سال، آن هم پراکنده و گاه و بیگاه به مدرسه رفت.
شهری در گزنه مینویسد: «هر روز یا لنگ کاغذ و قلم و مداد و دفتر و کتاب بودم یا ماهانهام نرسیده بود که زیرچوب و فلک میافتادم. همیشه به شدت دستم باد کرده و پشت ناخنهایم سیاه بود. از بس که چوب خورده بودم».
آن روزی که شهری را از مدرسه بیرون انداختند و قرار شد که دیگر به مدرسه نرود، به قول خودش «مثل آن بود که خدا دنیا را به او داده است».
جعفر شهری در بیرون از خانه و به دور از جمع خانواده، در میان مردم کوچه و خیابان بزرگ شد و پرورش یافت. آنچه از خواندن و نوشتن و فرهنگ و معارف یاد گرفت، از مدرسه مردم کوچه و بازار بود. سوادآموزی و به دست آوردن اطلاعات ادبی و فرهنگی او داستانی دارد طولانی و جذاب و عبرتآموز که شهری در گزنه آن را شرح میدهد؛ «هنگام شاگردی در یک دکان ریختهگری که قاشق و چنگال میساخت، شهری پسر مالک دکان را در رفت و آمد به مدرسه در خیابان لختی- سعدی امروز- که آن زمان جای ناامنی بود، همراهی میکرد. روزی شهری از پسر صاحب کار که در بالاخانه دکان با خانوادهاش زندگی میکرد، خواست که به او کتابهایی بدهد و در خواندن و معنی کردن لغات کمکش کند. پسر صاحب کار کتابهایی به شهری داد و شهری هم، همراه با سوهان زدن و دندهکاری، کتاب میخواند و لغات دشوار را مینوشت و در مراجعت از مدرسه معانی آنها را از پسر صاحب کار میپرسید. روزی که استاد شوق شهری را به خواندن و نوشتن دید، کار را به او کنترات داد و به شاگردش اجازه داد پس از تمام کردن کار، در اختیار خود باشد.»
از آن پس بود که زندگی جعفر شهری زیر و رو شد، پسرک مدرسهنرفته و بیسواد، اوقات بیکاری زیر سقف درگاه، روبهروی دکان میایستاد و از پسر مالک که در بالاخانه دکانی زیر کرسی مینشست و در اتاقش را باز میگذاشت و بلند و بلند میخواند، درس میگرفت.
شهری نوجوان با پشت کار و همتی بلند، با اشتیاق و عشقی باورنکردنی، در بهار سال بعد، با پسر صاحبکارش که کلاس دوازده بود، در دانستن نظم و نثر برابری میکرد.
شهری دیگر میتوانست شعر بگوید و مطلب بنویسد. در آن هنگام پسر صاحبکار، چند قطعه از شعرهای او را برای چاپ به روزنامهها فرستاد.
شهری برای گذران زندگی به کارهای گوناگونی دست یازید؛ از ریختهگری و شاگردی در کارگاه نقاشی تا بساط کردن در کوچه و بازار و شاگردی در یک دکان دلاکی، شرایطی که باعث شد تا با گذر از لایههای بیرونی و نفوذ به عمق جامعه به عنوان یک کاوشگر روابط اجتماعی، یک پژوهشگر تاریخ اجتماعی تهران و در نهایت نویسندهای با قلم و زبانی روان شناخته شود.
شهری در گزنه روزگار شاگردی در دکان دلاکی را به شیرینی روایت میکند؛ در آن روزگار، دوران جوانی شهری، نزدیک به 80 سال پیش، دلاکها- کارگردان حمامهای عمومی که سر و تن مردم را میشستند- به انواع هنرها آراسته بودند؛ از سلمانی و رگزنی تا طبابت و جراحی و گاه جنگیری و رمالی توسط دلاکها انجام میشد.
شهری به عنوان شاگرد دلاک برخی از معارف ادبی و علوم را آموخت و اطلاعات پیشین خود را کامل کرد. او در گزنه از استاد خود مینویسد: «مردی بود با اطلاع و نیکاندیش و نوعدوست».
آموختهها و مهارتهایی که شهری از شاگردی در دوران کودکی تا جوانی در پیشههای متفاوت یاد گرفته بود در زندگی برایش سودمند افتاد و به قول خودش به خاطر این «همه کارگی» خود را بینیاز از دیگران میدانست.
شهری با دست یازیدن به انواع پیشه و فن و تن دادن به شاگردی صاحب مهارت و سرمایهای شد معنوی و مادی که او را تا مقام استادی بالا برد و در زندگی به جایگاهی رسانه که بچه فقیر عودلاجان، محلهای در جنوب تهران، نزدیک میدان سر قبر آقا، صاحب آنچنان رفاهی شد که به تلافی روزگار نداری، در بهترین مناطق بالای تهران، همسایه ثروتمندان و کاخنشینان شد.
شهری در دوران زندگی با گروه وسیعی از آدمها از طبقات مختلف اجتماعی آشنا شد و با بسیاری طرح دوستی ریخت و رفتوآمد برقرار کرد، این نوع زندگی اجتماعی و داشتن روابط نزدیک و گسترده با اقشار متنوع و تامل در آداب و رسوم و شیوه زندگی و روابط اجتماعی آنها، از او یک تهرانشناس تمام و کمال و یک نویسنده راویگرای ساخت.
نوشتههای جعفر شهری را میتوان به هفت گروه تقسیم کرد: داستان کوتاه و بلند، تاریخ اجتماعی، ادبیات شفاهی، سفرنامه، زندگینامه، پزشکی عامه و مطالب دینی.
روایت است که شهری نخستین نوشتهاش را در 13 سالگی چاپ کرده اما از چگونگی آن اطلاعاتی در دست نیست.
در جوانی با نام مستعار برای برخی جراید از جمله نشریه فکاهی توفیق مطلب مینوشت.
شهری اهل یادداشتبرداری نبود و هر آنچه مینوشت، از حافظه و ذهن قوی و ماندگار او برمیآمد، و روی کاغذ میرفت...شهری سادهنویس بود، بیپروا و تند و تیز مینوشت و رمز و رازها و حرف و حدیثهای زیبا و زشت، پاکیزه و ناپاک زندگی مردم تهران را افشا میکرد.
آثار شهری تاریخ اجتماعی و فرهنگ عامه تهران را بازتاب میدهد و خلق و خو و خصلت تهرانیها را در خانه و خانواده در کوچه و بازار، زیرگذر و درون قهوهخانهها، در هنگامه بزم و شادمانی، در محیط کار و در نهایت زندگی پنهان و آشکار آنها را با قلمی روان و با شیوه روایی،
حکایت میکند.
«حاجی در فرنگ» نخستین نوشته جعفر شهری در 1344 خورشیدی منتشر شد. در این کتاب دو جلدی نویسنده به شرح سفر خود به مکه و اروپا میپردازد. سفرنامه دیگری هم با عنوان «حاجی دوباره» از او در دست است که در 1356 خورشیدی به بازار آمد.
«شکر تلخ» و «گزنه» دو داستان بلند از شهری است که در سالهای پایانی دهه 40 خورشیدی به بازار آمدند، ضمن اینکه مجموعه داستانی هم با عنوان «انسیه خانم» از او باقی مانده است.
در آخرین اثر داستانی او که نام پر معنای «قلم و سرنوشت» را بر پیشانی خود دارد، شهری با گذر و گریزی در زندگی خود، بریدههایی از دوران میان سالیاش را برای مخاطب بازگو میکند. این کتاب در 1384 خورشیدی، چند سال پس از مرگ نویسنده منتشر شد.
«شکر تلخ» و «گزنه»، زندگی تلخ و سرشار از درد و بیتابی زنان و مردان تهرانی در سالهای پایانی دوره قاجار را آشکار میکند، شهری در این دو اثر، آینهای مقابل زندگی خود نشانده است.
داستانهای شهری، در قالب تعریفشده داستاننویسی نمیگنجند، بلکه بهنوعی به قصهگویی و روایت نفس پهلو میزند.
شهری دو کتاب به نامهای «اعجاز طب و درمان» و «حکیم خانواده» دارد که در آنها به پزشکی عامه، طبابت سنتی، درمان بیماریها و خواص خوراکیها میپردازد. از او اثری هم با عنوان «کتاب علی» باقی مانده که ترجمه و شرح کلمات امام اول شیعیان در نهجالبلاغه را دربرمیگیرد.
در کنار همه این آثار، اما جعفر شهری دو کتاب به نامهای «طهران قدیم» (1371 خورشیدی) و «تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم» (1367-1368 خورشیدی) از خود بر جای نهاده که حاصل و عصاره یک عمر درنگ و کاوش در زندگی تهران و تهرانیها را پیش روی مخاطب میگستراند.
«طهران قدیم» را شهری به تشویق سید ابوالقاسم انجوی شیرازی، پژوهشگر معروف «فرهنگ عامه» در پنج جلد نگاشته است. روایت است که شهری از 1329 خورشیدی به فراهم آوردن مطالب تاریخ تهران سرگرم بوده است زمانی که در بالاخانه آرایشگاه مردانهای به نام سیما در خیابان بوذر جمهری، میان سقاخانه نوروزخان و مسجد سلطانی، حوالی خیابان خیام مینشست و مینوشت. البته در ارتباط با مساله، نقلقولها متفاوت است از جمله اینکه آمده است، در آن دوران و در بالاخانه آرایشگاه سیما، جعفر شهری سرگرم نگارش کتاب «حاجی در فرنگ» بوده است.
تاریخ اجتماعی تهران، در واقع یک دانشنامه جامع و کامل است که در آن از انواع پیشه و صنعت، از چگونگی کسب و کار و زندگی و گذران شب و روز مردم تهران، بر مبنای تاریخ شفاهی و دانستههای شخصی و تجربیات نویسنده، سخن به میان میآید. شهری کتاب دیگری هم دارد به نام «قند و نمک» که ضربالمثلهای تهرانی به زبان محاوره در آن گرد آمدهاند.میگویند فکر نخستین خلق «قند و نمک» در ذهن شهری در سفری به انگلیس و اقامت کوتاهش در لندن شکل گرفته است. روزی در گفتوگو با عروسش بر سر سفره غذا به ارزش و اعتبار ضربالمثلهای فارسی و نقش اجتماعی و آموزشی آن در جامعه پی میبرد و در برگشت به ایران به گردآوری ضربالمثلهای متداول تهرانی میپردازد.
برای بچههای تهران برای کسانی که تهران را از سالهای آغازین دهه 1300 خورشیدی به یاد دارند، برای آنهایی که سالهای پرالتهاب و سرنوشتساز دهه 20 و 30 خورشیدی تهران را میشناسند برای همه کسانی که تهران، فرق ندارد، دیروز یا امروز را دوست میدارند و برای پسرکی که تهران را، جنوب شهر را مثل کف دستش میشناسد، نوشتههای جعفر شهری یک رنگ و بوی دیگری دارد.
برای پسرک کهنسالی که جنوب تهران، راهآهن، پشت خط، میدان اعدام، چهارراه مولوی، زیرگذر لوطی، زیر بازارچه شاپور، بوذر جمهری، سبزه میدان، بازار مسگرها و امیریه را مثل کف دستش میشناسد و دوستشان میدارد، کتابهای جعفر شهری برایش یادآور روزگاری است که نوستالژی آن گلویش را میفشارد.
جعفر شهری حتما عمارت کلاهفرنگی در میدان منیریه، چسبیده به ابوسعید در امیریه آن سالها را میشناخته که اینگونه «طهران قدیم» را مقابل چشمهای بچههای تهران میکشاند.
جعفر شهری در 1293 خورشیدی به دنیا آمد و در آذر 1378 خورشیدی پای در رکاب رفتن گذاشت.
یاد حافظ در هند با حضور محمود دولتآبادی و بهاءالدین خرمشاهی: حافظ شاعر تمام جهان است
شارحان هندی حافظ، مراسمی بود که با همکاری مجله بخارا، موسسه فرهنگی هنری ملت، سفارت هند در ایران و انجمن دوستی ایران و هند تدارک دیده شده بود، عصر دوشنبه 11 آذر ماه 1392 برابر با دوم دسامبر 2013 در سفارت هند برگزار شد. دکتر رضا والا این نشست را با خیرمقدم به حاضران به ویژه به دی.پی.سری واستوا، سفیر هند در ایران، محمود دولتآبادی و بهاءالدین خرمشاهی آغاز کرد.
در این جلسه علی دهباشی درباره خرمشاهی چنین گفت: «استاد خرمشاهی دانشی مردی است که در هر زمینه کار کرده، آثار ارزشمندی را خلق کرده و ما دیگر مثل استاد خرمشاهی نداریم. در مطالعات حافظپژوهی متجاوز از 14 کتاب و بیش از یکصد مقاله نوشتهاند که فقط یکی از کتابهای ایشان «حافظنامه» در دو مجلد به چاپ سی و چندم رسیده است و همینطور کتاب ارزشمند «ذهن و زبان حافظ» و... »
سپس نوبت به بهاءالدین خرمشاهی رسید تا درباره شارحان هندی دیوان حافظ سخن بگوید: «نکته مهمی که در ابتدا باید به آن اشاره کنم آن است که دیوان حافظ پیش از آنکه در ایران منتشر شود، نخستین بار در 1791 در کلکته به چاپ رسید.
و ظاهرا کهنترین کتابی که مطلبی از زندگی حافظ در آن آمده، کتاب لطایف اشرفی است که یک عارف مقیم هندوستان به نام سید اشرف الدین جهانگیر سمنانی نوشته است. اگر چه در بخشهایی از این کتاب از دیدار سید اشرفالدین با حافظ که با عنوان «مجذوب شیرازی» از او یاد میکند صحبت کرده است. آذری توسی شاعر دیگر پارسی گوی است که در دربار سلاطین دکن از حافظ به تفصیل یاد کرده:« کمتر از یک قرن از درگذشت حافظ ابراهیم قوام فاروقی در شرفنامه منیری یا فرهنگ ابراهیمی از حافظ اشعاری را نقل کرده است. بنا به شواهدی شاعران بزرگ هند متاثر از اشعار حافظ بودهاند و ظاهرا باید اشعار حافظ از همان زمان حیات وی به هندوستان رسیده باشد و توجه شعرای فارسی زبان آنجا را برانگیخته باشد. شواهدی از این دست: شکر شکن شوند همه طوطیان هند/ زین قند پارسی که به بنگاله میرود.
و حتی محمد گلندام در مقدمه حافظ اشاره کرده است که غزلهای حافظ به اقالیم ترکستان و هندوستان هم رسیده است.
یکی از دلایل اصلی اقبال حافظ در هند توجه شاهان گورکانی هند و عادل شاهیان بیجاپور به غزلیات حافظ بوده است و نسخههای بسیار در دوره اکبرشاه، جهانگیر شاه و بسیاری از پادشاهان دیگر از حافظ به دست آمده است. یکی دیگر از زمینههای اقبال حافظ در هندوستان این است که نویسندگان فارسی زبان این سرزمین از حافط تاثیر گرفتهاند و آثار خود را با اشعار حافظ تزئین کردهاند. اشاره به اشعار حافظ و توسل به او را در تمام تالیفات شعری این سرزمین میشود دید. شرحها و تفسیرهای حافظ هم الاماشاءالله وجود دارد و دیوان حافظ به زبانهای بنگالی، پنجابی، هندی مراتهی و انگلیسی چاپ شده است و بیش از 30 ترجمه از حافظ به این زبانها وجود دارد و به همین نسبت هم شرح بر دیوان حافظ نوشته شده است و تا 50 سال پیش 400 نسخه خطی حافظ در کتابخانههای هند موجود بوده است.»
دی.پی.سری واستوا نیز حافظ را شاعری جهانی خواند و گفت: «حافظ تنها شاعر شما نیست، در هند نیز بسیار گرانقدر است. او شاعر تمام آسیا و البته شاعر تمام جهان محسوب میشود. بین ایران و هند پیوندهای زبانی و فرهنگی وجود داشته است و ارتباطهایی هم در بخش عرفان و فلسفه همواره بین این دو سرزمین وجود داشته. عرفان اسلامی از طریق زبان فارسی به هند راه پیدا کرد و حافظ به اتفاق آرا به عنوان یکی از بزرگترین شاعران عرفانی شناخته میشود. میراث عرفانی حافظ از طریق غزلهایش در تمام جهان پراکنده شده است. حافظ از جایگاه بسیار مهمی در هند برخوردار است. رویداد بسیار بزرگی که از سوی بسیاری از مورخان ادبی تایید شده این است که حافظ از سوی برخی از پادشاهان به هند دعوت شده است. سلطان قیاسالدین از بنگال از حافظ دعوت کرد اما حافظ علاقهای نداشت که این مسافت طولانی را طی کند. اما به دلیل احترام گذاشتن به دعوت سلطان قیاسالدین غزلی برای او فرستاد: «شکرکن شوند همه طوطیان هند/ زین قند پارسی که به بنگاله میرود.» تعداد زیادی از غزلهای حافظ در هند مورد استفاده قرار میگیرد و همچنین توسط خوانندگان هندی استفاده میشود. حافظ الهامبخش بسیاری از شخصیتهای بزرگ همچون تاگور در هند بوده است. در پایان با حضور محمود دولت آبادی و سفیر هند یک شال و نسخهای نفیس از دیوان حافظ که به تازگی در علیگر هند به چاپ رسیده به بهاءالدین خرمشاهی و علی دهباشی اهدا شد و کمال گلستانی نیز قلمهایی را به رسم یادبود به دی.پی.سری واستوا، سفیر هند و بهاءالدین خرمشاهی اهدا کرد.
بعد از قیصر نوبت شاملو، اخوان و فروغ است
ایلنا- مراسم رونمایی از سردیس قیصر امینپور، عصر دوشنبه ۱۱ آذرماه با حضور جمعی از مسوولان و اهالی قلم در میدان قیصر امینپور واقع در سعادتآباد تهران برگزار شد.
احمد مسجدجامعی در این مراسم گفت: هدف اصلی از نصب چنین تندیسی، دیده شدن است اما نمیدانم آیا میان این همه تابلو و رنگ، این تندیس دیده خواهد شد یا خیر. جالب است که قیصر در طول زندگیاش همواره از برجسته شدن پرهیز داشت، حتی با پیشنهاد نامگذاری یک میدان در کرمانشاه به نامش، مخالفت کرد. ولی با وجود این از بسیاری چهرههای دیگر مطرحتر و ماندگارتر شد! قیصر. شاعر ایران، شاعر انسان و شاعر آیین بود و جمع شدن این ویژگیها در او، نشانگر رفتار و فرهنگ ایرانی است که باعث ماندگاری او شد.
سهیل محمودی نیز گفت: در مسیر که میآمدم یکی از هنرمندان از من پرسید چرا قیصر؟ من به او جواب دادم البته قیصر هنرمند بسیار خوبی بود اما این روند باید برای هنرمندان و چهرههای برجسته دیگر نیز انجام شود. به عنوان مثال، چرا نباید میدانی در شهر رشت به نام اکبر رادی شود و یا چرا نباید در سبزوار، خیابان محمود دولت آبادی داشته باشیم؟
محمودی همچنین سایه و سپانلو را از چهرههای شایسته برای نامگذاری میادین و خیابانها شهر هستند، اظهار داشت: چرا نباید در زمان حیات این بزرگان، از آنها تقدیر کرد؟ حال آنکه حرکاتی از این دست بر قدر و منزلت آنان چیزی اضافه نمیکند بلکه ما نیازمند افتخار کردن به آنها هستیم.
فاطمه راکعی با تاکید بر ارزشهای اخلاقی و هنری قیصر امینپور گفت: یکی از آرزوهای ما همیشه این بوده که مسوولان فرهنگی کشورمان و اعضای شورای اسلامی شهر تهران انسانهای فرهنگی باشند. بنابراین وجود افرادی مانند احمد مسجدجامعی در شورای شهر، اتفاق بسیار امیدوارکنندهای است.
زندگی سمندریان و روستا جلو دوربین
مهر- محمدعلی سجادی کارگردان سینما از ساخت فیلم مستند «حمید همای» با مروری بر زندگی هنری و شخصی زندهیاد حمید سمندریان و هما روستا خبر داد.محمدعلی سجادی، کارگردان سینما درباره ساخت فیلم مستند «حمید همای» گفت: ساخت این فیلم مستند نوعی واگویه شخصی بوده است چراکه من خودم را وامدار حمید سمندریان و هما روستا در عرصه فرهنگ و هنر میدانم و با ساخت این فیلم مستند ارادتم را به این دو هنرمند عزیز بیان کردم. البته امیدوارم این مستند حق مطلب را درباره این بزرگواران ادا کند.این کارگردان سینما درباره پیشرفت ساخت این فیلم مستند توضیح داد: هنوز اول راه هستم و تنها چهار روز از تصویربرداری کل کار انجام شده و قرار است ادامه کار پس از بازگشت خانم روستا از سفر از سر گرفته شود.سجادی در پاسخ به اینکه آیا این مستند به جشنواره فیلم فجر میرسد، گفت: به طور قطع این مستند به جشنواره فیلم فجر نخواهد رسید چون همانگونه که گفتم هنوز در آغاز راه هستم اما قرار است به مناسبت نکوداشت هما روستا بخشهایی از این فیلم مستند را به شکل کلیپ آماده و در مراسمهای ویژه نکوداشتها پخش کنند.
وی در ادامه گفت: ساخت این فیلم مستند در ادامه تجربههای مستندسازیام است و امیدوارم اثر خوبی از آب درآید. البته ناگفته نماند فیلم مستند و تجربی «سیاوشان» را برای حضور در جشنواره فیلم فجر ارسال کردهام. این فیلم یک اثر تجربی است که روایتی آزاد دارد و در ادامه تجربیات مستندسازیام است.سجادی در پایان بیان کرد: چند طرح فیلمنامه سینمایی آماده کار دارم که امیدوارم شرایط تولید فیلم نسبت به گذشته بهتر شود تا بتوانم فیلم تازهای در حوزه سینمای بلند بسازم.
«سیاووش» کاندیدای بهترین بازی مستقل جهان
ایلنا- پس از افتخارآفرینی بازی آسماندژ در رقابتهای بازیهای آنلاین و کسب عنوان بهترین بازیMMO مستقل سال، اینبار بازی رایانهای سیاووش کاندیدای بهترین بازی مستقل جهان شد. رقابتهای بینالمللی بهترین بازی مستقل جهان چند روزی است که آغاز شده است. این رقابتها بین بازیهای مستقل جهان در وبسایت رسمی IndieDB. com که مرجع بازیهای مستقل جهان است، برگزار میشود. اسپاسنر اصلی وبسایت Desura (یکی از برترین فروشگاههای اینترنتی بازی) است.
جایزه این رقابتها ۱۵۰۰۰ دلار است که به ۱۰ بازی برتر اعطا میشود. مهمتر از جایزه اعتبار بینالمللی بازیهای انتخاب شده است که باعث مطرح شدن و فروش این بازیها در مقیاس بینالمللی خواهد شد.
مهرجویی: از بیمارستان و پزشک معالج «ژیلا» شکایت میکنم
ایسنا- داریوش مهرجویی گفت از بیمارستانی که خواهرش (ژیلا مهرجویی) در آن بستری بوده است و پزشک معالجش در محاکم قضایی شکایت خواهد کرد.
این کارگردان سینمای ایران که بهشدت از درگذشت ژیلا مهرجویی خواهرش متاثر است، گفت: خواهرم مشکلش طوری نبود که حتما عمل شود اما پزشک معالج برای اینکه پول خودش را بگیرد، این کار را کرد.
وی ادامه داد: ژیلا میتوانست سالها زندگی کند و به مرگ طبیعی از دنیا برود اما متاسفانه عملش کردند و چند روز پس از عمل هم در همان بیمارستان، ساعت 6 صبح کسی حواسش به او نبوده است و دچار افت فشار میشود و از دنیا میرود. به همین دلیل من به خاطر سهلانگاری دکتر «م.» جراح قلب و بیمارستان «ل.» از آنها به دادگاه شکایت خواهم کرد. مهرجویی در مراسم یادبود خواهرش ژیلا مهرجویی طراح صحنه و لباس سینمای ایران هم بهشدت از وضعیت آلودگی هوا شکایت کرد و گفت: آلودگی هوا همه را دارد میکشد. رییس محیطزیست این مملکت باید به ما جواب بدهد نه اینکه فقط حرف بزند. شهردار عزیز کاری بکن همه دارند میمیرند.
ژیلا مهرجویی طراح صحنه و لباس سینمای ایران بهتازگی بر اثر افت فشار پس از عمل جراحی قلب در یکی از بیمارستانهای تهران از دنیا رفت.
↧
December 5, 2013, 2:11 am
برج
مش مراد هر روز قبل از سپیده با صدای خروس از خواب بیدار میشد. یک لیوان شیر تازه گاو سر میکشید، یک لگد محکم به پهلوی محمد حسن میزد و تا او را به زور سر زمین زراعی نمیبرد دست بردار نمیشد! البته گاهی بدری خانوم وساطت میکرد تا تک پسرش دو ساعتی بیشتر بخوابد. بدری خانوم تنها کسی بود که اگر حرفی میزد مش مراد توان مقاومت نداشت و فقط میگفت «چشم» بعد هم زیر لب چند تا فحش آب دار به پسر تنبلش میداد و به مزرعه میرفت.
یک زمین زراعی دو هزار متری که دقیقا روبهروی محل سکونت مش مراد بود و شکل و شمایلش سالها بود که دست نخورده بود. این طور که مش مراد شنیده بود جد در جدش در همین مزرعه کشاورزی کردهاند و مش مراد هم مزرعه و شغلش را از پدرانش به ارث برده بود و این روزها تنها دغدغهاش این بود که این محمدحسن احمق همه سابقه درخشان خانوادگیشان در کشاورزی را به گند بکشد!
سه سالی میشد محمد حسن کشاورزی را زیاد جدی نمیگرفت و تمام وقتش را در طویلهای که بعد از کلی جر و بحث با مش مراد در گوشه مزرعه بنا کرده بود، میگذراند. همینطور گاو و گوسفند زیاد میکرد. این اواخر درآمدش از مش مراد خیلی بیشتر شده بود. البته مش مراد هم همچین بدش نمیآمد، همان شیر تازه گاوی که هر روز میخورد را مدیون گاوهای محمدحسن بود، تازه این اواخر گاهی دور از چشم محمدحسن به طویله سر میزد و گاوها را تر و خشک میکرد! اما همچنان با محمدحسن دعوا داشت که تو یک کشاورزی و نباید سرت به کار دیگری گرم شود! اما معلوم بود که الکی است و خودش هم از پول گوسفندها که این روزها به قدر کافی گران بودند بدش نمیآمد. مثلا همین سه شب پیش که اتوبان پشت مزرعه حسابی شلوغ بود، ساعت دو شب همه رانندهها دستشان روی بوق بود، خروسهای بیچاره شب و روزشان را قاطی کردند و کل مزرعه را بی خواب کردند، گاوها حسابی رم کردند و در طویله را شکستند و نصف گندمها را لگدمال کردند. اما مش مراد ککش هم نگزید! و این یعنی این روزها کشاورزی را فقط برای زنده نگاه داشتن شغل آبا و اجدادیاش انجام میدهد و درآمدش خیلی برایش مهم نیست! اما مشخص بود که بدون کشاورزی وجودش زیر سوال میرفت!
همه چیز خوب بود، روزها میگذشتند و محمدحسن همینطور گوسفند میفروخت و روزبهروز پولدارتر میشد. پولهایش را به بدری خانوم میداد تا برایش نگه دارد. مش مراد هم برای خودش مشغول کشاورزی بود و هفتهای یکبار با محمدحسن دعوای حسابی که تو باید کشاورز شوی!! که در نهایت با پا درمیونی بدری خانوم مشکل حل میشد و میرفت تا یک هفته بعد! اما مشکل بزرگ از وقتی شروع شد که لودرها و جرثقیلها به زمین همسایه آمدند و شروع کردند به شخم زدن و کاشتن تیر آهن! کمتر از یک سال طول کشید تا سایه برج همسایه کل مزرعه مش مراد را اشغال کند و این یعنی کشاورزی تعطیل!!! محمدحسن و بدری خانوم که عین خیالشان نبود! تازه خوشحال هم بودند! اینطوری شاید مش مراد فضای بیشتری برای نگهداری گاو و گوسفند به آنها میداد و آنها پول بیشتری درمیآوردند و همین اتفاق هم افتاد. مش مراد به آنها اضافه شد و مشغول دامداری شد. با خودش عهد بست که آنقدر پول در بیاورد که کل برج را بخرد، آن را خراب کند تا آفتابش را پس بگیرد! یک طویله دیگر ساختند، هر روز به تعداد گوسفندها اضافه شد.
دو سال بیوقفه گوسفندها زاییدند و فروخته شدند تا ساخت برج به پایان رسید و ساکنین آمدند. همان ابتدا با پساندازهای بدری خانوم و درآمد این دو سال سه واحد برج را خریدند. و این شروع یک مشکل دیگر برای مش مراد بود. دو ماه از خرید خانهها گذشته بود که بدری خانوم پیشنهاد داد که اسباب و اثاثیه را جمع کنند و به یکی از واحدهای برج نقل مکان کنند. اما مش مراد نمیتوانست! ترک مزرعه پدریاش مثل این میماند که لعنت فرستاده باشد به جد و آبادش! در نهایت فشارها به قدری زیاد شد که مش مراد مجبور شد زیر بار این ننگ خانوادگی برود و قبول کند! اما به شرطی که سر عهدشان بمانند و به محض خرید کل برج آن را خراب کنند و به مزرعه خودشان برگردند!
زندگی در برج هم مثل همه چیزهایی که مش مراد با آنها مخالف بود، بعد از چند وقت به او ساخت! مخصوصا که همسایه دیوار به دیوارشان یک مهندس کشاورزی بود. البته مش مراد چیز زیادی از حرفهایش نمیفهمید ولی همین که توی شغلش کلمه کشاورز بود کافی بود که مش مراد هم خیلی او را دوست داشته باشد، و هرچه میگوید قبول کند! مهندس هم مش مراد را دوست داشت، مرد صاف و صادقی که برای زنده نگه داشتن کشاورزی با تمام وجود میجنگد! مهندس وقتی هدف او را فهمید بیشتر هم شیفته او شد و مدام مش مراد را تشویق میکرد به انجام این کار انسانی! مهندس تقریبا همسن و سال محمدحسن بود و این روزها حسابی با هم دوست شده بودند. بدری خانوم هم وقتش را مدام با ساغر، زن مهندس میگذراند.
اما هیچ کدامشان از کار غافل نمیشدند. هر روز صبح به مزرعه میرفتند هر واحد را که میخریدند اجاره میدادند و این باعث میشد که واحد بعدی را زودتر بخرند. اما این اواخر انگار به سرش زده بود و از کار زیاد دیوانه شده بود. همش از مهندس سوالهای عجیب غریب میپرسید.
مثلا میپرسید: «نمیشه یه کار کنیم که برج خراب نشه ولی آفتاب بتابه به مزرعه؟» یا «نمیشه رو پشت بوم همین برج کشاورزی کرد؟» و...
شش سال طول کشید تا مشمراد کل برج را بخرد. بماند که در این شش سال چه سختیها کشید بدون کشاورزی! اما حالا وقتش بود، وقت انتقام گرفتن از برج لعنتی. تبرش را برداشت و به جان برج افتاد، میخواست آجر آجرش را خودش خراب کند تا دلش خنک شود، تا انتقام شش سال کشاورز نبودنش را بگیرد. تبر اول را زد، حسابی دلش خنک شد! نگاهی به مزرعه خشکشدهاش انداخت و مصمم تبر دوم را زد. همین طور پشت هم تبر میزد و به مزرعهاش نگاه میکرد که جای گندم، گوسفند از در و دیوارش بالا میرفت! یک آن دلش به حال گوسفندها سوخت.
شش سال است که همین جور آنها را میکشد تا برج را بخرد حالا با خراب کردن برج یعنی جان آن همه گوسفند بیگناه الکی گرفته شده! یعنی برگشتن به همان جایی که شش سال پیش بود! یعنی شش سال زحمت بیوقفهاش هیچ! اما کشاورزی چه؟ مطمئن بود که روح پدرش در عذاب است. تبرش را برداشت، چشمانش را بست و محکم و محکمتر ضربه زد. محمدحسن و مهندس از راه رسیدند: «بابا! بابا چیکار داری میکنی؟! نزن! مگه ما دیشب حرف نزدیم؟ مگه نگفتی با مهندس برم پیش پیمانکار؟ پس اون همه گوسفند بیگناه چی؟ نزن بابا...» خلاصه مشمراد از خر شیطان پایین آمد و کل یاسینهایی که شب قبل در گوشش خوانده بودند تا راضی شود به جای خراب کردن این برج، مزرعه خودش را هم برج کند را دوباره در گوشش خواندند!
ساعت دو شب بود، اتوبان ترافیک بود و دست رانندهها روی بوق! خروس بیچاره شب و روزش را قاطی کرده بود و تمام برج را بیخواب کرد! گاوها در طبقه یازدهم رم کردند و چنان سم میکوبیدند که کل شهر را به لرزه انداختند!
جمعه در موزه هنرهای معاصر تهران: از کتاب زندگینامه ایران درودی رونمایی میشود
گروه فرهنگ- رونمایی از چاپ پانزدهم کتاب در «فاصله دو نقطه...!» ایران درودی و نمایش تعدادی از آثار این هنرمند پیشکسوت فردا از ساعت 16 تا 20 با حضور نویسنده این کتاب در موزه هنرهای معاصر تهران برگزار میشود.
بنابر گزارش روابط عمومی موزه هنرهای معاصرتهران، مراسم رونمایی از چاپ پانزدهم کتاب «درفاصله دو نقطه...!» از ساعت 16 تا 20 فردا با حضور جمع کثیری از بزرگان فرهنگ و هنر و علاقهمندان به این هنرمند فرهیخته برگزار میشود. همچنین هفت اثر از تابلوهای ایران درودی متعلق به گنجینه موزه هنرهای معاصر تهران به نمایش درخواهد آمد.
در این مراسم «ایران درودی» در خصوص چگونگی نگارش این کتاب و انگیزه شان از انتشار آن با حاضرین سخن خواهند گفت و به مرور خاطراتی که در کتاب آمده است، خواهند پرداخت.
کتاب «در فاصله دو نقطه ...!» زندگینامه خودنوشت «ایران درودی» است که چاپ نخست آن در سال 1375 توسط «نشرنی» منتشر شد. نظر به اهمیت ویژه و استقبال کم نظیر مردم از این کتاب، مراسم رونمایی از چاپ پانزدهم در موزه هنرهای معاصر تهران برگزار میشود.
شایان ذکر است، پیش از این موزه هنرهای معاصر تهران در اردیبهشتماه 1387 میزبان نمایشگاهی از آثارایران درودی با عنوان «جاودانه خلیجفارس» بود که در آن نمایشگاه، 211 اثرنفیس از این هنرمند نامدار به نمایش گذاشته شد.ایران درودی، نقاش صاحب سبک ایرانی در اشاعه و شناساندن هنر نو در جامعه ایران نقش بسیار سازندهای را ایفا کرده است. ایران درودی سالها پیش برنامه متعدد تلویزیونی در خصوص هنر نو را کارگردانی و تهیه کرده است و در مطبوعات ایران (منجمله مجله سخن) مقالات، نقدها و تحلیلهایی درباره نقاشی را به رشته تحریر در آورده است.لازم به ذکر است، ایران درودی که اکنون 76 سالگی را پشت سر گذاشته است، اخیرا بنیادی تحت عنوان «بنیاد ایران درودی» تاسیس و 190 تابلوی نفیس خویش را به واسطه این بنیاد به ملت ایران اهدا کرده است.
بنیاد ایران درودی علاوه بر برنامه ریزی در جهت اجرای فعالیتهای فرهنگی ـ هنری در جهت بسط و توسعه فرهنگ و هنر ایران، قرار است ضمن احداث موزهای، آثار ارزنده این نقاش را به نمایش بگذارد.اکنون با انتشار چاپ پانزدهم کتاب «در فاصله دو نقطه...!» این هنرمند، مردم ایران که تاکنون او را با عنوان نقاشی برجسته میشناختند، با استقبال کم نظیر از این کتاب، نویسنده بودن او را نیز به رسمیت شناختند. درباره این هنرمند چهار جلد کتاب منتشرو چهار فیلم مستند ساخته شده است.
اقتباس سینمایی از بازگشت هیتلر به دنیای امروز
مهر- با اقتباس از یک رمان پرفروش آلمانی که درباره بازگشت هیتلر به زندگی امروز نوشته شده، فیلمی سینمایی ساخته میشود.
کتاب «او دوباره اینجاست» نوشته تیمور ورمس نویسنده آلمانی که به محض انتشار به کتابی پرفروش بدل شد، برای ساخت یک فیلم سینمایی مورد توجه قرار گرفته است.این کتاب که آدولف هیتلر را 66 سال پس از مرگش به دنیای امروز بازگردانده از سال پیش تاکنون بیش از 13 میلیون نسخه چاپی و الکترونیکی فروش کرده و موضوعی را برای آلمانیها زنده کرده که شاید هنوز برایشان بسیار حساس باشد.در این کتاب هیتلر از خواب بیدار میشود، خودش را در دنیای امروز میبیند و سرانجام به ستاره یک کمدی تلویزیونی بدل میشود.نسخه انگلیسی این کتاب آوریل امسال با عنوان «ببین چه کسی برگشته» به بازار آمد.کنستانتینفیلم که یک شرکت مونیخی است اعلام کرد قصد دارد فیلمی را با اقتباس از این کتاب بسازد و آن را سال 2015 راهی پردههای سینماها کند. تیمور ورمس نویسنده کتاب برای نوشتن فیلمنامهای اقتباسی از این کتاب انتخاب شده است.
تفاهم فیلمنامه نویسان برای برگزاری مجمع
ایلنا- در حالی که بسیاری از صنوف عضو خانه سینما مجامع عمومی خود را برگزار کرده بودند و اعضای شورای مرکزی خود را شناخته بودند اما صنف فیلمنامهنویسان به دلیل برخی اختلافات نتوانسته بود مجمع خود را برگزار کند اما بهتازگی این صنف اختلافات خود را حل کرده و بهزودی مجمع عمومی کانون فیلمنامهنویسان سینمای ایران برگزار میشود.
جابر قاسمعلی با اعلام این مطلب افزود: عصر روز سهشنبه جلسهای را با مهدی سجادهچی و خادم بازرس خانه سینما با هدف بررسی مشکلات پیش آمده و اختلافات موجود برگزار کردیم. در این جلسه قرار بر این شد که همه ما برای برگزاری یک مجمع عمومی و دستیابی به یک کانون واحد در صنف فیلمنامهنویسان تلاش کنیم.
وی ادامه داد: براساس توافقات صورتگرفته سهشنبه سوم دیماه در محل خانه سینما مجمع عمومی کانون فیلمنامهنویسان با حضور همه گرایشها و گروهها و افراد برگزار میشود و دستور جلسه آن انتخاب شورای مرکزی و بازرسان است. همچنین بنا به تشخیص مجمع و در صورت لزوم من و مهدی سجادهچی پاسخگوی سوالات افراد حاضر در مجمع خواهیم بود.قاسم علی ادامه داد: تمامی هدف من و دوستانمان و سجادهچی براین است که به یک کانون واحد درباره فیلمنامهنویسان برسیم بنابراین تمامی اختلافات را کنار گذاشته و توافق کردیم که در فضای موجود فقط یک مجمع عمومی برگزار شود.
تلاش میکنیم «ارسطو» حذف نشود
ایسنا- بازیگر نقش ارسطو در سریال «پایتخت» که پیش از این گفته شده بود در «پایتخت 3» حضور نخواهد داشت، از تلاش برای حضور در این پروژه خبر داد.
احمد مهرانفر گفت: حضورم در «پایتخت 3» صددرصد معلوم نیست و اکنون دارد تلاشهایی صورت میگیرد تا بتوانم در «پایتخت 3» بازی کنم.وی همچنین خبری را مبنی بر اینکه داود میرباقری، کارگردان «شاهگوش» به دلیل بازی مهرانفر در این پروژه اجازه حضور او در «پایتخت 3» را نداده است و احتمالا نقش ارسطو از «پایتخت» حذف خواهد شد، تایید کرد و در عین حال گفت: ولی هنوز چیزی معلوم نیست.
مهرانفر، بازیگر نقش ارسطو در سریال «پایتخت» اکنون مشغول بازی در نقش خنجری در سریال «شاهگوش» داود میرباقری است.
«شبی با علی حاتمی» با سخنرانی علی نصیریان
ایبنا- همزمان با هفدهمین سال درگذشت علی حاتمی، مراسم یادبودی در قالب برنامه شبهای ایرانشهر به همت واحد پژوهشی و آموزشی خانه هنرمندان ایران برگزار میشود.
در این مراسم که اجرای آن بر عهده سهیل محمودی است، علی نصیریان، امین تارخ، محمدرضا اصلانی، احمد بخشی و سید محمد بهشتی به سخنرانی درباره شخصیت و آثار زندهیاد علی حاتمی میپردازند. همچنین برای این مراسم از همه دوستان و همکاران علی حاتمی که در فیلمهای او همکاری داشتهاند دعوت شده است.
در بخش دیگری از این مراسم نیز موسیقی سریال «هزاردستان» به صورت زنده برای حاضران اجرا خواهد شد. برنامه «شبی با علی حاتمی» از ساعت 17 و 30 دقیقه پنجشنبه 14 آذر در تالار شهناز خانه هنرمندان برگزار میشود. زندهیاد علی حاتمی، درگذشته در سال 1375، یکی از مهمترین کارگردانان و فیلمنامهنویسان ایران بود.
«حسن کچل»، «طوقی»، «باباشمل»، «سوتهدلان»، «حاجی واشنگتن»، «ستارخان»، «کمالالملک»، «دلشدگان» و «مادر» نام آثار سینمایی و همچنین «هزار دستان»، «سلطان صاحب قران» و «مثنوی مولوی» نیز نام تعدادی از برجستهترین سریالهای این کارگردان فقید ایرانی است. تاکنون درباره زندگی و آثار علی حاتمی کتابهای بسیاری منتشر شده است که از میان آنها میتوان به «علی حاتمی؛ چهره قرن بیستمی ایران» عباس بهارلو، «مجموعه فیلمنامههای حاتمی»، «مجموعه نمایشنامههای تلویزیونی حاتمی» و چند کتاب دیگر اشاره کرد.
قبر قیصر امینپور شبیه قبر حافظ میشود
مدیرکل اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی خوزستان از آغاز طرح تغییر سنگ قبر قیصر امینپور و ساخت قبری مستطیلی شبیه قبر حافظ بر مزار او خبر داد و گفت: مجموعه فرهنگی در آرامگاه این شاعر تا سالگرد درگذشتش در آبان آینده افتتاح میشود.
حجتالاسلام سیدلطفالله سپهر درباره تغییر سنگ قبر قیصر امینپور گفت: سنگ قبر مدور قیصر با انتقادهایی مواجه شده است. طراحان، سنگ قبر قیصر را به مرواریدی تشبیه کرده بودند که در صدف (بنای گنبدی آرامگاه) است و این مدور بودن قبر، تشبیه قیصر به مروارید است. شعرهایی هم روی این قبر نقش بسته که باید با نورافشانی مقبره همخوانی داشته باشد. این طرح پیش از مسوولیت من انجام شده است و در زمان مسوولیت من دستور بازنگری آن داده شد. بنابراین قبر او از شکل دایره خارج میشود و سنگ قبری برجسته شبیه سنگ قبر حافظ گذاشته میشود و یک قبر مستطیل اسلامی برای او قرار خواهیم داد.
مدیرکل اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی خوزستان در پاسخ به این سوال که چقدر برای تغییر شکل مقبره قیصر با خانوادهاش هماهنگ شده است، گفت: شعرهای مقبره را خانواده ایشان انتخاب کردهاند. تغییرات هم با هماهنگی خانواده او انجام میشود. البته ما ناچار به تغییرات هستیم، اما سعی میکنیم خانواده او را راضی کنیم و این تغییرات جزو خواستههای پدر او هم هست.مصالح مقبره او از مصالح سنتی است که از آجرهای دستساز اصفهان و کاشیهای هنرمندان برجسته اصفهان استفاده شده و ساخت کاشیهایی با شعرهای قیصر اکنون در اصفهان در حال پخت است که این پروژه از زیباترین پروژههایی خواهد شد که به یاد چهرههای ادبی کشور اجرا شده است.
در جلسه فراکسیون تاریخ و گردشگری مجلس اعلام شد: امیدواری نجفی برای بهرهمندی از منابع صندوق توسعه ملی
گروه فرهنگ- نخستین جلسه فراکسیون تاریخ و گردشگری مجلس شورای اسلامی با حضور معاون رییسجمهور و رییس سازمان میراث فرهنگی، صنایعدستی و گردشگری برگزار شد.
محمد علی نجفی با ابراز خرسندی از تشکیل فراکسیون تاریخ و گردشگری مجلس شورای اسلامی گفت: امیدواریم با تشکیل این فراکسیون شاهد حرکت بنیادین در این عرصه باشیم.
وی تشکیل فراکسیون تاریخ و گردشگری را برای رشد صنعت گردشگری در کشور و در نتیجه توسعه اشتغال موثر دانست و با اشاره به مسایل مطرح شده از سوی اعضای فراکسیون گفت: نمایندگان محترم مردم در مجلس شورای اسلامی هم از منظر فرهنگی و هم از منظر اقتصادی نسبت به مسایل این بخش دغدغههایی دارند که این موضوع برای ما خوشحالکننده و دلگرمکننده است؛ از این رو امیدواریم با همکاری و مساعدت نمایندگان شاهد رفع مسایل و چالشهای این صنعت باشیم.
نجفی در خصوص وضعیت سازمان میراث فرهنگی، صنایعدستی و گردشگری گفت: وضع فعلی این سازمان از منظر برنامه، امکانات، تجهیزات و منابع با دیدگاهها و رویکردها تناسبی ندارد.
وی خاطر نشان کرد: امیدواریم با کمک نمایندگان مردم در مجلس شورای اسلامی بتوانیم شرایط و امکانات لازم برای رسیدن سازمان میراث فرهنگی، صنایعدستی و گردشگری به شان و جایگاه واقعی خود را فراهم کنیم.
نجفی در این جلسه به نشستهای خود با مدیران عامل تعدادی از بانکها و مدیر عامل صندوق توسعه ملی اشاره و ابراز امیدواری کرد سال آینده شاهد رشد سرمایه گذاری در گردشگری و همچنین استفاده از منابع صندوق توسعه ملی برای حل مسایل این صنعت باشیم.
در نخستین جلسه فراکسیون تاریخ و گردشگری هروی نماینده مردم قائنات در مجلس شورای اسلامی نیز با اشاره به ماده «2» اساسنامه فراکسیون تاریخ و گردشگری، تعامل فراکسیون با سازمان میراث فرهنگی، صنایعدستی و گردشگری را برای توسعه گردشگری از رویکردهای اصلی این فراکسیون برشمرد و اظهار امیدواری کرد با برگزاری جلسات این فراکسیون شاهد برون رفت از وضع موجود صنعت گردشگری در
کشور باشیم.
رییس فراکسیون تاریخ و گردشگری مجلس شورای اسلامی از اقتصاد توریسم بنیان به عنوان یکی از مهمترین راهها برای رهیافت به اقتصاد بدون نفت یاد کرد.
منادی، نماینده مردم تبریز در مجلس شورای اسلامی نیز در این جلسه خطاب به رییس سازمان میراث فرهنگی، صنایعدستی و گردشگری گفت: امیدواریم با مدیریت شایستهای که از شما سراغ داریم در دولت آقای روحانی شاهد توسعه صنعت گردشگری باشیم.
منادی در ادامه صنعت گردشگری را یکی از مهمترین محلها برای جبران کسری درآمدهای کشور
عنوان کرد.
خانلری عضو دیگر فراکسیون تاریخ و گردشگری مجلس شورای اسلامی نیز بر نقش این فراکسیون بر حفظ حقوق تاریخی کشور و دفاع از آن به خصوص در بحث سرقتهای فرهنگی تاکید کرد.
مشهدی عباسی، نماینده مردم دماوند در مجلس شورای اسلامی نیز در این جلسه به دکتر نجفی گفت: مبنای برنامهریزی از زمان حضور شما در آموزشوپرورش رنگ و بوی دیگری به خود گرفت که امیدواریم شاهد آثار این نوع از مدیریت در سازمان میراث فرهنگی، صنایعدستی و گردشگری نیز باشیم.
↧
↧
December 8, 2013, 2:43 am
با حضور دولتآبادی، کیارستمی و پری صابری: مولانا به شب بخارا آمد
مهمان ویژه «شب خاندان مولانا» صد و چهل و دومین شب از شبهای مجله بخارا، خانم چلبی، نواده مولانا جلالالدین محمد بلخی بود. این مراسم با همکاری موسسه فرهنگی هنری ملت، دایرهالعمارف بزرگ اسلامی، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، گنجینه پژوهشی ایرج افشار و بنیاد مولانا برگزار شد.
علی دهباشی در آغاز این مراسم گفت: «امشب مفتخریم به حضور خانم چلبی که بیست و دومین نوه از سلطان ولد، پسر بزرگ مولاناست و مسوولیت اداره بنیاد بینالمللی مولانا را نیز بر عهده دارند.» دهباشی یادآوری کرد: «همزمان در تهران و قونیه و در آغاز هفتصد و چهلمین سال خاموشی مولانا جلالالدین بلخی مراسمی برگزار میشود. چند روز دیگر شکلهای دیگری از این بزرگداشت را شاهد خواهید بود.»
در شب مولانای بخارا محمود دولتآبادی چنین شروع کرد:
وه چه بیرنگ و بینشان که منم
کی ببینم مرا چنان که منم
گفتی اسرار در میان آور
کو میان اندرین میان که منم
و پس از این غزل دولتآبادی قطعهای از مقالات شمس به تصحیح دکتر محمدعلی موحد را نیز برای حاضران قرائت کرد و سخنش را با این عبارت از شمس به پایان رساند:
ای خواجه خانه از آن شماست.
دکتر محمدعلی موحد نیز مهمان دیگر این شب بود که در آغاز سخنانش با خیر مقدم به خانم چلبی، فرزند مولانا ادامه داد: تمام جوانانی که اینجا نشستهاند، به دلیل شور و علاقهای که دارند همگی فرزندان مولانا هستند. شمس سخنی دارد، میگوید: فرزندان جان و دلمان، نه فرزندان آب و گِلمان. اینها اگر فرزندان آب و گِل مولانا نیستند، فرزندان دل و جان مولوی هستند.
دکتر موحد در بخش دیگری از گفتار خود گزارشی کوتاه از مولاناپژوهیها در عصر حاضر ارایه داد و مبدا شرح دکتر بدیعالزمان فروزانفر را بر مثنوی معنوی سرآغاز کارهای علمی و انتقادی در این زمینه دانست و ادامه داد:
«با این نظر اگر نگاه بکنیم مولاناپژوهی در ایران معاصر ما یک سابقه هشتاد ساله دارد. کتاب مرحوم فروزانفر در 1315 چاپ شده ولی در همان جا، در مقدمهاش ذکر کردهاند که علیاصغر حکمت، وزیر فرهنگ وقت، سفارش این کتاب را در 1312 به ایشان داده بود. پس از 1312 این پژوهشهایی که جنبه علمی دارد با این کتاب فروزانفر آغاز شد. و درست در همان سال 1315 ما مرحوم جلال همایی را داریم که ولدنامه را، ابتدانامه سلطان ولد را که اولین مثلث مثنویات سلطان ولد است، به چاپ رسید.»
و سپس نوبت به اسین چلبی رسید، بیست و دومین نوه از سلطان ولد و رییس بنیاد بینالمللی مولانا که به همراهی فروزنده اربابی، تنها عضو ایرانی این بنیاد، درباره خاندان مولانا و کار این بنیاد سخن بگوید و فروزنده اربابی نیز سخنان ایشان را که به زبان ترکی ادا میشد به فارسی برگرداند:
«شنیدهام که میگویند وقتی در جایی صحبت از اولیاست، و به ویژه وقتی از ولی بزرگی صحبت میشود مسلما آن ولی و آن اولیا در جمع حضور دارند، هر چه فکر کردم که امشب شب من است، دیدم نه امشب شب جناب مولاناست و در جایی که اسم اولیا برده میشود همه اشخاصی که هستند مهمانان او به شمار میآیند، بنابراین همه به مهمانی مولانا خوش آمدیم.
و همه به خوبی میدانند آنچه امروز ما هستیم و زندگی میکنیم میراثی است که از حضرت مولانا به ما رسیده. روزی حضرت مولانا با سلطان ولد راه میرفتند در قونیه. خیلی از مریدها جلو میآمدند و ادای احترام میکردند و ارادتشان را به نحوی به او نشان میدادند و مولانا متوجه میشود که سلطان ولد از این همه احترام و ستایش بسیار خوشحال شده، از او میپرسد که آیا از این همه احترام خوشش آمده است؟ و سلطان ولد به این پرسش پاسخ مثبت میدهد و مولانا در حق سلطان ولد دعا میکند که در آینده سلطان ولد و فرزندانش نیز از این احترام و ستایش برخوردار شوند. و خدا را شکر که این میراث پس از 740 سال حفظ شده است و نسلهای مولانا از این احترام و تقدیر نصیب بردهاند.»
خانم چلبی در بخشی دیگر از سخنانش به ذکر تاریخچهای مختصر از خاندان مولانا پرداخت: «همانطور که میدانید پس از مولانا پسرش سلطان ولد برای حفظ آثار و اندیشههای مولانا «طریقت مولویه» را تاسیس میکنند و اولین مولویخانه در داخل تربت حضرت مولانا بوده و علاوه بر کشور ترکیه، هر کشوری که سلاجقه به آن راه یافتند، مولویخانهها در آنجا نیز تاسیس شد و بعد هم این کار در دوران عثمانی نیز ادامه پیدا میکند. دانشگاهمانندی که علاقهمندان باید مراحلی را میگذراندند تا بتوانند به داخل این مدرسه راه یابند، در حقیقت نوعی امتحان ورودی وجود داشته. باید زبان فارسی یاد میگرفتند، عربی میآموختند تا بتوانند قرآن بخوانند و درست همانند دانشکده هنرهای زیبا تدریس خط، تذهیب و مینیاتور داشتند. و در راس این مدارس شیخی وجود داشته است. و تمام این مولویخانه زیر نظر یک مولویخانه اصلی، یعنی مولویخانه قونیه، قرار داشتند.»
اسین چلبی در ادامه سخنانش به این نکته اشاره کرد که «شیخ و رییس مولویخانه قونیه حتما باید از پسران و فرزندان حضرت مولانا باشند و البته طی مراسمی حتما به صورت انتخابی، البته از نسل پسری، برگزیده میشده. و این رویه تا 1925 ادامه پیدا میکند. و در 1925 پدربزرگ من، عبدالحلیم چلبی، این مقام را برعهده داشت. بعد قانون منع بسته شدن خانقاهها و زاویهها و مولویهها به اجرا درآمد و خاندان ما مجبور به ترک ترکیه شد و به حلب رفت و من نیز در حلب به دنیا آمدم. و پدر من، جلالالدین چلبی در 16 سالگی به مقام شیخ اعظم میرسد و مشایخ آنجا با پدرم بیعت میکنند و عموی پدرم نیابت ایشان را به عهده داشتند و زمانی که سوریه شروع کرد به بدرفتاری با مولویخانهها ما مجبور شدیم که شبانه خاک سوریه را ترک کنیم و به ترکیه برگشتیم و پدر من همیشه به قانون احترام میگذاشت و آن را رعایت میکرد. تا آنکه در 1974 دولت وقت ترکیه مجددا اجازه داد تا مولویخانهها و خانقاهها دایر شود. پدرم در 1996 به جانب حق شتافت. ولی پیش از مرگ، بنیاد بینالمللی مولانا را به ثبت رساندند.»
امسال از میان مولویپژوهان و کسانی که به نوعی در عرصههای گوناگون بر مجموعه آثار مولانا کار کردهاند، چند شخصیت ایرانی از سوی شورای عالی بنیاد بینالمللی مولانا شایسته تقدیر شناخته شدند که در این مراسم لوح ویژهای توسط خانم چلبی، ریاست بنیاد بینالمللی مولانا به آنان اهدا شد: دکتر محمدعلی موحد (به خاطر تصحیح مقالات شمس)، پری صابری (برای اجرای نمایشنامه شمس پرنده)، دکتر توفیق سبحانی (برای ترجمه آثار گلپینارلی)، عباس کیارستمی (برای کتاب «آتش»، گزیدهای از شمس تبریزی)، سالار عقیلی (برای اجرای غزلیات شمس همراه با موسیقی)، محمد بردبار (که از مشایخ مولویه نیز هست به خاطر سالها تدریس مثنوی) و بهاءالدین خرمشاهی (به خاطر مقالات و گزیده غزلیات شمس).
اهدای جام نقره کار هنرمندان تبریز از سوی بنیاد فرهنگی ملت توسط دکتر مسعود غلامپور به برگزیدگان و نیز به خانم اسین چلبی و فروزنده اربابی یکی دیگر از بخشهای پایانی این مراسم بود.
پدر علم ارتباطات ایران درگذشت: ز دُرج علم و عمل گوهر نفیسی رفت
گروه فرهنگ- کاظم معتمدنژاد از بنیانگذاران و استادان رشته ارتباطات و روزنامهنگاری ایران در ۷۹ سالگی در تهران درگذشت.
وی در جوانی پس از ورود به عرصه مطبوعات و دریافت بورسیه برای تحصیل در پاریس، موفق به دریافت مدرک دکترای حقوق و علوم سیاسی و دکترای تخصصی از انستیتو مطبوعات و علوم نظری دانشگاه پاریس شد.
کاظم معتمدنژاد در سالهای ۳۶ تا ۴۰ عضو هیات تحریریه روزنامه کیهان بود و در سالهای دهه ۵۰ شمسی در دانشکده علوم ارتباطات اجتماعی، معاونت و سپس ریاست دانشکده را برعهده گرفت.
وی پس از انقلاب ایران و تعطیلی دانشگاهها به پاریس رفت ولی در سال ۶۸ بار دیگر به ایران بازگشت و به فعالیت دانشگاهی و مطبوعاتی ادامه داد. او در تاسیس موسسهها و دورههای آموزشی فراوانی چون موسسه عالی مطبوعات و روابط عمومی، دانشکده علوم ارتباطات اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی و تاسیس دورههای فوق لیسانس و دکترای این دانشکده نقش مهمی داشت.
کاظم معتمدنژاد تا هنگام بازنشستگی استاد دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی باقی ماند.وی که در سال تحصیلی ۷۴-۷۳ استاد نمونه دانشگاههای ایران معرفی شده بود، کتابهای متعددی در زمینه روزنامهنگاری، رسانه و ارتباطات نوشته بود که از مهمترین آنها میتوان به «روزنامهنگاری» (با همکاری ابوالقاسم منصفی) اشاره کرد.معتمدنژاد در گفتوگویی با ایسنا در سال ۹۰ گفته بود: «براساس نظر سازمان ملل باید تیراژ مطبوعات ایران 4/7 میلیون نسخه در روز باشد، در حالی که این عدد در ایران اکنون 5/1 میلیون است».
وی بر بهبود آموزش روزنامهنگاری تاکید داشت و میگفت: «این رشته مانند حرفههای حقوق و پزشکی یک کار تخصصی است و کسانی که در این حوزه فعالیت میکنند باید متخصص باشند».
احمد مسجدجامعی در شورای شهر سوم پیشنهاد نامگذاری مکانی در تهران به نام دکتر معتمدنژاد را ارایه کرد اما چمران، رییس شورای شهر وقت در آن زمان اعلام کرد، نمیتوان محلی را برای افرادی که در قید حیات هستند نامگذاری کرد.احمد مسجدجامعی در پیام تسلیتی به مناسبت درگذشت وی، او را معلم اخلاق و اسوه نجابت و فروتنی دانست. وی در پیام تسلیتش آورده است: «راهی را رفت که حضورش چه به عنوان یک معلم موفق و چه به عنوان محققی برجسته و صاحبنام الهامبخش جویندگان دانش بود. او بنیانگذار بسیاری از عرصههای نوین دانش ارتباطات و صاحب آثار ارزشمندی بود که همچنان در مراکز آموزشی و پژوهشی مورد استناد و استفاده دانشجویان و پژوهندگان است. بیتردید فقدان این استاد بزرگ و اندیشمند ارزشمند برای خانواده محترمش و صدها دانشجویی که از خرمن دانشش خوشهچینی کردهاند غمی است گران و برای جامعه فرهنگ و ارتباطات کشور ضایعهای جبرانناپذیر و فراموش نشدنی، اما این طلوعی دیگر است از برای او که در راه آموختن و گسترش عرصههای نوین علمی گامهای بلندی برداشت و طریقی تابناک به یادگار گذاشت تا نامش برتارک آسمان دانش و فرهنگ به نیکی زنده و جاوید بماند».گفتنی است، خانه این استاد شهیر در خیابان زعفرانیه چند سال پیش به فروش رسید و هیچیک از مسوولان شهری یا میراث فرهنگی برای حفظ آن چارهای نیندیشیدند؛ خانهای که از آثار بجا مانده از معمار نامدار، وارطان هوانسیان بود. این خانه که میتوانست امروز تبدیل به خانه فرهنگ یا موزه استاد شود به تیغ بولدوزرها گرفتار و ویران شد.
مراسم تشییع پیکر کاظم معتمدنژاد امروز از مقابل دانشکده علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی واقع در سهراه ضرابخانه تهران برگزار میشود.
شبی با علی حاتمی؛سینماگری که قلبش برای فرهنگ میتپید
گروه فرهنگ- پنجمین برنامه شبهای ایرانشهر به یاد علی حاتمی اختصاص یافت. این مراسم که بزرگانی چون علی نصیریان، امین تارخ، شهلا ریاحی، زهرا حاتمی (همسر علی حاتمی)، لیلا حاتمی، علی مصفا، محمدرضا اصلانی، منوچهر اسماعیلی، هارون یشایایی، ناصر چشمآذر، حسن حسندوست و... در آن حضور داشتند در تالار شهناز خانه هنرمندان برگزار شد.
سهیل محمودی، مجری برنامه در ابتدا از مجید سرسنگی، مدیر خانه هنرمندان خواست تا درباره این سلسله نشستها صحبت کند. سرسنگی گفت: «این سلسلهبرنامهها که تحت عنوان شبهای ایرانشهر برگزار میشود، به منظور قدردانی از خدمات ارزنده اهل ادب، فرهنگ، هنر و فلسفه است. علی حاتمی سینماگری بود که همه اهل ادب و هنر متفقالقول بودند که قلب او برای مردم و کشورش میتپید و برای نسلهای آینده الگوی بارزی از سینما و فرهنگ ملی است.»محمودی در ادامه برنامه از علی نصیریان برای سخنرانی دعوت کرد و گفت: «علی حاتمی با همه هنرها سر و کار داشت؛ شعر، موسیقی، ادبیات عامه، نقاشی و تئاتر. از تئاتر هم در نوشتن دیالوگ کمک میگرفت و هم از بازی هنرمندان تئاتر استفاده میکرد چون استاد علی نصیریان.»
نصیریان نیز به سیری که سببساز حضور افرادی چون علی حاتمی در سینما شد، اشاره کرد و گفت: «در اواخر دهه 30 و اوایل دهه 40، یک جریان فرهنگی و هنری در تمامی زمینههای هنری رخ داد؛ جریانی نو، پویا و ایرانی. این نهضت هنری در زمینه تئاتر و سینما با فارغالتحصیلان هنرستان هنرپیشگی آن زمان شروع شد. این افراد گرد هم آمدند و کار کردند و تئاتر را با الهام از قصهنویسی ایرانی (داستانهای مرحوم جمالزاده و هدایت) و به زبان تازهای که به زبان مردم نزدیک بود، اجرا کردند. در آن دوره تنها یک کتاب تئاتر داشتیم که هنر تئاتر نوشته نوشین بود و استادان هنرستان هنرپیشگی و کلاسهای جامعه باربد و تئاتر سعدی، دایره معلومات محدود و مشخصی داشتند. این نهضت فارغالتحصیلان مصادف شد با آمدن فرنگرفتههایی چون داود رشیدی، حمید سمندریان، خجسته کیا، منوچهر انور و پری صابری. در این جریان هم آدمهایی بودند که به خودجوش و خودآموز بودند و به کلاسها اکتفا نمیکردند. یکی از این افراد، علی حاتمی بود که کارش را با نمایشنامهنویسی شروع کرد. استعدادی خودجوش و خودساخته که بعدها این داستان از تئاتر به سینما کشیده شد.» وی در ادامه به سختیها و شیرینیهای کار با علی حاتمی اشاره کرد و گفت: «علی حاتمی به لحاظ خلق و خو، مردی بسیار شریف، خوش صحبت و مهربان بود. اما یک مشکلی که ما بازیگرها با او داشتیم، این بود که هیچوقت متن دیالوگها را نداشتیم. چون متنها را شب گذشته مینوشت و اعتقاد داشت که اینطور، متنها تازگی دارند که البته این برای ما خیلی سخت بود. اما به قدری این انسان نازنین بود که میشد این چیزها را تحمل کرد. روحش شاد و آمرزیده باشد که یقینا آمرزیده است چون به فرهنگ و هنر کشورش خدمت بسیار کرده است.»
در این مراسم پس از اجرای موسیقی هزارداستان با عنوان شو عشق توسط گروه موسیقی آوای رود، امین تارخ به بیان نکاتی درباره علی حاتمی پرداخت: «با وجود آنکه نداشتن دیالوگ در وهله اول انسان را به وحشت میانداخت اما به محض آغاز تولید به حدی فضای کار آرام و بدون استرس بود که بعدها وقتی بازیگر به فیلم نگاه میکرد، این احساس را داشت که یکی از شرکای ساخت فیلمنامه بوده است و این ادعای بیهودهای نیست. دورانی شیرینتر از دورهای که با علی حاتمی کار کردهام، نداشتم و مطمئنم که نخواهم داشت. کارهای او دارای فضایی خاص و قصههایی غیرتکراری است که همگی با فرهنگ و ملیت ایرانی عجین است به طوری که تنها با دیدن یک فریم میتوان فهمید که این فیلم، ایرانی است و این شاخصه اصلی فیلمهای او بود. او کارهای زیادی برای انجام داشت که جای گله را برای ما از مرگ میگذارد.»
سهیل محمودی با انتقاد از کیفیت پایین سریالهای جدید گفت: «متاسفانه تعداد شبکهها زیاد شده اما کیفیت سریالها پایین آمده. در این سالها کسانی اشتباهی فیلمساز و فیلمنامهنویس شدهاند و مدیرانشان هم اشتباهی مدیر شدهاند.» وی در ادامه سلام محمدعلی کشاورز را به خانواده علی حاتمی رساند و پیام عذرخواهی او را که به دلیل کسالت امکان حضور نداشت به حاضران رسانید.
در ادامه برنامه کلیپی از قسمتهای مختلف فیلمهای این فیلمساز بزرگ به نمایش درآمد.
محمدرضا اصلانی نیز به بیان سخنانی در باب انسان تاریخی، هویت تاریخی انسان مدرن و توجه حاتمی به این مقوله پرداخت. منوچهر اسماعیلی هم که در فیلمهای زیادی به عنوان دوبلور در کنار علی حاتمی حضور داشت، در میان حاضران عنوان کرد: «من هیچوقت نتوانستم با پیکره شادروان علی حاتمی وداع کنم. او زندگی را به من آموخت و سرمشق داد که مردمی بودن خرجی ندارد. دل میخواهد. دلی که صاف باشد تا مردم باور کنند. علی حاتمی، حرف زدن از دل را به من یاد داد.»
در پایان برنامه هدیهای از طرف خانه هنرمندان به خانواده علی حاتمی تقدیم شد.
گذشته، بهترین فیلم خارجی سال منتقدان آمریکا
ایسنا- هیات منتقدان فیلم آمریکا در مراسم سالانه خود فیلم «گذشته» ساخته جدید اصغر فرهادی را به عنوان برترین فیلم خارجی سال انتخاب کرد. هیات منتقدان فیلم آمریکا چهارشنبه شب برترین آثار سینمایی جهان را در بخشهای گوناگون معرفی کرد که فیلم «او» ساخته جدید «اسپایک جونز» به عنوان بهترین فیلم و «گذشته» ساخته جدید اصغر فرهادی عنوان بهترین فیلم خارجی را از آن خود کردند.
فرهادی در حالی اولین جایزه خود را در فصل جوایز سینمایی کسب میکند که جوایز هیات ملی نقد یکی از پیشبینیکنندههای خوب برای جوایز سینمایی اسکار محسوب میشود.
معادی و استوارت در جشنواره «ساندنس»
ایسنا- فیلم «اردوگاه اشعه ایکس» با بازی پیمان معادی و کریستین استوارت به بخش رقابتی فیلمهای آمریکایی جشنواره فیلم ساندنس
راه یافت.
مسوولان برگزاری سیامین جشنواره فیلم ساندنس فهرست فیلمهای حاضر بخشهای گوناگون در این رویداد سینمایی را اعلام کردند که فیلم «اردوگاه اشعه ایکس» ساخته «پیتر ساتلر» با بازی پیمان معادی و «کریستین استوارت» ستاره مجموعه فیلم «گرگ و میش» به عنوان یکی از 16 فیلم حاضر در بخش رقابتی فیلمهای داستانی آمریکا انتخاب شد.معادی در این فیلم نقش یک زندانی را بازی میکند که هشت سال در زندان گوانتانامو حضور داشته است و اکنون با یک «کریستن استوارت» یکی از نگهبانان زندان آشنا میشود.
معرفی داوران جشنواره جامجم
فارس- در نشستی که در محل دبیرخانه بخش مجموعههای تلویزیونی جشنواره در شبکه سه سیما با حضور امیر محمدی دبیر اجرایی جشنواره و مجید زینالعابدین دبیر بخش مجموعههای تلویزیونی برگزار شد اعضای هیات داوران این بخش معرفی شدند.
براساس این خبر، انسیه شاهحسینی، حسن میرباقری، سیدضیاالدین دری، حسن اسلامی مهر، سیدعباس فاطمی، مجید انتظامی و محمود پاکنیت هیات داوری بخش مجموعههای تلویزیونی سومین جشنواره جامجم را تشکیل میدهند.بحث و بررسی درباره ملاکها و معیارهای داوری و نیز روند اجرایی کار داوری آثار این بخش جشنواره از جمله موضوعات جلسه داوران بود.
از میان آثار واجد شرایط حضور در بخش مجموعههای تلویزیونی جشنواره تعداد 30 اثر برای حضور در مرحله داوری انتخاب شده است. بخش مجموعههای تلویزیونی جشنواره با موضوع انقلاب اسلامی و دفاع مقدس برگزار میشود و تمام سریالهایی که با این دو موضوع در بازه زمانی اول فروردینماه 1383 تا 31 شهریورماه 1392 تولید و پخش شده باشند مورد ارزیابی و داوری قرار خواهند گرفت.
کتابخانه اسکار فیلمنامه هیس را میخواهد
مهر- بخش فیلمنامه آکادمی اسکار طی نامهای به پوران درخشنده درخواست کرد تا یک نسخه از فیلمنامه «هیس!» در اختیار آن مرکز قرار گیرد.
در این نامه به امضای گِرِگ والش از بخش فیلمنامه آکادمی اسکار آمده است: کتابخانه آکادمی علوم و هنرهای تصویری متحرک (آکادمی اسکار) علاقهمند است یک نسخه از فیلمنامه «هیس! دخترها فریاد نمیزنند» را در مجموعه مرکزی دایمی خود نگهداری کند. فیلمنامههای موجود در مجموعه ما تنها به منظور اهداف تحقیقاتی قابل دسترسی بوده و در میان کاربران دایمی ما دانشجویان، فیلمسازان، نویسندگان و هنرپیشگان دیده میشوند.ما به عنوان یک کتابخانه تحقیقاتی اجازه انتشار و پخش آثار را نخواهیم داد و تمامی آثار ما تنها در اتاق مطالعه کتابخانه مورد مطالعه و بررسی قرار خواهند گرفت. علاوه براین هرگونه عکسبرداری از فیلمنامهها قدغن خواهد بود.
نماینده برلین 3 فیلم اولی را با خود برد
مهر- آنکه لویکه، نماینده جشنواره فیلم برلین در سفر اخیر خود به ایران پس از تماشای تعدادی از فیلمهای ایرانی نسخه شش فیلم اکراننشده را با خود به آلمان برد که در میان آنها عنوان سه فیلم که اولین فیلم بلند کارگردانان آنهاست، دیده میشود.
نماینده جشنواره سینمایی برلین سالهاست که قبل از برگزاری این جشنواره به ایران سفر میکند و فیلمهای مختلفی از هنرمندان کشورمان را میبیند تا از میان آنها تعدادی را انتخاب کند و برای حضور در بخشهای مختلف این رویداد بینالمللی الف به آلمان ببرد.
امسال نیز خانم لویکه فیلمهای سینمایی «سیزده» ساخته هومن سیدی، «رد کارپت» به کارگردانی رضا عطاران، «پاپ» ساخته احسان عبدیپور، «برف» به کارگردانی مهدی رحمانی، «ملبورن» ساخته نیما جاویدی و... را تماشا کرد.
شنیدهها حاکی است که فیلمهای «مهمان داریم» محمد مهدی عسگرپور، «ملبورن» نیما جاویدی، «پاپ» احسان عبدیپور، «انارهای نارس» مجید مصطفوی، «برف» ساخته مهدی رحمانی و یک فیلم اولی دیگر در لیست انتخابی خانم آنکه حضور دارند که درباره یکی از این فیلمها که کار اول کارگردان است هنوز هیچ اطلاعاتی موجود نیست.
سپانلو «در شورهزار» را افتتاح کرد
گروه فرهنگ- محمد علی سپانلو نمایش در شوره زار به کارگردانی و نویسندگی حسن کیانی را افتتاح کرد.
وی پیش از به صدا در آوردن زنگ افتتاح نمایش گفت: من مدتی است فهمیدهام که بعضیها بیدلیل از آقای سرسنگی تعریف نمیکنند. چراکه از نزدیک در جریان برخی اقدامات ایشان قرار گرفتهام. از دوستانم در این جمع هم تشکر میکنم.
بعضی از رفیقان مثل برگههای دفتر خاطراتند. اگرچه کهنه میشوند اما این کهنگی با ارزشتر میسازدشان. اجازه میخواهم که ناقوس را به صدا درآورم.
نکته جالب توجه این آیین به صدا درآمدن زنگ افتتاح از سوی دو هنرمند برجسته یعنی محمد علی سپانلو و فرهاد ناظرزاده کرمانی بود که برای اولین بار به وقوع پیوست.
در شوره زار کاری از گروه تئاتر چریکه است که داستان گروهی از افراد را روایت میکند که در منطقهای بدون امکانات رها شدهاند و حالا به دنبال چارهاندیشی برای رهایی از نابودی و مرگ هستند. مجید صالحی، رویا میرعلمی، علی سلیمانی، سینا رازانی، فهیمه امنزاده، احمد ساعتچیان، وحید رهبانی و فریده سپاه منصور گروه بازیگران این نمایش 90 دقیقهای را تشکیل میدهند.
در شوره زار بجز شنبهها هر شب ساعت 20 در سالن استاد سمندریان تماشاخانه اجرا میشود.
↧
December 8, 2013, 2:43 am
مالک کاخهای پایتخت چه کسی است؟
سعدآباد و نیاوران به بنیاد مستضعفان رسید
ادامه از صفحه یک
سازمان میراث فرهنگی نیز که در سالهای گذشته نیز با این ادعا مواجه بوده است در سال 87 اعلام میکند که امر اموال مصادرهای یادشده با شورای انقلاب بوده و شورای انقلاب جمهوری اسلامی ایران در جلسه مورخ 23/1/59 در لایحه قانونی راجع به کاخهای نیاوران و سعدآباد و اموال مربوط را به قرار زیر تصویب کرده است:
«کلیه کاخهای نیاوران و سعدآباد با محوطه و تاسیسات آن جهت ایجاد موزه و پارک در اختیار وزارت فرهنگ و آموزش عالی قرار میگیرد.» که متعاقبا نیز مجلس شورای اسلامی در سال 1360 قسمتی از این لایحه را اصلاح کرده که با تایید شورای نگهبان ابلاغ شده است.
سید احمد محیط طباطبایی جانشین ریاست کمیته ملی موزههای ایران نیز در اینباره به «جهان صنعت» گفت: به طور طبیعی در جریان هر انقلابی نظام حقوقی اداری سیاسی و قضایی یک کشور دچار تغییر میشود. در جریان انقلاب اسلامی نیز در همان آغاز شورای انقلاب جانشین قوه مقننه شد و مصوبات آن در حکم قانون به اجرا درآمد و همچنان بعضا پابرجاست.
معاون اسبق سازمان میراث فرهنگی ادامه داد: زمانی که همه اعضای شورای انقلاب در مسوولیت بودند و ریاست آن برعهده شهید مطهری بود و افرادی چون مرحوم آیت الله طالقانی، شهید بهشتی و مقام معظم رهبری در آن حضور دارند، مصوب میکنند که مجموعههای سعدآباد و نیاوران میراث ملی است.
وی با تاکید بر اینکه مصوبه شورای انقلاب را مجلس هم نمیتواند رد کند، ادامه داد: بعدها با تشکیل بنیاد مستضعفان، این نهاد خانههای مصادرهای را در اختیار گرفت و شاید از اینجا این شبهه پیش آمد که سعدآباد و نیاوران نیز باید در اختیار بنیاد قرار بگیرند در حالی که این دو کاخ موزه اساسا مصادره نشدهاند بلکه روز دوم پیروزی انقلاب بود که مرحوم آیتالله طالقانی در زمین چمن کاخ سعدآباد اعلام کرد که همه اموال این مجموعههاتا قلم وکاغذش باید حفظ شود و اینها میراث ملت ماست و بر همین اساس میتوان گفت از همان نخستین ساعات پیروزی انقلاب تکلیف این دو مجموعه برای همیشه روشن شد.
سیداحمد محیط طباطبایی همچنین با اشاره به اینکه در دوره اصلاحات نیز این ادعاها از سوی بنیاد مطرح شد، گفت: همان وقت با ارایه مدارک و مستندات یاد شده، بنیاد ناگزیر شد از ادعایش صرفنظر کند و امروز هم معونت حقوقی سازمان باید یکبار برای همیشه با توسل به مراجع قضایی مالکیت سازمان را بر این مجموعهها روشن کند.
مهدی حجت، قائممقام سازمان میراث فرهنگی اگرچه این موضوع را خیلی جدی نمیداند اما روز گذشته در واکنش به این خبر به مهر گفت: حضرت امام (ره) فرموده بودند که مجموعه اموال شاه در اختیار شورای انقلاب قرار گیرد این شورا نیز تصمیم گرفت که کاخهای نیاوران و سعدآباد و آنچه مربوط به این دو کاخ است را به وزارت فرهنگ و آموزش عالی انتقال دهد تا امروز که این املاک به سازمان میراث فرهنگی منتقل شده است. اما بعد از گذشت 30 سال این بنیاد شکایت کرده که این املاک متعلق به آنهاست. در هر حال روشن است که سازمان میراث فرهنگی متولی نگهداری از میراث تاریخی کشور است.
این نخستین باری نیست که یک نهاد قضایی رایی مغایر با منافع سازمان میراث فرهنگی که پاسدار میراث ملی این سرزمین است، صادر میکند. آنچنانکه آمارها میگویند از سال 84 تا پایان دولت دهم، 50 اثر ثبت شده از فهرست میراث ملی خارج شدهاند و این روند تا امروز نیز نه تنها متوقف نشده است بلکه شتاب بیشتری به خودگرفته به این ترتیب که نهاد قضایی تشخیص میدهد که این آثار که بر اساس قوانین و ضوابط در شمار میراث ایرانیان به ثبت رسیدهاند، میراث ملی نیستند و به جای نهادهای حافظ میراث فرهنگی، اشخاص و مالکان خصوصی میتوانند بدون در نظر گرفتن منافع ملی به تنهایی درباره آنها تصمیمگیری کنند. اگرچه دادگاه بدوی صادر کننده حکم مالکیت بنیاد مستضعفان بر کاخ موزههای سعدآباد و نیاوران با دیوان عدالت اداری متفاوت است اما آنچه از تماشای این روند به دست میآید دست کم این است که مادامی که همه دستگاهها حکومتی به اهمیت میراث فرهنگی که متعلق به همه نسلها و گروهها و آحاد افراد جامعه است آگاه نباشند، سایه تخریبها، سوءمدیریتها و سودجوییها از سر میراث ملی ما دور نخواهد شد.
پیکر استادتشییع شد: معتمدنژاد وفا کرد و جفا دید
ایسنا- پروفسور کاظم معتمدنژاد شنبه، 16 آذرماه، پس از مدتها در میان همه و در حیاط خانه خودش، دانشکده علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی بود اما حیف که در آخرین حضورش روی دوش شاگردان و همکارانش قرار گرفت و آنها به پاس 80 سال زندگی که لحظهلحظهاش را برای پیشرفت علم ارتباطات در کشور گذرانده بود دورش حلقه زدند و نماز وداع خواندند.
در مراسم تشییع پیکر دکتر معتمدنژاد، حسین سلیمی، سرپرست دانشگاه علامه طباطبایی گفت: کسانی که تلاش کردند در دورهای با بازنشسته کردن اساتید بزرگ، حضور آنها را کمرنگ کنند امروز با نگاه کردن به این جمع ببینند که بازنشستگی برای اساتید معنا ندارد. دکتر معتمدنژاد نماد استادان صبور و مظلوم علوم اجتماعی در ایران بود. او در شرایطی که بسیاری، دانش ارتباطات را انکار میکردند با صبوری و آرامش دانشمندان برجستهای را تربیت کرد.
هادی خانیکی نیز در این مراسم گفت: دانشکده علوم اجتماعی خانه دکتر معتمدنژاد است. کسی که «پدر» نام دارد. او سالها وفا کرد و جفا دید و در این خانه، بازنشستگی را تجربه کرد؛ اما «پدر» بازنشستگی نمیشناسد.
وی با بیان اینکه 9 سال پیش در همین سالن، مراسم بزرگداشت دکتر معتمدنژاد برگزار شد، بیان کرد: دانشکده علوم ارتباطات به نام او تاسیس شد اما بعد از آن، او وفا کرد و جفا دید. دکتر معتمدنژاد در آخرین سخنرانیاش گفت: من معلمم و معلم بازنشسته نمیشود، اما ما سالها از وجود او محروم بودیم. مرحوم مجید تهرانیان و کاظم معتمدنژاد هر دو در شرایطی که آن یکی سالها و این یکی ماهها نتوانست با دوستانشان ارتباط برقرار کنند از دنیا رفتند.
در این مراسم همچنین محمود دعایی، مدیرمسوول روزنامه اطلاعات با خواندن قسمتی از پیام محمد خاتمی گفت: خصوصیات برجسته دکتر معتمدنژاد، فروتنی و بیادعایی او بود. او سرشار از دانش، معرفت و علم بود. به همین جهت است که این جمعیت فشرده برای سپاسمندی از او آمده است و من این شیوه تکریم را تبریک میگویم.احمد مسجدجامعی گفت: شاید مناسب باشد جایزهای تحت عنوان «اخلاق رسانهای» برای دکتر معتمدنژاد که در طول عمرش این ویژگی را بهصورت نمادین بهدنبال خود داشت اهدا شود.وی با تاکید بر اینکه معتمدنژاد در حوزههای علمی، فرهنگی و رسانهای خدمات ویژهای انجام داده است، ادامه داد: میخواستیم مانند سالهای گذشته بهمناسبت هفته پژوهش، مراسمی را برای او برگزار کنیم و در این زمینه با خانوادهاش نیز صحبت کرده بودیم.وی افزود: مرحوم معتمدنژاد جایگاه متفاوتی از نظر رویکرد تاسیسی در بسیاری از رشتهها داشت. معتقدم شاگردان فراوان او چه با واسطه و چه بیواسطه باید بنیادی را ایجاد کنند که به مساله اخلاق حرفهای و رسانهای در سطح کشور بپردازد.در این مراسم جمع زیادی از استادان علوم ارتباطات و اهالی رسانهای مانند حسن نمکدوست، مهدی محسنیانراد، حسینعلی افخمی، محمدمهدی فرقانی، یونس شکرخواه، ماشاءالله شمسالواعظین، علیاکبر قاضیزاده، علیاکبر اشعری، سیدفرید قاسمی، امیدعلی مسعودی،هادی خانیکی، نصرالله پورجوادی، عباس اسدی، محمد سلطانیفر، احمد روستا، عباس عبدی، داود زارعیان، وحید عقیلی، علیرضا حسینی پاکدهی، محمدعلی ابطحی، عیسی سحرخیز، احمد مسجدجامعی، رجبی معمار، مجید رضاییان، نصراللهی، اعظم راوردراد، هوشنگ عباسزاده، سمیعی، زاهدی اصل، کامبیز نوروزی، مینو بدیعی، شبان شهیدی، سهیل محمودی، حسین انتظامی- معاون مطبوعاتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و همچنین مدیران روابط عمومی سازمانها و نهادهای مختلف علاوه بر مدیران مسوول روزنامهها و خبرگزاریها حضور داشتند.
«در فاصله دو نقطه...!» به نقطه پانزدهم رسید
مهر- شب 15 آذرماه موزه هنرهای معاصر تهران میزبان هنردوستانی بود که برای رونمایی از چاپ پانزدهم کتاب «در فاصله دو نقطه...!» به قلم ایران درودی، هنرمند نقاش جمع شده بودند.
در مراسمی که به مناسبت این جریان برگزار شده بود احسان آقایی، رییس موزه هنرهای معاصر گفت: ایران درودی جزو بزرگترین فرهیختگان جامعه ماست، آن هم جامعهای که مملو از هنرمندان و فرهیختگان است. او به گواه سالهای سال فعالیت فرهنگیاش یکی از کسانی است که تنها به نقاشی بسنده نکرد و در حوزههای موسیقی، فیلم و نگارش کتاب نیز کار کرد.وی افزود: چند روز پیش بود با خانم درودی صحبت میکردم که میگفت «من زن خوشبختی هستم و دیگر هیچ آرزویی ندارم و همه آن چیزی که میخواستم را به دست آوردم» و این موضوع جای خوشحالی دارد.آقایی در پایان سخنانش گفت: من نیز در اینجا برای این بانوی هنرمند ایرانی که همیشه به ایرانی بودنش افتخار میکرده و میکند آرزوی سلامتی میکنم و امیدوارم مانند همیشه عمر پربرکتش باز هم برای هنر ایران کار کند.
در ادامه مراسم ایران درودی بانوی هنرمند ایرانی که نویسنده کتاب «فاصله دو نقطه...!» نیز هست، گفت: من ایرانی هستم و به این ایرانی بودنم نیز افتخار میکنم. بزرگترین چیزی که همیشه داشته و دارم همین وطنم است، وطنی که ارزشها را به من یاد داده است.
وی افزود: زندگی من به طور واقع در فاصله دو نقطه قرار گرفته و در این دو نقطه غرورم، دردهایم، هنرم و تمام آن چیزی که با آن درست شدهام، قرار دارد. من هر کجا صحبت میکنم به دو نکته افتخار کردهام که یکی از آن ایرانی بودنم و دیگری خراسانی بودنم است.
این بانوی نقاش ایرانی خود را زنی موفق نامید و ادامه داد: من زن موفقی هستم و این موفقیتم را مدیون شمایی هستم که هیچوقت مرا تنها نگذاشتید مانند امروز که در مراسم رونمایی از چاپ پانزدهم کتاب «در فاصله دو نقطه...!» گردهم آمدیم.
وی در مورد دلیل نقاشی نکردنش در این چند سال توضیح داد: خیلیها ذکر کردهاند که چون سرطان دارم کار نکردهام اما اینگونه نیست، چند سال پیش بود که در سازمان ملل نمایشگاه داشتم که به طور ناگهانی به خاطر مسایل امنیتی به من گفتند وسایلت را جمع کن و برو و من مجبور شدم بدون کمک دیگران و با دست خود آثارم را به دوش کشیده و به انتهای نیویورک ببرم، این گونه بود که دستهایم از کار افتاد و دیگر نتوانستم نقاشی بکشم.
درودی یکی از فواید نقاشی نکردنش را روی آوردن به نوشتن کتاب دانست و بیان کرد: من به سمت نوشتن رفتم و از دستهایی نوشتم که به آنها بیاحترامی شد، از دستهایی نوشتم که تحقیر شدند ولی هرگز از ادامه کار باز نایستادند.
وی در ادامه گفت: من پر از ضعف هستم ولی ایمان زیادی دارم. من ایمان دارم که سرنوشت خودم را خودم تعیین میکنم و آن را خودم رقم میزنم. من به خاک وطنم ایمان دارم و تنها آرزویم این است که در این خاک بمیرم.
در ادامه این مراسم علی مرادخانی، معاون هنری ارشاد در سخنانی کوتاه به ذکر پشتوانههای هنری ایران درودی پرداخت و گفت: درودی همه کار کرده است و در تمام هنرهای ما دست داشته و من آرزو میکنم تا سالهای سال زنده بماند و برای ایران خلق هنر کند.
نیکی کریمی، پژمان بازغی، ماهایا پطروسیان، رویا نونهالی، کامران عدل، حسین محجوبی، سیفالله صمدیان، مسعود زندهروح کرمانی و امیر عبدالحسینی (مدیر امور تجسمی سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران) از جمله هنرمندانی بودند که در این برنامه حضور داشتند.
اکران فیلم زندگی نلسون ماندلا آغاز شد
ایلنا- تنها چند ساعت پیش از اعلام خبر مرگ نلسون ماندلا، فیلم سینمایی زندگی او برای اولین بار در بریتانیا اکران شد.
این مراسم رسمی با حضور شاهزاده ویلیام و همسر او در لندن برگزار شد و بازیگران فیلم ادریس البا و نائومی هریس بر فرش قرمز حاضر شدند. ادریس البا بازیگر نقش ماندلا میگوید: «او مرد بزرگی است و این روایت یک انسان بزرگ که برای همه الهامبخش خواهد بود.» جاستین چاندویک کارگردان فیلم «ماندلا، راه طولانی آزادی» زندگی نلسون ماندلا را از دوران کودکی در روستایی دورافتاده در آفریقای جنوبی تا سالهای مبارزه علیه نژادپرستی ۲۷ سال دوران زندان و برگزیده شدن او به عنوان اولین رییس جمهوری سیاه پوست آفریقای جنوبی در سال ۱۹۹۴ ترسیم میکند.
شاهزاده ویلیام دقایقی پس از اعلام خبر مرگ نلسون میگوید: «خبر تاسفبار و ناراحتکنندهای است. همین حالا با تماشای فیلم به ما یادآوری شد نلسون ماندلا چه انسان بزرگ و خارقالعادهای بود. در این لحظات با خانواده او ابراز همدردی میکنم.»
«ماندلا، راه طولانی آزادی» اخیرا در آفریقای جنوبی اکران شد و رکورد فروش در گیشه را شکست. فیلم از ژانویه و فوریه در سینماهای اروپا اکران میشود.
تنابنده با «لامپ 100» به سیدخندان میرود
مهر- محسن تنابنده دیروز برای بازی در فیلم «لامپ 100» به کارگردانی سعید آقاخانی به سیدخندان میرود. بعد از گذشت دو هفته از آغاز فیلمبرداری «لامپ 100» به کارگردانی سعید آقاخانی، عوامل این فیلم سینمایی برای گرفتن سکانسهای خیابانی با حضور محسن تنابنده به منطقه سیدخندان میروند. نزدیک به 50 درصد از فیلمبرداری این فیلم سینمایی به پایان رسیده و تدوین همزمان آن توسط بهرام دهقانی انجام میشود.مسعود کرامتی، حمید لولایی، محسن تنابنده و ساره بیات از جمله بازیگرانی هستند که تا امروز جلو دوربین رفتهاند. همچنین بازیگرانی چون پوریا پورسرخ، رضارویگری، جمال اجلالی، مهرداد صدیقیان و مهران غفوریان از دیگر بازیگران این فیلم سینمایی هستند. «لامپ 100» که پیش از این با نام «هیولا» پروانه ساخت دریافت کرده بود، داستان مردی است که با معضل اعتیاد مواجه بوده و در شرایطی قرار میگیرد که تصمیم به مبارزه با مواد مخدر میگیرد.
پایان تصویربرداری سریال «عربنیا» در بوشهر
فارس- سکانسهای پایانی کار که مربوط به درگیری سروان علی نبوی (فریبرز عربنیا) و شخصیت منفی داستان نیم انگشتی (آرش مجیدی) است در بوشهر و روی دریا تصویربرداری خواهد شد.
همچنین رضا امامی جایگزین صالح میرزاآقایی و سرهنگ
هدایت الله سجادی جایگزین طوفان مهردادیان در گروه بازیگران شدهاند. منزل پدر رویا، ستاد مبارزه با مواد مخدر، حفاظت، اطلاعات نیروی انتظامی و متروی تهران از جمله لوکیشنهای این کار است. این سریال با حضور فریبرز عربنیا، آرش مجیدی، شهرزاد کمالزاده، معصومه آقاجانی، رضا امامی، حمیدرضا هدایتی، امیر مولوی، رضا نوری، پیام لاریان، هدایتالله سجادی و محمدرضا شیرخانلو و با حضور شاهرخ فروتنیان عمار تفتی و شهرام عبدلی ساخته میشود.
فهرست عوامل پشت دوربین «رنگ شک» عبارت است از: مدیر تصویربرداری: حسن اسدی، دستیار اول کارگردان و برنامه ریز: اکبرنصیری، دستیار دوم کارگردان: ارسطو خوش رزم، مدیر تولید: مهدی بدرلو، طراح صحنه: امیر شیرمحمدی ، صدابردار: علی گراکویی، طراح گریم: محسن موسوی، اجرای گریم: آفرین صادقی، پژمان بنفشه خواه، مدیر تدارکات: پرویز کاظم لو، عکاس: مسعود پاکدل. رز ارغوان آذر.
برپایی جلسات نوبلخوانی در شهر کتاب
مهر- مرکز فرهنگی شهر کتاب در نظر دارد در یکشنبههای آخر هر ماه، جلساتی برای تحلیل و بررسی آثاری داشته باشد که پدیدآورندگان آن برگزیده جایزه نوبل ادبیات بودهاند. این آثار زودتر به مخاطبان جلسات معرفی میشوند تا فرصت کافی برای مطالعه و تحقیق و تتبع وجود داشته باشد. هدف این جلسات ترویج کتابخوانی، کمک به گزینش آثار و شیوه صحیح خوانش و بررسی آثار است. این جلسات زیر نظر بلقیس سلیمانی برگزار شده و عموم مخاطبان میتوانند در آنها آرا و نظرات خود را بیان کنند.اولین جلسه نوبلخوانی به کتاب «سرزمین گوجههای سبز» هرتا مولر اختصاص دارد که روز یکشنبه 24 آذر ساعت 16:30 در مرکز فرهنگی شهر کتاب واقع در خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمد قصیر (بخارست)، نبش کوچه سوم برگزار میشود.
مجوز اکران محدود «پرویز» صادر شد
ایسنا- مجوز اکران محدود فیلم «پرویز» به کارگردانی مجید برزگر صادر شد.
سعید آرمند، تهیهکننده «پرویز» در گفتوگویی با بیان این مطلب گفت: در پی درخواستی که برای اکران عمومی فیلم «پرویز» داشتیم، هفته گذشته پروانه نمایش این فیلم صادر شد و قرار است به طور محدود اکران شود. «پرویز» یکی از فیلمهایی است که در جشنواره سیویکم فجر نمایش داده شد و با استقبال خوبی هم روبهرو شد. این فیلم تاکنون در چند جشنواره خارجی هم حضور داشته و موفقیتهایی را کسب کرده است. این فیلم از ابتدا مجوز ساخت فیلم ویدیویی داشت و چندی قبل درخواست سازندگانش برای دریافت پروانه نمایش عمومی رد شد اما پس از اعتراض تهیهکننده و بررسی فیلم در شورای مربوط، مجوز اکران محدود «پرویز» صادر شد. آرمند همچنین درباره سینماهای نمایشدهنده این فیلم هم گفت: در حال مذاکره برای تعیین پخشکننده فیلم هستیم و ترجیح میدهیم شرایطی فراهم شود تا «پرویز» را در پردیسهای سینمایی بتوانیم اکران کنیم. فیلم «پرویز» زندگی روزانه مردی ۵۰ ساله به نام «پرویز» را روایت میکند که تمام زندگیاش با پدرش در شهرکی زندگی کرده و کارهای پدر و ساکنان شهرک را انجام داده است اما پدرش که قصد ازدواج دارد از او میخواهد برای زندگی به جای دیگری برود. پرویز که سرخورده شده قصد دارد به پدر و اهالی شهرک بفهماند که به این آسانی نمیتوانند او را از زندگیشان حذف کنند.
«لوون هفتوان»، «حمیرا نونهالی»، «محمود بهروزیان» و «علی رامز» در این فیلم بازی میکنند.
↧
December 9, 2013, 3:12 am
ماندلا الهامبخش هنرها: واژهها به دنبال او می رفتند
گروه فرهنگ- چند دقیقه به پایان نمایش خصوصی فیلم زندگی نلسون ماندلا مانده بود که برقهای سالن ادئون لایستر لندن روشن شد. تصویر ماندلا از روی پرده کنار رفت و به جای او تصویر جاکوب زوما، رییسجمهور آفریقای جنوبی پخش شد تا با گفتن یک جمله کوتاه، نمایش فیلم را نیمهکاره بگذارد: «آقای ماندلا اکنون ما را ترک کرده است.»
فیلم سینمایی نلسون ماندلا که تنها چند ساعت پیش از پایان زندگی او در مراسم فرش قرمزی در لندن افتتاح شد، خود یکی از سندهای حضور پررنگ او در دنیای هنر است.
نلسون ماندلا از دهه 1960 که یک زندانی سیاسی بود و آفریقای جنوبی تحت قوانین آپارتاید اداره میشد تا دوران معاصر که قوانین نژادپرستانه این سرزمین برچیده شد، همواره منبع الهام کنسرتهای موسیقی، ترانهها، اشعار، داستانها و فیلمهای سینمایی و تلویزیونی بوده است.
در توصیف این وجه از زندگی ماندلا باید گفت او مردی است که واژهها و آواها را به دنبال خود میکشاند و به جستوجوی خود میآورد، واژهها و آواهایی که در لحظههای الهامبخشی و تحیر تبدیل به فیلم، ترانه، موزیک و روایتهای حماسی شدند.
سینما
تعدادی از بزرگترین بازیگران هالیوود نقش او را در سینما و تلویزیون بازی کردهاند. سیدنی پواتیه، بازیگر برنده اسکار که مهارت خاصی در انتقال انعطافپذیری آتشین و خویشتنداری صمیمانه دارد، سال 1997 یک انتخاب بدیهی برای بازی در نقش ماندلا در فیلمی تلویزیونی بود.
مورگان فریمن دیگر بازیگر برنده اسکار با سابقه حضور در نقشهای متفاوت از قاضی گرفته تا خدا، سال 2009 در فیلم «Invictus» به کارگردانی کلینت ایستوود، درباره یک تیم راگبی در آفریقای جنوبی به نقش ماندلا ظاهر شد. دنی گلاور هم در فیلمی زندگینامهای درباره ماندلا نقش او را ایفا کرد.
دنیس هیزبرگ نیز سال 2007 در فیلم «خداحافظ بافانا» نقش ماندلا را بازی کرد. این فیلم درباره ارتباط ماندلا با یکی از نگهبانان زندان (با بازی جوزف فاینس) است. خود ماندلا در پایان فیلم «مالکوم ایکس» (اسپایک لی، 1992) حضور داشت.
«ماندلا: راه طولانی آزادی» به کارگردانی جاستین چادویک تازهترین فیلمی است که درباره رهبر محبوب آفریقای جنوبی ساخته شد. ایدریس البا در این فیلم که از 29 نوامبر در آمریکای شمالی اکران شده به نقش ماندلا ظاهر شده است.
رابطه خوبی که ماندلا با سینما و تلویزیون و ادبیات داشت، باعث شد او در سال 1992 در فیلم مالکومX به عنوان بازیگر حاضر شود و نقش مربی شهر سوتو را در این فیلم بازی کند. مالکوم ایکس را «اسپایک لی» ساخته بود و «دنزل واشنگتن» در آن بازی میکرد. به علت بازی در همین فیلم هم بود که پای نلسون ماندلا به IMDB باز شد تا صفحهای با عنوان بازیگر داشته باشد.
ادبیات
بعد از سال 1990 که ماندلا آزاد شد و همه میخواستند از او بشنوند، کتابهایی که درباره ماندلا و به قلم او بودند، چنان در صنعت نشر پررنگ شدند که میتوان گفت ژانری به نام وی ثبت شد. دهها زندگینامه که به قلم خود او و یا نویسندهای دیگر نوشته شد، کتابهای کودک، آثار تجاری و کتابهای هنری، بخشی از محصولات کاغذی بودند که از چهره ماندلا تاثیر پذیرفتند.
«خودگوییهای من» نام کتابی است که نلسون ماندلا، رییسجمهور فقید آفریقای جنوبی ملقب به «پدر ملت» در آن تصویری روشن از زندگیاش ارایه کرده است. این اثر به همان اندازه که یک کتاب است، یک آلبوم ادبی هم محسوب میشود.
در این اثر خاطرات او، تقویم، نامهها و رونوشتهای 50 ساعت مصاحبه ماندلا با «ریچارد استنگل» چاپ شده است. استنگل که اکنون دبیر مجله «تایم» است، نویسندهای است که کتاب «راه دشوار آزادی» را از زبان ماندلا به نگارش درآورد.
ماندلا خود نیز قصد داشت زندگینامهای بنویسد اما نیمهکاره رهایش کرد و بعدها آن را در قالب همین کتاب «خودگوییهای من» به چاپ رساند. شاید به نظر برسد که این کتاب مجموعهای از برشهای نامتناسب باشد اما در واقع روند کتاب به آرامی و با هماهنگی کامل تکههای پازل را به هم وصل میکند و با در کنار هم قرار گرفتن رویاها، نگرانیها، فعالیتهای سیاسی، بیماریها و . . . این رهبر سیاسی سیاهان آفریقای جنوبی تصویر کاملی از چهره وی پدیدار میشود.
«خودگوییهای من» دربردارنده یادداشتهای شخصی مردی است که سالها پشت نقابی رمزآمیز قرار داشت. اگرچه ماندلا نوشتههایش را جمعآوری و گهگاه از آنها کپیبرداری میکرد اما بسیاری از آنها به دستور نیروهای پلیس نابود شدند. مطالب مربوط به حبس طولانیمدت ماندلا بیش از دیگر بخشها تکاندهنده هستند. وی در اینباره نوشته است: تا وقتی به زندان نیفتادم، ظرفیت واقعی حافظهام را درک نکردم.
بخشی از اطلاعاتی که در این کتاب آمده، حاصل نامههایی است که ماندلا به دوستان و خانوادهاش مینوشت؛ نامههایی که اکثر اوقات سانسور میشدند و به دست دریافتکننده اصلی نمیرسیدند. ماندلا در دفترچهای کپی این نامهها را نگهداری میکرد اما این دفتر هم توسط مقامات حکومتی به سرقت رفت و سال 2004 یکی از نیروهای سابق پلیس آن را به صاحبش بازگرداند.
تاریخ اشعار سروده شده درباره ماندلا به دهه 1970 بازمیگردد که «و آن را در ماندلا دیدم» سروده جان ماتشیکیزا شاعر آفریقای جنوبی یکی از آنهاست. در دهه 1980 تا آزادی ماندلا در 1990 ترانههای مختلفی در اعتراض به آپارتاید و تحسین ماندلا نوشته شد؛ از «Gimme Hope Jo'Anna» ادای گرانت گرفته تا ترانه «Sun City» استیو وان زانت که خوانندههای معروف چون بروس اسپرینگستین، مایلز دیویس و خیلیهای دیگر آن را خواندند.
از ترانههایی که مستقیما درباره ماندلا هستند میتوان به «46664» همکاری مشترک بونو و جو استرامر، «نلسون ماندلا را آزاد کنید» از Special AKA و «روز ماندلا» از سیمپل مایند اشاره کرد.
موسیقی
یکی از نقاط عطف جنبش آزادی ماندلا کنسرتی بود که سال 1988 به مناسبت هفتادمین سال تولد او در استادیوم ومبلی لندن برگزار و از تلویزیون پخش شد. در این کنسرت سوپراستارهایی چون استیوی واندر، ویتنی هیوستن و استینگ حضور داشتند. آن زمان جنبش کنگره ملی آفریقا همچنان توسط بسیاری کشورها یک سازمان تروریستی به حساب میآمد و مارگارت تاچر نخستوزیر وقت بریتانیا آن را محکوم میکرد. بیبیسی با سانسور اظهارنظرهای سیاسی هواداران ماندلا را خشمگین کرد. سال 1990 کنسرت دیگری به عنوان جشن آزادی او با حضور چهرههایی چون تریسی چاپمن و نیل یانگ برگزار شد. خود ماندلا هم در این کنسرت حضور داشت و تماشاگران به طور ایستاده مدتها او را تشویق کردند. در سالهای بعد تقدیر از ماندلا در کنسرتهای مختلف با حضور ستارههایی مانند ویل اسمیت، بونو از گروه یوتو و آنی لنوکس ادامه پیدا کرد.
خانه تئاتر بازسازی تئاتر شهر را به بهروز غریبپور سپرد
گروه فرهنگ- هیاتمدیره کانون کارگردانان «خانه تئاتر» درباره بازسازی مجموعه تئاتر شهر طی آن بیانیهای منتشر و طی آن بهروز غریبپور را به عنوان مدیری شایسته برای ادامه بازسازی این مجموعه معرفی کرد؛ اتفاقی که با توجه به سوابق درخشان مدیریتی بهروز غریبپور، جامعه تئاتری را امیدوار میکند به اینکه گره سامانیابی ارزشمندترین سالن تئاتر ایران گشوده شود. در بیانیه کانون کارگردانان خانه تئاتر آمده است:
«سالهاست نمای ساختمان زیبای «تئاتر شهر» و قلب به ظاهر تپنده تئاتر کشور از شرق و غرب و شمال و جنوب در حال استتار است و علیرغم همه گفتنیهای گفته شده، همچنان این پیشرویها، بنای هنری تئاترشهر و این میراث فرهنگی را از دیدگان پایتخت پنهان و پنهانتر میکند.
از سوی دیگر به غیر از مشکلات مربوط به نمای بیرونی این بنا، خبر مشکلات زیربنایی این ساختمان جامعه تئاتر را نگران میکند که مبادا روزی فرا رسد که از تئاتر شهر چیزی جز مخروبههای باستانی باقی نماند.
سالها پیش جامعه تئاتر و تماشاگران همیشه همراه این حرفه برای دمیده شدن روح تازه به کالبد این بنای فرهنگی شش ماه تعطیلی مستمر فعالیتهای اجرایی تئاتر شهر را با صبوری پشت سرگذاشتند تا پس از انجام بازسازیهای لازم با خیالی آسوده دهههای بسیاری را در این ساختمان به تولید و عرضه تئاتر بپردازند.
بعد از بازگشایی مجدد تئاتر شهر با تمام انتقادات ظاهری که به سلیقه به کار رفته در شکل ظاهری داخل ساختمان میشد، لااقل گمان میکردیم مسایل فنی این مجموعه به شکلی اصولی و ماندگار رفع شده است، اما با شنیدن گفتههای مدیریت فعلی تئاتر شهر در خصوص ریشههای نگرانکننده مشکلات فنی و ساختاری این مجموعه بار دیگر بازسازی قبلی با علامت سوالهای تازهای مواجه میشود.
شنیدن خبر بازسازی احتمالی مجدد تئاتر شهر ما را بر آن داشت تا ضمن هشدار نسبت به تکرار نحوه بازسازی قبلی از مسوولان مربوطه و به طور خاص از معاونت محترم هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بخواهیم در بازسازی دوباره نیاز به کار کارشناسی دقیق و هنری و مناسب با شان ملی، حرفهای و هنری تئاتر شهر را سرلوحه کار خود قرار داده و با استفاده از افراد کارشناس خبره و دلسوز در این زمینه از نگرانیهای تازه جامعه تئاتر بکاهند.
از همین رو؛ هیات مدیره کانون کارگردانان خانه تئاتر با بررسیهای انجام شده و با توجه به سوابق درخشان و ماندگار و همچنین وجود برنامه مطالعاتی دقیق و کارشناسی برای بازسازی تئاتر شهر، هنرمند و همکار گرامیمان جناب آقای بهروز غریبپور را فردی شایسته و مناسب برای مدیریت پروژه بازسازی تئاتر شهر میداند. با این حال استفاده از جناب آقای غریبپور تحت هر عنوانی میتواند به شرایط آرمانی بازسازی این بنای ملی سرعت بخشیده و با اعتماد بیشتری شاهد بازسازی مجدد مجموعه تئاتر شهر باشیم.
بدیهی است بازسازی هر چه سریعتر برای رفع نگرانیهایی که مدیریت تئاتر شهر از آن سخن میگوید و عدم اختلال دوباره در رونق فعالیتهای تئاتر شهر همچنان خواستههای جدی جامعه تئاتر است امید که چنین شود.»
هیات مدیره کانون کارگردانان خانه تئاتر عبارتند از: حسین کیانی، حمید پورآذری، بهزاد فراهانی، علی اصغر دشتی، افسانه ماهیان و رضا گوران. همچنین نورالدین حیدری و سیدهادی عاملهاشمی نیز بازرسان کانون کارگردانان خانه تئاتر هستند.
دستان خیالپرداز
پنجشنبه هفته گذشته نمایشگاه آثار صنایع دستی هنرمندان کشور با حضور جمعی از اصحاب فرهنگ و هنر با عنوان «دستان خیالپرداز» در خانه هنرمندان ایران گشایش یافت و بهانهای شد تا درباره وضعیت صنایع دستی و لزوم توجه جدی به این حوزه با همکاران و فعالان این حوزه بیشتر سخن بگویم.
به نظرم یکی از پیچیدگیها و در عین حال جذابیتهای کار در سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری وجود مرزهای متغیر و در عین حال باریک میان بخشهای مختلف آن و حتی حوزههای کاری بیرون از سازمان است.
صنایعدستی هم با میراث فرهنگی ارتباط تنگاتنگ دارد و هم با گردشگری. هم میتواند یکی از جاذبههای گردشگری باشد و هم رونق گردشگری میتواند به رونق صنایع دستی کمک کند. از طرف دیگر صنایع دستی از یکسو با هنر در ارتباط است و از سوی دیگر با صنعت و مسایل مربوط به اقتصاد و اشتغال.
ما درباره صنایع دستی بدون این پیچیدگیها و ظرافتها نمیتوانیم سخن درستی بگوییم. به طور کلی صنایع دستی هم ویژگیهای هنر را دارد و هم ویژگی تولیدات مصرفی را. هم میتواند کاربرد در زندگی روزمره داشته باشد و هم کارکرد زیباییشناسی و هنری. این ظرافتها، سیاستگذاری و برنامهریزی در این حوزه را هم پیچیده کرده است.
ما در موضوع صنایع دستی با مسایل متعددی رو به روییم که هر کدام را باید جداگانه دید. همکارانم در معاونت صنایع دستی برای روشن شدن موضوع، بین هنرهای سنتی و صنایع دستی تفکیک قائل شدهاند تا برای هر کدام برنامههای جداگانهای تدوین شود. هنرهای سنتی را به عنوان آفریده و ساختههایی که باید همانگونه که بودهاند، حفظ شوند در نظر گرفتهاند و صنایع دستی را ساختههایی میدانند که میتوانند موضوع نوآوری و ابتکار قرار بگیرند و متناسب با زندگی امروز تغییر کنند. البته هنرهای سنتی هم میتوانند موضوع نوآوریهای هنرمندانه قرار بگیرند.
در نقاشی مکتبهایی داریم که براساس هنرهای سنتی و صنایع دستی و دخل و تصرف در آنها شکل گرفتهاند مانند مکتب سقاخانه یا نقاشیخط. با این حال وظیفهای که سازمان در قبال صنایع دستی و هنرهای سنتی دارد، فراهم کردن زمینه رشد و رونق صنایع دستی و امکان بروز خلاقیت و نوآوری است. سازمان نمیخواهد و نباید در مقام تولیدکننده قرار بگیرد بلکه میخواهد حامی و پشتیبان تولید و آفرینش هنرمندان و سازندگان صنایع دستی و هنرهای سنتی باشد و به حفظ و اشاعه و رونق این صنایع کمک کند اما این صنایع کی میتوانند حفظ شوند و رونق بگیرند؟
زمانی صنایع دستی و هنرهای سنتی رونق میگیرند که مخاطب داشته باشند؛ مخاطبانی که حاضر باشند برای آن هزینه کنند. اما چرا این اتفاق نمیافتد؟ مشکل کجاست؟
تردیدی نیست که یک بخش از مشکل به خاطر آشنا نبودن مردم با این موضوع است. موضوع دیگر این است که محلهای مناسبی برای عرضه این کارها نداریم. محلهایی که داریم کم است و نامناسب. در این زمینه باید حمایت از گسترش بازارهای صنایع دستی و هنرهای سنتی را در اولویت قرار دهیم و امکان صادرات را بیشتر کنیم.
صادرات خودش مقدمات و لوازمی دارد؛ باید تبلیغ مناسبی داشته باشیم؛ بستهبندی مناسبی داشته باشیم؛ عرضه مناسبی داشته باشیم. این کارها بدون همراهی و همکاری دستگاههای دیگر ممکن نیست. این حوزه با اقتصاد فرهنگ هم مرتبط است. باید این جزیرههای مختلف را به هم وصل کنیم. باید نمایندگان بخش خصوصی را فعال کنیم تا راهکارهای مناسب تدوین شود. بخش مهمی از بازار صنایع دستی و هنرهای سنتی داخل کشور است.
متاسفانه ساختههای تقلبی جای صنایع دستی را گرفته است. بازار پر از ساختههای بیکیفیت چینی است. ما دغدغه بازارهای بینالمللی را داریم اما رقابت را در بازارهای داخلی واگذار کردهایم و مردم از بازارهای مهم صنایع دستی ما مثل اصفهان و شیراز و همدان ساختههای چینی میخرند.
ما در بازارهای داخل کشور هم مشتری داخلی داریم و هم مشتری خارجی. با فضای جدیدی که شکل گرفته است، امیدواریم با ورود گردشگران خارجی صنایع دستی خودش یکی از جاذبههای گردشگری ما باشد.
اگر ما بتوانیم ساختههای با کیفیت و جذاب داشته باشیم، رونق گردشگری میتواند به رونق صنایع دستی هم کمک کند. مشتری داخلی هم خیلی مهم است و باعث میشود که این صنایع زنده و پویا بمانند. ما تجربههای کوچکی داریم که نشان داده است ورود به بازارهای داخلی سخت نیست.
جوانانی را میشناسیم که توانستهاند صنایع دستی کشور را روزآمد، کاربردهای تازه برای آن پیدا و در بازار لباس و کیف و کفش در حد توان خود تحول ایجاد کنند. این از نظر فرهنگی هم مهم است که با صنایع دستی ایرانی بتوانیم در بازار مد و لباس تاثیر بگذاریم. البته دولت نباید در این حوزه مداخله کند و با مداخله در این حوزهها به مقاومت در برابر این پدیده دامن بزند. باید بگذاریم هنرمندان و تولیدکنندگان صنایع دستی و هنرهای سنتی خودشان به طور طبیعی و با خلاقیتهای خودجوش تاثیرگذار باشند.
ما باید از هرحرکتی که به رونق صنایع دستی کمک کند حمایت کنیم. وظیفه ما حمایت، آموزش و پشتیبانی است. نباید بخش خصوصی احساس کند که ما قصد مداخله داریم. باید ما را یک پشتیبان بیتوقع ببیند که هدف مشترکی داریم. هدف ما باید این باشد که بتوان صنایع دستی ایران را اقتصادی و درآمدزا کرد. ما باید تمام توانمان را بگذاریم که هنرمندان و تولیدکنندگان ما در رقابت با ساختههای جعلی و تقلبی و کالاهای کمکیفیت چینی جلو بیفتند.
بخشی از این ماجرا هم به تبلیغات برمیگردد. ما باید روی تبلیغات سرمایهگذاری بیشتری داشته باشیم و تلاش کنیم تا برندهای ایرانی ارایه شوند و جای خود را پیدا کنند. ما باید کمک کنیم که صنایع دستی و هنرهای سنتیمان در داخل کشور بدون نیاز به کالای خارجی تولید شود. این امر هم نیاز به سرمایهگذاری دارد، هم نیاز به میدان دادن به خلاقیتها و نوآوریها و هم نیازمند ایجاد و گسترش بازارها و جلب مشتریان جدید است.
* معاون رییسجمهور و رییس سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری
بدهی ناشی از بیمه اهالی فرهنگ در دیون دولت به تامین اجتماعی محاسبه شود
مهر- علی جنتی، وزیر ارشاد در نامهای به حسن روحانی رییسجمهور خواستار آن شده که بدهی انباشته صندوق حمایت از نویسندگان، روزنامهنگاران و هنرمندان بابت بیمه اهالی فرهنگ، هنر و رسانه، جزو دیون دولت به تامین اجتماعی محاسبه شود.
مهدی شجاعی، مدیرعامل صندوق حمایت از نویسندگان، روزنامهنگاران و هنرمندان درباره سرانجام پیگیریها برای حل وقفه ایجادشده در پوشش بیمهای اعضای این صندوق و اهالی فرهنگ و هنر، گفت: آقای جنتی، وزیر ارشاد در نامهای به آقای رییسجمهور خواستار آن شده است که بدهی صندوق حمایت از نویسندگان، روزنامهنگاران و هنرمندان بابت بیمه اهالی فرهنگ، هنر و رسانه، جزو دیون دولت به تامین اجتماعی محسوب شود.
همچنین به گفته مدیرعامل صندوق حمایت از نویسندگان، روزنامهنگاران و هنرمندان، علی جنتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی به معاونت اداری و مالی این وزارتخانه دستور اکید داده است که بدهی انباشته ناشی از بیمه اهالی فرهنگ، هنر و رسانه توسط صندوق حمایت از نویسندگان، روزنامهنگاران و هنرمندان، در بودجه سال آینده دیده شود و در تدوین آن، بودجه صندوق ترمیم و بلکه جبران شود.
مهدی شجاعی ضمن تاکید بر این نکته که «نگرانی از بابت بیمه اهالی فرهنگ و هنر و رسانه وجود ندارد و اختلالی هم در این روند به وجود نخواهد آمد» در پاسخ به این سوال که آیا صحت دارد این صندوق به سازمان تامین اجتماعی بالغ بر 20 میلیارد تومان بدهی دارد، ابتدا گفت: صندوق به تامین اجتماعی بدهکار نیست بلکه دولت به این سازمان بدهکار است.
وی سپس یادآور شد: این رقم انباشته از سالهای قبل است و هر ماه که به صورت طبیعی بیمهشدگان صندوق خدمات میگیرند، کنتور هزینه تامین اجتماعی، این مبالغ را ثبت میکند. البته کسری بودجه دو سال اخیر صندوق هم مزید بر علت بوده است.
مجوز فعالیت صنفی از وزارت کار برای خانه سینما
ایسنا- فرهاد توحیدی درباره دیدار جمعی از اعضای خانه سینما با وزیر کار و رفاه امور اجتماعی و مباحث مطرحشده، توضیح داد: در ماجراهای دو سال گذشته خانه سینما با یک خلا قانونی روبهرو بودیم که از همان جهت از سوی مدیریت قبلی سازمان سینمایی، فشار وارد شد که باید اصناف قانونی شوند.
وی با اشاره به اینکه این خلا قانونی از همان زمان تاسیس خانه سینما وجود داشت، افزود: برای حل این مشکل دو وزارتخانه فرهنگ و ارشاد اسلامی و کار و رفاه امور اجتماعی باید در یک اقدام مشترک همکاری لازم را انجام دهند تا اصناف سینمایی در یک ثبت دوگانه از وزارت ارشاد و کار، مجوز فعالیت داشته باشند.
توحیدی ادامه داد: در زمان تاسیس خانه سینما راهحلی که مطرح شد این بود که چون اصناف زیر چتر خانه سینما هستند و خانه سینما هم ثبت شده است، پس آنها میتوانند کار صنفی خود را دنبال کنند اما پس از ماجراهای چند سال گذشته متوجه شدیم باید این روند را به شکل منطقیتری دنبال کنیم تا مشکلی پیش نیاید.
وی گفت: خوشبختانه در این جلسه خیلی احتیاج به شرح و تفصیل ماجراهای خانه سینما نبود و ایشان اطلاعات کافی را در این باره داشتند و قرار شد تفاهمی در این باره بین وزارت ارشاد و کار برقرار شود.
رامبد جوان شب یلدا با «خندوانه» میآید
مهر- رامبد جوان با اشاره به اینکه قرار است از اواسط دی ماه با برنامه «خندوانه» که از شبکه نسیم پخش می شود مهمان خانههای مردم باشد از پخش شوی تلویزیونی «یلدای این خونه» که به مناسبت شب یلدا تولید شده است در شبکه نمایش خانگی خبر داد.
رامبد جوان درباره اجرای برنامه «یلدای این خونه» که قرار است به مناسبت شب یلدا توسط شبکه نمایش خانگی توزیع شود، گفت: قرار است چند روز قبل از شب یلدا شوی خانگی «یلدای این خونه» با حضور هنرمندان و خانوادههایشان و همچنین اجرای خوانندگان مطرح موسیقی وارد بازار شود.
وی ادامه داد: در این برنامه که اجرای آن را من بر عهده دارم بهاره رهنما و مادرش پروین قائم مقامی، مهراب قاسمخانی و همسرش شقایق دهقان به همراه پسرشان، فرهاد آئیش به همراه همسرش مائده طهماسبی در کنار خوانندگانی چون حسین خواجهامیری، سالار عقیلی و حمید عسگری مهمان هستند. مدت زمان این برنامه 90 دقیقه است که چند روز قبل از شب یلدا در شبکه نمایش خانگی توزیع خواهد شد.
وی درباره ساخت این برنامه تلویزیونی گفت: از اواسط دی ماه قرار است برنامه «خندوانه» که یک برنامه شاد تلویزیونی است از شبکه نسیم پخش شود. این برنامه درباره فرهنگ خنده، خندیدن و خنداندن است و هر شب از ساعت 21 تا 22 از شبکه نسیم پخش خواهد شد.
سالن رسانهها را در جشنواره از سایر نهادها جدا کنید
ایلنا- با نزدیک شدن زمان برگزاری سی و دومین جشنواره بینالمللی فیلم فجر، انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی ایران طی نامهای به علیرضا رضاداد، دبیر جشنواره با گلایه از وضعیت سالهای پیش برج میلاد که عنوان سینمای رسانه را یدک میکشد ولی میزبان بسیاری از افراد متفرقه و غیر مرتبط با رسانه بود؛ درخواست جداسازی سالن رسانهها از مهمانان نهادها را در جشنواره مطرح کرد.
در نامه طهماسب صلحجو، رییس انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی آمده است: متاسفانه در این چند دوره، حضور اقشار مختلف و ناهمگون مهمانان حاضر در کاخ جشنواره، برج میلاد را به فضایی نامناسب برای اهالی رسانه بدل کرد.
صدور کارتهای فراوان که بسیار بیش از ظرفیت سالن نمایش بالغ میشد، این مشکلات را مضاعف کرد و باعث شد منتقدان و اهالی رسانه غالبا در یافتن صندلی برای تماشای فیلم با مشکل مواجه شوند.
تداوم این شرایط غیرمحترمانه موجب شد بسیاری از منتقدان و نویسندگان، عطای جشنواره را به لقایش بخشند یا سینماهای دیگری را برای فیلم دیدن انتخاب کنند.
چنانچه هدف از اختصاص برج میلاد به اهالی رسانه در جهت بهرهگیری از تجارب و قابلیتهای این صنف فرهنگی در پوشش مناسب از بخشهای مختلف جشنواره فیلم فجر و ارایه ویترینی متفاوت آثار شاخص و قابل بحث آن بوده است، عملا طی این سالها به اثبات رسیده که حضور پر ترافیک افراد و طیفهایی که نسبتی با این حوزه ندارند در این مکان، موجودیت مستقل و هدفمند و در اولویت قرار گرفته اهالی رسانه و جامعه منتقدان را کاملا مخدوش کرده است.
لذا پیشنهاد میکنیم اختصاص یک سالن سینمای مجزا با کیفیت مناسب و ظرفیت کافی به منتقدان و نویسندگان سینمایی را در دستور کار قرار دهید تا آرامش و تمرکز لازم برای اهل رسانه فراهم شود.
↧
↧
December 10, 2013, 7:53 am
نگاهی به وضعیت سالنهای کنسرت: «استیجها» در انتظار رسیدگی
محمدجواد تاجالدین - رقص نور کورت میکند و دود و بخار سن را گرفته. خواننده مشغول فریاد زدن است و تماشاگران روی صندلیهایشان بند نمیشوند. این آهنگ را همه بلدند، با خواننده میخوانند و فریاد میزنند. یک کسی در گوشه چپ سالن هوس میکند پاهایش را روی زمین بکوبد بقیه هم به تقلید از او شروع میکنند به کوبیدن. کل ساختمان میلرزد. هر لحظه دعا میکنم لحظه خراب شدن این ساختمان سی و خردهای ساله، آنجا نباشم. فاجعه مگر چطور اتفاق میافتد؟ هر کدام از آن ضربههای پا میتواند یک ثانیه ما را به ریزش ساختمان نزدیک کند؛ سالنی که برای برگزاری کنسرت ساخته نشده، مخصوص همایش است و ناهار بعدش. نه صدای درست و حسابی دارد و نه صندلیهای به درد بخور. هیچکس هم به فکر سالنهای جدید نیست.
مروری بر سالنهایی که کنسرت در آنها برگزار میشود:
- سالن همایشهای برج میلاد: از اسمش پیداست سالنی از مجموعه عریض و طویل برج میلاد که نسبت به سالنهای پایتخت وضعیت بهتری دارد. سالنی با گنجایش 1600 نفری که رعایت اصول اولیه سالنسازی از ترتیب قرار گرفتن صندلیها تا صدا و سن و نورپردازی در آن رعایت شده. هرچند امکانات اولیه برگزاری کنسرت را داراست، اما سالن اختصاصی کنسرت نیست. صدا به طور یکسان در سالن پخش نمیشود و چند ردیف صندلی ابتدای سالن با وجود هزینه 100 هزار تومانی دید مناسبی ندارند. بالکن مجموعه هم هیچ دیدی نسبت به سن ندارد. کسانی که 35 تا 45 هزار تومان صرف خرید بلیت بالکن میکنند، اگر سیدی خواننده را بخرند ضرر کمتری کردند. ترافیک اتوبان حکیم و همت هم دردسر دیگری است. بسیار اتفاق افتاده مردمی که برای کنسرت بلیت تهیه کردند در ترافیک ماندند و به سالن نرسیدند.
- سالن همایشهای نمایشگاه بینالمللی: این سالن از قدیمیترین سالنهای پایتخت است. گنجایشی نزدیک به 2000 نفر دارد و قدمتی سی و خردهای ساله. ناگفته پیداست که در این چند سال عزمی برای تجهیزش صورت نگرفته. سیستم صدای سالن ضعیف و به شدت ابتدایی است. دید صندلیهای گوشه سالن به هیچوجه قابل قبول نیست و چند ردیف صندلی ابتدای سن، ارتفاعشان نسبت به سن به شدت پایین است هرچند قیمتشان تا 120 هزار تومان هم میرسد. اصلا معروف است مردم باید ردیفهای 20 به بعد سالن را خریداری کنند چون تازه از آنجا به بعد صندلیها روی شیب قرار میگیرند. در یکی دو سال گذشته تلاش شده صندلیهای ردیف 1 تا 19 قوسدار باشد، ولی باز هم تغییر زیادی در دید صندلیهای کناری ایجاد نکرده. سالن در طبقه سوم و چهارم مجموعه تعبیه شده. پلههای فلزی ترسناکی شما را به در ورودی سالن میرساند، پلههایی که آدم را یاد پلهای معلق دهکدههای آمازون میاندازد. به غیر از پلهها دو آسانسور هم مردم را به طبقه بالا میرساند. باز هم ناگفته پیداست مردم برای رسیدن به بالا و سوار شدن بر آسانسور چه مصیبتی را متحمل میشوند. بعضیها پیمودن پلهها را به فشار وارد شده در آسانسور ترجیح میدهند. فاصله بین پارکینگ مجموعه هم تا سالن مصیبت دیگری است. حداقل 10 دقیقه پیادهروی دارد. دسترسی به محل هم مصیبت دیگری است. ترافیک اتوبان چمران امان مردم را بریده. باز هم همان قصه تکراری دیر رسیدن به کنسرت و باطل شدن بلیت. مصیبت دیگری هم در این زمینه یقه مردم را میگیرد؛ مردمی که روی بلیتهایشان را درست نمیخوانند و به جای سالن همایش برج میلاد به سالن میلاد نمایشگاه میآیند و برعکس. حداقل میتوانند اسم سالن را عوض کنند تا این اتفاقها رخ ندهد.
- سالن مجموعه اریکه ایرانیان: سالن کنسرت و همایش مجموعه اریکه در مجموعه تفریحی، ورزشی و تجاری اریکه است. سالن جمع و جور کوچکی با حدود 800 صندلی. صدای بد و نورپردازی بد که دیگر وبال گردن تمام سالنهای کنسرت هست اما دیگر این یکی نوبر است. اتاق فرمان سالن انتهای سالن در وسط ردیفهای 24 تا 28 قرار دارد، یعنی کسانی که در ردیفهای پایانی نشستهاند به واسطه آن دیوار تقریبا نصف سن را نمیبینند. از دیگر شاهکارهای سالن اریکه سرویس بهداشتی و امکانات جانبی آن است. برای سالنی با آن جمعیت مجموعا چهار دستشویی تعبیه شده است؛ دو زنانه و دو مردانه. صفهای دستشویی از صفهای پارکینگ شلوغتر است. از دیگر مزایای سالن اریکه آمدن صدای آهنگ طبقههای مختلف مجموعه در سالن کنسرت است. مخصوصا آهنگهای پاپی که در طبقه اول و ورودی مجموعه پخش میکنند. سالن استراحت موزیسینها هم اوضاع خوبی ندارد. اتاق کوچکی پشت سن که مجموعا 10 نفر هم داخلش جا نمیشود. شاید فقط بتوان مزیت سالن را تعداد پارکینگهای مجموعه دانست که آن هم به واسطه خود سالن نیست بلکه به خاطر رستوران بالای مجموعه و دیگر مکانهای تفریحی مجموعه اریکه است. اما باید این نکته را در نظر داشت که اریکه مالک خصوصی دارد و اختصاص آن فضا برای کنسرت و برنامههای فرهنگی قابل تقدیر است. اگر سوددهی سالنها تثبیت شود مطمئنا بخش خصوصی وارد کار خواهد شد. هرچند به دلیل مناسبتها و مراسمهای مذهبی در کشور ما حداقل نیمی از سال امکان برگزاری کنسرت نیست. علت دیگر ماجرا را باید سختگیری در اعطای مجوز کنسرت در باقی ایام سال دانست. هرچند با عوض شدن دولت زمزمههایی در مورد تغییر رویه قبلی شنیده شده اما شنیدن کی بود مانند دیدن!
- سالن ایوان شمس: سالن ایوان شمس یا حرکت سابق در جنب اتوبان کردستان واقع شده است. این سالن، سالن سینماست ولی کنسرت هم درونش اجرا میشود. نمی دانم اولین بار چه کسی به فکر برگزاری کنسرت در این سالن افتاده ما که وقتی برای تماشای فیلم سه بعدی «هوگو» به سالن ایوان شمس رفته بودیم، دید درستی به صفحه نمایش هم نداشتیم. هرچند کنسرتهای برگزار شده در این سالن اغلب کنسرتهای تجربی یا گروههایی هستند که امید زیادی به فروش بلیتشان نیست.
- سالن مجموعه آزادی: شاید باور نکنید ولی در زیر مجموعه آزادی سالنی هم وجود دارد. میدان آزادی و برگزاری کنسرت خودش داستان درازی است. آلودگی هوا و ترافیک و باقی مسایل میدان آزادی. سالن کوچکی است با 480 صندلی که در آن هم کنسرتهایی اجرا میشود که کمتر فروش میروند. هرچند در آن چند باری کنسرتهای خوب و پرفروشی هم اجرا شده است، مثل گروه پالت که چند ماه پیش 12 سانس در آن جا برنامه داشت. وقتی میشود به راحتی 15 هزار نفر را برای کنسرتی به سالن کشاند، آیا نباید فکری برای ساخت سالن جدید و مجهزی در محلهای مناسب کرد؟
- سالن تالار وحدت: تالار وحدت را باید استانداردترین سالن موجود در کشور دانست، سالنی که به تقلید از سالن «اپراهال وین» در سال 1346 ساخته و افتتاح شد. سالن وحدت 900 صندلی دارد و سه بالکن. سالنی است تخصصی برای اجرای نمایش و کنسرت. سیستم صدا و نورپردازی آن بر اساس استانداردهای بینالمللی سالنهای کنسرت است اما تجهیزات قدیمی و کهنه. صندلیهایی به جا مانده از 30 سال پیش با رویه قرمز و کثیف. هیچ تلاشی برای به روز کردن امکانات سختافزاری سالن انجام نشده. اگر مسوولان میراث فرهنگی هم همین قدر به نگه داشتن گنجینههای تاریخی ما اهتمام داشتند وضعیت ما به این خرابی نبود. درهای سالن هم برای 50 سال پیش است. همه چیز در آنجا بوی کهنگی میدهد. هرچند ممکن است در ابتدا جذاب باشد ولی چرا نباید از سالن و معماری آن استفاده بهتری کرد. با خرج اندکی جهت خرید وسایل جدید میتوان کیفیت سالن را خیلی بهتر کرد. هرچند کنسرتگذاران به دلیل کم بودن تعداد صندلی و پایین بودن هزینه بلیت در تالار وحدت خیلی به سراغ گرفتن سالن آن نمیروند.
ساخت اولین سالن مخصوص کنسرت
زمزمههایی در مورد ساخت اولین و مجهزترین سالن کنسرت پایتخت شنیده شده بود، سالنی در مجموعه فرهنگسرای بهمن با تجهیزات بهروز و مدرن. این سالن با گنجایش حدود 1700 در فرهنگسرای بهمن تهران در حال سپری کردن آخرین مراحل ساخت و تکمیل است.
این مجموعه بزرگ موسیقیایی با قابلیتهای متنوع هنری از جمله سالن اصلی شیبدار با ظرفیت 1600 صندلی ثابت، سیستم صوتی و تجهیزات اکوستیک، سالنV. I. P ، اتاقهای گریم مجزا ویژه هنرمندان و رستوران در طبقه فوقانی، طراحی شده است. فاز نخست پروژه سالن «شهیدآوینی» که در سال 1371 در زمینی با مساحت تقریبی 3500 متر مربع ساخته شده بود به علت عدم ایمنی و امکانات استاندارد، از بهمنماه 1388 به کارفرمایی سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران و تحت نظارت شرکت ساتراپ و اجرای ابنیه شرکت احیای فن هنر در بنایی بالغ بر 4500 مترمربع وارد مرحله نهایی ساخت، تجهیز و توسعه تکمیلی شد. روابط عمومی فرهنگسرای بهمن، ضمن تایید خبر تکمیل ساخت و تجهیز این سالن، درباره جزییات آن گفته است: «سالن با حدود 1500 تا 1700 صندلی در حال تکمیل است و با استانداردهای روز جهانی در حال تجهیز به مدرنترین ابزار کنسرتهای موسیقی است. این سالن اگرچه برای کنسرت و برگزاری برنامههای موسیقی تدارک و تجهیز شده اما قابلیت برگزاری همایشها را نیز داراست. دو سالن جنبی نیز برای این مجموعه در نظر گرفته شده و قرار است که در یک ماه آینده افتتاح شود.»
ساخت این سالن را باید قدم مثبت و بزرگی در زمینه ساختوساز سالنهای مخصوص کنسرت دانست. قدمی که شهرداری برداشته و مورد تایید همه هست. نکته ظریفی که میماند محل احداث سالن است. میدان بهمن و فرهنگسرای بهمن در منطقه 16 واقع شده است اما کسانی که برای تماشای کنسرت میروند معمولا در مناطق بالایی شهر ساکن هستند. دلیل این را باید در وضعیت اقتصادی و مسایل مربوط به آن دانست. اینکه چرا مردم پایین شهری فرصت و پولی برای رفتن به کنسرت ندارند بحث دیگری است اما طی این مسافت برای کسانی که از جاهای دیگر شهر به این سالن میآیند، خود مشکل دیگری است.
کمبود فضاهای فرهنگی
برای اطلاع از وضعیت دقیق سالنها و برگزاری کنسرتها به سراغ آقای محمدحسین توتونچیان، مدیرعامل «موسسه فرهنگی هنری ققنوس» رفتیم. موسسهای که سابقهای طولانی در راستای برگزاری کنسرتهای مختلف داشته و از موفقهای بازار کنسرت کشور است. از آقای توتونچیان در مورد مشکل اصلی سالنهای کنسرت پرسیدیم و ایشان جواب دادند: «بزرگترین مشکل در شهر تهران و شهرستانها تعداد کم سالنهای کنسرت است. در شهرستانها که عمدتا سالنی با ظرفیت بالا وجود ندارد. در تهران هم دو سالن با ظرفیت بالای 1000 نفر وجود دارد که با توجه به پایتخت بودن شهر تهران و جمعیت بالای تهران در این زمینه کمبود داریم.»
از سالنهایی پرسیدیم که مخصصوص کنسرت نیستند، ایشان گفتند: «سالنها معمولا چندمنظوره ساخته میشوند. ما به دلیل کمبود سالن، همایش و سمینار و کنسرت را در یک سالن برگزار میکنیم و این خیلی آرمانی است اگر برای هر کدام از اینها سالن جدایی تاسیس کنیم.»
از استانداردترین سالن پایتخت پرسیدیم و جواب شنیدیم: «سالن برج میلاد با توجه به امکانات سختافزاری و از همه مهمتر ظرفیت بالایش در حال حاضر بهترین سالن کنسرت در شهر تهران است. در سالنهای با ظرفیت پایین، تالار وحدت استانداردترین سالن است که مخصوص برگزاری نمایش و کنسرت ساخته شده است. استیجی که امکان حرکت دارد و میتواند بچرخد.»
از سالن فرهنگسرای بهمن پرسیدیم، آقای توتونچیان با اشاره به مثبت بودن حرکت شهرداری در تاسیس این سالن گفتند: «ساختوساز سالنهای کنسرت در هر منطقهای حرکت مثبتی است. حالا هم شهرداری قدم خوبی با تاسیس این سالن برداشته. هرچند ممکن است از لحاظ دسترسی به آن مشکلاتی وجود داشته باشد.»
در آخر هم خواستیم پیشنهادی به مسوولان مربوطه بدهند که گفتند: «از شهرداری تهران میخواهیم همانطور که سالن برج میلاد را تاسیس کردند، یک سالن یا حتی چند سالن با همین ظرفیت و امکانات در نقاط مختلف شهر تاسیس کنند. از وزارت ارشاد مخصوصا معاونت هنری وزارت ارشاد هم میخواهیم سالنهای دیگری در حد و کیفیت تالار وحدت و سالن رودکی تاسیس کنند. با توجه به جمعیت بالای شهر تهران و همچنین محدودیت کنسرتگذاران با توجه به مناسبتهای مذهبی مثل محرم و صفر و فاطمیه و ایام شهادت، فشردگی برگزاری کنسرت در آن چند ماهی که امکانش برقرار است خیلی زیاد میشود و این هم به کنسرتگذار آسیب میرساند و هم به گروههای موسیقی.»
مهدی حجت درباره سرنوشت کاخها توضیح داد: سازمان میراث فرهنگی را که ایجاد کردم، کاخ گلستان در اداره بیوتات سلطنتی بود
گروه فرهنگ- قائم مقام سازمان میراث فرهنگی، صنایعدستی و گردشگری گفت: خانهای به کوچکی خانه هنرمندان در وسط شهر تهران با کمترین فضا، روزانه برنامههای فرهنگی زیادی را اجرا میکند در حالی که مجموعه تاریخی- فرهنگی سعدآباد با 110 هکتار وسعت در بهترین نقطه تهران، نیمی از برنامههای خانه هنرمندان را هم ندارد. این پاسخ را مهدی حجت به مهمترین سوال این روزهای خبرنگاران داد که درباره سرنوشت سعدآباد و نیاوران میپرسیدند.
وی ادامه داد: ساختمانی به نام خانه هنرمندان در یک پارک کوچک با فضایی مانند لانه زنبور، هر روز کارهای فرهنگی متفاوتی انجام میدهد اما سازمان میراث فرهنگی و گردشگری با داشتن کاخ- موزههای متعدد مانند سعدآباد که 110 هکتار وسعت دارد چه میزان از این فعالیتهای را انجام میدهد؟! اینکه بخواهیم استخر این فضاها را اجاره دهیم درست نیست، مگر اینکه چنین فضاهایی جزو نفایس نباشند. باید انجام فعالیتهای فرهنگی و هنری در مقیاس عالی در این کاخها دنبال شوند همانطور که یک خانه کوچک به نام خانه هنرمندان چنین اقداماتی را در سطحی وسیع انجام میدهد.
حجت که صبح دیروز در نخستین نشست خبری خود با هدف اعلام برنامههای 100 روزه معاونت میراث فرهنگی سخن میگفت، درباره وضعیت کاخ- موزههای نیاوران و سعدآباد که دادگاه به سپردن مدیریت آنها به بنیاد مستضعفان رای داده است، گفت: مطلب ساده است و حتی به درج آن در رسانهها نیاز نیست؛ حضرت امام خمینی (ره) در زمان حیاتشان به شورای انقلاب کشور اختیار دادند تا درباره مجموعه اموال فرهنگی تصمیمگیری کند.
این شورا نیز تصمیم گرفت تا کاخ- موزهها را به بنیاد مستضعفان بسپارد. همچنین در آن زمان اعلام شد که کاربری این کاخها باید موزه باشد و سرنوشت خاندان پهلوی در آن نشان داده شود. مخالفت با این موضوع، مخالفت با فرمان امام (ره) است. شورای انقلاب نیز دستور داد که از این کاخها بهعنوان مکان موزهای استفاده شود.
وی گفت: وقتی سازمان میراث فرهنگی را ایجاد کردم، کاخ گلستان در اختیار بیوتات سلطنتی بود. مجلس شورای اسلامی میگفت این کاخ نیز مانند سعدآباد و نیاوران باید به بنیاد مستضعفان سپرده شود. حال چرا کسی سوال نمیکند که این کاخ چرا در اختیار بنیاد مستضعفان نیست و مالکیتش در دست سازمان میراث فرهنگی است. ما براساس قوانین عمل میکنیم و این قضیه موضوع نگرانکنندهای نیست.
حجت با بیان اینکه کاخ- موزهها مکان جذب فعالیتهای غیرفرهنگی نیستند، افزود: براساس صراحت قانون، امکان واگذاری بخشهای مختلف کاخ- موزهها به بخش خصوصی وجود ندارد. در طول سالهای گذشته نیز این یک اقدام غیرقانونی بود که در کاخ- موزهها کافه یا رستوران برپا شده بود؛ مکانهایی که مطلقا در شان فعالیتهای یک کاخ- موزه نیستند.
حجت در ادامه درباره وضعیت بناهای تاریخی که از چند سال پیش با حکم دیوان عدالت اداری از فهرست آثار ملی خارج شدهاند، گفت: براساس جلساتی که در طول 100 روز گذشته با مسوولان دیوان عدالت اداری داشتیم آنها اعلام کردند سازمان میراث فرهنگی، صنایعدستی و گردشگری در دوره گذشته هرگز نتوانسته است از پروندههای خود دفاع و از خارج شدن آنها از فهرست آثار ملی جلوگیری کند به همین دلیل، رای به خارج شدنشان داده میشد اما اکنون رییس دیوان عدالت اداری از ما خواسته تا کارشناسان زبدهای را برای هر کدام از دادگاههایی که در این زمینه برگزار میشود، معرفی کنیم.
وی همچنین در پاسخ به پرسش خبرنگاری درباره حضور داشتن یک نماینده ویژه از سوی سازمان میراث فرهنگی، صنایعدستی و گردشگری در دادگاه، مانند دادگاههای سازمان حفاظت محیطزیست گفت: حضور 10 کارشناس زبده درجه یک در دادگاههای دیوان عدالت اداری، نخستین قدم برای این اقدام است. این اتفاق تاکنون رخ نداده است چون سازمان میراث فرهنگی هیچ کارشناسی را برای چنین اقدامی مامور نکرده بود.
وی با اشاره به تشکیل کمیتهای مشترک میان معاونت میراث فرهنگی و ستاد فرمان امام (ره) با هدف بررسی وضعیت آثار تاریخی در اختیار این ستاد بیان کرد: این کمیته تاکنون جلساتی را برگزار کرده که نتایج خوبی داشته است. درباره وضعیت این بناها نیز بررسیهای لازم در دست انجام است تا هیچکدام از آثار با مشکلی مواجه نشوند.
حجت همچنین با اشاره به ملاقاتی که با رییس سازمان اوقاف و امور خیریه داشت، گفت: در آن جلسه قرار شد شورای مشترکی از سوی دو سازمان برای بررسی همه موارد اوقافی ایجاد شود که در دست اقدام است. این موارد مشترک درباره آثار و بناهای تاریخی است.
معاون میراث فرهنگی سازمان میراث فرهنگی، صنایعدستی و گردشگری اضافه کرد: متاسفانه در گذشته، درباره دو نهاد ستاد فرمان امام (ره) و سازمان اوقاف بهدلیل وجود برخی سهلانگاریها، اتفاقات خوبی رخ نداده است اما امیدواریم از این به بعد شاهد وقایع خوبی باشیم چون قوانین کشور میگوید باید به مواریث فرهنگی توجه و از آنها حفاظت کرد.
مسجد جامعی به دیدار آقای بازیگر رفت
مهر- احمد مسجد جامعی رییس شورای اسلامی شهر تهران با حضور در منزل عزتالله انتظامی از این هنرمند پیشکسوت عیادت کرد.
این دیدار صمیمانه نزدیک به دو ساعت طول کشید و آقای بازیگر خاطرات شیرینی از دوران فعالیتهای سینماییاش گفت و از رییس شورای شهر خواست که در شورای شهر برای رفع مشکل آلودگی هوا فکری اساسی شود. وی همچنین از مسجدجامعی درخواست کرد که مسایل و مشکلات هنرمندان پیشکسوت را از راههای ممکن پیگیری کند. عزتالله انتظامی، هنرمند پیشکسوت سینما هفته گذشته و به دنبال افزایش غلظت آلایندههای هوای تهران چند روزی در بیمارستان بستری و تحت نظر پزشکان قرار گرفت.
پیشفروش آنلاین نمایش«مردهای مردم»
ایلنا- پیشفروش بلیتهای نمایش «مردهای مردم» که قرار است فردا روی صحنه برود، شروع شد.
در این اجرا که بازیگرانی همچون گلچهره سجادیه، علی بیغم، قربان نجفی، شهرزاد عبدالمجید، مسعود سخایی و شیوا خسرومهر به ایفای نقش میپردازند، پیشفروش به صورت آنلاین و به نشانی اینترنتیwww. tiwall. com/store/mardhaye- mardom/ امکانپذیر شده و تماشاگران میتوانند با مراجعه به نشانی یادشده هر تعداد بلیت که تمایل داشته باشند، پیش خریدکنند این در حالی است که پیشفروش تلفنی بلیتهای این اجرا نیز به زودی آغاز خواهد شد. این نمایش روزهای شنبه و یکشنبه اجرا ندارد. «مردهای مردم» بیانگر مسایل کنونی جامعه است و روایتگر زندگی افرادی است که در دنیای امروز دچار گسستها و مشکلات ارتباطی شدهاند که محصول مدرنیسم شرقی است و به دنبال برقراری ارتباط با همنوعان خود هستند.
«مردهای مردم» کاری از گروه تئاتر «بوم» است که در سالن اصلی فرهنگسرای ارسباران میزبان علاقهمندان تئاتر خواهد بود.
روزهای پرکار پگاه آهنگرانی
ایسنا- پگاه آهنگرانی، بازیگر برگزیده جشنواره فیلم فجر سال گذشته که اخیرا فیلم «دربند» را در حال اکران داشت، از فعالیت این روزهایش و کارگردانی دو فیلم مستند خبر داد.
این بازیگر با بیان اینکه روزهای پرکاری را میگذراند، عنوان کرد: مشغول تصویربرداری مستندی به همراه درنا مدنی با موضوع هنروران سینما هستم. کسانی که از دهه 40 به «ارباب جمشید» آمدهاند و به خاطر علاقهشان به سینما در همان جا ماندهاند.
وی افزود: این افراد ضمن اینکه سر فیلمهای مختلف میروند و هنروری میکنند، هر چند وقت یک دفعه فیلم داستانی میسازند و نقشهایی که به آن علاقه دارند و فرصت بازی در آن را در سینما پیدا نمیکنند در فیلمشان بازی میکنند. آهنگرانی 10 نفر را سوژه اصلی فیلمش عنوان کرد و گفت: 70 درصد کار را تصویربرداری کردهایم و بیشتر صحنهها را در همان محله واقع در ارباب جمشید و قهوهخانهای که در آن تجمع میکنند و همچنین خیابان «منوچهری» گرفتهایم و برای بعضیها نیز به خانهشان رفتیم و با آنها صحبت کردیم.
این کارگردان مدت زمان فیلمش را حدود 50 دقیقه اعلام کرد و گفت: در این فیلم از فیلمهایی که خود این افراد ساختهاند نیز استفاده خواهیم کرد. آهنگرانی فیلم دیگرش را مستندی درباره تاریخچه محلههای تهران عنوان کرد و ادامه داد: این کار فعلا در مرحله تحقیق است و به صورت شخصی مشغول کار بر روی 16 محله از تهران هستم و به حمامها، امامزادهها و سایر ویژگیهای هر محله خواهم پرداخت. وی ادامه داد: هر محله در قالب یک قسمت 20 دقیقهای و در مجموع یک کار 16 قسمتی آماده خواهد شد که امیدوارم در قالب مجموعهای عرضه شود.
پایان اولین جشنواره زنان فیلمساز «کُرد»
گروه فرهنگ- اختتامیه اولین دوره جشنواره زنان فیلمساز کرد با هدف حمایت از زنان فیلمساز با تقدیر از برترینها روز گذشته رسما در سلیمانیه عراق برگزار شد.
این جشنواره شامل فیلمهای ساختهشده توسط کارگردانان زن کرد در بخش رقابتی و کارگردانان زن کشورهای دیگر در بخش غیر رقابتی برگزار شد. گفتنی است، هیات داوران این جشنواره ترکیبی از بانوان فیلم ساز و بازیگر از کشورهای ایران، سوریه، کرهجنوبی، ترکیه و کردستان هستند که مریم پیربند از ایران ریاست این هیات را بر عهده داشت.
هیات داوران جشنواره زنان فیلمساز کرد در اولین دوره خود فیلمهای ذیل را برگزیدند: جایزه ویژه هیات داوران به شیلان سعدی برای فیلم «کوچهپشتی خانه ما»، جایزه بهترین فیلم و بهترین کارگردانی به فاطمه دستمرد برای فیلم «سکوت برکهها»، جایزه بهترین فیلمنامه به فیلم «خنچه»، جایزه بهترین تدوین به صورت مشترک به آذر منصوری و توفیق امانی برای تدوین فیلم «ایستگاه»، جایزه بهترین تصویربرداری به حشمت نارنجی برای «سکوت برکهها»، جایزه بهترین بازیگر زن به سونیا رزگار برای بازی در فیلم «درهای بسته»، جایزه بهترین بازیگر مرد به دیاکو جواهیری برای بازی در فیلم «داو» و همچنین جایزه بهترین موسیقی به اسین اک گل برای فیلم «بازگشت» اهدا شد.
شایان ذکر است در پایان این مراسم نیز از بازیگران خردسال فیلمهای «کوچهپشتی خانه ما» و «خنچه» تقدیر شد.
تلاش «بهجت» برای نجات بیمار دیالیزی
مهر- نمایش «بهجت» به کارگردانی زهرا صبری که این روزها برای کمک به یک بیمار دیالیزی اجرا میشود تاکنون حدود 13 میلیون تومان از گیشه فروش بلیت به صورت همت عالی جمعآوری کرده است.
زهرا صبری، کارگردان نمایش «بهجت» که به صورت خیریه اجرا میشود درباره مبلغی که باید برای حمایت و کمک به بیماری دیالیزی جمعآوری شود به خبرنگار مهر گفت: برای اینکه این بیمار دیالیزی بتواند برای پیوند کلیه اقدام کند باید مبلغ 17 میلیون تومان جمعآوری شود و ما در اجراهایی که پشت سر گذاشتیم مبلغ 13 میلیون تومان را جمعآوری کردهایم و چهار میلیون تومان دیگر باید تامین شود.
سرپرست گروه تئاتر «یاس تمام» یادآور شد: روز جمعه 22 آذرماه اجراهای نمایش «بهجت» در فرهنگسرای نیاوران به پایان میرسد و ما امیدواریم که تا پایان اجراها مبلغ مورد نیاز هم تامین شود تا اجرای «بهجت» بتواند از بیمار دیالیزی مدنظر حمایت لازم را داشته باشد.
نمایش «بهجت» نوشته محمد چرمشیر با بازی ژاله صامتی از اواخر آبانماه در فرهنگسرای نیاوران به صورت خیریه و همت عالی روی صحنه رفته است تا بتواند برای پیوند کلیه از یک بیمار دیالیزی حمایت کند.
↧
December 11, 2013, 7:00 pm
سفرنامه یک انگلیسی؛ «ایران در آستانه مشروطیت»: در سرزمین آرزوها
دو سال پیش یکی از دانشجویان دوره دکتری که برای پایاننامهاش موضوع «انقلاب مشروطیت و انقلاب اسلامی 1357» را برگزیده بود، برای پیشبرد کارش، گاهی با من مشورت میکرد و کمک میگرفت. در این راه او چند عنوان کتاب مرتبط با موضوع به من هدیه داد، از جمله «ایران در آستانه مشروطیت» با نام اصلی «در سرزمین آرزوها» کتابی جذاب و آموزنده که چندین بار آن را زیر و رو کردهام، از جمله در یکی از روزهای پاییزی 92.
در صفحه 11 کتاب در معرفی نویسنده کتاب میخوانیم؛
«آرنولد هنری ساویچ لندور ایرانشناس نیست. او جهانگرد، کاشف، ماجراجو، شکارچی، عکاس، نویسنده، مخترع و نقاش است. به گفته خودش «کمابیش همه جهان را زیر پا گذاشته است».
ساویچ لندور از 16 سالگی سفر کردن را آغاز کرده و در یک دوره طولانی پرتلاش و پرتکاپو، بخش مهمی از جهان را دیده و با شخصیتهای برجسته روزگار خود دیدار داشته است. لندور با درآمدی که از محل کشیدن نقاشی از ثروتمندان، هنرمندان و سیاستمداران کسب میکرد به هر سوی جهان سر میکشید و هر جای دیدنی دنیا را بازدید میکرد...» .
« ایران در آستانه مشروطیت» در سال 1902 نوشته شده است. لندور برای رسیدن به ایران از انگلستان و از مسیر آلمان، لهستان، اوکراین و روسیه میگذرد. بخشی از سفر در خاک اروپا با قطار انجام میشود. او از لحظه ورود به منطقه خزر و سپس ایران مجبور است راه را با گاری، درشکه، کالسکه و حتی گاه بر پشت اسب و قاطر طی کند.
همزمانی سفر لندور، یعنی شروع قرن بیستم، از یک سو به سالهای آغازین پوست انداختن فکری و اجتماعی و سیاسی جامعه ایران و از طرفی با فعالیت ویلیام ناکس دارسی، به تعبیری کاشف نفت در کشورمان میتواند تاملبرانگیز باشد.لندور سفر خود را در آخرهای سال 1900 میلادی (1279 خورشیدی) آغاز میکند و تا ابتدای سال 1902 ادامه میدهد؛ سالی که هنوز دو رویداد مهم آغاز قرن بیستم، یعنی انقلاب مشروطیت ایران و انقلاب اکتبر روسیه، هیچکدام رخ نداده است، به تعبیری سفر لندور در روسیه و در ایران در شرایطی صورت گرفته که اروپا و ایران آبستن حوادث بسیاری بودهاند.
در صفحه 29 کتاب آمده است؛ «وقتی نوبت به من رسید، سرم را داخل باجه بلیتفروشی قطار ایستگاه ویکتوریا کردم و گفتم:
- اول میروم باکو!
- باکو کجاست؟
- در جنوب روسیه است
- آهان فهمیدم، اما ما بلیت برای مسیری دورتر از ورشو نمیفروشیم. اگر روسیه میروی ما فقط تا ورشو قطار داریم.
- ورشو؟ خوب بلیتش چند است؟ لطفا!»
سفر لندور، اینگونه آغاز میشود و با گذر از ورشو و کییف که از متعلقات آن روزهای امپراتوری روسیه بودند به باکو میرسد. او در بخشی از خاطراتش از پایتخت امروز جمهوری آذربایجان مینویسد: «باکو به خصوص در بخش اروپایینشین آن بجز نفت هیچ ندارد. در قسمت قدیمی شهر که برخوردار از معماری ایرانی است، خانهها سقفهای مسطح دارند. روی تپهای که این منطقه روی آن قرار دارد یک قلعه و مسجدشاه عباسی واقع است...».
چند سال پیش که برای نخستینبار این کتاب را میخواندم، هنوز «چوگان» به نام جمهوری آذربایجان در یونسکو به ثبت نرسیده بود، اما این بار با خودم فکر میکردم که اگر قلعه و مسجدشاه عباسی، همچنان روپا باشند، چه بسا در زمره افتخارات تاریخی این کشور به ثبت رسیده باشد!.
در صفحه 47 کتاب میخوانیم: «کسی بندر انزلی را بندر ناکجاآباد خوانده است. ایرانیها در خزر هیچ باراندازی ندارند. انزلی، شهر مشهدی و استرآباد سه محلی است که ایرانیان در آنجا بندر دارند، اما هیچ اسکله و باراندازی برای پهلو گرفتن کشتیها وجود ندارد. کشتیها در وسط دریا لنگر میاندازند و مسافران و بارها با قایقهای کوچکتر به بندر حمل میشوند...».
در صفحه 49، لندور از منظر جامعهشناختی، ایران آن دوران را به مخاطب خود معرفی میکند؛ «... با عبور از کنار جمعیت نگران زدن جیبم بودم، عابران بار و بنه خودشان را در گل و لای بر زمین میکشیدند، هر کسی را که میدیدم دستش دراز بود و کمک میخواست...».
نویسنده در ادامه کالبد شکافی جامعه ایران در قالب کوچک بندر انزلی آغاز قرن بیستم، اینگونه به داوری مینشیند: «ایرانیان در سر کیسه کردن خارجیان فقط در یک مورد از دیگر شرقیها متمایزند، شرقیهای دیگر سعی میکنند با ادب و احترام و با جلب رضایت تو پولی بگیرند اما ایرانیان راه سریعتر و مطمئنتری را در پیش میگیرند. آنچنان زیر فشارت میگذارند که مجبور شوی با پرداخت پولی از شر آنها راحت شوی... قانون در این کشور معنایی ندارد...».
لندور با گذر از رشت و منجیل به قزوین میرسد: «در قزوین بازار بزرگی وجود دارد که کالاهای اروپایی ارزان عرضه میکند. کالاهای زیبای ساخت داخل هم در این بازار به فروش میرسد. قزوین از نظر استراتژیک موقعیت مهمی دارد.»
از همان اول که برای نخستینبار کتاب را دست گرفتم، دلم میخواست خیلی زود به جایی برسم که جهانگرد انگلیسی قدم به پایتخت ایران میگذارد، دلم میخواست «طهران» 110 سال پیش را از دریچه نگاه او به تماشا بنشینم.
در صفحه 77 کتاب برای نخستینبار با واژه «تهران» روبهرو میشوم؛ «چند ساعتی استراحت کافی است تا استخوانهای کوفته شده مسافر آرام بگیرد، مستخدمان داخل استراحتگاه با سلام و احوالپرسی مسافران را بدرقه میکنند و مسافر، راه تهران را در پیش میگیرد. فاصله قزوین تا تهران حدود 108 مایل اعلام میشود...».
هرچند مایلی که میسپاریم ساختمانی خشت و گلی و مستطیل شکل سر راهمان سبز میشود که درختان میوه از بالای چینههای گلی آن به چشم میخورد. این باغ سبز را که پشتسر میگذاریم باز زمین خشک است و بایر رفته رفته تعداد مردم زیادتر میشود و خبر از این میدهد که مسافر به تهران و به پایتخت امپراتوری ایران نزدیکتر میشود. از دوردست یک برج به چشم میآید. یک گنبد هم ظاهر میگردد. بعد قلعهای هویدا میشود. این بناها خبر از پایان یک سفر طولانی میدهد...».
با این توصیف کم و بیش شاعرانه، لندور ورود خود را به پایتخت امپراتوری ایران اعلام میکند: «به دروازه تهران رسیدیم. نیم مایل دیگر مانده بود تا به هتل محل اقامتم برسم.... هتل از دور نمایان شد. صفی از جمعیت و در میان آنها گدایان در جلوی هتل صف کشیده بودند. بر سر تخلیه کردن بار من بین آنها اختلاف و دعوا افتاد...».
مرد انگلیسی با توجه به دانستهها و دیدههایش، زندگی اجتماعی تهران را اینگونه تشریح میکند؛ «در تهران هیچ سرگرمی مستمری وجود ندارد. ممکن است گاه کنسرتی یا برنامه دانسی برگزار شود، اما تئاتر یا سالن موسیقی وجود ندارد. باشگاههای راحتی وجود دارد که مردم دور هم جمع میشوند، مینوشند و با هم ورقبازی میکنند...».
لندور در توصیف تهران به عنوان مرکز حکومت قاجار مینویسد: «تهران چند سالی است که پایتخت ایران است، پایتخت قبلی ایران اصفهان بود. تهران در آغاز به شکل گرد و دایرهای ساخته شده بود. اگر دقیقتر بگوییم یک چندضلعی منظم بوده است که محیطش یک فرسخ بود. شهر 12 دروازه دارد که در طلوع آفتاب باز و شبها بسته میشوند. بزرگترین میدان تهران میدان بالا یا میدان توپخانه است. در اطراف این میدان چندین قبضه توپ کوچک و بزرگ متعلق به دورههای گذشته وجود دارد. در تهران یک تراموای اسبی هم مشغول کار است. واگنها بسیار کثیف است اما اسبهای قبراقی دارد...»
سفارت انگلیس و باغ قلهک که بحث بر سر مالکیت آن، یکی دو سال پیش در ایران بالا گرفته بود، بدون تردید از چشم لندور به دور نمانده است؛ «سفارت انگلیس در تهران در نوع خود بسیار بزرگ و زیباست. درختان زیبای زیاد و خیابانهای سایهدار و خنک آن دیده میشود. در محوطه سفارت خانههای زیادی برای اقامت کارمندان، وابستگان و مترجمان در نظر گرفته شدههاست. تابستانها سفارت به باغی منتقل میشود که در مثلثی بین قلهک، تجریش و زرگنده در حومه تهران در دامنه منطقه کوهستانی گرم، خاکآلود و لخت شمیران قرار دارد.
در باغ قلهک درختان سرسبز وجود دارد. دو باغچه سبز نیز در باغ دیده میشود.
از تجریش تا قلهک هفت مایل فاصله است. جاده آن بسیار خاکی است. در میانه راه یک قهوهخانه وجود دارد. کنار قهوهخانه توقف کردیم. اسبها استراحتی کردند و ما هم استکان چایی نوشجان کردیم.»
در ورق زدن کتاب، در صفحه 170 که لندور کاخ شاه را به عنوان موضوع فصل 22 برگزیده است، میخوانیم: «کسی که از تهران دیدن میکند نباید بدون بازدید از کاخ شاه، ذخایر جواهرات و موزه آن تهران را ترک کند. برای این بازدید باید مجوز خاصی تهیه کرد.»
تعریف و توصیف 10 صفحهای لندور از کاخ شاه از تالار مرمر، از موزه از نقاشیها و فرشهای زیبا، از پرتره شاهان و حاکمان از پیانوها و عکس ملکه ویکتوریا مخاطب را با خود به دنیای زیبایی آمیخته در رویا و واقعیت میکشاند؛ «در انتهای کاخ تالاری است که تخت سلطنتی در آن قرار دارد. پردههایی با تزئینات زیبا در این تالار به چشم میخورد. در وسط سقف آسمانی طراحی شده که هشت ستاره در آن کشیده شده است. دو تصویر بزرگ از ناصرالدین شاه و دو صحنه از دو نبرد فتحعلی شاه بر دیوارها دیده میشود. در انتهای تالار موزه یک صندلی تشریفاتی و سلطنتی وجود داشت که با طلا و نقره تزیین شده بود. در دو طرف صندلی دو گلدان ساخته شده بود و در پشت آن یک گل آفتابگردان... از گلخانه که بیرون آمدیم دوباره وارد باغ شدیم. باغ اگرچه بیش از حد شلوغ است اما حقیقتا زیباست. فوارههای زیاد، حوضهای بزرگ که ساختمانهای زیبا را در خود انعکاس دادهاند، به باغ زیبایی خاصی بخشیده است...».
دو سه باری که این بخش از خاطرات «آرنولد هنری ساویچ لندور» را میخوانم، خیالم به سمت و سوی «چشمهایش» و «استاد ماکان» و «فرنگیس» و قلم شیوای «بزرگ علوی» پر میکشد، در رویا علی حاتمی را میبینم که با «سلطان صاحبقران» در باغ چرخ میزند، او را میبینم که با «هزاردستان» این سو و آن سوی میرود.
مرد انگلیسی در 110 سال پیش از یکی از میراثهای فرهنگی و تاریخ ایران با شگفتی و احترام حرف میزند.
در کتاب 500 صفحهای «ایران در آستانه مشروطیت» یا «در سرزمین آرزوها» نویسنده «سر آرنولد هنری ساویچ لندور» از دریچه یک انگلیسی هنرمند و در عین حال طرفدار طبیعی و منطقی منافع کشورش و دست آخر در قالب یک اروپایی با فرهنگ و تفکر و سنتهایی متفاوت با مشرق زمین، بهطور خاص با ایران از منظر جغرافیایی، سیاسی و اجتماعی، ایران 110 سال پیش را زیر ذرهبین میبرد؛ او به رفتارهای اجتماعی و به رویدادهایی اشاره میکند که اگر نگوییم همه آنها، اما بسیاری از آنها هنوز در کشورمان قابل دیدن است، در عین حال که برخی صفتها و نسبتهایی که به ایرانیان میدهد، نمیتواند از سر الزام، واقعیت داشته باشد اما در مجموع کتاب با توجه به نثر روایی خود، مستندگونه، جذاب، خواندنی و گاه هم تاسفبرانگیز مینماید.
«ایران در آستانه مشروطیت» با ترجمه علیاکبر عبدالرشیدی توسط انتشارات اطلاعات، چند سال پیش منتشر شده است.
لندور که از طریق باکو و رسیدن به بندر انزلی، گام به ایران 110 سال پیش نهاده بود، با اقامتی طولانی در تهران، از مسیر شاه عبدالعظیم و رسیدن به قم و کاشان و دیدار از باغ فین، راه به اصفهان میگیرد و از میراث جاویدان پایتخت عباسیان میگوید و مینویسد.
لندور در روزهای داغ و تفتیده کویر ایرانی را در کنار شبهای پرستاره آن دوست میدارد. او راه خود را از میان یزد و کرمان در گذر از قلعه قهقهه و بیابانهای خشک و بیآب و علف سیستان و بلوچستان تا رسیدن به مرز پاکستان ادامه میدهد و سوم فوریه 1902 وارد کویته میشود.
شبهای بخارا با گالیله
سنگینی دست بشر بر کلید ماشین انقراض«برترین خصلت آدمی توانایی شناخت دنیا و کوشش برای تغییر دادن آن است. گالیله از زمره مردان کمیابی بود که در عصر خود هم آن توانایی را داشت و هم به این کوشش دست زد. قریب نیم قرن پیش از او کوپرنیک فرضیه گردش زمین را به دور خود و به دور خورشید به میان آورده بود و در زمان حیات گالیله دوستش جوردانو برونو را پس از هشت سال زندان و شکنجه در دخمههای تیره انکیزایسیون، به جرم دفاع از فرضیه کوپرنیک و به اتهام افسونگری روی تلی از آتش زنده زنده سوزاندند.
گالیله در زمینه دانش و جستوجوی حقیقت خطا نمیکند. دیر باور است و پیگیر و خستگیناپذیر.
گالیله به انسان اعتقاد دارد، یعنی به عقل انسان اعتقاد دارد. اگر این اعتقاد نباشد، آن همه کوشش برای کشف حقیقت هستی به چه کار میآید؟ «اگر این اعتقاد را از من بگیری، دیگر حتی قدرت ندارم که صبح از توی رختخواب بلند شوم.»»
این را علی دهباشی در آغاز نشست صدوچهلوسومین شب از شبهای مجله بخارا که به «گالیله» اختصاص داشت از مقدمه کتاب زندگی گالیله نوشته برتولت به قلم عبدالرحیم احمدی، مترجم کتاب، برای حاضران خواند. این نشست با همکاری موسسه فرهنگی هنری ملت، مدرسه ایتالیاییها (پیتر ودلاواله) و پروژه صلح ستارگان عصر دوشنبه گذشته در محل مدرسه پیترودلاواله با حضور دانشجویان و علاقهمندان به نجوم برگزار شد و دکتر اسماعیل کهرم، فعال محیطزیست از جمله شخصیتهای حاضر در این نشست بود.
پس از آن نوبت به پروفسور کارلو چرتی رسید که از برپایی شب « گالیله» سخن بگوید و سخنان او را حانیه اینانلو به فارسی ترجمه کرد. او پس از تشکر از حاضران در این مراسم، گفت: «در واقع نکته جالبی که وجود دارد این است که برای مردمی که در روزگار دانشمندانی چون لئوناردو داوینچی و گالیله زندگی میکردند، بحث علم و فرهنگ و هنر و ادبیات به نحوی در هم آمیخته بود و این عرصهها را از یکدیگر تفکیک نمیکردند. دقیقا موضوعاتی که دانشمندان و استادان آمریکایی نیز همین موضوع را مطرح میکنند و میگویند که فرهنگ و علم هم سو با یکدیگر و دوشادوش هم حرکت میکنند و این موضوع در واقع رنسانس و دوران جدید را رقم میزند. در واقع توجیه استادانی که این نظریه را مطرح میکنند این است که یک انسان کامل و با فرهنگ و با فضیلت کسی هست که بتواند در تمام زمینهها به شناخت دست پیدا کند و قطعا در یک زمینه بیش از زمینههای دیگر تخصص پیدا میکند. ولی به این معنی نیست که از سایر حوزههای عملی و فرهنگی به دور باشد و با آنها آشنایی نداشته باشد و اصولا این نوع نشانه بارز و شاخص اومانیسم است و در واقع این الگویی است که ما قصد داریم به شیوهای انتقال بدهیم و راجع به آن صحبت کنیم و در حقیقت آن هم پایهای خواهد بود برای فرهنگ ایتالیا که اینطور هم هست.»
دکتر اتوره برونی دیگر سخنران این مراسم بود که حانیه اینانلو ترجمه سخنرانی او را بر عهده داشت.
«وقتی به شخصیت گالیله و به سهم او در تاریخ تفکر علمی، تاریخ ادبیات و دفاع از آزادی اندیشه فکر میکنیم و میبینیم چگونه با جسارت، سنت هزاران ساله کلیسا را به چالش کشید؛ هنگامی که به سختیها و تحقیرها و حبسهایی که در طول زندگیش متحمل شد، میاندیشیم، متوجه میشویم که هیچگاه حق وی به شایستگی ادا نمیگردد.
اما آنچه ما باید در اینجا بهطور ویژه به آن بپردازیم، رابطه او با ادبیات است. البته علاقهمندی وی به ادبیات به این معنی نیست که او علم را به یک رابطه ساده کتابی و نظری تنزل میدهد. بحث و جدلهای مداوم او با علم دانشگاهی زمان خودش نقدی است بر اینکه علم دانشگاهی منحصرا در کتابها و تفاسیر مطالب نوشتاری شکل میگیرد و برخاسته از مشاهده واقعیت نیست. از نظر گالیله علم باید «اصل مرجعیت کتاب مقدس» را رد کند و تنها به چند جلد کتاب که سنتهای پیشین آنها را غیر قابل جایگزین میدانند، محدود نشود. بلافاصله در پی رد این اصل مرجعیت، مشکل رابطه علم و اعتقاد پیش میآید، همان موضوعی که گالیله در کتاب «نامههای کوپرنیک» به آن میپردازد. پیشنهاد او این است که دو حوزه مورد بحث از یکدیگر تفکیک شوند. از نظر او حقایق الهی هم به واسطه طبیعت و هم از طریق کتاب مقدس به انسان منتقل میشوند، حال آنکه هرگونه اظهارنظر در حوزه پدیدههای طبیعی باید بر مبنای مشاهده و سنجش باشد چراکه خداوند شناخت طبیعت را از طریق مشاهده مستقیم و خرد انسانی میسر میسازد.»
سپس الکساندر پدی اوتیس از دانشجویان مدرسه ایتالیاییها شرحی از زندگی گالیله را به همراه تصاویری از لکههای خورشیدی برای حاضران خواند که نیک بانو اردلان گفتههای او را به فارسی ترجمه کرد.
و بعد از آن نوبت به سیاوش صفاریانپور، مدیر پروژه صلح ستارگان و عضو هیات تحریریه مجله نجوم رسید که به همراه کاظم کوکرم، معاون تحریریه مجله نجوم و عضو شورای موسس پروژه صلح ستارگان با استفاده از تصاویر به طرح موضوع پرداختند و کوشیدند تا به کمک تصاویر آنچه را گالیله مشاهده کرده بود برای حاضران به نمایش بگذارند و آقای صفاریانپور این پروژه را چنین مطرح کرد:
دانستههای ما چه تناسبی با رفتار ما دارد؟ این پرسشی پر چالش برای بشر قرن حاضر است. 400 سال پیش، گالیله با نگریستن به نقاط دور دست آسمان شب از دریچه تلسکوپ دستسازش، نگاه آدمی به جهان پیرامونش را وسعت داد. سالها بعد در اوایل قرن بیستم
ادوین هابل دریافت که کهکشانها در حال دور شدن از یکدیگر هستند و بشر دانست که کهکشان راه شیری در این عالم تنها نیست. در همین قرن، مسافران آپولوها گامهای بشر را بر خاک کرهای دیگر به پیش بردند و امروز مریخ نوردها بر سیاره سرخ جولان میدهند و پرسش این است: آیا تصمیمهای آدمی با دانستههایش در تناسبی منطقی است؟
امروز با کمک تلسکوپ فضاییهابل به دوردستهای کیهان مینگریم، به کهکشانی در نقطهای از گیتی که نزدیک به 13 میلیارد سال نوری از ما فاصله دارد! با ظهور فناوریهای نو افق دید انسان به جهان پیرامونش به یکباره وسعتی شگرف یافته است و باز هم میپرسیم: آیا آگاهی ما نسبت به جایگاهمان در هستی با رفتارمان تناسبی دارد؟
تجربه دوران طولانی جنگ انسان با انسان و جنگ دو قرن اخیر انسان با طبیعت به ما یادآور میشود که بیتناسبیم! امروز خردمندان و مروجان علم در گوشه و کنار جهان، بشر پر فناوری قرن حاضر را به درنگ در رفتارخود دعوت میکنند. به ایستادن و نگریستن به مسیر طی شده. مکاشفه بعدی ما در هستی چه خواهد بود؟ کسی به درستی نمیداند. اما حقیقت هویدا به ما هشدار میدهد که دست بشر بیش از هر زمان بر کلید ماشین انقراض سنگینی میکند!
کیمیایی راهی اوکراین شد
مهر- مسعود کیمیایی برای نظارت بر آهنگسازی فیلم سینمایی «متروپل» که توسط بهزاد عبدی ساخته میشود راهی کشور اوکراین شد. در این سفر که پولاد کیمیایی او را همراهی میکند قرار است مراحل نهایی ساخت موسیقی توسط بهزاد عبدی در اوکراین انجام شود.
کیمیایی بعد از همکاری با آهنگسازان موفقی چون اسفندیار منفردزاده، بابک بیات، گیتی پاشایی، کارن همایونفر و... برای اولینبار با بهزاد عبدی همکاری میکند. بهزاد عبدی فارغالتحصیل دانشگاه موسیقی کییف و نوازنده ارکستر فیلارمونیک این شهر است.
کیمیایی که حساسیت زیادی نسبت به موسیقی متن و تیتراژ فیلمهایش دارد، خود نوازنده پیانو و گیتار و یک شنونده حرفهای موسیقی است. کیمیایی و فرزندش بعد از یک هفته به ایران بازخواهند گشت تا آخرین مراحل فنی ساخت «متروپل» را به انجام برسانند.
فیلمبرداری بیست و نهمین فیلم مسعود کیمیایی با نام موقت «متروپل» شامگاه 29 تیرماه در تهران آغار شد. این کارگردان در افتتاحیه این فیلم اعلام کرد شخصیت اصلی فیلمش یک زن است چراکه دیگر مردهای فیلمهای او پیر شدهاند و در همان سینمای تخریبشده «متروپل» ماندهاند.
شورای شهریها به «تئاتر شهر» میآیند
ایسنا- مدیر مجموعه تئاتر شهر با اشاره به دیدار کمیسیون فرهنگی، هنری شورای شهر تهران از بازدید این کمیته از مجموعه تئاتر شهر خبر داد و همچنین اعلام کرد که خروجی مترو از مقابل تئاتر شهر برداشته میشود.اتابک نادری گفت: به تازگی جلسهای با حضور آقایان مسجد جامعی رییس شورای شهر تهران، مرادخانی معاون هنری وزارت ارشاد و مدیر کل میراث فرهنگی و نیز تعدادی از هنرمندان برگزار شد که در این جلسه درباره مشکلات و مسایل مختلف تئاتر شهر صحبت کردیم و قرار شد بازدیدی از این مجموعه انجام شود.
نادری در پاسخ به این پرسش که آیا شورای شهر در تامین هزینههای بازسازی تئاتر شهر کمک خواهد کرد، توضیح داد: تصور نمیکنم خود شورای شهر در این زمینه بتواند کاری انجام بدهد. اما مهم این است که میتواند روند کارها را سرعت ببخشد به این صورت که بخشهای مختلف مدیریت شهری با سرعت بیشتری به کمک مجموعه تئاتر شهر بیاید.
مدیر تئاتر شهر در ادامه درباره خروجی دیگری که به عنوان زیرگذر در ضلع شمالی تئاتر شهر و در کنار مترو راهاندازی شده، توضیح داد: با افتتاح این زیرگذر، خروجی مترو برداشته میشود و در واقع خروجی مترو به همین زیر گذر جدید منتقل خواهد شد، خوشبختانه ارتفاع خروجی زیرگذر حدود یک متر کمتر از ارتفاع خروجی قبلی مترو است.
همایش نکوداشت جلال و شمس آلاحمد
مهر- همایش نکوداشت زندهیادان جلال و شمس آلاحمد با عنوان «جلال و شمس روشنفکران خودی»، روز 25 آذرماه در سالن همایشهای موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران برگزار میشود.
این همایش به مناسبت سالروز درگذشت شمس آلاحمد و با هدف شناخت بیشتر جلال و شمس آلاحمد به عنوان شخصیتهایی تاثیرگذار در زمینهسازی فکری و نظری برای انقلاب، همچنین بررسی و تحلیل منصفانه روشنفکری این دو برادر، برگزار خواهد شد.
در این همایش حجتالاسلام والمسلمین سیدهادی خسروشاهی، حجتالاسلام والمسلمین رسول جعفریان، سیدیحیی یثربی، سعید محبی، محمدحسین دانایی (خواهرزاده شمس و جلال) و محمد بقایی ماکان پیرامون شخصیت شمس و جلال و بیان تفاوت روشنفکری این دو برادر با روشنفکری متعارف و متمایل به غرب سخنرانی میکنند.
همچنین چهرههایی چون ویکتوریا دانشور (خواهر سیمین دانشور) و سیدمهدی طالقانی (فرزند آیتالله طالقانی) به بیان خاطراتی از شمس و جلال آلاحمد خواهند پرداخت. این همایش از ساعت 14تا 17 روز 25 آذرماه با حضور جمعی از پژوهشگران، صاحبان اندیشه و نیز دوستان و یاران زندهیادان جلال و شمس آلاحمد در سالن اجتماعات موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران برگزار خواهد شد.
قطبالدین صادقی به تماشای «قاتل بیمزد»
گروه فرهنگ- نمایش «قاتل بیمزد» نوشته اوژن یونسکو و کارگردانی محمد فاتحی در دومین اجرای خود میزبان قطبالدین صادقی بود.
قطبالدین صادقی در رابطه با این نمایش گفت: «این نمایش در ابتدا نگاهی به جریان فاشیست و حکومتهای توتالیتر داشت که به مرور زمان این نگاه با نگاه ترس از مرگ که در تمام آثار یونسکو وجود دارد، انطباق پیدا کرد».
در این نمایش نقشآفرینی برعهده پرنده علایی، مجتبی قربانی، علی کوشا، الهه حاجیزاده، امیر سلیمانی، حسام شریفی، مهشید نوروزی، شیما فرشتیان و محمد حمیدی است.
لازم به ذکر است این نمایش همه روزه به غیر از شنبهها ساعت 19:15 در تماشاخانه سه نقطه سالن استاد رکنالدین خسروی به روی صحنه میرود جهت رزرو بلیت با شماره 09374124175 تماس بگیرید.
یونسکو درگذشت دکتر معتمدنژاد را تسلیت گفت
ایرنا- از طرف کمیسیون ملی یونسکو، دکتر محمدرضا سعیدآبادی، دبیر این کمیسیون روز سهشنبه در پیامی درگذشت کاظم معتمدنژاد، پدر علم ارتباطات ایران را به جامعه علمی تسلیت گفت.
در این پیام آمده است: درگذشت دکتر کاظم معتمدنژاد، استاد مسلم روزنامهنگاری نوین و پدر علم ارتباطات ایران برای دوستداران وی و جامعه علمی کشور ضایعهای جبرانناپذیر است. مرحوم معتمدنژاد با تاسیس دانشکده علوم ارتباطات، نقش مهمی در توسعه علوم ارتباطات در کشور داشت و برای اولینبار مفاهیمی همچون «حقوق ارتباطات»، «ارتباطات و توسعه» و «جامعه اطلاعاتی» را وارد ادبیات این حوزه کرد.
تاسیس کمیته ملی ارتباطات کمیسیون ملی یونسکو- ایران و انجمن ایرانی مطالعات جامعه اطلاعاتی از دیگر خدمات این استاد گرانقدر ارتباطات به کشورمان است.
مرحوم معتمدنژاد از چهرههای ماندگار ارتباطات از سال 1372 تا 1386 ریاست «کمیته ملی ارتباطات» کمیسیون ملی یونسکو را برعهده داشت و در این دوران، کمیسیون را از نظرات و دیدگاههای جامع خود در حوزه ارتباطات بهرهمند کرد.
کمیسیون ملی یونسکو درگذشت این استاد برجسته و دانشمند بینالمللی را به خانواده محترم او، فعالان رسانهای و جامعه علمی کشور تسلیت میگوید و از خداوند متعال برای آن مرحوم مغفرت و علو درجات و برای بازماندگان وی صبر و شکیبایی را آرزومند است.
دکتر کاظم معتمدنژاد، پدر علم ارتباطات ایران چهاردهم آذرماه در اثر بیماری و در آستانه 80 سالگی درگذشت و پیکر وی 16 آذرماه در قطعه نامآوران به خاک سپرده شد.
↧
December 11, 2013, 7:00 pm
برای تولد 88 سالگی احمد شاملو: ای کاش عشق را زبان سخن بود
این ماجرا کاملا واقعی است
ادامه از صفحه یک
گوشهای از تمام دایره میدان اصلی نازیآباد، درست پشت گوش اتوبوسهای سفید قدیمی که شخصیت تمام آدمها را در پارگی بلیتهای کاهیاش وزن میکرد، فروشگاه قدیمی «بهروزکاست» صدایی را راس ساعتی پر اضطراب از بلندگوهای «دک» قدیمیاش به بیاشتیاقی گوش «کوپن»فروشان پیادهرو تحویل میداد، صدایی که هنوز هم انگار میشنوم، مثل فریاد پرشکوه یک زندانی به زنجیر خو نکرده، مثل یک ترانه که بر لبهای خشک کودکیهایم «بستنی آلاسکا» میچسباند. حالا وقتی از قیافه مدرن آن پیادهرو گاهی عبور میکنم و یادم میافتد که ویترین شلوغ و خاکخورده «بهروز کاست» جایش را به در فانتزی آپارتمانی بلند داده است، ناگهان همان صدای پراشتیاق را از بلندگوهای فروشگاه دوباره میشنوم: «در اینجا چار زندان است/ به هر زندان دو چندان نقب و ...»
شکسته نوشتن از انگشتهای شکسته زاده شدهاند و این یعنی همه زندگی من شبیه سکانسی غریب از انتهای فیلمهای سیاه و سفید «ویسکونتی» که در خیابان خاطرهها اکران میشود.
مدتهاست سبک زندگی «ژیگولی» را تقلب میکنم و با شلوار «ماکسیم» از مقابل مغازه «تاناکورا» با فیگوری «اسپاسمانتالیسم» عبور میکنم، از پل عابر خطآهن که رد میشوم هنوز صدای شکستن شیشه قطار و هلهله
«آپاچی» وارم خودم را در عرقریزان تابستان موتور آب و باسلق یاخچیآباد میشنوم. من سنگپاره بودم بر کف دست کودک فقر. بچهای از بچههای اعماق سطرهای پنهان پیرمردی که مادربزرگم وقتی صدایش از ضبطصوت کهنهام میشنید که میگفت: «شبنم و برگها در آسمان یخ زده است/ باد میوزد و توفان میشود/ زخمهای من میرسند...»
آرام مینشست و بیآنکه نامش را بپرسد یا که بداند میگفت: «ننه بذار این پیرمرد حرف بزنه»!
من عجیب نوشته نمیشوم. عجیب خوانده میشوم، مثل طرز چرکین نفسکشیدنم روی کمربند و آتش سیگار پدری که شاملو را روی دیوار اتاقم مدام میکشت. مدام آتش میزد، مدام حسرت میخورد و مدام عاشقترم میکرد. یک بعدازظهر پاییز بود که اولین بار این شعر را میخواندم: «هرگز از مرگ نهراسیدهام/ اگرچه دستانش از ابتذال شکنندهتر باشد...» اما نمیدانم چرا میخواندم: «دستانش از دستان پدرم سنگینتر باشد.»
غروری را که گمش کرده بودم انگار از فواصل قیامتی کوچک در دیس جسارت کوچکم داشت مینشست. نمیدانم چه بود، یا چه شد که «در قفل در کلیدی چرخید» و پدرم «پیروز مست» سور عزای پاره کردن عکسهای شاملو را بر اشکهایم خندید. آن روز اگر میتوانستم یک پالایشگاه نفت را از آبادان میخریدم اما باور کنید فقط یک چهارلیتری پلاستیکی بنزین کافی بود. غروب قشنگی را میگویم که اتوبوس پر عشوه پدرم را با کبریت بیلهجه تبریز به قصاص پاره کردن پوستر شاملو به آتش کشیدم، لحظهای اصیل و پرغرور، اتوبوس چونان ققنوس در آتش بود و برق شعلههایش در عمق چشمان من مغرور میرقصید: هرگز فراموشم نمیشود، پدرم را دیدم که مثل دورهگری مست، نیمهعریان و با ضجه و ناله چنان پرشتاب از در خانه به سمت من و اتوبوس در آتش سوزان میدوید که فقط دیدنش تفسیر کاملی از آن لحظه میتواند باشد و من به ساعت مچیام با حوصله نگاه کردم؛ درست ساعت پنج عصر بود، ساعت پنج عصر یک غروب پاییزی پدرم برای همیشه فهمید: «زهری بیپادزهرم/ در معرض تو/ جهان اگر زیباست/ مجیز حضور مرا میگوید». بوی سوختگی اتوبوس باید هنوز هم لای موهای دماغ پدرم ساکن باشد، مثل انگشت سبابه دست راستم که سه روز بعد از مراسم «اتوبوسکشان» به دست پدرم شکست و هنوز هم کج مینویسد و هر بار که به آن نگاه میکنم و خاطره شکستن و کتک و بیمارستان را به یاد میآورم هنوز طعمش مثل لذت شهادت برایم اصیل حرف میزند. بعد از همین انتفاضه عاشقانه و دردناک بود که بنابر هر دلیلی با مسالهای دوباره در قفل در کلیدی میچرخید و پدرم به پاره کردن پوسترها و عکسهای دیوار اتاقم دست میزد، فقط یک پوستر سالم روی دیوار باقی میماند که او را از اهانت میترساند: احمد شاملو که داشت میخندید. یادم هست پدرم خطاب به مادرم میگفت: «دستم درد جرفت، به خودی پوخیش بگو اینی بردار! حوصلهام یوخدو» بعد با دست چهره زیبا و پرشکوه شاملو را نشان میداد و با زبان آذری ادامه میداد: «گر نجور باخیر، آدام گورخور.»
هنور نتوانسته بودم که ببینمش، هر جایی که در یک کتاب یا نوشته میخواندم شاملو حضور داشته بهسرعت به آنجا میرفتم: «بندر آستارا»، «ترکمنصحرا» و ... اما تنها آدرسی را که در تهران داشتم به طرز خفتباری اسیر و کلافه کرده بودم، مخصوصا اگر از شهری بینتیجه برمیگشتم: خیابان صفی علیشاه، پلاک 21، هر وقت از جستوجوهایم خسته میشدم زنگ خانه آن بیچارهها را میزدم. گذشته از تمام وقایع بعدی که کم هم نیستند، سال 1377 یا 1378 بود که بعد از مدتها جستوجو به طرز معجزهآسایی آدرسی حدودی از محل سکونت مهمترین عشق تمام زندگیام احمد شاملو پیدا کردم: دهکده فردیس، خیابان ...
شب قبل از واقعه تا صبح نخوابیدم. ساعت پنج صبح آرام بلند شدم، یک اسکناس صد تومانی پول داشتم. پول توجیبی برادرم رضا را که جانانه خوابیده بود و حتما داشت خواب پیراشکی داغ مورد علاقهاش را میدید، برداشتم. جیب پدرم را هم یک تفتیش ناامیدانه کردم اما خدا با من بود، یک اسکناس 500 تومانی قرمز و بزرگ. اصلا به اینکه بعدش پدرم چه خواهد کرد و چه بلایی به سرم میآید، فکر نمیکردم. انگار داشتم به رستگاری و خوشبختی همیشگی میرسیدم، فقط به شاملو، به آیدا، به اینکه چطور بیترس و لرز و بیآنکه دست و پایم را گم کنم و حرفهای تمام این سالها را به آنها بزنم فکر میکردم، از خانه زدم بیرون ... حالا جلوی در اصلی «دهکده فردیس» بودم. نزدیک ظهر بود، خیره شدم به شمایل نگهبانان ورودی شهرک دهکده.
آنها که آدم معمولی بودند، اگر تانک تی 28 یا یگان زرهی ارتش رایش سوم هم آنجا مستقر بود در آن روز و ساعت نمیتوانست در مقابل اراده و عزم من مقاومت کند. سرم را انداختم پایین و به قول مادرم مثل یابو رفتم داخل دهکده که یکهو یکی از نگهبانها صدایم زد و ماجرای رفتن من داخل دهکده دو سه ساعت قصهدار شد که به خاطر کوتاه شدن مطلب از کنارش میگذرم. اما این را هم بگویم که آن نگهبان بختبرگشته از آن روز به بعد کارش به جایی رسید که هم شعرهای شاملو را حفظ میکرد و هم برای امنیت بیشترش یک پوستر از چهره شاعر را بر شیشه محل استقرارش چسباند.
خلاصه بعد از گشت و گذاری کوتاه و پرسوجویی مختصر توانستم خانه شاملو را پیدا کنم، شماره پلاکی که درست شماره شناسنامهاش بود. گاهی وقتها یک حس و لحظهای خاص را که تجربه کردهای، نمیتوانی بنویسی، مثل اینکه غروبهای جمعه یا اشتیاق لباس نو شب عید را که نمیتوان نوشت، حالا که دارم دوباره به آن روز فکر میکنم، باز هم عاجز از نوشتن کامل هیجانم، دست و پایم میلرزید، اشتیاقی عجیب داشتم اما در دلم غوغایی ناجور بود. چیزی شبیه نگرانی. آنجا دیگر گالن بنزین و خیلی از سلاحهای ذهنیام از کار افتاده بود. درست شبیه دلشوره شب قبل از امتحان ریاضی یا اضطراب یک ثانیه قبل از سوت داور برای فرمان شلیک ضربه پنالتی که علیه پرسپولیس گرفته باشد به خودم گره میخوردم، نه نمیتوانم بنویسم ... زنگ را محکم زدم، لحظهای بعد صدای آرام زنی را از آیفون شنیدم که سه مرتبه پرسید: «کیه؟» اصلا نمیتوانستم زبانم را توی حلقم پیدا کنم که تازه لکنت هم بگیرد.
دوباره زنگ زدم و چهار بار این ماجرا تکرار شد تا اینکه در حیاط بزرگ خانه باز شد، آیدا سرکیسیان با همان چهره مومنانه و آرامش بیرون آمد و داشت مرا نگاه میکرد و من هم مثل یک ابله اسقاطی خیره به آیدا بودم. او مقداری از ماجرای زنگ زدن و «کیه» گفتن بیپاسخش برزخ شده بود. این را از الفبای ابروهایش توانستم حدس بزنم. پرسید: مگه تو زبون نداری پسر جان؟ با کی کار داشتی؟ چی میخوای؟ یک دفعه زدم به دل دیالوگ و گفتم: «سلام حاج خانم!» (سریع یادم افتاد نازیآباد نیستم و اسم همه حاج خانم نیست.)
ببخشید، سلام. شما آیدا درخت و خنجر و خاطره هستین؟
گفت: من آیدا شاملو هستم، شما؟
گفتم: من، من، خب من آدم مهمی هستم توی مدرسهمون سه تا جایزه شعر استان و دو تا کشوری رو بردم، شاعر خیلی خوبی هستم. یعنی بعد از آقای شاملو البته. (احمقانهترین حرف ممکن را زده بودم اما بیسانسور مجبورم بنویسم.) اسمم میتی وزیربانی، بچه نازیآبادم، میدون اتحاد. همونجا که احمد ذبیرم رو کشته بود ساواک و آقای شاملو براش شعر هم نوشته ...
آیدا خانم که دید اوضاع دارد بد میشود سریع حرفمو برید و گفت: «پسر جان اگر برای دیدن آقای شاملو آمدی ایشون خیلی مریض هست الان و اصلا نمیتونه کسی رو بپذیره.»
یک دفعه نطقم برید، تا آمدم به خودم بیایم در بسته شده بود و آیدا هم رفته بود. یک ساعت بعد از رفتن آیدا هنوز ایستاده به در خیره بودم، زانوهایم که خسته شد، رفتم و درست روبهروی در حیاط روی یک تختهسنگ نشستم، غروب شد، نه کسی آمد و نه کسی رفت، صدای اذان از مسجد دهکده پخش شد، من هنوز منتظر بودم، با خودم فکر میکردم اگر رفتن بلد نیستم، نرفتن را که خیلی خوب بلدم. نه گرسنه شده بودم و نه تشنه، فقط سردم بود، ساعت یک شب شده بود که نگهبان شب دهکده سوت شبگردیاش را میزد و در کوچهها و خیابانهای دهکده راه میرفت و من مجبور شدم خودم را لای شمشادها پنهان کنم. به هر شکل ممکن صبح شد. آیدا وقتی در را باز کرد و مرا دید خشکش زد و گفت: «پسر جون تو که باز اینجایی.»
من که آن وقتها خیلی کلهشق بودم و از آیدای عزیز هم دلخوری بچگانهای به خاطر دیروز و دیشب داشتم با لحنی احمقانه جواب دادم: «خیابون خداست نخریدیش که؟ والله» آیدا با حیرت برگشت به داخل منزل، این بانوی به تمامی مهربان نگران اوضاع بود و به خاطر این خواست طوری ماجرا را حل کند. این بود که چند دقیقه بعد اتومبیل پلیس یا همان کلانتری جلوی در خانه ایستاد، سرباز و افسر داخل خودرو تا نگاه به قد و اندازه من کردند خندهشان گرفت و تمام تلاششان را کردند تا با یک حالت نمایشی موضوع را خیلی جدی و غیرقابل بخشش برایم جلوه بدهند و اینکه من باید به کلانتری و دادگاه بروم، شاید هم زندان. من به آرمانی که در ذهن داشتم به طرز خونینی پایبند بودم، مثل یک «نلسون ماندلا»ی مو بلوند رفتم و با غرور نشستم داخل خودرو کلانتری. افسر و سرباز همراهش نمیتوانستند باور کنند و جا خوردند. رفتیم داخل کلانتری. گروهبان جوانی که پشت میز بود با لحن سیرابفروشان سیمتری جوادیه از من سوال کرد: بچه کجایی کرهخر؟ جواب دادم: میدون اتحاد، نازیآباد. گفت: آهان پس واسه همینه فکر کردی اینجا شهر هرته که مثل کنه جلوی در خونه مردم جولون میدی، آره؟ الان میدم بندازنت بازداشتگاه تا آدم بشی، حالا بگو چی کار داری با این خونه، هان؟ گفتم: خواستگاری که نیومدم، اومدم احمد شاملو رو ببینم من با کسی کاری نداشتم بهم گفتن حالش خوب نیست، منم نشستم خوب که شد برم تو. همین.
بیچاره گروهبان آخرش هم نفهمید ماجرا چی بوده. خلاصه اینکه یک تعهد کاغذی مثلا مهم را دادند نوشتم و انگشت زدم که دیگر نزدیک دهکده هم دیده نشوم. پاسگاه جایی بیرون از دهکده بود. از آنجا که خارج شدم بیهیچ اتلاف وقتی دوباره به سمت دهکده برگشتم با هزار بدبختی موفق شدم داخل شهرک بشوم و جلوی در منزل شاملو نشستم. این دفعه آیدا انگار از خرید برمیگشت که دید من مثل یک وزغ لاغر روی سنگ جلوی خانه نشستهام، اصلا نمیتوانم حیرت و البته عصبانیت کمنظیر او را شرح بدهم. باز با بیاعتنایی داخل منزل شد، من هم از ترس دوباره خبر کردن پاسگاه رفتم بالای یکی از درختها موضع گرفتم، طوری که سر خیابان را راحتتر کنترل کنم.
سرتان را درد نمیآورم من و آیدای عزیز و بسیار بامحبت نزدیک سه یا چهار روز به همین شباهتهای مختصر که شرح دادم به «دوئل» ادامه دادیم. این را هم بگویم که بعدها فهمیدم آیدا خانم فکر میکرده است که من در همان حوالی زندگی میکنم و اصلا باورش نمیشد که چهار روز و چهار شب را من همان جا سپری کرده باشم و البته اگر 500 تومانی قرمز رنگ پدر جان پرویزم نبود، قطعا گرسنگی هم به شرایط جنگی من اضافه میشد.
بالاخره آیدای عزیز اجازه پنجدقیقهای برای «سرتق» بودن ما صادر کرد، دویدم داخل. نمیدانم چطور دویدم سمت خانهای که هر لحظه سبک ساختمانش برایم عجیب و تعجببرانگیزتر میشد. هی خانه را دور میزدم فقط پنجره بود؛ آن هم بزرگ و قشنگ، اصلا در ورودی را پیدا نمیکردم، آیدا خودش را به من و اضطرابم رساند، راه را نشانم داد و داخل شدم. الان بغض کردهام، نوشتن این چند سطر پایانی برایم به اندازه طعم دوم مرداد 1379 تلخ است. داخل منزل که شدم پیرمردی را دیدم که نشسته بود و پارچه سفیدی روی پاهایش بود، سرم را تند و تند به اطراف میچرخاندم و دنبال چهره شاملو میگشتم؛ چهرهای که فقط در عکسها و پوسترها دیده بودم و میشناختم اما نبود. لحظهای بعد فهمیدم شاملوی بزرگ من همان کوه کبودی است که پارچهای سفید روی پای بریدهاش انداخته بودند... و این شعر که شاملو ترجمه کرده است برای آخرین سطر ماجرای من و عشق به احمد شاملو: «هیچیک سخن نگفتند/ نه میهمان/ نه میزبان/ و نه گلهای داوودی» همین و بس.
پژوهشهایی در باب «رمان و انقلاب»
بنیامین بهادران - مهام میقانی نویسنده دو رمان به چاپ رسیده «گرمازده» و «پیوند زدن انگشت اشاره» سهشنبه ۱۹ آذر ۹۲ در فرهنگسرای رسانه درباره رمان در تاریخ ادبیات به سخنرانی پرداخت. میقانی پیش از این در باب رمان، چیستی آن و چگونگی شکلگیری آن در تاریخ ادبیات در جراید گوناگون مقالههایی به چاپ رسانده بود، اکنون قصد دارد مجموعهای از پژوهشهای خود را در قالب کتابی به نام «رمان و انقلاب» به چاپ برساند.
در این سخنرانی مهام میقانی با ستودن ادبیات به عنوان یکی از زمینههای هنری و والا دانستن ارزش رمان در میان انواع متون ادبی به تعریف و بازتعریف برخی مفاهیم پایهای پرداخت. او سخنان خود را با دعوت مخاطبانش به بحث و گفتوگو آغاز کرد و با طرح سوالاتی که به نظر نهچندان مشکل میآمدند محتوای بحث را پیش برد. به نظر میرسد بازنگری میقانی به تعاریف و آنچه به تاریخ ادبیات مشهور است با نگاهی منتقدانه به تمامی این اطلاعاتِ مطلق ثبت شده در کتابهای تاریخ هنر سبب چالش جدی او با مبحث زمان پیدایش رمان است. او در آغازین دقایق سخنانش این سوال را مطرح کرد که «به نظر شما در چه محدوده زمانی از تاریخ، رمان به وجود آمد؟» پیشبینی بر این است که تقریبا همگی از کتابخوانهای حرفهای تا منتقدان ادبی در این مورد با هم یک نظر باشند و رایشان بر «دن کیشوت» اثر سروانتس باشد که در نیمه اول قرن ۱۶ میلادی نگاشته شده است. اما گویا همین نقطه اولین بزنگاه تردید برای میقانی به شمار میآید. وی در ادامه سوال دیگری را به این ترتیب عنوان کرد که ما در اثر سروانتس چه ویژگی یا ویژگیهایی یافتهایم که به نظرمان این اثر گونهای جدید از ادبیات را عرضه کرده است؟ مهام میقانی ضمن بررسی محتوای این اثر و آثاری دیگر که در تاریخ ادبیات به عنوان رمان عرضه شدهاند به ریشهیابی واژه رمان پرداخت و به سراغ کنکاش در واژههایی همچون رمانس رفت و جریان ادبی را در پیوند با فرهنگ قومیتهای گوناگون همچون سِلتها و آنگلوساکسونها بررسی کرد؛ جایی در تاریخ که تفکر انسانها سرشار از باورهای اسطورهای و نقل افسانهها بود. میقانی در ادامه به مقایسه ویژگی رمانسها و رمانها و تفاوت نوع روایت و شخصیتپردازی پرداخت و رابطه مکان و زمان را در گونه رمان و دیگر گونههای ادبی که پیش از رمان رایج بودند بررسی کرد.
مهام میقانی در میانه جلسه با تاکید بر وجود رابطهای پنهان میان نقاشی و موسیقی با ادبیات و به خصوص نقاشی تصاویری از چند نقاش به نمایش گذاشت؛ نقاشیهایی از قرون وسطی تا دوران باروک که در میان آنها حتی آثاری دیده میشدند که با توجه به توضیحات این رماننویس جای خالیشان در کتب منبع تاریخ هنر عجیب به نظر میرسد. او با به نمایش گذاشتن هر نقاشی ابتدا با مخاطبانش درباره ویژگی اثر وارد بحث میشد و در ادامه بخشی کوتاه از رمانهای گوناگون را همزمان با نمایش هر تصویر میخواند، چنان که تو گویی نویسنده هر کدام از رمانها هر یک به توصیف آثاری که به نمایش درآمده بود پرداختهاند. در نهایت برآیند بحث بر سر رابطه رمان با تاریخ ادبیات و از سویی دیگر تاثیرگذاری و تاثیرپذیری انواع زمینههای هنری و روند تغییر در مضمون و فرم آثار در مسیر تاریخ، میقانی تاکید کرد در رمان که شاید طبق تعریفی بتوان آن را بیان و توصیف تمام جنبههای زندگی بشری دانست، باید تغییر رخ بدهد؛ تغییری در وضعیت جریانیافته در روایت رمان و حتی شخصیت یا شخصیتهای اصلی.
او با توضیح مفصلی در این باره با پیش کشیدن و مهم جلوه دادن ویژگی تغییر در رمان فارغ از ویژگیهایی از جمله حجم متن و تعداد شخصیتهای محوری در داستان به چنین بیانی دست یافت که با توجه به مجموع این خصوصیتها که در رمان میگنجند و حضورشان ضروری است. بسیاری از آثاری که در مدت نهچندان کوتاه اخیر در تاریخ ادبیات ایران به عنوان رمان چاپ شدهاند اصلا رمان نیستند و احتمالا باید مانند قهرمانهای ورزشی که بهخاطر دوپینگ کردن جایزه قهرمانیشان را پس دهند، کم نیستند کتابهایی که باید جوایز خود را به نهادهای ادبی پس دهند.
انتصاب اعضای هیات رسیدگی به تخلفات ناشران
ایلنا- سیدعباس صالحی، معاون امور فرهنگی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی طی احکامی اعضا و رییس هیات تجدیدنظر و رسیدگی به تخلفات ناشران را معرفی کرد. طبق این احکام همایون امیرزاده به عنوان نماینده تامالاختیار و رییس هیات تجدیدنظر رسیدگی به تخلفات ناشران منصوب شد و محمدعلی مهدویراد، محمدرضا وصفی، نادر قدیانی، احمدعلی محسنزاده و محمدکاظم شمس در احکامی جداگانه به عنوان اعضای این هیات منصوب شدند. در احکام موردنظر رعایت دقیق ضوابط و مقررات، حضور منظم در جلسات، رسیدگی دقیق و عادلانه و تصمیمگیری متناسب با ماده «6» آییننامه مربوطه مورد تاکید قرار گرفته که اعضای این شورا در کار خود موظف به رعایت کردن آنها هستند. جلسات هیات تجدیدنظر رسیدگی به تخلفات ناشران در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی معاونت امور فرهنگی تشکیل میشود.
«مثل یک عاشق» سومین فیلم برتر 2013
ایسنا- نشریه نیویورکر فیلم «مثل یک عاشق»، آخرین ساخته عباس کیارستمی را پس از ساختههای اسکورسیزی و ترنس مالیک به عنوان بهترین فیلم سال معرفی کرد. با آغاز فصل جوایز سینمایی و در فاصله اندک تا پایان سال، نشریههای معتبر جهان اقدام به معرفی برترین آثار سینمایی جهان میکنند که نشریه نیویورکر نیز در تازهترین شماره خود فیلم «گرگ والاستریت» مارتین اسکورسیزی و «به سوی شگفتی» ترنس مالیک را مشترکا به عنوان بهترین فیلم سال معرفی کرد.
ریچارد برودی، منتقد سینمایی نشریه نیویورکر فیلم «مثل یک عاشق» به کارگردانی عباس کیارستمی را در مکان سوم جای داده است. جدیدترین ساخته کیارستمی که سال گذشته در جشنواره کن یکی از نامزدهای دریافت نخل طلا بود، با بازی «رین تاکاناشی»، «تاداشی اوکونو» و «ریو کاس»، روایتگر داستان آشنایی ناگهانی یک زن جوان و یک پیرمرد در توکیو است. این فیلم داستان یک دانشجوی جامعهشناسی (رین تاکاناشی) را روایت میکند که هزینه تحصیل خود را از طریق کار به عنوان محافظ شخصی تامین میکند و تاداشی اوکونو نیز نقش یک پروفسور میانسال را ایفا میکند. در رتبه چهارم و پنجم بهترین فیلمهای سال به ترتیب فیلمهای «شطرنج کامپیوتر» ساخته «اندرو بوخالسکی» و «رنگ جریان اصلی» از «کروت» جای گرفته است. نکته جالب توجه حضور فیلمهای مطرحی چون «جاذبه»، «زیبایی بزرگ»، «پیش از نیمهشب» و «همهچیز از دست رفته» در میان برترین آثار سینمایی جهان در سال 2013 از نگاه نشریه نیویورکر است.
فیلمهای ابوالفضل جلیلی در جشنواره فجر
ایسنا- ابوالفضل جلیلی از ارایه دو فیلم «داروگ» و «حافظ» به جشنواره فیلم فجر خبر داد و گفت که اگر فیلمها انتخاب شود شاهد حضور آنها در این دوره از جشنواره خواهیم بود. این کارگردان سینما این دو فیلم را متفاوت از دیگر کارهایش برشمرد. ابوالفضل جلیلی گفت: میخواهم رایت نمایش خانگی فیلمهایم را واگذار کنم تا بتوانم از پول آن فیلم جدیدم را بسازم. این کارگردان اظهار کرد: به موسسه رسانههای تصویری پیشنهاد دادم تا فیلمهایم را در قالب مجموعهای عرضه کنند تا بتوانم فیلم «مسیر معکوس» را بسازم. وی ادامه داد: با آقای مسافرآستانه، مدیرعامل این موسسه جلسهای داشتم و 9 فیلم سینماییام را دادهام تا ببیند و پنج فیلم دیگر را نیز خواهم داد تا هر کدام را خواستند انتخاب کنند.
ابوالفضل جلیلی درباره ساخت فیلم «مسیر معکوس» در صورت عدم خریداری فیلمهایش از سوی موسسه رسانههای تصویری اظهار کرد: با توجه به اینکه خودم میخواهم برای ساختش سرمایهگذاری کنم و کسی را ندارم، به کمک آنها نیاز دارم. در غیر این صورت آن را به سختی خواهم ساخت.
«پسران گل» دوباره به بازار آمد
مهر- رمان «پسران گل» نوشته فریبا کلهر در کمتر از شش ماه به چاپ دوم رسید. همزمان رمان تازه این نویسنده با عنوان «دختر نفرین شده» به زیر چاپ رفت. «پسران گل» نوشته فریبا کلهر که اردیبهشتماه سال جاری از سوی نشر آموت منتشر شده بود، تجدید چاپ شد. این رمان که فضای ماجراهای آن به سالهای پایانی دفاع مقدس و بازگشت آزادگان مربوط میشود، داستان رزمنده فوتبالیستی را روایت میکند که پس از بازگشت از اسارت به دلیل جانبازی و از دست دادن یک پا، قادر به بازی کردن نیست در حالی که پسرش در رویای آمدن پدر و پذیرش مربیگری تیم فوتبال محله به سر میبرد. پس از بازگشت پدر، پسر که از وضعیت پدش ناخرسند است، از معرفی او به تیم محله سر باز میزند و در ادامه پدر به خواست تیم دیگری که رقیب تیم پسرش نیز هست، به مربیگری در آن تیم میپردازد و شرح رقابت این دو تیم در ادامه، داستان را به جلو میبرد. پسران گل در زمره آثاری از فریبا کلهر به شمار میرود که در سالهای دهه 70 برای نخستین بار ناشر دیگری آن را منتشر کرد اما به دلیل توزیع نامناسب، در بازار کتاب دیده نشد. نشر آموت اما در بهار سال جاری و پس از انتشار رمان «عاشقانه» کلهر که تاکنون پنج نوبت تجدید چاپ شده است، این کتاب را برای نخستین بار از سوی این موسسه، منتشر کرد.
شاعر سینمای جنگ به فجر میآید
مهر- ابراهیم حاتمیکیا، کارگردان برجسته سینمای ایران امسال با فیلم «چ» درباره شهید چمران این شانس را دارد که در سی و دومین جشنواره بینالمللی فیلم فجر حضور یابد.
وی به دلیل مشکلاتی که چندینبار برای نمایش آثارش از جمله «موج مرده» و «به نام پدر» پیش آمد، در مصاحبههایی اعلام کرد که دیگر فیلم جنگی نمیسازد و از همین رو به ساخت فیلم «دعوت» با رویکردی اجتماعی اقدام کرد که این فیلم تنها اثر در کارنامه سینمایی وی است که در جشنواره فجر شرکت نکرده است. «چ» عنوان آخرین فیلم حاتمیکیاست که با نگاهی به زندگی و مبارزات شهید چمران ساخته شده است. به گفته حاتمیکیا، وی سالها بود که میخواست فیلمی درباره این شهید بزرگ بسازد ولی شرایط آن فراهم نمیشد. بخش عمده فیلمبرداری این فیلم در پاوه انجام شد و برادر شهید چمران نیز چندینبار در پشت صحنه این کار و حتی در مراحل پیش تولید آن حضور پیدا کرد. این فیلم به روزهای پایانی عمر این شهید بزرگ و لحظه شهادت او می پردازد که شنیدهها حاکی است صحنه شهادت وی یکی از بهترین سکانسهای این فیلم است. فریبرز عربنیا، بازیگر نقش شهید چمران است که البته حضور وی در این کار خالی از حاشیه نبود. چندین بار این بازیگر و کارگردان به دلیل مشکلاتی کار را تعطیل کردند به طوریکه برای سکانس پایانی کار حتی این بازیگر در صحنه حاضر نشد. میتوان پیشبینی کرد که این پروژه سینمایی امسال در جشنواره فجر مخاطبان زیادی داشته باشد و یکی از رقیبان جدی برای بردن سیمرغهای فجر باشد. فریبرز عربنیا، مریلا زارعی، سعید راد، مهدی سلطانی، بابک حمیدیان و ... بازیگران این فیلم هستند.
↧
December 15, 2013, 12:05 pm
آغازی بر سلسله افتخارات؟
«گذشته» نامزد گلدن گلوب شد
گروه فرهنگ- تازهترین ساخته اصغر فرهادی و نماینده ایران در اسکار 93، یک گام به جایگیری در فهرست نهایی بهترین فیلم خارجی زبان اسکار نزدیک شد وقتی عصر پنجشنبه نامش در جمع نامزد جایزه بهترین فیلم خارجیزبان هفتاد و یکمین دوره جوایز سالانه گلدنگلوب قرار گرفت.
انجمن مطبوعات خارجیهالیوود (HFPA) بانی جوایز گلدن گلوب، پنجشنبه عصر به وقت ایران اسامی نامزدهای این دوره جوایز خود را در دو بخش سینما و تلویزیون اعلام کرد.
در بخش بهترین فیلم خارجیزبان، فیلمهای «آبی گرمترین رنگ است» از فرانسه، «زیبایی بزرگ» از ایتالیا، «شکار» از دانمارک، «گذشته» از ایران و انیمیشن «باد، شدید میوزد» از ژاپن نامزد شدهاند.فیلم فرانسویزبان «گذشته» اولینبار در دنیا ماه می پیش در بخش مسابقه اصلی جشنواره کن روی پرده رفت و برنده جایزه بهترین بازیگر زن برای برهنیس بژو شد. طاهر رحیم و علی مصفا دیگر بازیگران اصلی این فیلم هستند.
فرهادی دو سال پیش برای «جدایی نادر از سیمین» برنده جایزه گلدنگلوب بهترین فیلم خارجیزبان شد.
فیلمهای «12 سال بردگی» ساخته استیو مکویین و «حقهبازی آمریکایی» به کارگردانی دیوید ا. راسل هر یک با نامزدی در هفت بخش پیشتاز نامزدهای این دوره جوایز گلدنگلوب هستند.
«12 سال بردگی» بر مبنای کتاب زندگینامه شخصی سالومن نورتراپ ساخته شده و نگاهی به بردهداری در جنوب آمریکا دارد. «حقهبازی آمریکایی» نیز درباره اروینگ رزنفلد، کلاهبردار حرفهای با بازی کریستین بیل است.
فیلمهای «کاپیتان فیلیپس» و «جاذبه» هر یک در چهار بخش نامزد جایزه گلدنگلوب هستند.
هفتاد و یکمین دوره جوایز سالانه گلدنگلوب یکشنبه 12 ژانویه 2014 (دوشنبه 23 دیماه به وقت ایران) در بورلی هیلتن در بورلی هیلز برگزار و به طور زنده از شبکه انبیسی پخش میشود.
وودی آلن، کارگردان و فیلمنامهنویس برنده اسکار جایزه سسیل بی. دمیل را دریافت میکند.
جوایز سالانه گلدنگلوب هر سال در بیش از 160 کشور دیده میشود و از معدود جوایزی است که دستاوردها در دو بخش فیلمهای سینمایی و آثار تلویزیونی را مورد تقدیر قرار میدهد.
کریستین بیل و برادلی کوپر هر دو برای «حقهبازی آمریکایی» نامزد جایزه گلدنگلوب شدهاند.
البته سال گذشته «آرگو» در گلدن گلوب جایزه بهترین فیلم درام را برد و برنده جایزه اسکار بهترین فیلم هم شد و دو سال پیش نیز فیلم «هنرمند» برنده جایزه بهترین فیلم موزیکال یا کمدی شد و درنهایت اسکار بهترین فیلم را نیز گرفت.
فهرست نامزدهای این دوره جوایز گلدنگلوب در بخش سینما به شرح زیر است:
بهترین فیلم درام: «12 سال بردگی»، «کاپیتان فیلیپس»، «جاذبه»، «فیلومنا»، «شتاب».
بهترین فیلم موزیکال یا کمدی: «حقهبازی آمریکایی»، «او»، «درون لوئین دیویس»، «نبراسکا»،
«گرگ والاستریت».
بهترین کارگردان: آلفونسو کوارون، «جاذبه» / پل گرینگرس، «کاپیتان فیلیپس» / استیو مکویین، «12 سال بردگی» / الکساندر پین، «نبراسکا» / دیوید ا. راسل، «حقهبازی آمریکایی».
بهترین بازیگر مرد درام: چوئیتل اجیوفور، «12 سال بردگی» / ایدریس البا، «ماندلا: راه طولانی آزادی» / تام هنکس، «کاپیتان فیلیپس» / متیو مکاناهی،«Dallas Buyers Club» / رابرت ردفورد، «همه چیز از دست رفته».
بهترین بازیگر زن درام: کیت بلانشت، «جازمین غمگین» / ساندرا بولاک، «جاذبه» / جودی دنچ، «فیلومنا» / اما تامپسن، «نجات آقای بنکس» / کیت وینسلت، «روز کارگر».
بهترین بازیگر مرد موزیکال یا کمدی: کریستین بیل، «حقهبازی آمریکایی»
/ بروس درن، «نبراسکا» / لئوناردو دیکاپریو، «گرگ والاستریت» /
اسکار آیزاک، «درون لوئین دیویس» / واکین فینیکس، «او».
بهترین بازیگر زن موزیکال یا کمدی: ایمی آدامز، «حقهبازی آمریکایی» / ژولی دلپی، «پیش از نیمهشب» / گرتا گرویگ، «فرانسسها» / جولیا لوئیس- دریفوس،
«به اندازه کافی گفته شد» /
مریل استریپ،
«August: Osage County».
بهترین بازیگر مرد مکمل: برخد عبدی، «کاپیتان فیلیپس» / دانیل برول، «شتاب» / برادلی کوپر، «حقهبازی آمریکایی» / میشائل فاسبندر، «12 سال بردگی» / جارد لتو، «Dallas Buyers Club».
بهترین بازیگر زن مکمل: سالیهاوکینز، «جازمین غمگین» / جنیفر لارنس، «حقهبازی آمریکایی» / لوپیتا نیونگاُ،
«12 سال بردگی» / جولیا رابرتز،
«August: Osage County»
/ جون اسکیب، «نبراسکا».
بهترین فیلمنامه: اسپایک جونز، «او» / باب نلسن، «نبراسکا» / جف پاپ استیو، «فیلومنا» / جان ریدلی، «12 سال بردگی» / دیوید ا. راسل، «حقهبازی آمریکایی».
بهترین موسیقی: الکس ابرت،
«همه چیز از دست رفته» / الکس هفز، «ماندلا: راه طولانی آزادی» / استیون پرایس، «جاذبه» / جان ویلیامز «دزد کتاب» /هانس زیمر، «12 سال بردگی».بهترین ترانه: «اطلس»، کلدپلی، «بازیهای گرسنگی: آتش گرفتن»
/ «رهایش کن»، ایدینا منزل، «یخزده»
/ «عشق عادی»، یوتو، «ماندلا: راه طولانی آزادی» / «خواهش میکنم آقای کندی»، جاستین تیمبرلیک، «درون لوئین دیویس» / «شیرینتر از قصه»، تیلور سوئیفت،
«یک شانس».
بهترین فیلم انیمیشن: «خانواده کرود»، «من نفرتانگیز2»، «یخزده».
بهترین فیلم خارجیزبان:
«آبی گرمترین رنگ است»، فرانسه / «زیبایی بزرگ»، ایتالیا / «شکار»، دانمارک / «گذشته»، ایران / «باد، شدید میوزد»، ژاپن.
گفتنی است سال گدشته «عشق» ساخته میشایل هانکه که جایزه نخل طلای جشنواره کن را در کارنامه داشت، آشکارا محبوبترین فیلم خارجیزبان بود و درنهایت نه تنها اسکار این بخش را برد، بلکه در چهار بخش دیگر شامل بهترین فیلم نامزد اسکار شد.
امسال اما هنوز هیچ فیلمی خود را به عنوان مدعی جدی مطرح نکرده است. گفته میشود بیشترین شانس را در اسکار خارجیزبان این فیلمها دارند:
«وجده» ساخته هیفاء المنصور از عربستان سعودی، «گذشته» به کارگردانی اصغر فرهادی از ایران، فیلم دانمارکی «شکار» ساخته توماس وینتربرگ، «گابریل» به کارگردانی لوییز آرشامبو از کانادا، «استاد بزرگ» ساخته وونگ کار وای از هنگکنگ، فیلم ایتالیایی «زیبایی بزرگ» به کارگردانی پائولو سورنتینو، «فشفشه» ساخته کیم موردان از استرالیا، «حالت بچه» به کارگردانی کالین پیتر نتزر از رومانی و فیلم شیلیایی «گلوریا» ساخته سباستین للیو از جمله فیلمهایی هستند که به واسطه نمایش موفق در جشنوارههای سینمایی و نگاه مثبت منتقدان احتمالا بیش از بقیه فیلمها مورد توجه قرار میگیرند.
کانون جهانگردی با شعار همگام با پلیس، همراه با مردم طرح زمستانه را آغاز کرد
شهاب مالمیر، مدیر روابط عمومی کانون جهانگردی و اتومبیلرانی جمهوری اسلامی ایران گفت: امداد خودرو کانون نیز با شعار «همگام با پلیس، همراه با مردم، تلاش برای ارتقای امنیت جادهای» با تعداد 600 اکیپ امدادی سیار، 550 دستگاه خودرو امدادی سبک و 50 دستگاه خودروی امدادی نیمهسنگین و فوقسنگین و با استفاده از 920 نفر امدادرسان در این مدت در 31 استان کشور و 110 گردنه و نقطه برف گیر جادهها اقدام به ارایه خدمات امدادی میکند.
وی افزود: کانون جهانگردی و اتومبیلرانی جمهوری اسلامی ایران در جایگاه نهادی مردمی تلاش میکند به عنوان عضو فدراسیون بینالمللی اتومبیلرانی (FIA) و حامی برنامه ایمنی راهها که در سازمان ملل متحد مطرح و بر آن تاکید شده است، با همکاری کلیه دستگاههای دخیل در امر ترافیک، رسانهها و همچنین مردم، سوانح و حوادث جادهای را به حداقل ممکن برساند.
مالمیر با بیان این مطلب از هموطنان عزیز خواست برای بهرهمندی و استفاده از خدمات امدادی سراسری و همچنین دریافت اطلاعات جامع گردشگری کشور با شماره تلفنهای 09669 و 0216423 تماس بگیرند.
اجرای طرح زمستانه 92 با حضور 97 هزار نفر از نیروها و دستگاههای مرتبط و بهکارگیری بیش از 30 فروند بالگرد از روز 20 آذر تا 20 اسفند در 27 استان برفگیر کشور اجرا میشود.
در طرح زمستانه امسال 26 هزار تیم ثابت و سیار دستگاههای ذیربط با استقرار ثابت در 110 گردنه برفگیر حضور دارند.
رونمایی از 2 کتاب شاعر فقید با پیام سیدمحمد خاتمی: شعر کمترین فضیلتی بود که میشد در سیدحسن حسینی یافت
مراسم رونمایی از دو عنوان کتاب تازه منتشرشده از مرحوم سیدحسن حسینی با عنوان «بالهای بایگانی» و «سکانس کلمات»، پنجشنبه شب با حضور جمعی از شاعران کشور در انجمن شاعران ایران برپا شد.
احمد مسجدجامعی در این مراسم رونمایی با تاکید بر فضیلتها و دانستههای بدیع مرحوم حسینی گفت: به اعتقاد من گزاف نیست اگر بگوییم در میان فضائل او شعر و شاعری کمترین فضیلت به شمار میرفت.
وی در ابتدای سخنان خود با اشاره به اینکه بزرگواری آقای حسینی بعد از این جلسه برای وی روشنتر شده است، گفت: مرحوم حسینی صفای باطن و طبعی بلند داشت که موجب میشد مسایل و سختیهای زیادی را تحمل کند و در عین حال هیچکدام از آنها هم مانع حرکتش نشد. او بنیانی را گذاشت که امروزه شاید کمتر از آن نام میبریم و آن چیزی جز جشنوارههای رضوی نیست که امسال سیزدهمین دورهاش را پشت سر گذاشتیم. این جشنواره از همان وزارت ارشادی شروع شد که آقای حسینی از قائممقامش دلخوریهایی را داشت که عنوان شد اما با این حال در شکل دادن به جشنواره شعر رضوی که به بعدها به جشنوارههای رضوی مبدل شد، مشارکت فراوانی از خودش به خرج داد و البته من هم هیچگاه در ایشان ندیدم که از آن ماجرایی که عنوان شد، دلخوری داشته باشد.
مسجدجامعی افزود: یادم هست یک بار با مرحوم حسینی صحبت میکردیم و به بیتی از معروف حافظ با این مطلع رسیدیم که «رندان تشنه لب را آبی نمیدهد کس» مرحوم حسینی به من گفت این بیت ذهن مرا بسیار به خودش مشغول کرده است و بسیار به این فکر کردهام که حافظ که کلمات در چنگ او است، چه راز و رمزی در استفاده از کلمه «ولی» داشته است و در ادامه حسینی به من گفت که به منابع بسیاری مراجعه کرده تا متوجه شده است «ولی» به معنای نمزدن باران پس از یک باران طولانی است.
در این مراسم سهیل محمودی، شاعر و ترانهسرا در سخنانی با قدردانی از فریدون عموزادهخلیلی و همسرش برای تلاش در انتشار این دو کتاب در نشر نی و افق اظهار داشت: خوشحالی امروز ما از انتشار این دو کتاب، وصفناشدنی است و باید در کنار زحمات این دوستان از تلاش و زحمات سرکار خانم زند، همسر مرحوم حسینی نیز برای گردآوری و سامان دادن این یادداشتها نیز سپاسگزار بود.
وی افزود: سیدحسن حسینی روح بیقرار نسلی بود که جمع ما امروز تعدادی از آنها را قدیسین روزگار میپندارد. نماد نسلی بود که همه وجودش در گرو مردمش، ایران و ایمان است. نسلی که پایبند به سربلندی ایران است و عظمت ایمان و دل نهادن به عزت و دفاع از مردم را در سرش میپروراند و مطمئنم که اگر او زندگی در میان ما را تجربه نکرده بود، ما نیز امروز به این شکل زندگی نمیکردیم.
محمودی افزود: از قیصر و سلمان هراتی گرفته تا جمع ما، همه وامدار سیدحسن حسینی هستند. حتی آنهایی که امروز نان به نرخ روز میخورند و با زمانه رنگ عوض کردهاند در ته وجودشان میدانند که ریزهخوار خوان اندیشه و شجاعت سیدحسن حسینیاند که مانند برادری بزرگتر همت کرد و نسلی را آرام رشد داد.فاطمه راکعی، مدیرعامل انجمن شاعران ایران نیز در ادامه این مراسم و در سخنانی با خوشامدگویی به حاضران اظهار کرد: آشنایی با سیدحسن حسینی در کنار قیصر امینپور و سلمان هراتی در دهه 60 از افتخارات زندگی من بوده و هست. مرحوم حسینی انسانی چند بعدی بود؛ هم شاعر صیاد لحظهها بود و هم خلاقیت عجیبی در شعر داشت که شگفتانگیز بود.
وی افزود: بعد از فوت او تا به امروز حس میکردیم که برخی از کارهایش به خاطر دلتنگیاش از افت و خیزهای سیاسی کنار گذاشته شده است و امروز و در قالب این دو کتاب میبینیم که بسیار زیبا و خلاقانه و گاه به طنازی، دغدغههایش را بیان و مکتوب کرده است.
راکعی همچنین از دوران حضور مرحوم حسینی در دانشکده ادبیات دانشگاه الزهرا (س) به عنوان دورانی یاد کرد که هنرمندی و دغدغهمندی حسینی توانست خود را در ابعاد مختلف نمایان کند.
در ادامه این مراسم، پیام حجتالاسلام سیدمحمد خاتمی به مناسبت این مراسم قرائت شد. خاتمی در بخشی از این پیام گفته بود: یاد و نام عالم و هنرمند متعهد، جناب آقای حسن حسینی همواره زنده است، برای ما و همه کسانی که دوستدار فیض و خیرند. نقش آن عزیز (هرچند که عمر درازی نداشت)، در عرصه فرهنگ و هنر متعهد ممتاز بود. افسوس که جامعه ما هنگامی که بیش از هر زمان نیازمند برکات وجودی مرحوم حسینی بود از فیض وجودش محروم شد.
در ادامه این مراسم نوبت سخنرانی بههادی خانیکی، استاد علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی رسید.
خانیکی در ابتدای سخنان با بیان اینکه در ایران ارتباط گرفتن با جامعه جز با شعر و شاعری امکانپذیر نیست، اظهار کرد: حتی کسانی که در ایران در فضای عقلانی به اظهارنظر میپردازند، برای آنکه به کلام خود استدلالی بیفزایند به جای بهرهمندی از نقل قولهای علمی از بیان شاعرانه بهره میبرند.
وی افزود: جامعه ایران، جامعهای فروبسته است که در آن ارتباط بهسختی صورت میپذیرد و در این میان شعر است که میتواند فضایی چند لایه ایجاد کند. از سوی دیگر جامعه ایرانی جامعهای قطبی و پلورالیزه است که باید در آن زود صفت و سمت و سوی فرد مشخص شود؛ صفتهایی که هر کدام به خودی خود مانع از ارتباط هستند و شعر میتواند این ارتباطها را برقرار کند. بر همین مبنا سیاستمداران آشنا با شعر هم راحتتر از سایر سیاستمداران قابلیت ارتباط با جامعه خود را پیدا میکنند.
خانیکی ادامه داد: در ایرن امروز که همه مجبوریم سیاسی باشیم، سیاستمداری که با کار شعر آشنا نباشد، نه سیاست و قدرت را میشناسد و نه میتواند آنها را تلطیف کند. من بر پایه این نظر، مرحوم حسینی را از جمله شاعرانی میپندارم که برای جامعه امروز ما وجودش لازم است. من معتقد نیستم که بگوییم در جامعه ما شعر حسینی هنوز خوانده میشود، بلکه به این معتقدم که شعر او باید خوانده شود و این یعنی لازم است در برابر خوانده نشدن شعرش مقاومت کنیم.
استاد علوم ارتباطات دانشگاه علامه ادامه داد: مرحوم حسینی، شاعری متفکر است و در شعرش تنها به سراغ زیبایی اثر نمیرود بلکه تفکرش تفکری انتقادی است. از سوی دیگر، او شاعری بود که کشف میکرد و در کنار آن تسلطش به زبان عربی او را پلی کرده بود میان ترجمه متون و شعر. اشعار او سرشار است از پارادوکسها که در کمتر اثری مشابه با آن دیده میشود و به اعتقاد من، این بیان پارادوکسیکال برای جامعه ما بسیار مهم است.
خانیکی با تاکید بر اینکه مرحوم حسینی و مرحوم امینپور ادامهدهنده راه محمدرضا شفیعیکدکنی در دانشگاه برای پیوند علم و هنر بودند، گفت: مرحوم حسینی به زبان طنز سخن میگفت تا پیچیدگیهای تفکرش باز و ماندگار شود. من در این دو اثر نیز همین مساله را دیدم. انگار بیش از همه چیز رنج در قفس بودن را میشد در این کتابها دید و اینکه باید کاری کنیم تا با وجود رنجهایی که دیدهایم از کینهها دور شویم.
اسلامیندوشن از «شهرزاد قصهگو» خبر داد
ایسنا- محمدعلی اسلامیندوشن از انتشار کتاب «شهرزاد قصهگو» خبر داد. این نویسنده و پژوهشگر پیشکسوت گفت: مجموعهای دیگر از مقالههای من درباره ایران، تاریخ ایرانزمین و ایران در جهان در کتاب «شهرزاد قصهگو» تدوین شده است. این مقالهها پیشتر در جراید منتشر شده است. در اینجا مراد از شهرزاد قصهگو ایران است که گویی برای جهانیان قصهها میگوید.همچنین اخیرا کتاب «دیباچهها» شامل نوشتارهای محمدعلی اسلامیندوشن از سوی نشر شرکت سهامی انتشار به چاپ رسیده است. این کتاب دربرگیرنده مقدمهها و پیشگفتارهای اسلامی ندوشن بر آثار خودش و دیگران است. به گفته حسین مسرت- گردآورنده کتاب- دیرزمانی بود خوانندگان آثار دکتر اسلامیندوشن در دیباچههای 60 کتاب ماندگار او به گفتارهای ارزنده و وزینی در قلمرو فرهنگ، ادب، جامعه و تاریخ برمیخوردند که جای آن در بین مجموعه مقالههای ایشان خالی بود.«ماجرای پایانناپذیر حافظ»، «زندگی و مرگ پهلوانان در شاهنامه»، «ایران را از یاد نبریم»، «روزها» (سرگذشت- در سه جلد)، «دیدن دگر آموز، شنیدن دگر آموز» (گزیده شعرهای اقبال لاهوری)، «کارنامه سفر چین»، «فرهنگ و شبهفرهنگ»، «نوشتههای بیسرنوشت»، «ایران و جهان از نگاه شاهنامه»، «جام جهانبین»، «نامه نامور» و «صفحهای از تاریخ ایران و یونان در بستر باستان» از جمله کتابهای او هستند.
رمانی علیه بشار اسد، برنده مدال ادبیات نجیب
مهر- خالد خلیفه، نویسنده اهل سوریه- که رمانی علیه حزب بعث و بشار اسد نوشته است- برنده مدال ادبی نجیب محفوظ در سال 2013 شد.
این جایزه ادبی پراعتبار که توسط دانشگاه تمریکن در قاهره اهدا میشود، برای رمان «در آشپزخانههای این شهر چاقویی نیست» که اوایل امسال توسط خانه نشر العین قاهره منتشر شد به خلیفه تعلق گرفت.
اعلامیه برنده شدن خلیفه روز چهارشنبه در تالار اورینتال محوطه تحریر دانشگاه صورت گرفت. از زمان تاسیس این جایزه در سال 1996، برندگان آن روز یازدهم دسامبر معرفی میشوند. این روز، روز تولد محفوظ است که بیش از یکصد سال پیش به دنیا آمد. این جایزه براساس برتری ادبی نویسندگان و با نظر هیات داوران برنده خود را انتخاب میکند.
رمان برنده خلیفه درباره قیمتی است که سوریهایها تحت سلطه حزب بعث به رهبری رییسجمهور بشار اسد پرداختهاند. با توجه به شرایط موجود کنونی سوریه خلیفه نتوانست خود در مراسم حضور یابد و جایزهاش را دریافت کند. سیدمحمود، روزنامهنگار و نویسنده جایزه را از طرف او دریافت کرد و سخنرانیای که توسط خلیفه نوشته شده بود را قرائت کرد. سخنرانی خلیفه درباره امکان نویسندگی در دنیای قساوتها و مرگ در سوریه بود. خلیفه همچنین اعلام کرد وامدار محفوظ است که به عنوان مشهورترین نویسنده عرب و برنده جایزه نوبل ادبیات در سال 1988 شناخته میشود.
«عُمر» برگزیده جایزه «آسیا پاسیفیک» شد
جوایز هنری «آسیا پاسیفیک» برندگان هفتمین دوره خود را معرفی کرد و در این میان نام «حوض نقاشی» ساخته «مازیار میری» کارگردان ایرانی به عنوان برنده جایزه یونسکو اعلام شد.
فیلم فلسطینی «عمر» به کارگردانی «هانی ابو اسد» با پشتسرگذاشتن «گذشته» اصغر فرهادی، جایزه بهترین فیلم این دوره را به خانه برد.
در هفتمین دوره APSA که در استرالیا میزبان آثار سینمایی جهان بود، فیلم «مجرم جوان» ساخته کانگ یی کوان از کرهجنوبی برنده بخش بهترین فیلم کودک شد.آنتونی چن، فیلمساز سنگاپوری برای ساخت «ایلو ایلو» جایزه بخش بهترین کارگردانی را از آن خود کرد. «ماهی و گربه» ساخته شهرام مکری، کارگردان ایرانی از دیگر نامزدهای این بخش بود.
ریتش باترا برای نگارش متن «ظرف ناهار» شایسته دریافت جایزه بهترین فیلمنامهای «آسیا پاسیفیک» شناخته شد، اصغر فرهادی برای نگارش فیلمنامه «گذشته» از رقبای باترا در این بخش بود.
آخرین رمان خالد حسینی به بازار آمد
ایلنا- «و پاسخی پژواک سان از کوهها آمد» نوشته نویسنده شهیر افغانی، خالد حسینی، اینبار با ترجمه شبنم سعادت، توسط نشر افراز منتشر و روانه بازارهای نشر شد. خالد حسینی در این رمان نیز مانند «بادبادک باز» که یکی از رمانهای پرفروش او در سراسر جهان به شمار میآمد، بار دیگر در رمان تازهاش به روایت مسایل اجتماعی و سیاسی هموطنانش طی سه نسل مختلف از سالهای 1952 تا 2010 در افغانستان پرداخته است.
داستان «و کوهها طنینانداز شدند» در سال ۱۹۵۲ میلادی در دهکدهای در افغانستان شروع میشود. عبدالله، خواهرش پری را که پری به یک خانواده ثروتمند و بیفرزند واگذار شده از دست میدهد و خودش هم سر از کالیفرنیا درمیآورد...
این رمان که نام اصلیاش (And the Mountains Echoed) است، برای اولینبار در تاریخ 21 می 2013 (31 خردادماه 1392) منتشر شد و مترجمان متعددی در سراسر جهان به ترجمه آن پرداختند. این امر در کشور ما نیز توسط چند مترجم و ناشر پیگیری شد و شبنم سعادت از جمله نخستین مترجمانی بود که این رمان را به فارسی برگرداند اما به دلیل به درازا کشیده شدن زمان اخذ مجوز، نشر افراز با چند ماه تاخیر اقدام به انتشار این کتاب کرده است.
شبنم سعادت که عنوان «و پاسخی پژواک سان از کوهها آمد» را در برگردان نام آخرین رمان خالد حسینی انتخاب کرده است، پیشتر آثار متعددی را از نویسندگان مشهوری چون دن براون، سوزان کالینز، کاترین اسکات و راندا برن ترجمه و روانه بازار کرده است.
رونمایی از لوکیشن فیلم سینمایی «شهرموشها2»
ایرنا- لوکیشن فیلم سینمایی «شهر موشها2» با حضور رییس شورای شهر تهران، کارگردان و عوامل این فیلم سینمایی رونمایی و افتتاح شد.
لوکیشن مجموعه جدید شهر موشها در بوستان ولایت احداث شده و عوامل این مجموعه از پنج روز آینده فیلمبرداری را در این لوکیشن
آغاز میکنند.
منیژه حکمت، تهیهکننده فیلم سینمایی «شهر موشها2» روز جمعه در جمع خبرنگاران در بوستان ولایت با بیان اینکه تاکنون هفت میلیارد تومان برای این مجموعه هزینه شده است، گفت: این مجموعه سینمایی عید فطر اکران میشود. وی افزود: در این مجموعه شهر موشها که 30 سال قبل به صورت مجموعه تلویزیونی پخش شد، اکنون با حضور همان کاراکترها نمایش داده میشود و درحقیقت شهری مدرن ساخته شده و موشهای قدیمی زندگی جدیدی را با ازدواج و تشکیل خانواده تجربه میکنند.
به گفته حکمت، شهر موشها زندان ندارد و موشها در این شهر مدرن بهآرامی زندگی میکنند.
فیلم سینمایی «شهر موشها 2» به کارگردانی مرضیه برومند و تهیهکنندگی منیژه حکمت و علی سرتیپی ساخته میشود.
لوکیشنهای اصلی فیلم سینمایی «شهر موشها2» در بوستان ولایت واقع شده و دستاندرکاران این اثر سینمایی در این بوستان، شهری برای موشها دایر کردهاند.
این اثر سینمایی دومین قسمت از فیلم سینمایی شهر موشها محسوب میشود که در سال 1363 به کارگردانی مرضیه برومند ساخته شده بود.
↧
↧
December 15, 2013, 12:05 pm
ناصر تقوایی: مخالف سرمایهگذاری دولت در سینما هستم
گروه فرهنگ- تقوایی در چهارمین روز جشنواره بینالمللی سینماحقیقت به سینما فلسطین آمد تا در نشست ویژه جشنواره حضور پیدا کند. این نشست با محوریت «سینمای مستند جــنوب» قرار بود ساعت هشت شب برگزار شود اما جمعیتی که برای شرکت در این نشست به سینما فلسطین آمده بودند، از یک ساعت قبل از شروع برنامه جلو در سالن شماره ۳ این سینما صف کشیده بودند. در واقع میتوان روز جمعه یکی از شلوغترین روزهایی بود که سینما فلسطین از زمان تاسیساش تا به امروز به خود دیده بود. در طبقه همکف و جلو در ورودی هم جمعیت بسیاری در انتظار ورود تقوایی ایستاده بودند. تقوایی به همراه همسرش «مرضیه وفامهر» وارد سینما شد اما استقبال مردم از او باعث شد نشست کمی دیرتر برگزار شود. او بعد از کمی گپ و گفت با هوادارانش به دفتر مدیریت دعوت شد و در آنجا سیدمحمدمهدی طباطبایینژاد(دبیر هفتمین دوره جشنواره سینماحقیقت) با او به گفتوگو نشست. تقوایی توصیههایی درباره برگزاری جشنواره سینماحقیقت کرد و همینطور از اعتبار این جشنواره و تاثیری که میتواند در پیشرفت سینمای مستند داشته باشد، گفت. در همین اثنا درهای سالن سینما باز شد و شرکتکنندگان وارد سالن شدند اما جمعیت بیش از حد انتظار بود به همین دلیل عده بسیاری روی پلهها نشستند، عدهای هم ایستاده این نشست را دنبال کردند و بعضی هم روی زمین و پایین سن در انتظار این فیلمساز بزرگ نشستند. بالاخره با کمی تاخیر این نشست شروع شد.
ناصر تقوایی در ابتدا اختصاص بخشی از جشنواره بینالمللی سینماحقیقت به «سینمای مستند جــنوب» را قابل تقدیر دانست و از اینکه امروزه به مستندهای نواحی، بیش از پیش اهمیت داده میشود ابراز خوشحالی کرد، سپس به احمد طالبینژاد که به عنوان منتقد در نشست حاضر بود، اشاره کرد و گفت: از ایشان میخواهم به دلیل تسلط بر سینما و همینطور زندگی هنری من، نقش حافظه من را در این نشست داشته باشد.
احمد طالبینژاد هم با صحبت درباره شیوه کار و زندگی ناصر تقوایی نشست را شروع کرد. او از دید خود دلیل کمکاری این فیلمساز را که تقریبا هر ۱۰ سال یکبار اثری خلق میکند، حفظ کردن خط کاریاش دانست و گفت: تقوایی با تعداد کمی فیلم مستند و سینمایی توانسته جایگاه والایی در تاریخ سینما پیدا کند. حفظ کردن خط کاری است که تقوایی را از بسیاری از همنسلان خود متفاوت کرده. درست است که او هر چند سال یکبار فیلم میسازد اما تمام فیلمهایش ارزشمند است در حالی که اکثر فیلمسازان از آنجا که سعی در تداوم کار خود دارند، مدام خط کاری خود را تغییر میدهند.
ناصر تقوایی در ادامه صحبتهای طالبینژاد از دو فیلم آخر خود که ساخت آن هرگز به اتمام نرسید، گفت. او فیلم «چای تلخ» را سال ۱۳۸۲ و فیلم «زنگی و رومی» را دو سال قبل از آن کلید زد اما اتفاقاتی افتاد که منجر به نیمهتمام ماندن آنها شد. وی گفت: من هیچوقت با تهیه کنندگان دولتی کار نکردم و دوست هم ندارم این اتفاق بیفتد چون مخالف سرمایهگذاری دولت در سینما هستم.
تقوایی از مدیران درخواست کرد که به سینمای خصوصی کمک کنند. وی گفت: «دولت باید زیرساختهای سینما را محکم کند و با تاسیس و رسیدگی به وضعیت سینماها این مدیوم هنری را در پیشبرد اهدافش یاری کند.»
قبل از این نشست هم سه فیلم «بادجن»، «اربعین» و «مشهد قالی» از این فیلمساز برجسته که در بیش از چهار دهه پیش ساخته شده بودند به نمایش درآمد. وی بعد از صحبتهایی درباره نحوه ساخت این فیلمها و جایگاهی که سینمای جنوب در هنر دارد به سوالات شرکتکنندگان و فیلمسازان کنجکاو سینما درباره چگونگی پرداخت و پرورش سوژه و نیاز فیلم مستند به فیلمنامه پاسخ داد. در واقع میتوان گفت این نشست از یک گفتوگوی صرف به تدریج به یک کارگاه آموزش فیلمسازی تبدیل شد. در این نشست، فیلمسازان سرشناس بسیاری حضور داشتند.
در مراسم اختتامیه هفتمین جشنواره بینالمللی سینماحقیقت از ناصر تقوایی به پاس یک عمر فعالیت هنری قرین افتخار با اهدای نشان فیروزه سینماحقیقت و لوح سپاس، تقدیر به عمل خواهد آمد.
نجفی با انتقاد از فعالیتهای رییس وقت سازمان میراث فرهنگی:
عملکرد سال 88 قابل دفاع نیست
میراث فرهنگی- رییس سازمان میراث فرهنگی در اولین همایشی که در هفته پژوهش با اعضای پژوهشکدههای سازمان میراث فرهنگی برگزار کرد، بیشترین آسیب و لطماتی که طی سالهای اخیر به سازمان میراث فرهنگی وارد شد را مربوط به بخش پژوهشی سازمان میراث فرهنگی عنوان کرد. وی در این همایش اعلام کرد: با اینکه عملکرد مدیریت چهار ساله اسفندیار رحیممشایی قابل دفاع است اما عملکرد مدیریت وقت سازمان میراث فرهنگی در سال ۸۸ و انتقال سازمان به شیراز و اصفهان بههیچ وجه قابل دفاع نیست.
اولین همایش هفته پژوهش در حالی با حضور مدیران ارشد سازمان میراث فرهنگی و اعضای پژوهشکدههای این سازمان برگزار شد که پژوهشگران سازمان میراث فرهنگی به وضعیت بخش پژوهشی و پژوهشکدهها بهشدت اعتراض کردند. آنها اقدامات منفی مدیریت اسبق میراث فرهنگی را مهمترین عامل در وضعیت نابسامان کنونی اعلام کردند. محمدعلی نجفی گفت: من در سالهای زندگیام هیچ ملاقات حضوری حتی در حد 30 ثانیه با اسفندیار رحیممشایی نداشتم و موضوعی که قرار است مطرح کنم در دفاع از این شخص نیست اما عملکرد وی را در طول مدیریت چهار سالهاش قابل دفاع میدانم.
رییس سازمان میراث فرهنگی اعلام کرد: با این وجود معتقدم که سازمان لطمات جدی خورده است و این آسیبها که مهمترین آن انتقال سازمان به شیراز و اصفهان بود، با تصمیم مدیری که هیچ نقطه مثبتی در کارنامهاش وجود ندارد صورت گرفت. معاونت میراث فرهنگی و پژوهشگاه به همراه معاونت صنایعدستی از جمله بخشهای سازمان میراث فرهنگی بود که در زمان ریاست حمید بقایی و با اقدامی غیرکارشناسانه به اصفهان و شیراز منتقل شدند. در همان زمان کارشناسان نسبت به این عملکرد مدیر موقت معترض شدند اما او به هیچکدام از اعتراضها توجهی نکرد.
نجفی در ادامه سخنانش افزود: بیان رنجها و نابسامانیهای گذشته برای ارزیابی و کسب تجربه از گذشته لازم است اما این موضوع دلیل نمیشود که ما در گذشته باقی بمانیم.
نجفی تاکید کرد: برنامهریزیها در بخشهای مختلف بهخصوص بخش پژوهشی سازمان باید بیشتر انجام بگیرد تا سازمان میراث فرهنگی از این وضعیت نابسامان نجات پیدا کند.
ایجاد توازن و تعادل بین بخش فرهنگ و سایر بخشها
لایحه بودجه سال 1393 با بدرقه دولت راهی مجلس شورای اسلامی شد. اگرچه اصحاب فرهنگ و هنر دغدغه چندانی نسبت به سرنوشت این لایحه ندارند همچنان که سالیانی است قوانین بودجه نیز دغدغه چندانی نسبت به سرنوشت ایشان نداشتهاند اما در شرایط کنونی کشور که از یکسو رییسجمهور محترم بر آن است تا تصدیهای بخش فرهنگ را به اهلش بسپارد و از سوی دیگر توقعات به حق اصحاب فرهنگ و هنر به دلیل محرومیتها و محدودیتهای سالیان اخیر، فراتر از ظرفیتهای موجود این بخش است و افزون بر اینها میزان نیاز و مصارف فرهنگی و هنری جامعه جوان ایران روند روز افزونی را طی میکند، نسبت فرهنگ با لایحه بودجه سال آتی و سهم آن از اعتبارات ملی و تسهیلات قانونی، اهمیت مییابد زیرا باید زمینهساز توسعه فرهنگی کشور از طریق تامین زیرساختها، توانمند ساختن اهالی فرهنگ و هنر برای پذیرش تصدیها و راهگشای بخشخصوصی برای سرمایهگذاری در توسعه فضاها و تامین و تولید و توزیع و عرضه آثار و محصولات فرهنگی و هنری و رسانهای مورد نیاز جامعه باشد و حتی بستر حضور فرهنگ ایران در صحنههای جهانی به ویژه در تجارت جهانی فرهنگ را نیز فراهم سازد.
به عبارت دیگر تامین منابع مالی بخش فرهنگ نیازمند توجهی مضاعف است. اولا برای رفع کاستیها، تنگناها و عقبماندگیهای گذشته و ثانیا برای مجهزشدن به قدر کفایت و در حد شرایط موجود داخلی و خارجی که اگر توجه شود فرصتی کم نظیر فرا چنگ فرهنگ ایرانی و اسلامی خواهد آمد و اگر غفلت شود تهدیدی جدی گریبانگیر کیان آن خواهد شد.
لذا این پرسش به هنگامی است که سهم فرهنگ از بودجه سال 1393 چه خواهد بود؟
اما شرایط اقتصادی کشور و مصائبی را که در این سالها بر سر آن آوردند، همگان نهتنها شنیدهاند و میدانند که با تمام وجود احساس کردهاند و به همین دلیل هیچکس انتظار معجزه ندارد اما تدبیر و امید چرا. هنرمندان، نویسندگان و روزنامهنگاران نیز که همیشه اهل قناعت بودهاند نیز بر همین نظر هستند. انتظار دارند که دولت و مجلس، نه در شعار که در عمل، فرهنگ را در معرض توجه و اهتمام خویش قرار دهند. در چنین صورتی این سوال مطرح میشود که دولت و مجلس چه باید بکنند؟ پاسخ ساده است و بدیهی. مشکلات فرهنگ را همه از بر هستند. محدودیتهای قانونی، تنگناهای مالی، کمبودها و فرسودگیهای مراکز و مکانهای فرهنگی و هنری، ضعفهای فنی و فناوری، نابسامانی نظامهای توزیع و عرضه، زیانهای بازارهای قاچاق، قطعی ارتباطات و همکاریهای جهانی فرهنگ از آن جملهاند. باید برای حلوفصل اینها چارهای اندیشید. چارهاندیشیها در سه زمینه خلاصه میشوند. اولین زمینه، سهم فرهنگ از بودجه عمومی سال آتی است. امید میرود سهم بخش فرهنگ که تاکنون به دلیل تخصیص ناعادلانه بودجه، نسبت به سایر بخشها، در حداقل ممکن بوده است، آنچنان افزایش یابد و به درصدی از کل بودجه برسد که دولتمردان از ذکر آن نزد اصحاب فرهنگ و هنر شرمنده نشوند. بدین منظور بودجه بخش فرهنگ نباید بر اساس رویههای معمول سنواتی افزایش یابد بلکه باید از رشدی جهشی برخوردار شود تا در طراز شان فرهنگ کهن این سرزمین به حساب آید.
دومین زمینه، تبصرهها و بندها و مواد قانونی است که نقش حمایت از برنامههای توسعه فرهنگ و هنر را ایفا میکنند. در این مجال به چند مورد از اینگونه مواد و تبصرههای قانونی اشاره میشود. اما قبل از پرداختن به آنها، ناگزیر از رجعتی کوتاه به تاریخ هستیم به این منظور که نگاهی بیندازیم به منزلت فرهنگ و هنر در چشم و دل ایرانیان یا همان نیاکان ما. خوشبختانه نگاه به گذشته فرهنگی دشوار نیست چون ردپاهای فراوانی از آن، هنوز در جایجای این مرز و بوم به چشم میخورد. این مسلم است که نیاکان ما، با آنکه از توان مالی و اقتصادی بالایی، حداقل در قیاس با روزگار ما، برخوردار نبودهاند اما به نقش و جایگاه فرهنگ در ارتقای کیفیت زیستن خویش توجه فراوانی داشتهاند. آنچنان که به قدری برای آراستگی و زیبایی مکانهای کار و کسب و زندگی خود ارزش قائل بودهاند و بدان اهتمام ورزیدهاند که ما امروز به آثار بهجا مانده از ایشان، در انواع مکانها و بناها از خانه تا بازار و ارگهای حکومتی میبالیم. ادارک زیباشناختی ملهم از تفکرات و معارف ملی و دینی، ایشان را بدین بینش و باور رسانده بود که بخشی از آرامش روح و روان ناشی از بسامان بودن و آراستگی محیط است. محیط کار و زندگی باید دارای هویت و معنا باشد تا ذهن و ضمیر آدمی را برای اتصاف به نیکیهای اخلاقی و نیکوییهای رفتاری آماده کند. «صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی» راهبردی بود که ایرانیان برای تجسم آن بهشت گمشده در دنیای خود برگزیده بودند و حاصل این راهبرد احداث بناهایی بود که در و دیوار و سقف و کف آنها مزین به نگارههای معنوی و عرفانی، اصل و اصالت ایشان را مرتبا متذکر میشدند و به یادشان میآوردند. امروز هم کافی است سری بزنیم به مساجد، عتبات و خانههای قدیمی در همه شهرهای ایران تا دریابیم کجا بودهایم که اکنون نیستیم. دریابیم که مکانهای کار و زندگی ما فاقد هویت و معنا شدهاند. خانهها تنها قفسهایی برای خوابیدن هستند و بناهای اداری، فارغ از نوع ماموریتشان مکانهایی سرد و بیروح برای تنبلی و کسالت و رخوتند و خیابانها و میادین فضاهایی فاقد کمترین عناصر هویت بخشند. فضاهایی که در طراحی و ساخت آنها اصالت و اولویت به تفرد و تردد خودروها داده شده است نه به تجمع و مکث روحپرور انسانها. وقتی اصالت بر کیفیت و ماهیت کار و زندگی نباشد و اولویت بر هویتبخشی و آراستگی محیط نباشد، نتیجهای جز آنچه اکنون با آن مواجهیم، نخواهد داشت. مکانهایی فاقد هویت و معنا و انسانهایی فاقد آرامش و طمانینه.باری در سالهای استقرار دولت اصلاحات برای کاهش ابعاد زیانبار این ضایعه و پیشگیری از گسترش آن بهویژه در ساختوسازهای جدید، در قانون برنامه چهارم توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جمهوری اسلامی ایران و نیز در قوانین بودجه پیشبینیهایی شده بود که شرح مختصر آنها چنین است.
در بند «و» ماده «113» قانون برنامه چهارم توسعه آمده بود: «کلیه دستگاههای اجرایی و مجریان طرحهای تملک داراییهای سرمایهای مجازند تا یک درصد(1%) از اعتبارات احداث بناها و ساختمانهای خود را برای طراحی، ساخت، نصب و نمایش آثار هنری متناسب با فرهنگ دینی و ملی و یادمانهای دفاع مقدس صرف نمایند.»
قاطبه هنرمندان کشور به انحاء و طرق گوناگون، توقع خود را مبنی بر احیا و اجرای این بند اعلام داشتهاند. انتظار میرود مجلس شورای اسلامی این خواسته را که دولت در قانون بودجه سال آتی پیشبینی کرده است، تکلیف کند.
افزودن بر این، بند «الف» ماده «113» قانون برنامه چهارم نیز ناظر بر چنین هدفی بود که دولت را مکلف کرده بود که «طرح کاربرد نمادها و نشانهها و آثار هنری ایرانی و اسلامی در معماری و شهرسازی و سیمای شهری، نامگذاری اماکن و محصولات داخلی را طی سال اول برنامه چهارم تهیه و در سالهای بعد اجرا نماید.»
همان سالها در ضوابط اجرایی بودجه دو بند قید میشد. یک بند آنکه کلیه شرکتها و بانکهای دولتی میتوانند یک درصد(1%)از بودجه خود را به خرید، ساخت و نصب آثار هنری در مکانهای متعلق به خود اختصاص دهند و بند دیگر آنکه کلیه دستگاههای اجرایی میتوانند دو درصد(2%) از اعتبارات فصل سوم خود را به خرید آثار هنری اختصاص دهند.
سوای معدود اقداماتی که از سوی برخی از دستگاههای اجرایی و بانکها، از قبیل وزارت امور خارجه، وزارت مسکن و شهرسازی، بانک کشاورزی و... در همان دولت اصلاحات به عمل آمد، در سالهای بعد عزمی ملی و یکپارچه برای تحقق این مواد قانونی جزم نشد. در پاسخ به چرایش باید به چهار علت عمده اشاره کرد.
علت اول آنکه دولت نهم برای کشورداری قائل به برنامه نبود به همین جهت سازمان مدیریت و برنامهریزی را تعطیل کرد و عطای برنامه چهارم توسعه را به لقای آن بخشید و راه خود را در پیش گرفت و حتی در تحقق بند «15» سیاستهای کلی برنامه پنجم توسعه که خود به این شرح تدوین و تصویب کرده بود، «هویتبخشی به سیمای شهر و روستا، بازآفرینی و روزآمدسازی معماری ایرانی- اسلامی، رعایت معیارهای پیشرفته برای ایمنی بناها و استحکام ساختوسازها»، کوششی نکرد. دولت دهم هم دل خوشی از اهل فرهنگ نداشت و سیاست ناسازگاری با آنان را برگزید. این علت بهتنهایی کافی است تا مواد قانونی ذکر شده راه به جایی نبرند.علت دوم این بود که مسوولان دستگاههای اجرایی، ضرورت اتخاذ چنین رویکردی به منظور هویتبخش به بناهای اداری را در اولویت برنامههای خود نمیدانستند.
و نهایت آنکه هنرمندان نیز نسبت به ترغیب مدیران و دستگاههای اجرایی، شرکتها و بانکها اهتمام چندانی نداشتند. بدیهی است که در صورت احیا و تصویب این مواد قانونی در بودجه سال آتی، تمامی کنشگران و پدیدآورندگان فرهنگ و هنر کشور، باید در تحقق کامل آنها کوشش کنند.سومین زمینهسازی برای ارتقاء سهم فرهنگ در اعتبارات و اقتصاد ملی، اختصاص تسهیلات مالی و معافیتهای مالیاتی است که میتوانند متناسب با نیازهای بخش فرهنگ، تصویب و اجرا شوند. از جمله این تسهیلات، ایجاد صندوقهای سرمایهگذاری، ضمانت و بیمه است، آنچنان که در بند «ب» ماده «104» قانون برنامه چهارم توسعه هم آمده بود اما اجرایی نشد و اکنون زمان آن رسیده است که با تصویب مجدد این تسهیلات در قوانین مرتبط، امکان عملیاتی شدن آنها فراهم گردد. احتساب هزینههای فرهنگی مودیان مالیاتی به عنوان هزینههای قابل قبول، برقراری معافیتهای مالیاتی و گمرکی و تخصیص وامهای ارزی و ریالی برای کنشگران و پدیدآورندگان بخش فرهنگ نیز از جمله اقداماتی است که به ایجاد توازن و تعادل بین بخش فرهنگ با سایر بخشها منجر خواهد شد.
* کارشناس اقتصاد هنر
پروانه نمایش «قصهها» صادر شد
ایسنا- رخشان بنیاعتماد خبر داد که پروانه نمایش «قصهها» صادر شده و این فیلم برای شرکت در جشنواره فیلم فجر ارایه شده است.
این کارگردان سینما در پاسخ به پرسشی مبنی بر اینکه آیا فیلم بدون ممیزی اکران میشود، گفت: ممیزی نخورده است و فیلم با همان نسخه به نمایش درمیآید. وی درباره جلسهاش با دکتر ایوبی گفت: من فقط یک جلسه با دکتر ایوبی داشتم که در همان روزهای اولیه مدیریتشان (چند ماه قبل) بود و درباره مسایل کلی سینما با هم صحبت کردیم نه درباره فیلم خودم. بنیاعتماد گفت: مراحل پروانه نمایش فیلم «قصهها» طی یک روال طبیعی، همانند همه فیلمها انجام شد.
این کارگردان در پایان در پاسخ به اینکه برای فیلم جدیدش درخواست پروانه ساخت داده است، مطرح کرد: هر زمان فیلمنامه فیلم جدیدم آماده شود برای دریافت پروانه ساخت اقدام خواهم کرد. فیلم «قصهها» که در سال 90 با نگاهی به شخصیت فیلمهای قبلی بنیاعتماد ساخته شده است در آن بازیگرانی چون گلاب آدینه، صابر ابر، فرهاد اصلانی، بابک حمیدیان، نگار جواهریان، ریما رامینفر، حبیب رضایی، عاطفه رضوی، مهراوه شریفینیا، محمدرضا فروتن، شاهرخ فروتنیان، باران کوثری، پیمان معادی، فاطمه معتمدآریا، حسن معجونی، مهدی هاشمی و... ایفای نقش کردهاند.
مذاکره ایوبی با کارگردانهای سرشناس
ایسنا- حجتالله ایوبی در دیدار با عباس کیارستمی، ناصر تقوایی، رخشان بنیاعتماد، بهمن فرمانآرا و خسرو سینایی، طرحهای آنها را برای ساخت فیلم جدیدشان بررسی و قول مساعد داد تا بهزودی شرایط فیلمسازی برای این پنج کارگردان را فراهم کند. رییس سازمان سینمایی کشور در سه ماه گذشته که بر مسند مدیریت کشور نشسته است با پنج کارگردان سرشناس که سالهاست شرایط فیلمسازی برایشان کمتر فراهم بوده، جداگانه دیدار و ایدهها و طرحهای آنها را برای ساخت یک فیلم جدید بررسی کرده است.
در این جلسات، ایوبی ایدهها و فکرها و پروژههایی که در چند سال گذشته در ذهن این پنج کارگردان بوده را شنیده و دلایل فراهم نشدن شرایط فیلمسازی برای آنها را بررسی کرده است. در پی این جلسات، قرار است ناصر تقوایی، عباس کیارستمی، رخشان بنیاعتماد، بهمن فرمانآرا و خسرو سینایی طرحهای خود را به سازمان سینمایی ارایه دهند تا پس از بررسی، شرایط ساخت آنها را مهیا شود. تاکنون فرمانآرا و تقوایی، ایده و طرح اجرایی خود را برای ساخت فیلم بعدیشان به سازمان سینمایی ارایه دادهاند و احتمالا باید بهزودی شاهد ارایه طرح از سوی سه کارگردان دیگر و شروع روند ساخت فیلم توسط آنها پس از سالها باشیم.
جشنواره دوبی جایزه 30 هزار دلاری برای «ماهی و گربه»
مهر- در دهمین جشنواره بینالمللی فیلم دوبی، هیات داوران شب 13 دسامبر جایزه ویژه خود را به فیلم «ماهی و گربه» اهدا کرد. جایزه 30 هزار دلاری این جشنواره از سوی هیات داوران به سپهر سیفی، تهیهکننده این فیلم اهدا شد. دهمین جشنواره فیلم دوبی از تاریخ 6 تا 14 ماه دسامبر (15 تا 23 آذرماه) در امارات برگزار شد. در جشنواره امسال 174 فیلم از 57 کشور جهان به نمایش درآمد که بیش از یکصد فیلم در کشورهای عربی ساخته شده بودند. «ماهی و گربه» در یک سکانس- پلان 130 دقیقهای پس از یک ماه تمرین در مکان موردنظر در یک شبانهروز ساخته شد. این فیلم ماجرای گروهی از دانشجویان و جوانان را تعریف میکند که در جریان سفر به شمال کشور و حضور در یک اردو درگیر ماجراهایی میشوند. فیلمبرداری این فیلم که برای یک پلان- سکانس کامل طراحی شده به مدیریت محمود کلاری انجام گرفته است. فیلم «ماهی و گربه» به کارگردانی شهرام مکری پیش از این نیز جایزه بخش افقهای جشنواره ونیز و جایزه بهترین فیلم جشنواره لیسبون پرتغال را دریافت کرده بود.
↧
December 16, 2013, 1:38 pm
این روزهای هیات انتخاب جشنواره فیلم فجر: حاتمیکیا و بنیاعتماد در جشنواره سی و دوم
گروه فرهنگ- هر روز خبرهای تازهای از جشنواره فیلم فجر به گوش میرسد. خبرها گویای این مطلباند که امسال جشنواره متفاوتی را به نسبت سالهای اخیر خواهیم داشت، جشنوارهای که بعد از سالها شاهد حضور رخشان بنیاعتماد با «قصهها»یش است و میزبان ابراهیم حاتمیکیا با «چ». «قصهها» که تا پیش از این مجوز حضور در جشنواره را هم نداشت، توانست از سازمان سینمایی پروانه نمایش دریافت کند. این روزها که پایان مهلت ارایه نسخه اولیه آثار به دبیرخانه جشنواره نزدیک است، هنوز هم خبرهایی به گوش میرسد که میتواند تنور جشنواره سی و دوم را داغتر کند. هیات انتخاب بخش سینمای ایران سیودومین جشنواره بینالمللی فیلم فجر که متشکل از ابراهیم داروغهزاده، علی معلم، مازیار میری، محمدحسین لطیفی، داریوش فرهنگ، مجید رضابالا و حسین کرمی است، روزهای شلوغ و پرکاری را میگذرانند و این در حالی است که هنوز نسخه نهایی بسیاری از فیلمها حاضر نشده است.
خبرگزاری مهر از دیده شدن فیلمهای «ماهی و گربه» شهرام مکری و «ملبورن» اولین ساخته بلند سینمایی نیما جاویدی نیز در جمع هیات انتخاب خبر داده است. فیلم «ماهی و گربه» که پیش از این موفق به دریافت جایزه جشنواره فیلم ونیز شده و در عرصه بینالمللی موفق بوده است، باید منتظر نظر هیات انتخاب درباره خودش باشد. شهرام مکری پیش از این یک بار با فیلم «اشکان، انگشتر متبرک و چند داستان دیگر» در جشنواره فیلم فجر حضور پیدا کرده بود. «ماهی و گربه» به لحاظ تکنیکی رضایت اعضای هیات انتخاب را کسب کرده است. فیلم «ملبورن» هم که به تهیهکنندگی جواد نوروزبیگی ساخته شده اثر متفاوتی در میان فیلمهای اول است.
فیلم «پریناز» ساخته بهرام بهرامیان که دو سالی بود موفق به دریافت پروانه نمایش نشده بود، توانست بدون هیچ ممیزی از سد توقیف عبور کند. عبدالمجد نجیبی، تهیهکننده این فیلم گفته بود که «پریناز» را به دفتر جشنواره فجر ارایه کرده است تا در صورت پذیرش از سوی هیات انتخاب فیلم به جشنواره راه یابد. از دیگر آثار دیده شده میتوان به «زندگی مشترک آقای محمودی و بانو» روحالله حجازی و «رد کارپت» دومین ساخته سینمایی رضا عطاران اشاره کرد.
اتفاقات تازهای که برای فیلمهایی که در گذشته اجازه نمایش نداشتهاند، افتاده سبب شده است تا نگاهها به سوی «خانه پدری» کیانوش عیاری بچرخد، اثری که در سال 89 تنها یک نمایش رسمی برای اصحاب رسانه داشت. به گزارش مهر، این فیلم با مشارکت پلیس ساخته شده و این ارگان برای ارایه فیلم مشکل دارد و بارها سردار منتظرالمهدی در گفتگوهایی عنوان کرده که اگر صحنههایی از فیلم حذف شود، امکان نمایش آن فراهم خواهد شد.
همچنین شنیده میشود مشکل نمایش یا مجوز سه فیلم «مهمونی کامی» ساخته علی احمدزاده، «این یک رویا است» ساخته محمود غفاری و «گس» کیارش اسدیزاده هم در حال رفع شدن است و ممکن است این آثار هم توسط هیات انتخاب جشنواره فجر دیده شوند. این سه فیلم جزو فیلماولیهای فجر سال گذشته بودند که برای نمایش با مشکلاتی روبهرو شدند.
فیلم «آشغالهای دوستداشتنی» آخرین ساخته محسن امیریوسفی نیز که روزهای پایانی مراحل ساخت خود را میگذارند، احتمال دارد در این جشنواره حضور یابد. کارگردان این فیلم گفته است فرم جشنواره را پر کردهام اما ترجیح میدهم ابتدا آقای جعفریجلوه (مدیرعامل بنیاد سینمایی فارابی) نسخه نهایی فیلم را ببینند و بعد آن را برای هیاتانتخاب جشنواره فجر بفرستم. داستان «آشغالهای دوستداشتنی» در مورد خانوادهای است که یک شب فرصت دارند مشکل مادر خانواده را حل کنند و بازیگرانی چون شیرین یزدانبخش، حبیب رضایی، هدیه تهرانی، نگار جواهریان، اکبر عبدی، صابر ابر و شهاب حسینی در آن به ایفای نقش پرداختهاند.
حضور سینماگران مطرح در جشنواره فیلم فجر و نمایش فیلمهایی که در سالهای اخیر با مشکل مواجه شده بودند، میتواند روح تازهای را به کالبد بیجان جشنواره بدمد، جشنوارهای که سالهاست دیگر نا و رمق گذشته را ندارد. شاید امسال، سالی برای آشتی مردم با سینما باشد.
چشمهایت هنوز آبی است؟
گروه فرهنگ- شنبهشب در بخش «مستند پرتره» جشنواره سینماحقیقت فیلم «پسرک چشمآبی» ساخته حسن لطفی به نمایش درآمد. این فیلم روایتی بود از زندگی جواد مجابی، نویسنده، شاعر، نقاش و منتقد ادبی که شخصیتهایی مثل محمود دولت آبادی، محمدعلی سپانلو، ایران درودی و سیمین بهبهانی روایتش میکردند. گستردگی فعالیتهای مجابی باعث شده بود هنرمندان مشهوری در هر حوزه به کنکاش در فعالیت هنریاش بپردازند. دولتآبادی رمانهایش را بررسی کرد و سیمین بهبهانی شعرهایش را. ایران درودی هم به سراغ نقاشیهای جواد مجابی رفت. هرچند خود مجابی در مستند بیان داشت نقاشی را هیچوقت به صورت حرفهای دنبال نکرده است بلکه به دلیل علاقه شخصی گاهی نقشی بر بوم میکشیده. این گستردگی فعالیت باعث شد دولتآبادی آن را حسن ببیند و ضعف. حسن از آن نظر که خوانندگان میتوانند آثار متفاوتی از مجابی، این هنرمند باذوق در گونههای مختلف هنری ببینند و ضعف از آن نظر که خود مجابی تمرکزی روی یک بخش نداشته است.
در بخشی از مستند به خانواده مجابی پرداخته شد؛ خانوادهای اهل شهر قزوین که همه ادیب و سخنور بودهاند. در کتاب خاطرات مجابی که دولتآبادی تکهای از آن را میخواند آمده بود «در خانواده مجابی همه اهل منبر و سخنرانی و موعظه بودند، آنهایی هم که به این کار مشغول نبودند به سراغ روزنامهنگاری و نویسندگی رفتند که خود نوعی موعظهگری است.»
روایت خیابانها و کوچههای قزوین با خود مجابی هم بخشی از مستند بود. مجابی که حالا در دهه هشتم زندگیاش است از خاطرات کودکیاش میگفت و خیابانهایی که دیگر مثل گذشته نیست. مستند دارای اپیزودهای مختلفی بود با عنوانهایی مثل آقای جیم و نقاشی، آقای جیم و ادبیات و...
صحبتهای شیرین مجابی که گاهی با لحنی طنز همراه بود تماشاگر را در تمام لحظات فیلم همراه میکرد. مجابی در بخشی از فیلم انسانها را به دو بخش تقسیم کرد؛ مورچهها و بلبلها. مورچهها کسانی هستند که در تمام زندگیشان دانه جمع میکنند و به فکر زمستاناند؛ آنهایی که بلبلها را شماتت میکنند که چرا به فکر زمستانشان نیستند. بلبلها اما میآیند و آوازی میخوانند و در آخر سرمای زمستان از پا درشان میآورد. هنرمندان را به بلبلها تشبیه میکرد که در آخر سرنوشت تلخی دارند، ولی زندگیشان به آواز خواندن میگذرد.
در بخشی از مستند پسر مجابی حرفهای جالبی زد. او گفت پدرش دو چیز را بهشان یاد نداده؛ موذیگری و جاهطلبی. میگفت اگر کمی جاهطلب بود و تواضعش را کنار میگذاشت خیلی بیشتر از حالا میتوانست پیشرفت کند. از کسانی گفت که کارهایشان نصف مجابی هم نیست، اما با سر و صدای زیاد برای خودشان جایگاهی دست و پا کردند.
بخش پایانی مستند با خواندن بخشی از داستان «پسرک چشمآبی» مجابی همراه بود؛ داستانی که در آن پسری تمام دنیا را آبی میبیند. خانواده و اهل روستا تمام تلاششان را میکنند تا پسر را درمان کنند. آخر به سراغ زکریا نامی میروند و قطرهای در چشمان پسر میریزند. از آن روز به بعد پسر تمام دنیا را سیاه میبیند. در آخرین اعتراضش میگوید: همین رو میخواستین؟
باید دید مجابی و مجابیها بعد از گذراندن دوران سخت سانسور و محدودیت، هنوز دنیا را آبی میبینند یا دیگر دنیایشان سیاه شده. جواد مجابی که معتقد بود تا آخرین لحظه آوازهاش را میخواند و سکوت نمیکند.
یادداشتی درباره فیلم «پل چوبی» به بهانه پخش آن در شبکه خانگی: چه کسی عشقِ امیر را کشت؟!
دیگر آن دوره گذشته است که میگفتند: دو پادشاه در یک اقلیم نگجند. حالا مهدی کرمپور به کمک خسرو نقیبی یک اقلیم تازه ساخته است که چندین و چند پادشاه در آن گنجانده شدهاند. نام این اقلیم «پل چوبی» است و نوستالژی، عشق، خیانت و سیاست، پادشاهانی هستند که از روی این پل عبور میکنند. نه یک عبور سریع و بدون وقفه؛ یک عبور شاعرانه. گاهی میایستند، نگاهی به آسمان میکنند، هوای تازه را نفس میکشند و بعد دوباره جان میگیرند و در انتهای پل به همدیگر میرسند. آنوقت است که دیگر نوستالژی با عشق گره میخورد، عشق با خیانت و در این میان سیاست بهتنهایی نقش یک پل معلق را دارد که در گذشته و حال و آینده روی عابران خود تاثیر غمانگیز و ناامیدکنندهای گذاشته است.
برای همین استاد صبوحی به دانشجویانش یادآوری میکند که از ایران بروید و اگر خیلی دلتنگ وطن شدید، سوار هواپیما شوید و برگردید. برگردید و ببینید که هیچچیز تغییر نکرده و همهچیز سر جای خودش است... حالا دیگر پس از انتخابات 88
ما یک فیلم نهچندان شعارزده سیاسی داریم که با دید منصفانه و مردمی به اتفاقات بعد از خرداد 88 نگاه کرده است. در فیلم حتی دغدغه یک خبرنگار خارجی به نام میشل را میبینیم؛ دوست و همکار نازلی که بهخاطر عکاسی به زندان افتاده است و حالا به کمک دوستش برای آزادی نیاز دارد.
عشق اما در میان گرد و غبار سیاسی فیلم گم میشود و ساخت و پرداخت درستی ندارد. فیلم با یک سکانس کاملا عاشقانه میان امیر و شیرین شروع میشود اما این عشق در طول داستان بهشکل غیرقابلباوری کمرنگ شده و در نهایت از بین میرود. عشق امیر سردرگم است. برای همین میگوید: «کاش میشد فهمید کی واقعا دوستت داره.» انگار امیر با برگشت نازلی دچار تردید شده است؛ تردید میان دو عشق. این تردید اما برای مخاطب ملموس نیست. اینکه چرا امیر به شیرین تهمت خیانت میزند، درصورتی که خودش او را به دوبی فرستاده بود یا اینکه چرا برای رسیدن به نازلی و جدایی از شیرین، به دنبال بهانهای غیراخلاقی است. در واقع نه پیوند و جدایی شیرین و امیر قابلباور است و نه پیوند و جدایی نازلی و امیر... در سکانس انتهای فیلم، وقتی که دیگر شیرین از زندگی امیر رفته است و مخاطب گمان میکند حالا دیگر امیر با خیال راحت میتواند به عشق قدیمیاش برسد، امیر لب دریا شیرین را روبهروی خودش تصور میکند که اصلا قابلفهم نیست! این رفتار، این تردید، این پیوند و جداییهای بدون علت، خصوصیات یک بیمار روانی است! اینکه نمیدانی چه میخواهی و دوست داری همه را داشته باشی و هیچکس را نداشته باشی. امیر «پل چوبی» اما بیماری روحی- روانی ندارد و برای همین هیچ توجیه خاصی برای رفتارهای عجیبوغریب او نیست. جالب اینجاست که رابطه عاشقانه دیگر فیلم، میان آیدا- خواهر امیر- و همکلاسیاش در دانشگاه از رابطه عاشقانه کاراکترهای اصلی فیلم، ساخت و پرداخت بهتری دارد. جملات عاشقانه فیلم اما بسیار تاثیرگذارتر از روابط میان افراد است: «اینجا هرچی یادگاری و خاطره هست، میکوبند؛ حالا چه خونه باشه، چه حال خوب...»
همین پرسشهای بیجواب اصلیترین ضربه را به فیلم زده است، حتی در سکانسهایی که فیلم مضمون سیاسی دارد. مخاطب نمیداند کاراکتر سردار کیست؟ چهطور اینهمه نفوذ سیاسی دارد؟ و چگونه میتواند تمام زندانیان سیاسی را آزاد کند؟ البته بازی فرهاد اصلانی در نقش سردار، شاخصترین و بهترین بازی فیلم است، درست برعکس بازی کلیشهای مهران مدیری که فقط بهخاطر سوابق تلویزیونیاش، بیدلیل از مخاطب خنده میگیرد. این نشان میدهد که مدیری در بازیگری مانند رضا عطاران موفق نبوده و نتوانسته است خودش را از پوسته طنز و کمدی بیرون بکشد و نوع دیگری از بازیاش را در یک ژانر دیگر به نمایش بگذارد که با تماشاگر ارتباط برقرار کند. اینها را اضافه کنید به گریم تصنعی آتیلا پسیانی در نقش دایی که به درد فیلمهای کمدی عامهپسند میخورد. با اینهمه اما، پل چوبی تجربه متفاوتی است و حتی در قیاس با تجربه موفق چه کسی امیر را کشت قدمی به عقب محسوب نمیشود.
اکران عمومی مستند «جدایی نادر از سیمین»
ایسنا- مستند «از ایران، یک جدایی» اکران عمومی میشود. علی سرتیپی، مدیر پخش فیلمیران با اعلام این مطلب بیان کرد: مجوز اکران مستند «از ایران، یک جدایی» که به فیلم «جدایی نادر از سیمین» و اهمیت جایزه اسکار آن میپردازد، صادر شده و قرار است به طور محدود در سینماها نمایش داده شود.
وی با اشاره به اینکه مجوز اکران این مستند در دوران مدیریت جواد شمقدری (رییس اسبق سازمان سینمایی) صادر نشده بود، ادامه داد: در حال حاضر به دنبال جذب موافقتها و تصمیمگیری درباره زمان و چگونگی اکران مستند «از ایران، یک جدایی» هستیم.
سرتیپی همچنین در پاسخ به اینکه آیا این مستند پیش از جشنواره فجر اکران میشود یا بعد از آن، گفت: هنوز مشخص نیست و این احتمال وجود دارد که قبل از آغاز جشنواره فیلم فجر آن را نمایش دهیم.
وی همچنین گفت: پس از پایان اکران محدود مستند «از ایران، یک جدایی» نسبت به توزیع آن در شبکه نمایش خانگی اقدام میشود.
شامگاه 21 آذرماه، مستند «از ایران، یک جدایی» همزمان با برپایی جشنواره فیلم مستند(حقیقت) در سالن شماره 2 سینما فلسطین به نمایش درآمد و با استقبال خوب تماشاگران هم روبهرو شد.
این مستند به کارگردانی آزاده موسوی و کورش عطایی ساخته شده که عطایی علاوه بر کارگردانی، تهیهکنندگی فیلم را هم با همراهی کتایون شهابی، پخشکننده و تهیهکننده سینمای مستند ایران برعهده دارد.
این مستند درباره اهمیت جایزه اسکار فیلم سینمایی «جدایی نادر از سیمین» به کارگردانی اصغر فرهادی و بحثهای پیرامونی آن است که استفاده از انیمیشن در بخشهایی از فیلم روند روایت آن را جذاب کرده است. همچنین مصاحبه با اصغر فرهادی، پیمان معادی، لیلا حاتمی، شهاب حسینی و. . . از دیگر بخشهای این مستند است.
کارگاه آموزشی کیارستمی در نیویورک
ایسنا- عباس کیارستمی به دعوت دانشگاه هنرهای نمایشی و تجسمی «سیراکیوز» در نیویورک کارگاه آموزشی برگزار میکند.
این کارگردان سرشناس ایرانی قرار است از تاریخ 27 ژانویه تا هفتم فوریه 2014 علاوه بر برگزاری کارگاه آموزشی برای دانشجویان دانشگاه «سیراکیوز» در چند مراسم نمایش فیلمهایش در دانشگاه همراه با سخنرانی حضور خواهد یافت.
کیارستمی که در سال 1997 با فیلم «طعم گیلاس» موفق به کسب جایزه نخل طلای کن شد در سال 2010 با فیلم «کپی برابر اصل» با بازی ژولیت بینوش در جشنواره کن حضور یافت که جایزه بهترین بازیگر زن را به دست آورد. جدیدترین فیلم کیارستمی «مثل یک عاشق» است که سال گذشته در ژاپن ساخته شد که نشریه نیویورکر این فیلم را پس از ساختههای اسکورسیزی و «ترنس مالیک» به عنوان سومین فیلم برتر سال 2013 معرفی کرده است. کیارستمی روز 23 آذرماه نشان افتخار دولت ژاپن را به صورت رسمی دریافت کرد. وی این نشان را به پاس خدمات ارزشمند و مساعدت در ایجاد تبادلات فرهنگی و تفاهم متقابل بین ایران و ژاپن، ارتقای سطح فیلم در ژاپن و گسترش فرهنگ ژاپن در سراسر دنیا از جمله ایران دریافت کرد.
نمایش الفبای سیاست در سینما فلسطین
ایلنا- فیلم مستند «الفبای سیاست» که از آن به عنوان جنجالیترین مستند سیاسی پنج سال اخیر نامبرده میشود بعد از اولین نمایش خود مورد استقبال قرار گرفت و بنا به تقاضای گروهی از مخاطبان سینمایی مستند قرار است یک بار دیگر نیز به نمایش در بیاید.
محمدرضا(حمید) اکبری کارگردان مستند «الفبای سیاست» با اعلام این مطلب افزود: این فیلم درباره محمود احمدینژاد، جورج بوش و هوگو چاوز است که با روایت طنز بیان شده است.
وی در ادامه گفت: «الفبای سیاست» پنج سال در توقیف بود تا اینکه سازمان سینمایی اجازه یک بار نمایش در جشنواره سینما حقیقت را داد. این مستندساز همچنین گفت: «الفبای سیاست» روز سه شنبه ۱۹ آذرماه ساعت ۱۴ درسالن شماره ۳ سینما فلسطین به نمایش درآمد و قرار است یک بار دیگر روز دوشنبه ۲۵ آذرماه ساعت ۱۳ در سالن شماره یک سینما فلسطین به نمایش دربیاید.
اکبری درباره علت توقیف این مستند گفت: علت اصلی مربوط به موضوع فیلم است. در دوره گذشته برای نمایش این مستند بسیار تلاش کردم اما موافقت نمیشد تا اینکه در سه ماه اخیر دوباره برای نمایش آن تلاش کردم که بالاخره موافقت شد.
این مستندساز همچنین بیان کرد: «الفبای سیاست» تنها در جشنواه شهید آوینی شرکت داشته که موفق به دریافت جایزه بهترین فیلم سینمایی مستند از نگاه منتقدان شد. علیرضا داودنژاد نیز بعد از نمایش این فیلم در گفتوگو با خبرگزاریها گفته بود که این فیلم را قبلا یکبار دیده بوده و حیرت کردم که چرا تا به حال فرصت نمایش پیدا نکرده است در حالی که در بخشی از این فیلم هجو خشونت را میبینیم.
نریشن فیلم الفبای سیاست را مهدی نادری گفته است.
بازگشت «شکلک» پس از 12 سال
مهر- نمایش «شکلک» حدود 12 سال پیش با حضور پانتهآ بهرام، احمد ساعتچیان، احمد مهرانفر و ستاره پسیانی در تالار قشقایی مجموعه تئاتر شهر روی صحنه رفت و در بیست و دومین جشنواره بینالمللی تئاتر جایزه بهترین نمایشنامهنویسی برای نغمه ثمینی، بهترین بازیگری زن برای پانتهآ بهرام و جایزه بهترین موسیقی برای حیدر ساجدی را از آن خود کرد. همچنین این اثر نمایشی در جشنواره N. S. D هندوستان جایزه بهترین نمایش خارجی را کسب کرد و در سال 2004 نیز در جشنواره بهار ایرانی در کشور فرانسه روی صحنه رفت. کیومرث مرادی که طی سالهای اخیر به دلیل تحصیل در مقطع دکترا در خارج از ایران بهسر میبرد، قصد دارد در زمستان سال جاری و از اواخر دیماه نمایش «شکلک» را بار دیگر در ایران روی صحنه ببرد. نمایش «شکلک» قرار است در تالار شمس موسسه فارسی زبانان «اکو» روی صحنه برود و حضور پانتهآ بهرام در این اثر نمایشی قطعی شده است.
محمد معتمدی در «عبور» قمصری
ایرنا- در روزهای آغازین اسفند ماه، محمد معتمدی و علی قمصری تازهترین اثر مشترکشان را تحت عنوان کنسرت «عبور» به صحنه خواهند برد. این مجموعه برای یک کوارتت زهی با همراهی «تار» و «پرکاشن» آهنگسازی شده است. پیش از این علی قمصری و محمد معتمدی در مجموعههای مختلفی با یکدیگر همکاری داشتهاند که از آن جمله میتوان به کنسرت «برف خوانی» اشاره کرد که برخی از قطعات ماندگار آن در کنسرت آینده این دو هنرمند اجرا خواهد شد. قطعات کنسرت «عبور» در امتداد نگرش تکنیکی مجموعه «برف خوانی» خلق شدهاند.
محمد معتمدی در حال حاضر مشغول انجام مراحل نهایی ضبط آلبوم گروه هم آوایان و حسین علیزاده است.
↧
December 16, 2013, 1:38 pm
اوژن یونسکو در تماشاخانه سه نقطه؛ قاتل بیمزد
المیرا حسینی - برای علاقهمندان به آثار اوژن یونسکو، همین که اثری از او در صحنه تئاتر جان بگیرد، به خودی خود اتفاق خوبی است. «قاتل بیمزد» هرچند نامش آشنا به نظر نمیرسد اما یکی از همین آثار است. نامآشنا نبودن این نمایشنامه از آن جهت است که کارگردان نمایش، محمد فاتحی دست روی اثری گذاشته که تا پیش از این ترجمه نشده بود و برای دومین بار است که اجرا میشود؛ یک بار در فرانسه و در زمان حیات یونسکو و بار دوم در ایران و با گروه نسبتا جوان «کافه تئاتر». مشخصه اصلی بیشتر گروههای تئاتری جوان، تلاششان برای پیدا کردن فرمهای اجرایی جدید و استفاده حداکثری از فضا و امکانات محدود است. چیزی که فارغ از نتیجهای که در نهایت به دست میآید، قابلتحسین است. «قاتل بیمزد» هم از این قاعده مستثنی نیست. چرخ دستیای که گاهی میز کار میشود، گاهی بار یک کافه؛ در یک صحنه نقش خانه را بازی میکند و در صحنهای دیگر، جایگاه سخنرانیهای انقلابی میشود.
«قاتل بیمزد» قرار است یک اثر سیاسی باشد. فهمیدن این مطلب، هوش زیادی نمیخواهد. به محض ورود، پخش سرودی انقلابی و سر و شکل بازیگرانی که در طول صحنه قدم میزنند و گاهی بیحرکت میشوند، درست یا غلط، یک جامعه کمونیستی را در ذهن مخاطب تداعی میکند و همین باعث میشود تا بیننده با دقت و هوشیاری بیشتری به تماشای اثر بنشیند اما گاهی جمع کردن تمام هوش و حواس نیز نمیتواند کمکی کند. استفاده بیش از اندازه از استعارهها مخاطب را گیج میکند. داستان درباره شهری در شرف نابودی است که معمار (شهردار شهر) در تلاش است به مردم القا کند تا وقتی تحت مدیریت او زندگی کنند از خطرات در امان میمانند. بیش از این چیز دیگری درباره خط داستانی نمایش نمیتوان گفت. چون شخصیتها و وقایع داستان در هالهای از استعارهها و نمادها قرار دارند و متاسفانه تا پایان نمایش همه چیز در حد حدس و گمان باقی میماند و تمام تلاش مخاطب برای پیدا کردن نشانهای که تا حدودی به حل درست معماها کمک کند، ناکام میماند. هرچند شاید از جنبهای دیگر بتوان این موضوع را نقطهقوت اثر قلمداد کرد. اینکه تصمیمگیری درباره همه چیز را به عهده مخاطب میگذارد و با دادن اطلاعات محدود، فضای بیشتری برای بازی ذهنی او قائل میشود اما در این بین باید هوای حوصله بیننده را هم داشت. طبیعی است که یک اثر سیاسی برای آنکه بتواند از زیر تیغ ممیزی به سلامت عبور کند از روایت ساده و سرراست اتفاقات پرهیز کند و مخاطب را به کشف استعارهها ارجاع دهد اما این راه رفتن روی لبه تیغ است و افراط در این مساله میتواند به اثر نمایشی ضربه وارد کند و آن را مجهول و غیرقابل فهم باقی بگذارد. شاید اگر این اصرار به وفاداری به متن اصلی یونسکو نبود، میتوانستیم کار روانتری را شاهد باشیم. این تاکید بر وفاداری از آنجا مشخص میشود که در شناسنامه نمایش، نام یحیی آذرنوش تنها به عنوان مترجم به چشم میخورد و خبری از دراماتورژ نیست. اما نمیشود از بازیهای خوب و روان بازیگران چشمپوشی کرد. پرواضح است که محمد فاتحی آنقدر به خود اعتماد دارد که اثرش را در یک تماشاخانه خصوصی (تماشاخانه سه نقطه) به نمایش درمیآورد. جایی که اگر در جذب مخاطب موفق عمل نکنی، بدون هیچ تعارفی باید بند و بساطت را پیش از موعد پایان اجرا جمع کنی؛ اتفاقی که در هیچیک از سالنهای دولتی نمیافتد. به علاوه گروه این امتیاز را دارد که از نام جایی مثل تئاتر شهر برای تبلیغ اثر نمایشیاش استفاده کند و از آن اعتبار بگیرد و «قاتل بیمزد» از این امکان هم بیبهره است. به عنوان یک مخاطب، تماشای تئاتر در تماشاخانههای خصوصی را توصیه میکنم؛ جایی که با مخاطب با احترام بیشتری برخورد میشود و مثل تئاتر شهر و امثالهم آدم را یاد ادارات دولتی و برخورد با ارباب رجوع نمیاندازد.
آنچه مسلم است «قاتل بیمزد» با تمام ضعفها و قوتهایش به ما نشان میدهد، اعتماد محمد فاتحی به خودش، بیراه نبوده است.
گعدههای مدرن
گروه فرهنگ- با ورود نسل جدید نویسندگان به جامعه ادبی، این روزها محفلها و گعدههای کوچک و بزرگی حول داستان و رمان شکل میگیرند و بیشتر و بیشتر میشوند. یکشنبهشب در فرهنگسرای رسانه جمع کوچکی برای خوانش داستان تشکیل شد و بحثهایی انجام داد. سینا دادخواه، یاسمن شکرگزار، امید بلاغتی و سپیده سیاوشی داستانهایشان را خواندند و نقد شدند. صرفنظر از کیفیت داستانهای خواندهشده، این حرکت را باید به فال نیک گرفت. گسترده کردن جمعهای کوچک کتابخوانان که درهم تنیدند و گم شدند کار شایستهای است.
این روزها با ورود زبان جدید در داستان و رمان و شکستن ادبیات سخت و به اصطلاح کتابی دهه 70، فرصتی برای ظهور نویسندگان جوان با ایدههای تازه و مماس با جامعه این روزهای ما به وجود آمده است. جوانانی که با کنار گذاشتن بندهای ادبیات سالهای گذشته، رساندن پیام و حرف دلشان را در اولویت داستانهایشان قرار دادند. داستانهایی که در حوزه ادبیات شهری قرار میگیرند. جایی که بسیار باید رویش دقیق شد و کار کرد.
جمعی که در فرهنگسرای رسانه تشکیل شد، اولین و آخرین از نوع خودش نبود. هر هفته و در مناسبتهای مختلف جمعهای کوچکی از داستاننویسان و مخاطبانشان گردهم میآیند و بحث و گفتوگو میکنند. در ماه رمضان بود که در کافهای، چند نفر از نویسندگان از جمله مهم میقانی، سارا سالار، محمدحسن شهسواری و امید نوروزی و چند نفر دیگر قسمتی از کتابهایشان را خواندند که در انتظار مجوزند. جمعهای اینچنینی که فقط برای ادبیات و از آن مهمتر داستان و رمان شکل میگیرند نیاز امروز جامعه ماست. داستان و رمان میتواند مولد حرکت و تغییر در جامعه باشد، دنیای داستانها که آمیختهای از وضعیت فعلی و وضعیت آرمانی است میتواند حرکتی در خوانندگان ایجاد کند.
این زمان دنیا هم منتظر شنیدن داستان و رمان از ایران است. همین چند وقت پیش بود که کتاب «کلنل» محمود دولتآبادی جایزه ادبی سوییس را برد. دنیا از ما فیلم و موسیقی و تئاتر دیده، حالا نوبت داستان و رمان است.
طرح چند پرسش و پیشنهاد درباره عملکرد سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری
نگاه از منظر میراث فرهنگی به تمام حوزهها؛ مهمترین ویژگی مدیران بررسی عملکرد دولت در حوزه میراث فرهنگی، صنایعدستی و گردشگری مثل هر بررسی و سنجشی باید براساس یک مقیاس و معیار صورت گیرد. مقیاس و معیار ما برای اینکه بگوییم عملکرد مدیران در حوزه میراث فرهنگی، صنایعدستی و گردشگری عملکردی موفق یا ناموفق بوده، چیست. آیا شرایط مطلوب را باید مورد دقتنظر قرار دهیم یا شرایط را نسبت به آنچه که در قبل بوده باید بسنجیم. بدیهی است زمان کوتاه طیشده و شرایط انتخاب دولت و تمام دشواریها و گرفتاریهایی که یک سازمان، بهخصوص سازمانی که دچار اسبابکشی در چند نوبت در طی سالهای اخیر شده است، باید در امر این بررسی و سنجش مورد نظر قرار گیرد. از آنجا که شرایط یادشده قضاوت در این مورد را بسیار سخت میکند شاید بهتر آن باشد که این بررسی را به شکل داوری انجام ندهیم بلکه به شکل پرسش و پاسخ و ارایه پیشنهاد مطرح کنیم.
بهراستی در یکصد روز یک مدیریت جدید بر سازمانی بحرانزده و آسیبدیده، تنها تجربه یک مدیر میتواند این سختی و تنگنا را جبران کرده و شرایط طبیعی را برای یک فضای اداری حاکم کند. از انتخاب مدیران ابتدایی چنین برمیآمد که این بحث تجربه قطعا مورد نظر ریاست سازمان قرار داشته است اما باید بپرسیم که سازمان میراث فرهنگی بعد از پشت سرگذاشتن این مدت در کدام نقطه باید قرار میگرفت و آیا قرار گرفته است یا نه. واضح است اموری که به زمان و هزینه و اعتباری سنگین نیاز دارد طی یکصد روز شدنی نیست و مواردی را باید مدنظر قرار داد که بیانگر و مبین چرخش نگاه در بدنه مدیریتی و کارشناسی سازمان باشد زیرا در واقع این چرخش نگاه و نگاه نو و منظر جدید است که به دنبال خود اتفاقات و نتایجی را میآورد که میتوان آنها را شایسته وضعیت نوین در عرصه دولت جدید دانست.
شاید یکی از مهمترین راههای سنجش که در گزارش رسمی ریاستجمهوری به مردم در پایان یکصد روز هم به آن اشاره شد، مستندنگاری وضعیت قدیم و بهنوعی بررسی و نقد آن چیزی است که بر سازمان در طی سالهای گذشته رفته است. کاری که قطعا باید در طی یکصد روز در حوزههای مختلف انجام و گزارش رسمی آن مکتوب و آماده ارایه میشد. اطلاع ندارم این کار در سازمان شده است یا خیر اما باید انجام میشد زیرا بر مبنای این گزارش است که مدیران فعلی درمییابند که چه مسیری به خطا رفته شده و چه مسیری درست بوده و باید تقویت شود و در کجا باید به مسیر قبلی و صحیحِ حرکت رو به آینده میراث فرهنگی بازگردند.
امور معطلمانده زیادی در سازمان میراث فرهنگی هستند که کمتر به بودجه نیاز دارند و به نوعی تغییر روش و نگاه و ایجاد امنیت برای افراد در سازمان را نشان خواهند داد. از نخستین کارهایی که باید انجام میشد احیای شورای عالی سازمان بود که هشت سال به تعطیلی درآمد همچنان که بسیاری دیگر از کمیتهها و شوراهایی که همگی در محاق تعطیلی بوده - و اگر هم برقرار بودند مورد توجه قرار نمیگرفتند تا نظرات کارشناسی را کمتر و نظرات مدیریتی و سیاسی را عملی کنند- بار دیگر باید تجدید حیات شود. در همین راستا هیاتامنایی شدن موزههای کشور، شورای کمیته اموال فرهنگی، کمیته فنی موزهها، شورای عالی موزهها، شورای بافت یا کمیته بافت تاریخی و سایر موارد اینچنینی میتوانست احیا شود. میراث فرهنگی درگذشته بر سه حوزه حافظت، پژوهش و معرفی استوار بود، امروزه به نوعی میتوان حفاظت و پژوهش را در معاونت میراث فرهنگی و پژوهشگاه جستوجو کرد اما حوزه معرفی بهطور کامل ازهمگسیخته و از بین رفته است. تشکیل مجدد این بخش از اهم وظایف این سازمان است همچنین بسیاری از مجلات و نشریاتی که سازمان باید به عنوان بولتن رسمی داشته باشد تعطیل شده که احیای دوباره آنها از واجبات جدید سازمان است.
قطعا ارایه مسیر حرکت سازمان و اطلاع آن به عموم اهمیت بسیاری دارد اینکه ما به چه شکل و به کجا میخواهیم برویم و در پایان سال چهارم در کدام نقطه میخواهیم قرار بگیریم. این نقطه به لحاظ تشکیلات، نیروی انسانی، حوزه فعالیتها و دایره حضور میراث فرهنگی در برنامهریزیهای مختلف کشور کجاست. این را باید تعیین کرد. زمانی در سال 1376 و 1377 سازمان میراث فرهنگی برای خود اعلام کرد که در سال 1383 و 1384 در کجا میخواهد قرار بگیرد. معرفی این جایگاه و ترسیم افق آینده معیاری برای سنجشهای آتی عملکرد سازمان در اختیار قرار میدهد.
موضوع قابل بحث دیگر درباره انتخاب مدیران سازمان مورد بحث در استانها و شهرستانهاست. در اینباره همواره این نکته که این مجموعه دارای سه حوزه مدیریتی است، مطرح بوده است. گروهی معتقدند سه بخش میراث فرهنگی، صنایعدستی و گردشگری، سه حوزه مستقل است که میتواند سه سازمان جدا از یکدیگر باشد و معتقدند که این سه سازمان باید از یکدیگر تفکیک شده باشند اما باید در نظر داشت که ما یک سازمان در سه بخش نداریم بلکه یک سازمان زیرنظر یک مدیریت واحد داریم. حال این پرسش مطرح است که اگر قرار باشد مسوول بالادست این سه سازمان را در مدیریت هر استان برگزینیم، نگاه وگرایشش باید به کدام حوزه باشد. در واقع موضوعی که در این گزینش باید مورد توجه قرار گیرد، فارغ از تخصص مدیریت ارشد در استانها و نواحی مختلف، نوع نگرش مورد لزوم است. برای روشن شدن بحث یک مثال میزنم. بر اثر جنگ هشت ساله همه حوزههای گردشگری خارجی و بسیاری از بخشهای صنایع دستی و حتی فعالیتهای حوزه معرفی میراث و پژوهشها نیز تعطیل شد اما تنها موردی که همیشه حتی در زمان جنگ، توسط نیروهای نظامی نیز انجام میگرفت برقراری چتر حفاظتی سازمان میراث فرهنگی بود. این نکته بیانگر این است که نگاه حفاظتی مهمترین وظیفهای است که این سازمان به عهده دارد و در حقیقت اساس ایجاد آن است. حال برمیگردیم به پرسش مطرحشده: مدیریت سازمان را در استانها و شهرستانهای مختلف باید به چه کسی سپرد؟ پاسخ بر اساس تجربههای گذشته و حتی براساس بازسازی آنچه در هشت سال گذشته مورد آسیب قرار گرفت این است که مدیرانی که در استانها برای این سازمان منصوب میشوند باید فارغ از حوزه تخصصی خود، نگاه میراثی داشته باشند، به این معنا که ممکن است شخصی دارای توان کارشناسی صنایع دستی باشد ولی نگاه میراث فرهنگی به حوزه خود دارد؛ همین طور است در حوزههای گردشگری و...
به هر حال همه این موضوعات ارزش بحث و بررسی و برپایی میزگردهای کارشناسی دارد. میزگردهایی با حضور عقاید و آرای مختلف که بحث و جدال میان آنها زمینه شناخت بهتری را برای ارباب جراید و صاحبان قلم و افکار عمومی فراهم سازد تا نسبت به این بخشی که قسمتی مهمی از حافظه و خاطره و وجدان عمومی ما را حفاظت و نظارت میکند، روشنگری و اطلاعرسانی شود.
گروه فرهنگ- نمایشگاه آثار خط نقاشی استاد هادی لباف در تاریخ 15/9/1392 در نگارخانه ترانه باران افتتاح شد.این استاد صاحبنام در عرصه خوشنویسی کشور، 20 اثر در اندازههای 90*70، 90*60 و 70*100 با سبک و سیاق جدید روی بوم با خط نستعلیق هنرنمایی کردند.
استاد هادی لباف متولد 1333 تهران دارای مدرک استادی در چندین نمایشگاه گروهی و انفرادی شرکت کردند.
آثار منتشرشده از استاد دیوان حافظ 1382- گزیده غزلیات سعدی 1386- گزیده غزلیات حافظ 1387- رباعیات خیام 1388 و... است.
با استقبال خوب مسوولان و هنرمندان خوشنویس استاد محمد سلحشور، رییس شورای عالی انجمن خوشنویسان ایران، استاد جهانگیر نظام العلما عضو شورای ارزشیابی هنری انجمن خوشنویسان ایران و استاد غلامحسین عطارچیان عضو شورای ارزشیابی هنری انجمن خوشنویسان، استاد اکبر ساعتچی عضو شورای ارزشیابی، استاد حیدری، استاد حنفی، فرزند زندهیاد فرامرز پیلارام و... نمایشگاه بهخوبی برگزار شد.
خطر همیشه در کمین است
گروه فرهنگ- چندی پیش، الهام چرخنده که برای بازی در فیلم «اسبها همچنان میتازند» در تبریز به سر میبرد به علت سرمازدگی در حین کار دچار مشکل تنفسی گردید و در بیمارستان بستری شد. او پس از بهبود بلافاصله سر صحنه فیلمبرداری حاضر شد. به گفته کادر پزشکی و پرستاری این بیمارستان، الهام چرخنده پس از رهایی از احتمال خطر مرگ با خنده گفته است: بازیگری جزو سختترین شغلهای دنیاست که هم عشق خود را دارد و هم خطرات جانفرسا.این در واقع بار اولی نیست که بازیگران با چنین مشکلاتی مواجه میشوند. نبود ایمنیهای لازم حین کار و کمبود امکانات در این خصوص، سبب شده است تا بازیگران همیشه با چنین خطرهایی مواجه باشند. اخیرا آسیب دیدن گوهر خیراندیش سر صحنه فیلمبرداری نیز خبرساز شده بود.
رییس سازمان سینمایی مهمان نشر ثالث
ایلنا- مراسم رونمایی از کتاب «1970 روز در شماره شش ژانبارت» نوشته حجتالله ایوبی، رییس سازمان سینمایی در نشر ثالث برگزار میشود.این مراسم روز پنجشنبه 28 آذرماه ساعت 17 در محل نشر ثالث با حضور اهالی فرهنگ و هنر و سخنرانی حسامالدین آشنا، رخشان بنیاعتماد، احمد جلالی، صادق خرازی، یونس شکرخواه، سیفالله صمدیان، فرشته طائرپور، عبدالحسین مختاباد، علی مرادخانی، رضا میرکریمی و... تدارک دیده شده است.
شماره شش ژانبارت نام خیابانی در فرانسه است که خانه فرهنگ ایران در آن واقع است و حجتالله ایوبی از تیرماه سال 1380، به مدت 1970 روز در جایگاه رایزن فرهنگی در این محل اقامت داشته است.
این کتاب دربرگیرنده خاطرات متنی و تصویری ایوبی از زمان ورودش به خانه فرهنگ ایران در فرانسه و نیز برگزاری برنامههای فرهنگی، دیدارها و حضور هنرمندان ایران و دیگر کشورها در این خانه و برنامهها و جشنوارههای فرهنگی در کشور فرانسه است.
ایوبی در این کتاب با بیانی داستانی به شرح چگونگی برگزاری مراسمها و برنامههای فرهنگی خانه فرهنگ ایران از جمله شعر، موسیقی، سینما، نمایش و... در مدت چهارساله مسوولیتش به عنوان رایزن فرهنگی در کشور فرانسه پرداخته است.کتاب یادشده در 320 صفحه با شمارگان 1100 نسخه و قیمت 14 هزار تومان توسط انتشارات ثالث منتشر شده است. گزیدههایی از مقالات شمس تبریزی از حجتالله ایوبی توسط همین انتشارات آماده انتشار است.
عباس کیارستمی در «یک گفتوگوی ناتمام»
مهر- مهدی مظفریساوجی، نویسنده و محقق گفت: کتاب «یک گفتوگوی ناتمام» محصول هشت ساعت گفتوگویم با عباس کیارستمی است که بیشتر درباره زندگیاش و کم و بیش درباره سینمای این هنرمند است. در این کتاب زندگی کیارستمی از ابتدای تولد تا تقریبا روزگار امروز مورد بررسی قرار گرفت.
وی افزود: به دلیل مسافرتهایی که برای آقای کیارستمی پیش میآمد، ادامه گفتوگویمان به تعویق افتاده و تقریبا ناتمام ماند. بعد از آن هم فرصت نشد تا دوباره با هم به گفتوگو بنشینیم اما از همین هشت ساعت، یک گفتوگوی مفصل مفید حاصل شد. عنوان کتاب هم ناظر بر همین ناتمام ماندن این گفتوگو است.
این محقق در ادامه گفت: حاصل کار یک کتاب جامع شده است چون تا به حال کتاب مفصلی ندیدهام که به این روش و رویکرد به زندگی عباس کیارستمی بپردازد. ما در گفتوگو بسیار ریز و دقیق عمل کردیم و درباره جزییات، سلایق و علایق این کارگردان ایرانی به تفصیل بحث کردیم.
ساوجی گفت: فایل صوتی گفتوگو پیاده شده، پیادهسازی آن تمام شده و همچنین تدوین و ویرایشش نیز به اتمام رسیده است. در این مرحله باید از آقای کیارستمی برای انتشار این کتاب اجازه بگیرم و کتاب را به ایشان بدهم تا مدتی بخواند و مطالبش را تایید کند. حجم این کتاب حدود 180 صفحه شده و هنوز ناشر قطعی برای آن انتخاب نکردهام.
«هابیت 2» گیشه سینمای جهان را فتح کرد
ایسنا- قسمت دوم از فیلم تخیلی و پرطرفدار «هابیت» پرفروشترین فیلم سینمای آمریکا و جهان شد. این ساخته پیتر جکسون در اولین هفته نمایش با فروش 131 میلیون دلاری در سینماهای جهان در مجموع توانست با احتساب فروش سینماهای آمریکا به فروش جهانی 205 میلیون دلار برسد و فروش مشابه با قسمت اول این فیلم «هابیت؛ سفر غیرمنتظره» در سال 2012 ثبت کند.
این فیلم فروش بینالمللی خود را در 16 هزار سالن سینمای 49 کشور جهان در حالی رقم زد که موفق به فروش 1/18 میلیون دلاری در 1460 سالن سینما در کشور آلمان شد تا در مقایسه با فروش قسمت اول این فیلم در آلمان رشد 14 درصدی داشته باشد.پس از آلمان که بهترین بازار خارجی «هابیت 2: نابودی اژدها» در اولین هفته نمایش بود، 1495 سالن سینما در انگلیس نیز فروش 6/15 میلیون دلاری را برای این فیلم پرطرفدار ثبت کردند.از دیگر بازارهای پرفروش «هابیت 2» میتوان به فرانسه (6/14 میلیون دلار)، اسپانیا (1/7 میلیون دلار) و ایتالیا (2/5 میلیون دلار) اشاره کرد.فیلم «هابیت 2: نابودی اژدها» در ادامه روند اکران جهانی خود از 18 دسامبر در روسیه و از 26 دسامبر در استرالیا و چندین کشور آمریکای لاتین به روی پرده خواهد رفت اما تاریخ آغاز نمایش این فیلم در سینماهای چین هنوز مشخص نشده است.
کلهر با جاده ابریشم روی صحنه میرود
ایرنا- کیهان کلهر به عنوان تنها نماینده موسیقی ایران که سه بار نامزد جایزه معتبر «گرمی» شده است این بار در ادامه فعالیتهای خود در زمینه موسیقی بینالملل به همراه گروه «جاده ابریشم» 18 تا 23 ژانویه 2014 (28 دیماه تا سوم بهمنماه) در مسقط و ابوظبی موسیقی خود را به روی صحنه میبرد.
گروه جاده ابریشم در سال 2005 با نگاه ویژه به موسیقی آسیای دور تا خاورمیانه فعالیت خود را آغاز کرد، در این گروه هنرمندان سرشناسی از نقاط مختلف دنیا که در زمینه اجرای بداههنوازی و موسیقی شرق تبحر دارند، ایفای نقش میکنند.این بار ژاوو زیپینگ، نوازنده سرشناس ویلنسل که با اسم هنری «یویوما» معروفیت یافته به عنوان بخشی از گروه جاده ابریشم و سرپرست بخش سازهای زهی به روی صحنه خواهد رفت.
وی که هماکنون در زمره پنج نوازنده برتر این ساز در جهان قرار دارد موفق به دریافت 18 جایزه برتر فستیوال «گرمی» در بخش کلاسیک شده است.یویوما و کلهر در طول این سالها بارها در قالب گروه جاده ابریشم برنامههای مختلفی را از سال 2005 تا به اکنون روی صحنه بردهاند که در این میان میتوان به کنسرت بزرگ این گروه به همراه اکستر فلارمونیک «شیکاگو» در سال 2008 میلادی اشاره کرد.
↧
December 18, 2013, 6:44 am
یک صبح پاییزی با روبرتو بولانیو نویسنده شیلیایی: راهش را کشید و رفت
روبرتو بولانیو آوالوس لقب ناسازگارترین نویسنده آمریکای لاتین را به خود اختصاص داده است.
10 سال از مرگ این نویسنده شیلیایی میگذرد اما بسیاری نوشتهها و نقدهای تند و تیز و به تعبیری گزنده این شاعر و رماننویس را فراموش نکردهاند.
به باور کارشناسان ادبیات آمریکای لاتین، چه بسا به دلیل همین کینه تاریخی باشد که روبرتو بولانیو هیچگاه آنگونه که شایسته است مورد توجه و تحسین قرار نگرفته است.
زندگی شخصی بولانیو همواره در ابهام بوده؛ تاریخ دقیق تولد و مرگ او، جوایزی که دریافت کرده و همچنین شرایط سلامتیاش با اما و اگرهای زیادی روبهرو است تا جایی که هیچکس نمیتواند از لابهلای حرفهای نویسنده به واقعیتهای زندگیاش پی ببرد.
حرف و حدیثهای زیادی در ارتباط با زندانی شدن بولانیو در روزهای آغازین سقوط دولت آلنده توسط پینوشه وجود دارد. به گفته خودش، چند روزی را در بازداشت بوده تا به طور اتفاقی به وسیله یکی از همکلاسیهای قدیمیاش که در دستگاه کودتا کار میکرده، شناسایی و آزاد شده است در حالی که هیچکدام از همدورهایهای بولانیو چنین خبری را تایید نمیکنند.
از طرفی شایعاتی هم در مورد نارسایی کبدی او وجود دارد. عدهای دلیل این بیماری را که به مرگ او در 50 سالگی انجامید مصرف مواد مخدر میدانند اما همسر و اطرافیانش این حرفها را قبول ندارند.
در یک کلام باید گفت مبهم بودن شرایط زندگی بولانیو مانند داستانهایش مخاطب را در مرز خیال و واقعیت معلق نگه میدارد.
خشم بولانیو نسبت به ادبیات آمریکای لاتین و به تعبیری ناسازگاری او با بسیاری از بزرگان و نامآوران هنر و ادب این منطقه از جهان آخرین تا روزهای زندگی همراهش بود.
هنگامی که بسیاری از نویسندگان شیلیایی، کتاب او با نام «کارآگاهان وحشی» را در زمره مهمترین رمانهای دو دهه اخیر قرار دادند، بولانیو باز هم ساز مخالف سر داد و با جریان حاکم بر ادبیات هم زبانهایش به مخالفت پرداخت.
درگیری لفظی و قلمی بولانیو با یکی از نامهای آشنای ادبیات شیلی، یعنی ایزابل آلنده که همواره از طرف او به پاورقینویسی متهم میشد، نمونهای از ناسازگاریهای بولانیو با ادبیات آمریکای لاتین به شمار میرود. ایزابل آلنده هم بغض خود را از رفتار بولانیو پس از مرگ نویسنده با این عبارت بیرون ریخت: «حتی مرگ هم نمیتواند از تو تصویر خوبی بهجا بگذارد. تو همیشه آدم نامطلوبی باقی خواهی ماند، همین و بس...»
بولانیو در کشورهای اسپانیاییزبان هم به خاطر بدزبانی و رفتار نامتعارفش، همواره منفور باقیمانده و به تعبیری خواهد ماند. بولانیو، رمان بزرگ و ماندگار مارکز به نام صد سال تنهایی را یک اثر بوگندو خوانده و بر این باور بوده که چون نویسنده کلمبیایی رفیق همه کشیشها و سیاستمداران است نباید انتظاری جز این داشت که آنقدر مشهور شود.
بولانیو معتقد بود، سرانجام روزی تب صد سال تنهایی میخوابد و تازه آن موقع است که همه میفهمند ادبیات آمریکای لاتین مدیون اوست.
روبرتو بولانیو آوالوس در آوریل 1953 در سانتیاگو به دنیا آمد. او را از جمله اثرگذارترین نویسندگان و شعرای آمریکای لاتین میشناسند. بولانیو بیش از 20 کتاب نوشته که از جمله میتوان به رمان «کارآگاهان وحشی» اشاره کرد که جوایز زیادی را به خود اختصاص داده است از آثار دیگر بولانیو باید از «سگهای عاشق»، «دانشگاه ناشناخته»، «پسران عریان زیر رنگینکمان آتش» و «میان باران و رنگینکمان» نام برد ضمن اینکه کتابهای «ریچ سوم» و «راز شوم» هر دو پس از مرگ نویسنده منتشر شدند.
جدا از دو مجموعه داستان از جمله شرم نوشتن که از بولانیو به فارسی برگردانده شده، دو رمان «کارآگاهان وحشی» و «ستاره دوردست» او هم در بازار نشر ایران موجود است.
با توجه به حضور موفق نویسندگان بزرگ آمریکای لاتین چون مارکز، فوئنتس و یوسا در کشورمان باید دید نوشتههای بولانیو تا چه اندازه میتواند مورد اقبال خوانندگانی ایرانی قرار گیرند.
روبرتو بولانیو در سال 2003 در سن 50 سالگی در حالی که در انتظار پیوند کبد بود، عضو اهدایی دیر رسید و نویسنده همیشه ناسازگار شیلیایی در 18 دسامبر همان سال درگذشت.
کتاب طولانی «2666» که پس از مرگ بولانیو در اسپانیا منتشر شد، مورد تحسین منتقدان قرار گرفت. انتشار برگردان انگلیسی این کتاب در آمریکا بهعنوان یک حادثه ادبی، نویسندهاش را به شهرت رساند تا جایی که به بولانیو، لقب استاد بزرگ ادبیات آمریکای جنوبی داده شد و بسیاری «2666» را با صد سال تنهایی مارکز در یک سطح قرار میدهند.
«2666» قرار بود در پنج جلد جداگانه و با فاصله یکسال از هم منتشر شود. نویسنده در پی آن بود با درآمد برآمده از آن، هزینه تحصیل فرزندانش را بپردازد. بولانیو کتاب را به بچههایش تقدیم کرده است.
پس از مرگ او، ویراستاران تصمیم گرفتند، کتاب را برخلاف خواسته نویسنده در یک جلد منتشر کنند.
ادبیات آمریکای لاتین از شعر گرفته تا داستان در سراسر جهان طرفداران و خوانندگان فراوانی دارد که ایران هم از این اصل به دور نیست؛ نامهای مطرح و بزرگی چون مارکز، فوئنتس، یوسا، نرودا و بسیاری دیگر، نویسندگان و شاعرانی هستند که آثارشان نزد کتابدوستان و کتابخوانان با استقبال فراوانی روبهرو شده است. «صد سال تنهایی» مارکز از جمله کتابهایی است که مانند سراسر جهان در ایران هم بسیار مورد توجه و علاقه قرار گرفته است.
ادبیات آمریکای لاتین به ویژه با توجه به مشخصههای جغرافیایی، سیاسی، اقتصادی و شیوه رفتاری مردمانش همواره از جذابیت، خشونت، تعلیق و روحیه ظلمستیزی برخوردار است.
در میان نامهای شناخته شده ادبیات آمریکای لاتین دستکم در ایران نام «روبرتو بولانیو آوالوس» چندان شنیده نشده است. او که اگر زنده بود، این روزها 60 ساله میشد.
به گفته هموطنش، منتقد شیلیایی، اریل دورفمن « او با شیلی جور نبود. دنبال تجربههای متفاوتی بود و برای همین راهش را کشید و رفت...»
سلینجر، منزوی یا شهرتطلب؟
گروه فرهنگ - نام دی جی سلینجر برای خوانندگان ایرانی نام آشنایی است. در سالهای اخیر کتابهای متنوعی از او در ایران ترجمه و چاپ شده است شاید بتوان «ناتوردشت» را سرآمد آنها دانست، روایت زندگی «هولدن کالفیلد» پسرک جامعهگریزی که داستان پرفرازونشیبی را پشتسر میگذارد. دیگر کتابهای سلینجر مثل «هفتهای یک بار آدم را نمیکشد»، «دلتنگیهای نقاش خیابان چهلوهشتم»، «فرانی و زویی»، «تیرهای سقف را بالاتر بگذارید نجاران» و چند کتاب دیگر است. نقطه قوت کارهای سلینجر را باید نثر رها و شخصیتپردازی دقیقش دانست؛ هرچند ترجمه کارهایش هم در ایران قابل قبول بوده و باکیفیت است. در کنار هنر نویسندگی سلینجر نوع زندگیاش هم جالب بوده است. اجتماعگریزی و انزواطلبی جزو جداناپذیر شخصیت سلینجر است. تعداد مصاحبههای اندک و سخنرانیهای انگشتشمارش دلیلی بر این مدعاست. سلینجر که خانهاش در شهر کوچک کورنیش نیوهمپشایر بوده تنهایی را به همه چیز ترجیح میداده. حتی خانهاش را هم پشت حصارها و نردههایی محصور کرده بود تا از شر علاقهمندان و خبرنگاران درامان باشد. تعداد زیادی داستان دارد که چاپ نشده و خیلیهایشان را نابود کرده. هرچند دخترش بعد از مرگ چند تای آن را برخلاف نظر پدرش چاپ و منتشر کرد. او در زمان حیات حساسیت زیادی روی کتابهایش داشت، شاید برای ایرانیها جالب باشد که سلینجر از داریوش مهرجویی برای اقتباس بیاجازه از کتاب «فرانی و زویی» و ساخت فیلم «پری» شکایت کرده است.
در کنار تمام رفتارهای سلینجر و اجتماعگریزیاش، بعضیها معتقدند سلینجر بیشتر از همه چیز تشنه شهرت بوده. خودداری او برای حضور فعال در جامعه و تشنه کردن مخاطبانش برای اطلاع از زندگی شخصی او بیشتر از اینکه به انزوای او کمک کند، عاملی برای توجه بیشتر رسانهها به او بوده. اگر سرکی هم در زندگی شخصیاش بکشیم، میبینیم کم رفتار عجیب و غریب نداشته؛ از رو آوردن به رژیمهای غذایی عجیب و مذاهب شرقی گرفته تا عادات روزانهاش.
امروز در خبرها داشتیم سه داستان جدید از سلینجر در حال طی کردن مراحل ترجمه و چاپ است. تبرایی مترجم این سه داستان میگوید: «این سه داستان پس از مرگ سلینجر- با وجود مخالفتهای او در زمان حیاتش- منتشر شدهاند. به هرحال سلینجر در این سالها تعدادی داستان منتشرنشده داشت که بنا به دلایلی علاقهای به انتشارشان نداشت. این داستانها به خواست او در کتابخانه دانشگاه «تگزاس» و «پرینستون» نگهداری میشدند و علاقهمندان میتوانستند تحت نظارت، این داستانها را بخوانند، یعنی اجازه کپی یا زیراکس گرفتن نداشتند. با اینحال 10 یا 12 سال پیش نسخهای از این داستانها به بیرون درز کرده بود و در مجموعهای که به «سه داستان» مشهور بود در تیراژی محدود منتشر شده بود. تیراژ کتاب آنقدر محدود بود که نسخههای آن شمارهگذاری شده بودند. به تازگی کسی یکی از نسخههای این مجموعه را در سایت ایبی به فروش گذاشته و یک نفر هم آن را خریده بود و احتمالا این سه داستان از همانجا قابل دسترس شدند. داستانهای این مجموعه عبارتند از «اقیانوسی پر از گویهای بولینگ»، «پسری که روز تولدش بود» و «پائولا» که من هر سهشان را ترجمه کردهام.»داستان ادامهداری است منتشر شدن بخشی از گنجینه نویسندگی سلینجر؛ شخصی که به خوبی توانسته با جماعت کتابخوان در تمام دنیا ارتباط برقرار کند، از آمریکا و انگلستان گرفته تا ایران و کشورهای جنوب شرقی آسیا. این روند تدریجی ورود کتابهایش توانسته حتی بعد از مرگش هم نامش را بر سر زبانها و خبرگزاریها بیندازد. انگار مرگ هم نتوانسته جلو میل او برای شنیده شدن اسمش را بگیرد.
مشاهیر ایران 271 متر از زمین فاصله گرفتند
مهر- شب 25 آذرماه برج میلاد تهران میزبان افرادی بود که برای حضور در مراسم افتتاح «موزه مشاهیر ایران» یا موزه مجسمههای سیلیکونی به طبقه 271 این برج آمده بودند.
این مجسمههای سیلیکونی را علیرضا خاقانی، هنرمند مجسمهساز کشورمان که دکتر دندانپزشک نیز هست با استفاده از سیلیکون که ماده اصلی ساخت دندانهای مصنوعی است، ساخته است.
خاقانی در ابتدای مراسم افتتاح این موزه گفت: امروز تعدادی از مفاخر بزرگ ایران میزبان عزیزانی هستند که به برج میلاد آمدهاند. من معتقدم بخشی از زیربناهای فرهنگی کشور را همین شخصیتها میسازند و بزرگداشت و پاسداشت این سرمایههای بزرگ کشور جزو وظایف ماست.
وی افزود: تکنیک و متریال این مجسمهها با آنچه در خارج است (موزه مادام توسو) متفاوت است. در این آثار از المانهای بومی و از متریالی ماندگارتر از موم استفاده کردم. من این مجسمهها را با سیلیکون ساختم که بیشترین تطابق را با اصل دارد.
خاقانی با ذکر این جمله که سیلیکون دوام بیشتری نسبت به موم دارد، ادامه داد: ساخت چنین موزههایی در بسیاری از کشورها از 200 سال پیش آغاز شده ولی مجموعه حاضر اولین مجموعه از چنین کارهایی با سیلیکون است.
این هنرمند مجسمهساز بیان کرد: در انتخاب شخصیتهای این موزه ادیبان و شاعران معاصر را درنظر گرفتم و سعی کردم بجز یک مورد همه آنها را در اندازههای طبیعی بسازم.
وی مجسمه سیلیکونی فردوسی را یکی از متفاوتترین مجسمههای این مجموعه دانست و گفت: فردوسی را بزرگتر از حد معمول ساختم و در ساخت آن اغراق کردم تا اشارهای به بزرگی او در ادبیات داشته باشم.
خاقانی در پایان سخنان خود گفت: 14 مجسمه در این مجموعه قرار دارد که تا پایان سال 30 مجسمه دیگر از مشاهیر ایران مانند حضرت امام خمینی (ره)، شهید بهشتی، شهید رجایی، دکتر مصدق، میرزا کوچک خان، آیتالله کاشانی و چند نفر دیگر را نیز خواهم ساخت که همه آنها نیز به برج میلاد منتقل خواهند شد.
در ادامه علی جعفری، مدیر روابط عمومی برج میلاد ضمن برشمردن ویژگیهای خاص مدیریت برج میلاد و تعریف و تمجید از این مدیریت از هنرمندان خواست تا به سمتی بروند که مجسمهها و تندیسهای مشاهیر زنده ایران را بسازند.
ایرج حسابی، فرزند زندهیاد پرفسور حسابی ضمن تشکر از قالیباف شهردار تهران، محمدهادی ایازی معاون فرهنگی و اجتماعی شهرداری و شهاب مرادی رییس سازمان فرهنگی و هنری شهرداری تهران به انتقاد از خواب ماندنمان در قبال چهرههای فرهنگی و علمی کشور پرداخت و گفت: ما خوابیم. زکریا را قطر، تار و چوگان را کشورهای دیگر، ابوعلی سینا را عربستان و سایر مفاخرمان را نیز باقی کشورها به نام خود ثبت میکنند و ما هنوز خوابیم و در خواب هم خواهیم ماند.
یکی از مجسمههایی که در این موزه قرار گرفت، مجسمه پهلوان غلامرضا تختی است به همین مناسبت عبدالله موحد از کشتیگیران هم دوره تختی به این برنامه آمده بود که گفت: ورزشکاران، دانشمندان، مفاخر و هنرمندان و تمام کسانی که در راه اعتلای یک مملکت میکوشند مهم هستند و باید مورد توجه قرار بگیرند.وی در پایان سخنان کوتاه خود خوانده شدن سرود ملی ایران در سایر کشورها را افتخاری بزرگ قلمداد کرد و گفت: همه ما باید خودمان را در راه پیشرفت مملکت موظف بدانیم. باور نمیکنید شنیدن سرود ملی کشورمان در یک مجمع غیرایرانی و در میان سایر کشورها چه لذتی دارد.
مصطفی چمران، عضو شورای اسلامی شهر تهران سخنران بعدی این مراسم بود که گفت: همه ما قبول داریم که بزرگداشت بزرگان و هنرمندان باید برگزار شود. ما زمینههای فرهنگی زیادی برای کار داریم که قبول دارم در ورود به آنها تعلل کردهایم.
در این موزه مجسمههایی از شهریار، سهراب سپهری، سیمین دانشور، پروین اعتصامی، پروفسور حسابی، نیما یوشیج، مصطفی چمران، فردوسی، پهلوان تختی، جلال آلاحمد، ملکالشعرای بهار و ... به نمایش درآمده است.
سیدفرید قاسمی دبیر جشنواره مطبوعات
ایسنا- سیدفرید قاسمی بهعنوان دبیر بیستمین جشنواره مطبوعات و خبرگزاریها از سوی شورای هماهنگی تشکلهای مطبوعاتی با تایید معاونت مطبوعاتی معرفی شد.
کاووس صادقلو، رییس شورای هماهنگی تشکلهای مطبوعاتی با اعلام این خبر اظهار کرد: حسن کربلایی، نماینده انجمن روزنامهنگاران مسلمان در این شورا بهعنوان نماینده شورا در کارگروه کار حرفهای روزنامهنگاری که به همان هیات صدور پروانه خبرنگاری ختم میشود، معرفی شده است. همچنین میثم زمانآبادی، نماینده انجمن نویسندگان و عکاسان ورزشی نیز بهعنوان نماینده شورا در کمیته ارزیابی کیفی نشریات که به بحث یارانه مربوط میشود، معرفی شده است.
وی درباره انتخاب سیدفرید قاسمی بهعنوان دبیر بیستمین جشنواره مطبوعات و خبرگزاریها اظهار کرد: ما چند نفر را برای این پست به معاونت مطبوعاتی معرفی کردیم که خوشبختانه نام سیدفرید قاسمی مورد تایید معاونت مطبوعاتی قرار گرفت.
سیدفرید قاسمی از روزنامهنگاران باسابقه و تاریخنگاران حوزه مطبوعات است. او کتابهای متعددی را تاکنون در حوزه تاریخ مطبوعات ایران منتشر کرده است.
نمایش «بهجت» بیمار دیالیزی را نجات داد
مهر- نمایش «بهجت» به کارگردانی زهرا صبری که به صورت همت عالی و برای حمایت از بیماری دیالیزی در فرهنگسرای نیاوران به صحنه رفت، بعد از اجراهای خود توانست مبلغ مورد نیاز برای درمان بیمار مدنظر را تامین کند.
زهرا صبری درباره وضعیت تامین مبلغ مورد نیاز برای حمایت از بیمار دیالیزی مدنظر با اجرای نمایش «بهجت» گفت: نمایش «بهجت» را به صورت همت عالی از 27 آبانماه تا 22 آذرماه در فرهنگسرای نیاوران به صحنه بردیم. مهرداد مهدیزاده، مسوول امور مالی نمایش اعلام کرد که بیش از 17 میلیون تومان از طریق کارتخوان انجمن حمایت از بیماران کلیوی و وجوه نقدی ارایه شده در زمان اجرای «بهجت» جمع شده است که به انجمن حمایت از بیماران کلیوی پرداخت شد. وی درباره میزان فروش بلیت اجرای نمایش «بهجت» یادآور شد: پول فروش گیشه نمایش هم بعد از اینکه از سوی فرهنگسرای نیاوران با کسر مالیات به گروه پرداخت شود در اختیار انجمن حمایت از بیماران کلیوی قرار خواهد گرفت.
این کارگردان همچنین بیان کرد: ایرج سنجری و مهرداد مهدیزاده به همراه بیمار دیالیزی مدنظر در انجمن حمایت از بیماران کلیوی حضور پیدا کردند و این فرد به انجمن سپرده شد تا درمان وی انجام شود.
افخمی در بزرگترین رقابت سینمای ایران
مهر- نسخهای از فیلم سینمایی «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران» ساخته بهروز افخمی تا اواخر این هفته به دفتر جشنواره فیلم فجر ارایه میشود. فیلمبرداری این فیلم اواسط آذرماه به پایان رسید که کار تدوین همزمان آن را آیدین و بهروز افخمی انجام میدادند. آخرین ساخته افخمی توسط حسن پرهیزکاری صدابرداری و صداگذاری میشود. این فیلم تولید مشترک بشرافیلم و بهروز افخمی است. فیلمنامه «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران» را مرجان شیرمحمدی نوشته که پیش از این نگارش رمانی به همین نام را بر عهده داشته و همزمان با نمایشگاه کتاب امسال منتشر شده است. این فیلم قصهای اجتماعی بر اساس روابط آدمها دارد و جدیدترین فعالیت بهروز افخمی بعد از «سنپطرزبورگ» است. در فیلم سینمایی «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران» بازیگرانی چون مهدی فخیمزاده، رامبد جوان، مرجان شیرمحمدی، گوهر خیراندیش، شهین تسلیمی، امیرعلی دانایی، آزاده اسماعیلخانی و امین میکائیلیان حضور دارند.
جشنواره فیلم فجر در استانها هم برگزار میشود
ایلنا- ناصر باکیده، مدیر بخش تجلی اراده ملی و استانهای سیودومین جشنواره بینالمللی فیلم فجر، جشنواره فیلم فجر را فرصتی بینظیر و عادلانه برای تمام کشور در جهت استفاده از از این رخداد ملی فرهنگی دانست. ناصر باکیده با اعلام این مطلب که جشنواره فیلم فجر همه ساله همزمان با جشنهای ملی پیروزی انقلاب اسلامی ایران برگزار میشود، افزود: سیاستگذاریها در این راستاست که فرصتی عادلانه برای تمامی استانها فراهم شود تا از پتانسیل این رویداد فرهنگی به نحو احسن استفاده بکنند.
مدیر بخش استانهای جشنواره فیلم فجر افزود: برگزاری همزمان جشنواره فیلم فجر در استانها باعث میشود بین جامعه تهیهکنندگان سینما و استانها تلاقی مناسبی به وجود بیاید که این امر کمک شایانی به گسترش فرهنگ و جذب مخاطب در استانها میکند.
وی در مورد شرایط شرکت همزمان استانها در جشنواره فیلم فجر گفت: شرایط برگزاری همزمان جشنواره به ادارات کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استانها اعلام شده است که بر اساس اعلام آمادگی استانها تصمیمگیری خواهد شد. باکیده افزود: در استانهایی که شرایط مدنظر احراز شود ۲۰ فیلم بخش سینمای ایران همزمان با تهران به نمایش درخواهد آمد.
«گذشته»؛ رقابت برای بهترین فیلم بلند اسکار
ایسنا- آکادمی اسکار فهرست 289 فیلم که مجاز به رقابت برای جایزه بهترین فیلم بلند هستند را در حالی اعلام کرد که فیلم «گذشته» اصغر فرهادی نیز یکی از آثار منتخب است. «گذشته» که هفته قبل نامزد نهایی جایزه گلدن گلوب 2014 در بخش خارجی شد، روز سهشنبه از سوی آکادمی اسکار به عنوان یکی از 289 فیلم مجاز به رقابت برای جایزه بهترین فیلم بلند معرفی شد.
«گذشته» از روز جمعه (20 دسامبر) در سینماهای لسآنجلس و نیویورک اکران محدود خود را آغاز خواهد کرد تا از این طریق یکی از شروط مجاز به رقابت بودن در اسکار را به دست آورد.
طبق قوانین اسکار، فیلمها باید تا روز 31 دسامبر حداقل به مدت هفت روز متوالی در سینماهای لسآنجلس اکران متوالی داشته باشند. علاوهبر آن، حداقل زمان نمایش آنها باید 40 دقیقه بوده و فرمت آن 35 یا 70 میلیمتری باشد. به گزارش اسکریندیلی، در میان آثار منتخب آکادمی اسکار فیلمهای سرشناسی چون «آبی گرمترین رنگ است» (برنده نخل طلای کن)، «یاسمین آبی» ساخته وودی آلن، «کاپیتان فیلیپس»، «سریع و خشن 6»، «جاذبه» (فیلم افتتاحیه ونیز)، «زیبایی بزرگ»، «هابیت 2»، «درون لیون دیویس» (برنده هیات داوران کن)، «آخرین وگاس»، «فقط خدا میبخشد»، «سنگ صبور»، «عوارض جانبی»، «اسمورفها 2»، «دوازده سال بردگی» و «گرگ وال استریت» دیده میشود.
نامزدهای نهایی جوایز اسکار 2014 روز 16 ژانویه 2014 اعلام میشوند و هشتادوششمین دوره اعطای جوایز نیز روز دوم مارس برگزار میشود.
↧
↧
December 19, 2013, 6:49 am
باران روز قبل
مینیبوس، تازه نفسنفسزنان از کنار تابلوی «ماسوله 10 کیلومتر» رد شده بود که پیرمردی که روی آخرین صندلی تکی نشسته بود، طبق عادت شمالیها با صدای بلند رو به راننده گفت: «مشتی! من قبل از سایهسار پیاده میشما. مثل دفعه پیش نشه، یادت بره بعد ما رو ببری دو کیلومتر بالاتر. من زانوی پیادهروی ندارم. سفارش نکنما». بعد دوباره به دو سه نفر از مسافرانی که روی صندلیهای اطرافش نشسته بودند هم سفارش کرد و خوابید. راننده که مثل همه راننده مینیبوسهای دیگر رو صندلی نشسته بود که نباید به آن دست زده میشد، کلاه پشمیاش رو کمی جابهجا کرد و با بیحوصلگی گفت: «باشه حاجی» و بعد با خودش غرولندی کرد، انگار که آن دفعه که یادش رفت برایش افت داشته باشد. مردی که ردیف اول پشتسر راننده با زن و دختر کوچکش نشسته بود با خوشحالی گفت: «چقدر امروز مسافر تو جاده هست آقا، الحمدلله». راننده که پشت گردن آفتاب سوخته اش چند تا شیار عمیق داشت، تکانی به شیارها داد و با چشمهای سبز خستهاش نگاهی به مرد کرد و گفت: «شکر خدا دیروز بارون شلاقی زد ولی با این حال امروز خیلی مسافر اومده. همینا اگه نباشن ما روزی مونو از کجا باید بیاریم؟ درسته روزی دست خداست، ولی از دست همینا میذاره تو جیب ما دیگه. حالا آقا شما کاسبی، مشتری میاد تو مغازهات بازارت گرم میشه ولی چه فایده به حال من؟ مسافرا همشون ماشین دارن، خودشون میرن و میان. من مسافرام فقط خود شماهایین. چه بارون باشه چه نباشه، شماهایین که تا فومن میرین و برمیگردین. غریبه سوار ماشین من نمیشه.» این را گفت و پایش را محکمتر فشار داد روی پدال گاز و مینیبوس مثل اسب پیری که شلاق خورده با نفس گرفته توی سربالایی زور زد.
توی ماشین ولی همه آشنا نبودند، یکی بود که با بقیه فرق داشت. تیشرت قرمز و شلوار جین و هدفونی که توی گوشش بود، هیچ چیزش با آن مینیبوس و آدمهایش جور نبودند. با اینکه از اول مسیر حرف نزده بود، معلوم بود لهجهاش هم با بقیه فرق دارد. معلوم بود غریبه است ولی مسافر نیست. مسافرها همیشه کوله یا کیف دارند.
درست وقتی که راننده دوباره داشت یادش میرفت تا پیرمرد صندلی تکی آخر را سر سایهسار پیاده کند، جوان غریبه داشت به این فکر میکرد که تا به حال چند بار ماسوله آمده. توی ذهنش شروع کرد به شمردن. بالای 10 بار؟ سه، چهار بار اول را با خانواده آمده بود، موقعی که برایش آگردک میخریدند برای کافی بود. بعد که فهمیده بود دوستانش انتخابی هستند و خانواده اجباری، لااقل پنج شش بار هم با دوستانش آمده بود. الان اما فهمیده بود زندگی کردن هم انتخابی است و خوشحال بود که ماسوله و پریدن از کوه به عنوان انتخاب آخر به ذهنش رسیده است.
«همگی به سلامت» را که شنید از مینیبوس پیاده شد. محوطه ورودی شلوغ بود. مسافرها عین مورچهها وقتی یک تکه غذای مانده رو فرش پیدا میکنند توی هم میلولیدند.
«داداش ویلا؟ اتاق؟ با تمام امکانات دارما»
«نه، مرسی»
اینقدر همین سوال را از او پرسیدند که نزدیک بود یادش برود برای چه آمده ماسوله. با دست ویلادارها را کنار زد و رفت کنار بساط خانمی که عروسک کاموایی میبافت، ایستاد. قبلترها چقدر این عروسکها قشنگتر بودند، مهربان بودند. الان اما انگار مدام دارند بهت دهنکجی میکنند که «هی! تموم شد اون دوران!»
به واقعیت برگشت. خواست برود سمت چپ. ته آن مسیر که پلههای پوشیده از خزه دارد و از خود شهرک و آدمهایش دور میشود و بعد یک دامنه خیلی سبز با سنگهای بزرگ دارد. قبلا آمده بود و میدانست اینجا بهترین جا برای پرت شدن است؛ مسیر به رودخانه میرسد و چون از مردم دور هست اگر هم کسی بخواهد برای کمک بیاید دیگر دیر شده است.
به سمت چپ متمایل شد که یکهو هوس قهوهخانه بالای شهرک را کرد. احساس کرد نامردی است اگر آخرین هوسش را هم ناکام بگذارد. جهت پوتینهایش به سمت راست متمایل شد و قدم زنان وارد شهرک شد. آرامآرام قدم میزد و چیزهای آشنا را دوره میکرد؛ کتابفروشی که سالهای سال کتابهای خوب میفروخت و به طرز عجیبی هیچ وقت مشتری نداشت، عطر شامی ماسولهای، بساط آلوچهفروشها، نانوایی که همیشه بیشتر از صف نانش صف کلوچهاش شلوغ بود و گلهای شمعدانی روی تراس خانهها. آنقدر رفت و رفت تا به قلمرو قهوهخانه دوست داشتنی قدیمیاش رسید، جایی که به اجبار مسافر بودن، هر حکمی میدادند لازمالاجرا بود. یادش آمد دو سال پیش که آمده بودند، قیمت یک وعده نیمرویی که خورده بود به اندازه یک شانه کامل تخممرغ شده بود و چون مسافر بود مجبور بود همه را پرداخت کند، آن هم بدون هیچ گونه حق اعتراضی. قهوهخانه طبق معمول پر بود، یک طرف بومیها با پیراهن سفید و جلیقههای پشمی سرمهای قهوهای نشسته بودند و چای میخوردند و روی میز کنار پنجره هم یک گروه پسر و دختر که از حالت نگاه کردنشان به محیط قهوهخانه معلوم بود اولین بار است میآیند همچین جاهایی. روی صندلی کنار رادیوی قدیمی هم یکی از چوپانهای محلی با خیال راحت لم داده بود و بهجای استکان، توی قوطی کنسرو چای میخورد.
از قهوهخانه که آمد بیرون، باد سرد تمام عطر چای دارچین داخل را با خودش برد و دوباره فکر پرت شدن یادش آمد. مسیر جاده را گرفت و به سمت پایین آمد تا از شهرک خارج شود. توی راه خیلی از چیزهای دیگر دوست داشتنی زندگیاش را دید و مطمئن شد دیگر آنها هم خوشحالش نمیکنند. دوباره رسید به ورودی محوطه و این بار خیلی محکم قدمش را توی جاده سمت چپ گذاشت. پوتین قهوهایاش از گلهای مسیر سنگین شده بود. محوطه پر از سنگهای ریز را که رد کرد به اول پلهها رسید. چه چیزی او را تا اینجا کشانده بود؟ فکر کرد از اولش هم اشتباه کرد و به خاطر یک حسی که اولش عشق بوده و حالا فهمیده بود نهایت نهایتش یک تغییر هورمونی ساده است، قید مهاجرت همراه خانواده را زده و همین جا مانده است. هم همین جا مانده است و هم اینکه جا مانده است. از همه چیز جا مانده است؛ از خانواده اش دور شده بود، قید همه دوست و آشناها را زده بود و هیچوقت فکرش را هم نمیکرد درست وقتی که فکر میکرد زیادی خوشبخت است، آن یک نفر هم به او سور بزند و تنهایش بگذارد. دو تا نفس عمیق کشید و به سمت بالا رفت. اینقدر رفت و رفت تا جایی که مطمئن شد برای پریدن کافی است. دستش توی جیبش مشت شده بود. از دور مسافرها را میدید که بی خیال درد زندگی دنبال جای پارک میگشتند. تصمیم گرفت خیلی ناگهانی این کار را بکند. روی لبه یک سنگ بزرگ حدودا یک متری ایستاد و خودش را مثل اسکی بازها به جلو خم کرد. میدانست این مسیر طولانی با این سنگهای تیز و بزرگ را که به پایین غلت بخورد دیگر چیزی از زندگی کسلکنندهاش باقی نمیماند. «بدرود زندگی»ای گفت و خودش را رها کرد. روی مسیر افتاد و غلت خورد. هنوز پنج متر هم پایین نرفته بود که حس کرد بدنش توی گل فرو رفته. اشتباه کرده بود، لعنت به باران دیروز. همینطور به خودش و باران فحش میداد که دوباره به پایین سر خورد. این بار سرش پایین بدنش قرار داشت و آدمها را میدید که روی سرشان راه میروند. سرعتش داشت زیاد میشد. از بس گل از توی یقهاش زیر لباسش رفت که پیراهنش پاره شد و پشتش یک سنگ تیز کمرش را خراش داد.
با هر تکان گلولای توی دهانش میرفت و داشت به این فکر میکرد کثیفترین نوع مرگ را انتخاب کرده. اما خب خوبیاش این است که بالاخره کارش تمام میشود و... شلپ! همانطور برعکس توی یک محوطه پر از گل گیر کرد. پوتینهایش هم پر از گل شده بود. سعی کرد تکان بخورد اما نشد، او که تا چند لحظه پیش میخواست خودش را بکشد حالا از ترس شکستن گردنش تکان نمیخورد. دعا میکرد یکی از آن مسافرهای لعنتی جای پارک را ول کند و آن بالا را نگاه کند و او را ببیند. 20 دقیقهای که توی آن حالت بود به خودش قول داد دفعه بعد فکر همه جا را بکند. از دور نیمتنه مردی که یک قوطی کنسرو از کمر شلوارش آویزان بود را دید که نزدیکش آمد و گفت: «زورم نمیرسه تکونت بدم جوون، میرم از پایین کمک بیارم». آرامتر شده بود و به این فکر میکرد حالا بیشتر از این زندگی مزخرف، لجنی که توی لباسش رفته آزارش میدهد. قولش را عوض کرد، خلاص که شدم اول لجنها را پاک کنم، بعد در مورد زندگیام تصمیم بگیرم.
حدود یک ساعت و نیم بعد یک جوان توی قهوهخانه بالای شهرک با لباس گلی ولی دست و صورت شسته، کنار رادیوی قدیمی نشسته بود و داشت توی قوطی کنسرو چایی میخورد.
رییس سازمان سینمایی : دورانی که تقواییها نخواهند فیلم بسازند گذشت
ایسنا- حجتالله ایوبی شامگاه 26 آذرماه در آیین اختتامیه هفتمین جشنواره بینالمللی فیلم مستند ایران (حقیقت) خطاب به همه کسانی که نگران هستند هنرمندان کشور اثری بسازند، گفت که گذشت دورانی که تقواییها نخواهند فیلم بسازند.
رییس سازمان سینمایی بیان کرد: آنچه در این جشنواره دیدم این بود که همه شما جشنواره حقیقت را از آن خودتان میدانستید و احساس میکردید میزبان هستید که این موضوع را بزرگترین موفقیت برای جشنواره هفتم حقیقت میدانم.
وی که در تالار وحدت سخن میگفت، ادامه داد: امیدوارم جشنوارههای آینده و رفتار ما مدیران سینمایی بهگونهای باشد که شما جشنوارههای بعدی را هم همینگونه بدانید.
رییس سازمان سینمایی خطاب به داریوش ارجمند که در این مراسم درباره فیلم نساختن ناصر تقوایی و هنرمندانی مانند او اظهار نگرانی کرده بود و نیز خطاب به همه افرادی که نگران این هنرمندان هستند با قرائت این شعر که «از دی که گذشت هرچه گویی خوش نیست/ خوش باش و ز دینگو که امروز خوش است» گفت: فقط میتوانم بگویم گذشت دورانی که تقواییها نخواهند فیلم بسازند.
ایوبی با بیان اینکه مستندسازی حرفه مقدسی است و کاری است که بدون عشق قابل انجام نیست، گفت: من یقین دارم مستندسازان خیلی به حمایت بنده و امثال ما نیازی ندارند، اگرچه ما باید امنیت کافی را برای آنها فراهم کنیم تا بتوانند با زبان تصویر زیباییهای زندگی را در ایران نشان دهند.
رییس سازمان سینمایی در ادامه سخنان خود اضافه کرد: این نگرانیها و دلتنگیها و رنجهایی که در میان اهالی فرهنگ و هنر است، قطعا در فیلمهایشان دیده میشود، به همین دلیل امیدوارم بهگونهای عمل کنیم که سال آینده فیلمهای جشنواره حقیقت مثل الان خوب اما پر از شادی و انرژی باشد.
وی با اشاره به اینکه ایران سرمایه و گنجینهای بزرگ برای مستندسازان است، گفت: امیدوارم بتوانیم راه را برای کار شما فراهم کنیم و با حمایت در تولید، پخش و اکران به سینمای مستند کمک کنیم. همچنین امیدوارم بتوانیم فرهنگ دیدن فیلمهای مستند را در کشور ایجاد کنیم چراکه براین باورم در ایرانی که این چنین قشر تحصیلکرده و مردم فهیم وجود دارد مستندات شما حتما دیده میشود، فقط این برعهده ماست که فرصت عادلانه در پخش، تولید و توزیع این آثار ایجاد کنیم.
ایوبی در پایان سخنان خود گفت: این قول را میدهم که سینمای حقیقت در اولویت کار ماست و در تلاش هستیم، راههای درست و خردمندانه با استفاده از تجربیات شما و مشورت بزرگان این رشته برای ارتقای سینما حقیقت بیابیم.
سیدمحمدمهدی طباطبایینژاد، دبیر هفتمین جشنواره بینالمللی سینما حقیقت هم در سخنانی ضمن خوشامدگویی و قدردانی از مستندسازانی که با شور و نشاط جشنواره خودشان را رونق دادند خطاب به مهمانان خارجی این جشنواره گفت: امیدوارم در ایامی که در ایران بودید با توشهای از خاطرات خوش کشور ما را ترک کنید.
تقدیر از حسن بنیهاشمی بدون حضور خودش
در این بخش از مراسم ایوبی، طباطبایینژاد و داریوش ارجمند با حضور روی سن و نیز با پخش کلیپی از گفتههای کیانوش عیاری، ابراهیم حقیقی و علیرضا رییسیان از سیدحسن بنیهاشمی تقدیر شد البته به جای این هنرمند مستندساز که اکنون در دوبی زندگی میکند، برادر او در این مراسم حاضر شده بود.
طباطبایینژاد در این بخش یادآور شد: همه مستندسازان میدانند که استاد بنیهاشمی از مفاخر سینمای مستند ایران است و سالهاست که در بستر بیماری است. متاسفانه ایشان مدتی است نابینای مطلق شده است و از مدتی قبل هم به دلیل سکته مغزی امکان حرکت ندارند.
در بخش ابتدایی اختتامیه هفتمین جشنواره بینالمللی فیلم مستند ایران(حقیقت) که اجرای آن را شهرام درخشان (مستندساز و عضو هیات انتخاب جشنواره) برعهده داشت، کلیپی پخش شد که تعدادی هنرمند از جمله محمد آفریده، امیرشهاب رضویان، ایرج راد، ارد عطارپور به تعریف فیلم مستند پرداختند.
همچنین تعدادی از برگزیدگان جوایز این دوره از جشنواره حقیقت پس از دریافت جایزه خود در سخنانی مطالبی را مطرح کردند.
حسن نقاشی که برای فیلم «شاه جهان» در بخش مستند تاریخی جایزه خود را از مهرداد اسکویی و حبیب ایلبیگی دریافت کرد، با تشکر از صحبتهای دلگرمکننده رییس سازمان سینمایی گفت: ما همیشه میترسیم کودتا شود یا اینکه از خواب بیدار شویم و ببینیم آن خوابهایی که میدیدیم به واقعیت تبدیل شده است. انجمن سینمای جوان در این سالها درو شده است و از آقای ایلبیگی (رییس جدید این انجمن) میخواهم که ساختار آن را به قبل برگرداند.
رخشان بنیاعتماد: میتوان بخشید ولی نمیتوان فراموش کرد
در این مراسم بنیاعتماد هم که برای اهدای جایزه روی سن حاضر شده بود در سخنانی کوتاه گفت: پس از چهار سال دوباره در فضای سینما حقیقت، جشنواره خودمان احساس خیلی خوبی دارم.
وی خطاب به حجتالله ایوبی گفت: با شما همعقیده هستم الان دوران اعتماد است اما چیزهایی وجود دارد که میشود بخشید ولی نمیتوان فراموش کرد. نمیشد فراموش کرد نامروتی را که در حق مستندسازان شد و آنها به اتهام واهی مدتی را در بند گذراندند و بعد هم بدون اینکه از آنها رفع اتهام شود آزاد شدند و هیچ کس هم هیچ توضیحی برای بیحرمتی که به این مستندسازان و خانوادههای آنها شده بود، ارایه نکرد.
بنیاعتماد گفت: فقط به عنوان یک همکار به آنها ادای احترام میکنم و شرمنده آنها هستم.
پس از آن در حالی که همه مستندسازان روی سن بودند، کلیپی درباره ناصر تقوایی با گفتههایی از محمدرضا اصلانی، رخشان بنیاعتماد و کیومرث پوراحمد پخش شد.
تقوایی: دوست دارم فیلمی بسازم که برای خودم باشد
پخش این کلیپ و حضور ناصر تقوایی روی سن با تشویق طولانیمدت و ایستاده حاضران همراه بود.
ناصر تقوایی که اشک از چشمانش جاری شده بود گفت: تا به حال کسی مزاحم کار من نبوده که ممنوعیتی یا حد و مرزی برایم تعیین کرده باشد اما من دوست دارم فیلمی را بسازم که برای خودم باشد.
وی با بیان اینکه من هیچ گاه در کاری حرفهای نمیشوم و اگر نتوانم فیلم بسازم مینویسم یا آموزش میدهم، سخنانش را اینگونه ادامه داد: کسی که میخواهم مثل من زندگی کند تجربههایی به اندازه من داشته باشد بین یک فریم عکس و فیلم در ذهن من تفاوتی نیست به همین دلیل میگویم برعکس آنچه از دور به نظر میآید من هرگز بیکار نبودهام.
تقوایی همچنین خاطرنشان کرد: قدر مسلم این است که سیاست جدید به فروکش کردن استعدادها منجر شده و آدمهایی مثل من پوستکلفت بودند که باقی ماندهاند.
در این بخش نشان فیروزه جشنواره سینما حقیقت به عنوان عالیترین نشان جشنواره به همراه تندیس به ناصر تقوایی اهدا شد.
همچنین لوح تقدیری برای شهاب حسینی در نظر گرفته شده بود چراکه او در تیزری تلویزیونی برای دعوت مردم به جشنواره همکاری کرده بود.
شمس لنگرودی در جشنواره فجر
مهر- تارا اوتادی از تحویل نخستین فیلم سینمایی خود با عنوان «پنج تا پنج» با بازی شمس لنگرودی، رضا کیانیان و تورج نصر به دبیرخانه سی و دومین جشنواره بین المللی فیلم فجر خبر داد.
تارا اوتادی کارگردان فیلم سینمایی «پنج تا پنج» با اشاره به تحویل نخستین فیلم بلند خود به دبیرخانه جشنواره فیلم فجر گفت: این فیلم 17 آذرماه به دبیرخانه جشنواره فیلم فجر تحویل داده شد و امیدوارم مورد تایید هیات انتخاب قرار گیرد و در جشنواره دیده شود.
وی ادامه داد: خوشبختانه امسال جشنواره پررونقی را پیشرو داریم و قطعا شرایط رقابت سختتر است اما خوشحالم که در چنین سالی در جشنواره شرکت میکنم.
«پنج تا پنج» که پیش از این با نام «جایی در یکی از روزهای آینده» معرفی شده بود با اقتباسی از نمایشنامه «پنچری» اثر فردریش دورنمات به قلم ماهان حیدری نوشته شده و اولین بار حمید سمندریان آن را به فارسی ترجمه کرده است.
این فیلم داستان مردی 55 ساله (صابر ساعدی) را روایت میکند که در جریان یک حادثه، اتومبیلش پنچر شده و ناگزیر در مسیری قرار میگیرد که به اجبار یک شب را در ویلای چهار پیرمرد بازنشسته به صبح میرساند و در طول این چند ساعت اتفاقاتی بین او و پیرمردها روی میدهد. فیلم تقریبا مضمونی فلسفی- اجتماعی دارد و مسایل آن به زندگی همه انسانها بازمیگردد.
شبی با مولانا در بلگراد برگزار شد
ایلنا- مراسم شبی با مولانا در رایزنی فرهنگی کشورمان در بلگراد سه شنبه شب ۲۶ آذرماه با استقبال علاقهمندان برگزار شد.
محمود شالویی، رایزن فرهنگی سفارت ایران در صربستان و از مولویپژوهان با خواندن نمونههایی از اشعار مثنوی و تفسیر و تحلیل ابیاتی از آن، رمز ارادت و محبت به مولانا را در افکار الهی و اندیشههای تابناک عرفانی این حکیم مسلمان پارسی دانست و گفت: مولوی دانش و اندیشه خود را با آموزههای دینی و تعالیم وحیانی پیوند داد و همه همت خویش را به کار بسته بود تا از سرزمین انسانی به آسمان عرفانی سلوک نماید و از طرف دیگر مخاطبان خویش را هم به تفکر و تامل وادارد و به سوی تعالی و ترقی رهنمون کند.
در این مراسم نماهنگی درباره احوال و افکار جلالالدین محمد مولوی پخش شد و سپس جمعی از فارسیآموزان صربستانی به همراه استادان به خواندن اشعار و بیان قصههایی از مثنوی پرداختند. همچنین ابیات آغازین مثنوی (نینامه) در این مراسم خوانده شد که مورد استقبال مخاطبان قرار گرفت.
سعید صفری، استاد اعزامی آموزش زبان فارسی با اشاره به اقبال عمومی مردم سراسر جهان به آثار مولوی با اشاره به علاقه و عشق مردم کشورهای مختلف به مولانا گفت: رویکرد عظیمی که نسبت به مولوی حاصل شده، نیازمند بررسیهای محققانه است و به همین سبب سوالاتی در ذهن هر پژوهشگری متبادر میشود که باید پاسخ آن را هم به درستی جستوجو کرد.
«دختر ماندلا» مقابل دوربین فیلمساز ایرانی
ایسنا- دختر ماندلا مقابل دوربین یک مستندساز ایرانی رفت.
میثم شاهبابایی که این روزها در آفریقا مشغول تصویربرداری فیلم مستندش درباره وداع مردم آفریقا با نلسون ماندلاست، خبر داد که دختر این مبارز آفریقایی، جلو دوربینش رفته است.
ماندلا رهبر مبارز آفریقای جنوبی علیه نژادپرستی و برنده جایزه صلح نوبل طی چند روز اخیر از دنیا رفت.
تصویربرداری این مستند در شهرهای پرتوریا، ایستلاندن، کونو و ژوهانسبورگ انجام میشود.
طبق اعلام کارگردان، قرار است با همکاری سفارت ایران ملاقاتهای دیگری نیز برای فیلم صورت پذیرد.
میثم شاهبابایی این فیلم را با همراهی مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی تهیه میکند.
مهرداد همایان مسوولیت تصویر و صدای فیلم را برعهده دارد.
در کارنامه کاری میثم شاهبابایی که این روزها در آفریقا به سرمیبرد، ساخت آثاری چون «از حد شدن»، «بیمکان بیزمان»، «به جز مهر»، «من یک نشانهام»، «سروم»، «زندگی جنگ و دیگر هیچ» دیده میشود.
اکران «ابنسینا» با بازی بن کینگزلی
ایسنا- فیلم «پزشک» با بازی بن کینگزلی در نقش ابوعلی سینا، پزشک معروف ایرانی از هفته آینده در سینماهای آلمان و اسپانیا روی پرده میرود.
فیلم «پزشک» داستان پسر یتیمی را روایت میکند که پس از مرگ مادرش بر اثر یک بیماری ناشناخته، قسم میخورد پزشک شود و مرگ را مغلوب کند.
وی به شهر اصفهان میرود تا نزد پزشک مشهور «ابن سینا» درس بخواند.بن کینگزلی که نقش ابوعلیسینا را در این فیلم بازی کرده است، یکی از هشت بازیگر آسیاییالاصلی است که نامزد دریافت جایزه اسکار شده و بعد از میوشی یومیکی دومین بازیگر آسیاییالاصلی است که این جایزه را برده است. وی که در سال 2008 از دانشگاه «هال» دکترای افتخاری ادبیات دریافت کرد، بازیگر فیلمهای سرشناسی چون «فهرست شیندلر» و «جزیره شاتر» است که در سال 1998 رییس هیات داوران جشنواره فیلم برلین بود.
«گذشته» در فهرست 50 فیلم برتر سال
خبرآنلاین- وبسایت سینمایی ایندیوایر با نظرسنجی از 240 منتقد سینما 50 فیلم برتر سال 2013 را معرفی کرد. دو فیلمساز ایرانی با تازهترین ساختههای خود در فهرست 50 فیلم برتر سال حضور دارند. «مثل یک عاشق» به کارگردانی عباس کیارستمی با 157 امتیاز و 27 رای در رده 22 قرار گرفته و «گذشته» ساخته اصغر فرهادی با 98 امتیاز رتبه سیام را به خود اختصاص داده است.
«مثل یک عاشق» در توکیو با حضور بازیگران ژاپنی ساخته شده و درباره یک دختر دانشجو، دوست مکانیک او و یک استاد سالخورده دانشگاه است که وارد زندگی دختر میشود. «مثل یک عاشق» تولید سال 2012 است اما امسال در آمریکای شمالی اکران شد.
تازهترین فیلم فرهادی نیز یکی از نامزدهای جایزه گلدن گلوب بهترین فیلم خارجیزبان است و به نمایندگی از ایران در بخش فیلم خارجیزبان جوایز اسکار رقابت میکند. «گذشته» اولین بار در دنیا ماه می پیش در بخش مسابقه اصلی جشنواره کن روی پرده رفت و برنده جایزه بهترین بازیگر زن برای برهنیس بژو شد.
بسیاری از فیلمهای منتخب در فهرست 10 فیلم برتر سال به انتخاب منتقدان هم حضور دارند و تعدادی از آنها مورد توجه تعداد کمتری از منتقدان قرار گرفتهاند.
↧
December 22, 2013, 7:12 am
در حضور چهرههای سینمایی از کتاب حجتالله ایوبی در نشر ثالث رونمایی شد؛ 1970 روز یک رایزن فرهنگی
گروه فرهنگ- «آنچه باعث شد دست به قلم ببرم و این کتاب را بنویسم و در بین اهالی قلم منتشر کنم، شجاعتی بود که ناشی از جهل مرکب است!»
این را حجتالله ایوبی در پایان سخنانش در مراسم رونمایی از کتاب خودش میگوید. کتاب «1970 روز در شماره شش ژانبارت» که افرادی همچون رخشان بنیاعتماد، رضا میرکریمی، پرویز پرستویی، کامبیز درمبخش، یونس شکرخواه، فرشته طائرپور، سیفالله صمدیان، جهانگیر کوثری، مینو فرشچی، حسامالدین آشنا، علی مرادخانی و... را در یک عصر سرد پاییزی در کتابفروشی نشر ثالث دور هم جمع کرد، مجموعهای است از خاطرات رییس سازمان سینمایی در مدتی که به عنوان رایزن فرهنگی در فرانسه اقامت داشته است. در 1970 روزی که ابتدای برنامه در کلیپی کوتاه به نمایش درآمد بخشی از کارهای فرهنگی دوره تصدیگری ایوبی به تصویر کشیده شده بود. بعد از نمایش فیلم، حجتالله ایوبی درباره کتابش چنین گفت: «باعث شرمندگی بنده است که در روز تعطیل در ترافیک و هوای سرد وقت گذاشتهاید و به اینجا آمدید و باعث خوشحالی من است که امروز کسانی را در جمع میبینم که در مدتی که رایزن فرهنگی بودم برای من خاطرهها آفریدهاند. فیلمی که پخش شد، من را به حال و هوای آن روزها برد. در روزهایی که گرم کار بودم و تلاش میکردم تا گوشهای از هنر ایرانی را به مردم سرزمینی که هنر را میفهمند، معرفی کنم و یادداشت مینوشتم، هرگز فکر نمیکردم اینها قابل چاپ باشد.» وی در ادامه با تاکید بر این مساله که در طول نوشتههایش سعی داشته است تا از برجسته بودن نقش نویسنده بکاهد و هنر ایران را برجسته کند، از انگیزههایش برای چاپ این اثر گفت: «این کتاب را چاپ کردم تا شاید نشان دهد که جهان تا چه میزان آماده و پذیرای فرهنگ ایرانی است. هر کجا که صحبت از فرهنگ ایران و حافظ و مولانا بود، درها به روی ما باز میشد. اگر تلاش کنیم و بجنگیم، مکانهای زیادی هستند که مردمش عطش فرهنگ ایران را دارند. روزی یکی از رایزنهای فرهنگی یکی از کشورها از من پرسید شما چه میکنید که دایما همه جا هفته ایران است؟ گفتم من به دیدار شهردارها میروم و وقتی از من میپرسند چقدر فضا میخواهی میگویم از یکصد متر تا یکصد هزار متر! چون میدانستم با یک تماس با سیفالله صمدیان، آن فضا پر میشود از گنجینه هنر و فرهنگ ایرانی. کریستین آلبانه، رییس کاخ ورسای به شوخی به من میگفت شما ساحرید! من را سحر میکنید و باعث میشوید تا کاخ را در اختیارتان بگذارم. اما این سحر ما نبود، سحر حافظ و مولانا و هنر و فرهنگ ایرانی بود.» او سپس به بیان چند خاطره از سختیهای یک رایزن فرهنگی پرداخت که در کتابش نیز به آنها اشاره شده است.
طائرپور: هربار محبوبتر میشوید
بعد از آن نوبت فرشته طائرپور بود که به عنوان یکی از اولین کسانی که خواندن این کتاب را توصیه کرده، صحبت کند: «زمانی که گروه موسیقی از دختران جوان را به فرانسه و ایتالیا میبردم، اگر میدانستم کارگزار ما در فرانسه چنین شخصیتی است، حرفهای بیشتری برای گفتن داشتم. کسی که هر روز مینویسد، میداند که کار مهم و باارزشی را انجام میدهد که در بستر تاریخ ماندگار خواهد شد. آن اوایل که آقای ایوبی به عنوان رییس سازمان سینمایی معرفی شد، خیلیها او را نمیشناختند ولی کسانی که با ایشان آشنایی داشتند میدانستند که چه اتفاقی دارد میافتد. آقای ایوبی! شما هر بار که صحبت میکنید در بین سینماییها محبوبتر میشوید چون حرفهایی که در دل ماست را با شجاعت بیشتر و منسجمتر میگویید امیدوارم در سینما همانطور که حالمان بهتر است، کارمان هم بهتر شود.»
شکرخواه: دید حجت به فرهنگ ویلیامزی است
یونس شکرخواه نیز با اشاره به بخشهایی از کتاب، چنین گفت: «نثر این کتاب بسیار روان است که به نظرم حجت این را مرهون سابقه ژورنالیستی خود است. جابهجا پسزمینهگذاری دارد و به موقع فلش بک میدهد. او در این کتاب نقش رفتار ارتباطگرایانه را در رایزنیهای فرهنگی به نمایش میگذارد آنجا که میگوید: «از رییس دفتر ایزنی خواستم تا آنجا که میتواند برایم ملاقات جور کند.» دو نوع دید نسبت به فرهنگ وجود دارد؛ دید آرنولدی که فرهنگ را امری هایکالچر میدانند و دید ویلیامزی که فرهنگ را متعلق به عامه مردم میپندارند. دید حجت به فرهنگ ویلیامزی است که همین باعث میشود بتواند این کارها را در حوزه فرهنگ انجام دهد.»
میرکریمی: لحن اثر فروتنانه است
رضا میرکریمی نیز درباره ملاقاتش با حجتالله ایوبی چنین میگوید: «آشنایی من و آقای ایوبی به 12، 13 سال پیش بازمیگردد. زمانی که برای نمایش فیلم «کودک و سرباز» سفرهایی میکردم. برای اولین بار یک رایزن فرهنگی از من خواست که با او ملاقات داشته باشم و برای سفر من برنامهریزی کرد تا بتوانم تمام مکانهای فرهنگی فرانسه را ببینم. سفر بسیار پرباری بود.
اعتبار و آبروی آقای ایوبی در فرانسه بسیار بیشتر از بعضی سیاستمدارها بود تا آنجا که گاهی دست به دامن او میشدند. من دیدم که آقای ایوبی در این کتاب تمام منها را برداشته و جایش ایران گذاشته است که این نشان از عرق و علاقه و تعهدش نسبت به ایران و فرهنگ ایرانی است.
که البته این کار، لحن فروتنانهای به اثر داده است. خوشحالم که امروز رییس سازمان سینمایی آقای ایوبی است و در چند وقت اخیر از میدان مین عبور کرده است. به نظرم این کتاب الگوی مناسبی برای کسانی است که میخواهند کار فرهنگی کنند. اینکه با بودجه اندک کارهای بزرگی میشود انجام داد.»
بنیاعتماد: در کنار رایزن فرهنگی کشورم قد کشیدم
بنیاعتماد هم درخصوص خاطراتش از دیدار با ایوبی بیان کرد: «تجربه ملاقات با چندین رایزن فرهنگی به من گفته بود که آنها به خاطر عدم شناخت فرهنگی همیشه در نقش کشیک و بازرس هستند و هر جا که باشند باید جواب پس بدهیم و من خاطرات تلخی از مجاب کردن آنها داشتم و آرزو میکردم که هیچوقت حضور نداشته باشند. وقتی برای نمایش فیلمم به سفر رفته بودم از حضور رایزن فرهنگی به شدت عصبی شدم. چون نمیخواستم نماینده پروپاگاندای سیاسی آن تفکر باشم. اما در چند روزی که مهمان آقای خرازی و ایوبی بودم و در مهمانی ساده و بیتکلفشان حضور داشتم که علاوه بر من چندین شخصیت فرهنگی کشور که سالها در فرانسه زندگی میکردند هم بودند، برای اولین بار به عنوان یک فیلمساز در کنار رایزن فرهنگی کشورم قد کشیدم. نگاه آشنا به فرهنگ و دید غیرسیاسی آقای ایوبی به فرهنگ باعث خوشحالی من شد. خوشحالم یکی از اصحاب بسیار اثرگذار در این شرایط سخت هستید و شهامت چاپ خاطرات خود را داشتهاید. این میتواند برای کسانی که بزرگترین افتخارشان برگرداندن بودجه به خزانه دولت است، سرمشق و الگوی خوبی باشد.
در پایان جلسه، حسامالدین آشنا، مشاور فرهنگی رییسجمهور نیز به سه وجه رایزنانه، سیاستمدارانه و روشنفکرانه این اثر اشاره کرد و گفت: «رایزن فرهنگی باید نسبت به فرهنگ مبدا و مقصد آشنایی داشته باشد و علاوه بر این باید عاشق فرهنگ مبدا باشد و به فرهنگ مقصد احترام بگذارد تا بتواند پیوندزننده دو فرهنگ باشد. کاری که آقای ایوبی انجام داد.»
علی مرادخانی، معاون فرهنگی وزارت ارشاد و سیفالله صمدیان نیز آخرین نفراتی بودند که صحبتهایی را درباره این کتاب و شخصیت حجتالله ایوبی بیان کردند و مراسم رونمایی را به پایان رساندند.
هنرمندان سینما مهمان یلدای شهرکتاب
گروه فرهنگ- فروشگاه مرکزی شهرکتاب در برنامهای که برای شب یلدای امسال تدارک دیده، میزبان چهار هنرمند سینماست؛ ناصر طهماسب، محمدهادی کریمی، خاطره اسدی و هنگامه قاضیانی حضور خواهند داشت.
این نشست ساعت ۱۷ امروز در فروشگاه مرکزی شهرکتاب واقع در خیابان دکتر شریعتی، بالاتر از تقاطع مطهری، نبش کوچه کلاته برگزار میشود.
ناصر طهماسب (متولد ۱۳۱۸) در فیلمهای سینمایی و مجموعههای تلویزیونی زیادی به عنوان دوبلور و سرپرست گویندگان فعالیت داشته است. صدای طهماسب یادآور بازیگران بزرگی مانند هارولد لوید، هنری فوندا، آنتونی پرکینز، جک نیکلسون و دیوید جانسن است. از بهیادماندنیترین نقشهایی که او گویندگی کرده میتوان به نقش فرمانده کسلر در سریال «ارتش سری» و ابوالفتح با بازی علی نصیریان در سریال «هزاردستان» اشاره کرد. طهماسب در سریال «مرگ تدریجی یک رویا» و فیلم سینمایی «من مادر هستم» نیز بازی کرده است.محمدهادی کریمی (متولد ۱۳۵۱) کارگردان و فیلمنامهنویس، فعالیت هنری را از سال ۱۳۷۶ با نگارش فیلم «ساغر» به کارگردانی سیروس الوند آغاز کرد. وی که سابقه مدیرمسوولی نشریاتی چون «تصویر روز» و «سینما جهان» را دارد، فیلمهای «بشارت به شهروند هزاره سوم»، «برف روی شیروانی داغ»، «غیر منتظره» و «امشب شب مهتابه» را کارگردانی کرده و فیلمنامه سریال «شکرانه» و فیلمهای «رخساره»، «مارال»، «دختران انتظار» و... را نوشته است. او برنده جایزه اول بهترین نقد هنری از دومین جشنواره مطبوعات، برنده جایزه بهترین فیلمنامه برای فیلم «مارال» از ششمین جشنواره فیلم کرالا، برنده جایزه سووران چاکرام برای فیلم «مارال» از هند، کاندیدای دریافت سه سیمرغ بلورین برای فیلم «برف روی شیروانی داغ» در جشنواره فیلم فجر و همچنین جایزه بهترین فیلمنامه برای فیلم «آدمکش» از دومین دوره جشنواره بینالمللی فیلمهای ایرانی تورنتو بوده است.
خاطره اسدی (متولد ۱۳۶۲) برای اولینبار در فیلم «دیشب باباتو دیدم آیدا» جلوی دوربین رسول صدرعاملی قرار گرفت. او سپس در این فیلمها ایفای نقش کرد: تقاطع، ستایش، هفت دقیقه تا پاییز، شبانهروز، دلواپسی، برف روی شیروانی داغ، آخرین سرقت، ۵۷۸ روز انتظار، بشارت به یک شهروند هزاره سوم، سر به مهر.هنگامه قاضیانی (متولد ۱۳۴۹) در سالهای ۱۳۸۶ و ۱۳۹۰ برنده سیمرغ بلورین جشنواره فیلم فجر شد. او دارای کارشناسی ارشد فلسفه غرب از دانشگاه سانفرانسیسکو است و از فیلمهایی که در آنها ایفای نقش کرده میتوان این آثار را نام برد: من مادر هستم، روزهای زندگی، میگرن، آینههای روبهرو، سعادتآباد، سایه روشن، روایتهای ناتمام، نیلوفر، بیداری رویاها، به همین سادگی، بشارت به یک شهروند هزاره سوم و اقلیما.
پرفروشترین رمانها در پیشخوان شهر کتاب پایان پاییز کلمات
در آخرین روز پاییز نگاهی میاندازیم به فهرست پرفروشترین رمانهایی که در هفتههای اخیر موردتوجه مخاطبان کتاب بودهاند.
1- رمان مثل پر که چند روزی از آمدنش به بازار کتاب میگذرد، درباره دختری به نام سودابه و آخرین فرزند از خانوادهای سنتی است. او که سالهاست به تنهایی از پدر و مادر پیرش مراقبت میکند، در یکی از مهمانیهای دانشگاه با پسری آشنا میشود که اعتقادی به ازدواج ندارد. در قسمتی از رمان «مثل پَر» آمده است: «نگاه سودابه به روی همان جمله ماند... خیره به تک تک کلمههایش... قطرات عرق روی سر و صورتش نشستند... بدنش گر گرفت.... چشمهایش پر شدند... خالی شدند... خطی خیس روی گونهاش راه باز کرد... آخر خط قطره شد و روی کاغذ افتاد... روی جمله آیدا شدم... آیدا لغزنده شد...»
2- نخستین اثر داستانی احمدرضا احمدی با نام «آپارتمان، دریا» که نگارش آن در فروردینماه سالجاری به پایان رسیده بود، از سوی انتشارات کتاب نیکا به کتابفروشیها رسید. احمدرضا احمدی این نخستین رمانش را در 208 صفحه به منوچهر معتبر، نقاش و دوستش تقدیم کرده است. هنگامی که خواندن کتاب را آغاز میکنید با متن کوتاهی از «رنه شار» روبهرو میشوید و بعد مردی که خودش را فراری از همسایگان با یک چشم کور و یک بار سکته کرده معرفی میکند، راوی داستان میشود؛ مردی که فردا برای تشییع جنازه برادر خودکشی کردهاش میرود. در بخشی از این کتاب آمده است: «من در برف سوار سورتمهای بودم با پالتوی گرانبهایی از پوست. دو طرفم سورتمههایی نگهبان بودند، برای حفاظت از من. برف مدام میبارید. زمین و زمان سفیدِ سفید بود. از توی سورتمه به بارش مدام برف خیره بودم و به پیروزیهای عمرم فکر میکردم.»
در قسمتی دیگر از این رمان میخوانیم: «از صبح کنار پنجره نشستهام به امید اینکه عبور نوازندگان سازهای زهی را در خیابان ببینم. از چایم کمی میخورم و سپس به کنار پنجره میرفتم، خیابان را نگاه میکردم، از نوازندگان خبری نبود.»
3- کتاب «مادربزرگت رو از اینجا ببر!» نوشته دیوید سداریس با ترجمه پیمان خاکسار به تازگی از سوی انتشارات زاوش تجدید چاپ شدهاست. کتاب حاوی 11 داستان کوتاه از نویسنده طنزنویس آمریکایی است. پیمان خاکسار پیشتر از سداریس کتاب «بالاخره یه روزی قشنگ حرف میزنم» را ترجمه و منتشر کرده بود که با استقبال مخاطبان و منتقدان نیز مواجه شد. او در این داستانها زندگی و تجربیات شخصیاش را نوشته و کتاب حاضر در میان آثار او از فروش فوقالعادهای در آمریکا برخوردار بوده و یکی از بهترین هدیههای کریسمس پیشنهادی روزنامه «لسآنجلس تایمز» هم بوده است.
«طاعون تیک»، «گوشت کنسروی»، «مادربزرگت رو از اینجا ببر!»، «غول یکچشم»، «یک کارآگاه واقعی»، «دیکس هیل»، «حشره درام»، «دینا»، «سیاره میمونها»، «چهارضلعی ناقص» و «شب مردگان زنده» عناوین داستانهای این کتاب است.
4- مجموعه داستان «خوشبختی در راه است» نوشته آلیس مانرو، نویسنده برنده جایزه نوبل ادبیات با ترجمه مهری شرفی در بخش ادبیات جهان ققنوس منتشر شده است. داستانهای این کتاب برشهایی از زندگی مردم و به صورت واقعگرایانه نوشته شده است؛ «گسترهها»، «گودالهای عمیق»، «رادیکالهای آزاد»، «صورت»، «بعضی زنان»، «بازی کودکانه»، «چوب» و «خوشبختی در راه است» عناوین داستانهای این کتاب خواندنی است:
«هجدهم مارس سال 1766 قرار بود روز سپاسگزاری و خداحافظی دو نفر از مشهورترین فیلسوفان اروپا باشد. ژان ژاک روسو و همراهش از لندن عازم ملکی در اعماق شمال انگلستان بودند. دیوید هیوم ترتیب این پناهگاه را داده بود، همان طور که از دو ماه پیش اولین باری که به کمک روسو شتافته و او را از فرانسه به انگلستان همراهی کرده بود، حالا هم ترتیب اکثر امور را داده بود. با اینکه هیوم پیش از آن هرگز متفکر و رماننویس سوییسی را ندیده بود، از گرفتاری او بسیار متاثر بود. نوشتههای ژان ژاک روسو را سوزانده بودند و زندگیاش هم در کشور متبوعش فرانسه و هم در زادگاهش ژنو تهدید شده بود. از طرف دیگر، هیوم آموخته بود که با جفادیدگان همدردی کند. به همین دلیل هنگامی که از مشکل روسو آگاه شده بود همه اعتبار و توان خود را برای رفع آن به کار گرفته بود...»
سایت رسمی صادق هدایت راهاندازی شد
ایلنا- سایت جدیدی با آدرس sadegh-khan-hedayat.com توسط بنیاد صادق هدایت طراحی شد و روی خط اینترنت قرار گرفت.
به گزارش ایلنا، جهانگیر هدایت، رییس بنیاد صادق هدایت ضمن اعلام این خبر افزود: این سایت سرفصلهایی چون زندگینامه، سالشمار آثار، داستانها و آثار دیگر صادق هدایت، آثاری درباره هدایت، جایزه ادبی هدایت، آلبوم عکسها، آلبوم نقاشیها، آلبوم کارت پستالها و مقابله با تحریف میشود.
هدایت درمورد طراحی این سایت اظهار داشت: این سایت با طراحی جدید ولی ساده و بیپیرایهای ساخته شده و علاقهمندان میتوانند اطلاعات موردنظر خود را از این سایت کسب کنند.
وی افزود: نکته آنکه طراح سایت آقای مهران حسیننیا است که کار طراحی خود را به طور افتخاری به انجام رسانده و این درخور تشکر و امتنان بسیار است. امید است کاربران از سایت جدید بهره بیشتری ببرند و بنیاد صادق هدایت از هرگونه نظری در این مورد استقبال میکند.
مرور آثار کیارستمی در جشنواره کلمبیا
ایسنا- مجموعه آثار عباس کیارستمی، کارگردان ایرانی برنده نخل طلا در پنجاهوچهارمین جشنواره فیلم «کارتاگینا» در کلمبیا نمایش خواهند یافت. جشنواره فیلم «کارتاگینا» که از 13 تا 19 مارس 2014 برگزار خواهد شد، علاوهبر نمایش مجموعه آثار عباس کیارستمی، میزبان کلاس کارگردانی این فیلمساز ایرانی نیز خواهد بود.
فیلمهای «طعم گیلاس»، «باد ما را خواهد برد»، «شیرین»، «10»، «کپی برابر اصل»، «کلوزآپ»، «خانه دوست کجاست؟»، «زندگی ادامه دارد» و «روی درختان زیتون» فیلمهای کیارستمی هستند که در بخش مرور آثار پنجاهوچهارمین دوره جشنواره فیلم «کارتاگینا» به نمایش گذاشته میشوند. به گزارش اسکرین دیلی، تاکنون هیچیک از فیلمهای ساخته کیارستمی در کلمبیا اکران نشدهاند و بخش مرور آثار جشنواره فیلم «کارتاگینا» فرصت خوبی برای مخاطبان کلمبیایی است تا با سینمای کیارستمی بیشتر آشنا شوند.
همچنین کیارستمی قرار است از تاریخ 27 ژانویه تا هفتم فوریه 2014 علاوهبر برگزاری کارگاه آموزشی برای دانشجویان دانشگاه «سیراکیوز» در آمریکا، در چند مراسم نمایش فیلمهایش در دانشگاه همراه با سخنرانی حضور داشته باشد. کیارستمی که در سال 1997 با فیلم «طعم گیلاس» موفق به کسب جایزه نخل طلای کن شد، در سال 2010 با فیلم «کپی برابر اصل» در جشنواره کن حضور یافت که جایزه بهترین بازیگر زن را برای «ژولیت پینوش» به همراه آورد.
«خسته نباشید» از شب گذشته به آزادی رسید
مهر- اکران عمومی فیلم «خسته نباشید» ساخته محسن قرائی و افشین هاشمی از 28 آذرماه در سینما آزادی آغاز شد.
علیرضا سعیدیپور، مدیر سینما آزادی در اینباره گفت: کپی 35 این فیلم تا روز پنجشنبه آماده نمایش نبود و یکی از دلایل تاخیر در اکران عمومی «خسته نباشید» به همین موضوع برمیگردد اما چهارشنبهشب نسخهای از فیلم را برای ما آوردند و اکران آن از 28 آذرماه با دو تکسانس آغاز شد.
وی با اشاره به اینکه سینما آزادی سینمای سرگروه اکران «خسته نباشید» است، افزود: پنجشنبه شب این فیلم در دو سانس 21:30 و یک سانس فوقالعاده روی پرده رفت اما از 29 آذرماه اکران کامل فیلم در یک سالن آغاز خواهد شد.
چند روز گذشته مدیر پخش حوزه هنری در گفتوگویی عنوان کرده بود که علت اکران نشدن «خسته نباشید» به فروش خوب «تنهای تنهای تنها» مربوط میشد که هنوز هم ادامه دارد.
اکران این فیلم که اولین کار بلند سینمایی قرائی و هاشمی است قرار بود از هفته گذشته آغاز شود که این امر با یک هفته تاخیر محقق شد. «خسته نباشید» به تهیهکنندگی رضا میرکریمی در سیویکمین جشنواره فیلم فجر روی پرده رفت. در خلاصه این فیلم آمده است: رومن و ماریا زوجی جهانگرد که درگیر اختلافاتی با یکدیگرند، در میانه سفر خود در ایران با موسسه جهانگردی طرف قراردادشان به مشکل برمیخورند. مرتضی، مستخدمِ اخراجی هتلی که زوج جهانگرد در آن سکونت دارند به کمک پسرعمویش حسین برای آنها نقشهای میکشند....
جلال فاطمی، غوغا بیات، حسام نورایی، فرزاد باقری، رویا افشار و... بازیگران «خسته نباشید» هستند.
«مردن به وقت شهریور» هم به فجر رفت
مهر- نسخه کامل فیلم سینمایی «مردن به وقت شهریور» ساخته هاتف علیمردانی برای حضور در جشنواره فجر ارایه شد. نسخه کامل فیلم «مردن به وقت شهریور» 20 آذرماه برای بازبینی هیات انتخاب به دفتر جشنواره فجر ارایه شده است. موسیقی این فیلم توسط افشین عزیزی ساخته شده و علی علویان هم کار صداگذاری را انجام داده است.
حمید فرخنژاد، هانیه توسلی، نازنین بیاتی، نوید لایقیمقدم، صبا گرگینپور، ترلان پروانه، پروین ملکی و حسام محمودی بازیگران اصلی و هاتف علیمردانی تهیهکننده فیلم «مردن به وقت شهریور» هستند. این فیلم داستان سیناست که فقط چند ماه فرصت دارد تا در کنکور قبول شود...
همچنین از دیگر عوامل این فیلم سینمایی میتوان به مهدی جعفری مدیر فیلمبرداری، سودابه خسروی طراح گریم، فروزان جلیلیفر مدیر هنری صحنه و لباس، علی افشینراد دستیار کارگردان و برنامهریز، امیر ادیبپرور تدوین، افشین عزیزی آهنگساز، میثم یاردیلو صدابردار، شاهین حدادیان مدیر تولید و ناصر هادیانفر جانشین تولید اشاره کرد.
سال گذشته هم علیمردانی با فیلم «به خاطر پونه» در بخش خارج از مسابقه حضور داشت اما با استقبال روبهرو شد.
«دریا» با نیم میلیون کتاب راهاندازی شد
ایبنا- به همت جمعی از پژوهشگران این مرکز «کتابخانه دیجیتالی دریا» با هدف دسترسی آسان محققان به تازهترین منابع علمی راهاندازی شد. این کتابخانه دیجیتال، شامل نیم میلیون کتاب و پایاننامه لاتین، در حوزههای فنی و مهندسی است.
کاربران این کتابخانه میتوانند براساس موضوع، نام مولف، ناشر و سال نشر، محتوای موردنظر خود را بهصورت رایگان و در قالبهای PDF، INF، CHM، DJVU دریافت کنند. اعضای انجمنهای علمی کشور نیز میتوانند از همه امکانات این کتابخانه دیجیتال بهصورت رایگان استفاده کنند.
سازمانها و نهادهای مختلف کشور نیز با ارسال IPهای خود به مرکز رشد دریا میتوانند تا دو هفته بهصورت رایگان از امکانات این کتابخانه دیجیتال بهرهمند شوند.
↧
December 22, 2013, 7:12 am
اعلام نامزدهای اسکار فیلم خارجی: «گذشته» از رقابت بازماند
گروه فرهنگ- آکادمی علوم و هنرهای سینمایی فهرست کوتاه بخش فیلم خارجیزبان هشتاد و ششمین دوره جوایز اسکار را اعلام کرد. در این فهرست «گذشته» ساخته اصغر فرهادی، کارگردان «جدایی نادر از سیمین» که دو سال پیش برنده اسکار فیلم خارجیزبان شد، جای نگرفت. این درحالی است که از فیلم جدید فرهادی به عنوان یکی از رقبای جدی این بخش یاد میشد. البته لازم به یادآوری است که سال گذشته سازمان سینمایی دولت احمدینژاد شرکت در اسکار را به خاطر ساخته شدن یک فیلم ویدیویی موهن به پیامبر اسلام (ص)، تحریم کرده بود و ایران هیچ نمایندهای به این رویداد بزرگ سینمایی معرفی نکرد.
«شکار» توماس وینتربرگ، «زیبایی بزرگ» پائولو سورنتینو و «فروپاشی حلقه شکسته» فلیکس فان گرونینگن در میان 9 فیلم فهرست کوتاه بخش فیلم خارجیزبان جوایز اسکار 2014 هستند که اسامی آنها جمعه شب اعلام شد.
مستند «تصویر گمشده» از کامبوج، فیلم رزمی «استاد بزرگ» از هنگکنگ، «دو زندگی» از آلمان، «دفتر یادداشت» از مجارستان، «یک بخش از زندگی آهن جمعکن» از بوسنی و هرزگوین و «عمر» از فلسطین دیگر فیلمهای فهرست کوتاه هستند.
در این میان دنیس تانوویچ کارگردان «یک بخش از زندگی آهن جمعکن» کارگردان فیلم «سرزمین بیطرف»، درباره جنگ داخلی در بوسنی بود که سال 2002 برنده اسکار بهترین فیلم خارجیزبان شد.
«وجده» از عربستان سعودی، «گلوریا» از شیلی، «گابریل» از کانادا، «استالینگراد» از روسیه و «هلی» از مکزیک از دیگر فیلمهای مطرحی هستند که از راهیابی به فهرست کوتاه بازماندند.
با حذف دو فیلم «وجده» و «گذشته»، شرکت سونی پیکچرز کلاسیک به شکلی دور از انتظار از بخش فیلم خارجیزبان خارج ماند. فیلمهایی که این شرکت در آمریکای شمالی توزیع کرد اسکار فیلم خارجیزبان چهار دوره اخیر را از آن خود کردند.
در دو سال گذشته «عشق» و «جدایی نادر از سیمین» رقبای جدی این بخش بودند. امسال هیچ فیلمی پیشتاز نیست و در این شرایط شاید «شکار» از دانمارک و «زیبایی بزرگ» از ایتالیا تحسینشدهترین فیلم فهرست کوتاه باشند.
«شکار» داستان مردی است که به اشتباه به آزار و اذیت یک کودک متهم میشود. این فیلم سال گذشته در جشنواره کن جایزه بهترین بازیگر مرد (مس میگلسن) را دریافت کرد. «زیبایی بزرگ» که درباره نویسندهای سالخورده است، امسال در بخش مسابقه رسمی جشنواره کن نمایش داده شد.
امسال برای اولین بار 76 کشور نمایندگان خود را برای رقابت در بخش فیلم خارجیزبان به آکادمی معرفی کردند.
داوطلبانی از تمام شاخههای آکادمی - که «کمیته عمومی» بخش فیلم خارجیزبان را تشکیل میدهند - در دو ماه گذشته فیلمهای واجد شرایط را دیدند و بر مبنای امتیاز 6 تا 10 نمره دادند.
شش فیلم که بالاترین متوسط امتیاز را توسط «کمیته عمومی» کسب کردند، دو سوم فهرست کوتاه را شکل دادند. سپس پنجشنبه شب «کمیته اجرایی» بخش فیلم خارجیزبان - که 20 عضو دارد - تشکیل جلسه داد و پس از اطلاع از شش فیلم انتخابشده، سه فیلم دیگر را انتخاب کرد.
دو کمیته ویژه یکی در نیویورک و دیگری در لسآنجلس ماه ژانویه فیلمهای فهرست کوتاه را در سه روز میبیند و بعد درباره پنج نامزد نهایی تصمیم میگیرد که اسامی آنها پنجشنبه 16 ژانویه (26 دیماه) همراه نامزدان دیگر بخشها اعلام خواهد شد.
این فهرست انتقادها و واکنشهایی را در پی داشت. نشریه سینماییهالیوود ریپورتر از کنار گذاشتن فیلم «گذشته» از جمع 9 نامزد اولیه اسکار بهترین فیلم خارجی انتقاد کرد.
نشریههالیوود ریپورتر در گزارشی در اینباره نوشت: «اعضای آکادمی اسکار پس از انتخاب شش فیلم از میان 76 فیلم واجد شرایط برای حضور در بخش بهترین فیلم خارجی این شش فیلم را به اعضای کمیته اجرایی بخش بهترین فیلم خارجی معرفی میکنند که متشکل از مارک جانسون (تهیهکننده فیلم «مرد بارانی»)، یان یرکسا، جان بیلی، مایکل مان، کارگردان سرشناس آمریکایی و مارگری سیمکین است و این کمیته نیز با بررسی مجدد فیلمها سه فیلم دیگر که از نظر آنها لایق حضور در بخش بهترین فیلم خارجی هستند را به این فهرست اضافه میکنند.
نکته جالب توجه اینکه فیلم تحسینشده «گذشته» که در جشنواره کن جایزه بهترین فیلم معنوی و بهترین بازیگر زن را به دست آورد در میان سه فیلم اضافه شده از سوی کمیته اجرایی بخش بهترین فیلم خارجی قرار نگرفته است؛ موضوعی که برای فیلمهای دیگری چون «گلوریا»، «وجده»، «مترومانیلا»، «بازگشت به 1942» و «راکت» نیز صادق است.
مایکل بارکر، رییس کمپانی سونی پیکچرز کلاسیک در اینباره گفت: بسیاری از جمله خودم فیلم «گذشته» را اصلیترین گزینه برای انتخاب در میان فهرست 9 فیلم بهترین فیلم خارجی محسوب میکردند اما این بخش از آکادمی همواره و بهویژه در سالهای اخیر با شگفتیهایی همراه بوده که برخی از آنها مطابق با میل و برخی نیز برخلاف میل ما بوده است.
جاناتان سرینگ، رییس کمپانی توزیع فیلم «ساندس سلکت» و «IFC فیلم» که توزیع فیلمهایی چون «آبی گرمترین رنگ است»، «شبیه پدر، شبیه پسر» و
«دو زندگی» نیز درباره فهرست کوتاه بهترین فیلم خارجی ابراز سردرگمی کرد و گفت: نمیتوانم بگویم همه فیلمها را دیدهام اما فکر میکنم جوایز گلدن گلوب در بخش فیلمهای خارجی با حضور «گذشته»، «زیبایی بزرگ»، «آبی گرمترین رنگ است»، «شکار» و انیمیشن «باد میوزد» فهرست قدرتمندتری را تشکیل دادهاند که به خوبی بازنمای بهترین فیلمهای بینالمللی هستند.»
هشتاد و ششمین دوره جوایز آکادمی اسکار یکشنبه دوم مارس (بامداد دوشنبه 12 اسفندماه به وقت ایران) در دالبی تیهتر در هالیوود اندهایلند در لسآنجلس برگزار میشود.
فهرست کوتاه نامزدهای بخش فیلم خارجیزبان به شرح زیر است:
«فروپاشی حلقه شکسته»
The Broken Circle Breakdown، فلیکس فان گرونینگن، بلژیک
«یک بخش از زندگی آهن جمعکن»
(An Episode in the Life of an Iron Picker)، دنیس تانوویچ، بوسنی و هرزگوین
«تصویر گمشده» (The Missing Picture)، ریتی پان، کامبوج
«شکار» (The Hunt)، توماس وینتربرگ، دانمارک
«دو زندگی» (Two Lives)، گئورگ ماس، آلمان
«استاد بزرگ» (Grandmaster)، وونگ کار وای، هنگکنگ
«دفتر یادداشت» (The Notebook)، یانوش ساس، مجارستان
«زیبایی بزرگ» (The Great Beauty)، پائولو سورنتینو، ایتالیا
«عمر» (Omar)، هانی ابو اسد، فلسطین
امضای تفاهمنامه برای افتتاح مرکز زبان و فرهنگ ایران در انستیتو ماکسیم گورکی
مهر- همزمان با هشتادمین سال تاسیس انستیتو ادبیات ماکسیم گورکی مسکو، تفاهمنامه همکاریهای این انستیتو با رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در فدراسیون روسیه امضا شد.
در این تفاهمنامه که در محل این انستیتو به امضای پروفسور تاراسوف، رییس انستیتو ادبیات ماکسیم گورکی و سیدحسین طباطبایی، سرپرست رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در روسیه رسیده است، مواردی از قبیل سازماندهی و برگزاری مراسم و برنامههای فرهنگیـ علمی با شرکت رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران و دانشجویان و پژوهشگران دوره دکترا و نیز اساتید انستیتو ادبیات سازماندهی تبادل بینالمللی هیاتهای نویسندگان جوان با هدف برقراری و توسعه ارتباطات هنری و نیز آشنایی با تاریخ، سنت و فرهنگ روسیه و ایران، نشر مشترک مجموعه آثار هنری، علمی و مقالهنویسی و فراهم کردن مقدمات برای افتتاح مرکز زبان و فرهنگ ایران در انستیتو ادبیات ماکسیم گورکی گنجانده شده است.
تاراسوف پس از امضای این تفاهمنامه با مهم و ارزشمند دانستن همکاریهای انستیتو ماکسیم گورکی با رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در روسیه، ادبیات کلاسیک و معاصر ایران را یکی از سرچشمههای آشنایی با معارف و فرهنگ غنی مشرقزمین خواند و اظهار امیدواری کرد که با گسترش همکاریهای دوجانبه رایزنی و انستیتو شاهد تلالو بیش از پیش ادبیات ایران در روسیه باشیم.
سیدحسین طباطبایی نیز با ثمربخش خواندن همکاریهای انستیتو گورکی با نهادهای علمی، ادبی و فرهنگی کشورمان امضای این تفاهمنامه را نقطهعطفی در گسترش تعاملات ادبی ایران و روسیه دانست.
انستیتو ادبیات ماکسیم گورکی که هشتادمین سال تاسیس خود را بهتازگی جشن گرفته، یکی از معتبرترین نهادهای پرورش نویسندگان، شاعران، روزنامهنگاران و منتقدان ادبی در روسیه بوده و شمار زیادی از شعرا و نویسندگان روسیه و شوروی سابق بهنحوی با آن مرتبط بودهاند.
سخنان هنرمندان در نشست خانه موسیقی
همایون شجریان: اگر تصویر «ساز» از تلویزیون پخش شود وضعیت موسیقی دگرگون میشود
ادامه از صفحه یک
در ابتدای جلسه حمیدرضا نوربخش ضمن خیر مقدم به هنرمندان جوان و اعضای تاثیرگذار خانه موسیقی و تشکر و قدردانی از میهمانان برای حضور در خانه موسیقی از حضار خواست تا هریک نقطه نظرات، خواستههای جامعه موسیقی و به طور کل مسایل و مشکلات را بیان کنند.
در این جلسه همایون شجریان، خواننده و مدیر شرکت «دلآواز» گلایههای خود را درباره رعایت نشدن قانون کپیرایت بیان کرد و گفت: در یک دوره زمانی همه ناشرین جمع شدند و با رییس پلیس وقت جلساتی گذاشتند و خواستند که در کنار مبارزه با فیلمهای مستهجن جلوی کپی موسیقی هم گرفته شود تا شرکتها ضرر نکنند اما نتیجهای حاصل نشد. بعدها خودمان وکیل گرفتیم که آن هم نتوانست کار را دنبال کند.
شجریان همچنین به پخش نشدن تصویر ساز در تلویزیون اشاره کرد و گفت: رسانه ملی که میتواند نقش بسیاری داشته باشد ساز را نشان نمیدهد اما اگر نشان بدهد، موسیقی در این سرزمین دگرگون میشود. در برنامه «دستان» هم که به موسیقی میپردازد یک گلدان جلوی نوازنده میگذارند.
وی در بخش دیگری از سخنانش گفت: موضوع بعد این است که ما نمیدانیم خانه موسیقی تا چه حدی قدم جلو میگذارد و برای رسیدن به مطالبات هنرمندان تا چقدر هزینه خواهد پرداخت.
تهمورس پورناظری، آهنگساز و نوازنده تار و تنبور هم با اشاره به همین موضوع گفت: متاسفانه ظاهرا شبکههای ماهوارهای آن طرف با صداوسیما یک هدف را دنبال میکنند به طوری که آنها انواع سازهای غربی را نشان داده و موسیقیهای از نوع سخیفش را پخش میکنند و در اینجا هم صداوسیما هیچ ساز ایرانی را نشان نمیدهد و نتیجهاش این است که نوجوان ایرانی ساز غربی را بهتر از سازهای ملی خودمان میشناسد.
باید با درایت و سیاست با خط قرمزهای موجود برخورد کرد
علی قمصری، آهنگساز جوان هم در بخشی از این جلسه درباره دیدگاه جوانان درباره عملکرد خانه موسیقی گفت که جوانان نمیدانند خانه موسیقی میتواند برای آنها چه کار کند و اکثرا به عنوان نهادی آن را میشناسند که قرار است آنها را فقط بیمه کند. مسایلی که الان وجود دارد این است که سرعت خانه موسیقی را کافی نمیدانند و جوانگرایی و ذهنیت خلاقانه در آن کم است و بهایی به نسل تازه نمیدهد.
قمصری در قسمت دیگری از سخنانش گفت: خط قرمزها همیشه وجود داشته ولی نوع برخورد با سیاست و درایت با اینها باید از طرف نهادی صورت بگیرد.
اتفاق مثبتی که میتواند صورت بگیرد این است که یک نهاد اداری و اجرایی در خانه موسیقی وجود داشته باشد که مطالبات اهالی موسیقی را در زمان درست و با درایت اعلام کنند.
در ادامه سهراب پورناظری، آهنگساز و نوازنده کمانچه گفت: دوست داریم نهادی در دل خانه موسیقی شکل بگیرد تا پیگیر مطالبات باشد. بیاییم جدا از همه سلیقهها دور یک میز بنشینیم و ببینیم ایراد در کجای کار است.
ما هیچوقت یک فستیوال مستقل نداشتیم در صورتی که خانه موسیقی باید یک فستیوال مستقل را اجرا کند که همه هم آن را قبول میکنند.
خانه موسیقی خوانندگان پاپ را جذب کند
سهراب پورناظری گفت: هنرمندان موسیقی پاپ ظرفیتهای بالایی دارند و باید اینها هم جذب شوند. درصد بالایی از طرفداران موسیقی کشور جذب موسیقی پاپ میشوند. به نظر من باید خانه موسیقی اینها را جذب کند و فعالتر شود. من تا به حال حمایتی از خانه موسیقی ندیدم. برخی نیاز به بیمه ندارند ولی به عنوان یک جوان دغدغههای خانه موسیقی همین است.تهمورس پورناظری افزود: نکته بعدی این است که ما باید فرم اتحادیه درست کنیم. ما هیچ اتحادیهای نداریم که منافع مادی ما را تضمین کند. الان وقتی کنسرت کنسل میشود بخشی از آن آبروی ماست و بخشی دیگر منافع مادی است.
این همه کارهای ما چرا در تلویزیون مجانی پخش میشود. این پخش تلویزیون یکی از دغدغههای جدی ماست که بدون هیچ اجازهای و مجانی روی هر تصویری که بخواهند آثار مارا پخش میکنند.
وی در ادامه سخنانش به ثبت سازهای ایرانی در یونسکو به نام کشورهای دیگر اشاره کرد و گفت: 200 سال دیگر که یونسکو به عنوان مرجع مطرح باشد ما هیچ چیزی نداریم.در ادامه هوشنگ کامکار، نماینده شورای عالی خانه موسیقی درباره این جلسه و مسایل مطرح شده در آن گفت: من اعتقاد دارم به جای اینکه حرف بزنیم باید کار کنیم و خوشحالم جوانان هم کار میکنند. کلا فکر میکنم خانه موسیقی مشکلاتی از جاهای مختلف دارد که برآورده کردن همه انتظارات مقدور نباشد.
در مورد کپیرایت پیچیدگیهای بسیاری وجود دارد
در ادامه حمیدرضا عاطفی، عضو هیاتمدیره کانون پژوهشگران گفت: در مورد مساله کپیرایت باید بگویم کانون ما پیشنویس طرحی را در این زمینه آماده کرده بود اما در ادامه با مشکلی مواجه شدیم. ما در خصوص هنرمندان صاحب اثر به یک جمعبندی رسیدیم و درنهایت هنرمندان را به سه دسته تقسیم کردیم؛ اول هنرمندانی که نمیخواهند آثارشان از صداوسیما پخش شود که تعدادشان بسیار محدود است، دوم هنرمندانی که نسبت به این موضوع بیتفاوت هستند و برایشان علیالسویه است و سوم هم هنرمندانی که اصرار دارند آثارشان از صداوسیما پخش شود و حاضرند برای این قضیه هم هزینه بپردازند لذا ما نمیتوانستیم به صورت کلی از صداوسیما بخواهیم آثار هنرمندان را بدون مجوز آنها پخش نکند.وی افزود: از سوی دیگر ارتباطات و سهم هریک از خوانندگان، آهنگسازان و نوازندگان در تولید یک اثر است و فرض کنید یک خواننده میگوید من نمیخواهم اثرم پخش بشود اما آهنگساز میگوید که پخش بشود و نقش تهیهکننده هم در این میان بسیار مهم است و البته در آثار مختلف متفاوت است و این بحث آنقدر پیچیده بود که گفتیم تا رسیدن به یک اجماع کلی رهایش کنیم.
پیگیر احیای ارکستر سمفونیک هستیم
نوربخش درباره تعطیلی ارکستر سمفونیک و موضعگیری خانه موسیقی در اینباره گفت: ما در این مورد بارها جلسه گذاشتیم و از زمانی که آقای مرادخانی آمدهاند هم پیگیر احیای آن هستند. اینطور نیست که اگر اعتراض میکردیم ارکستر سمفونیک برمیگشت. این راهکاری دارد که باید انجام شود و اولین مسالهشان مساله مالی است.وی در پایان جلسه ابراز امیدواری کرد که جلسات ادامه یابد و گفت: امیدواریم این راه را با هم برویم و سعی کنیم و به نتیجه برسیم به قول سعدی «به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل/ که گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم.»در پایان با موافقت همه اعضا قرار شد افراد این جلسه افزایش یافته و این جلسات به طور منظم و با تضمین لازم جهت اجرا و پیگیری از سوی هیاتمدیره و بخش اجرایی ادامه یابد.
بیوههای غمگین سالار جنگ ؛ دو اجرایی میشود
گروه فرهنگ- به دلیل استقبال فوقالعاده مخاطبان از نمایش «بیوههای غمگین سالار جنگ» این نمایش پنجم و ششم دیماه دو اجرایی خواهد شد.
«بیوههای غمگین سالار جنگ» به کارگردانی شهاب حسینپور که اجرای خود را از 17 آذرماه در تالار چهارسو مجموعه تئاتر شهر آغاز کرده است، به دلیل استقبال بینظیر مخاطبان خود در روزهای پنجشنبه و جمعه پنجم و ششم دیماه سالجاری در سانسهای 18:30 و 20:30 با دو اجرا روی صحنه میرود. گفتنی است تا به امروز 2200 نفر از این نمایش بازدید کردند و این نمایش در هفته اول اجرا به فروش قابل توجهی دست پیدا کرده است.شیرین یزدان بخش، فرهاد شریفی، زهرا صبوری، داود فتحعلی بیگی، جهانبخش سلطانی، فرهاد تجویدی، حسن سرچاهی، ناصر باباشاهی، افسانه بایگان، فرشته صدرعرفایی، شاهین باباپور، محمد عارف، شهرام کرمی، روحالله کمانی، مجید آقا کریمی و هاله مشتاقینیا از هنرمندانی بودند که تا به امروز این نمایش را به تماشا نشستند.
گلاب آدینه، نورا هاشمی، شیرین بینا، حمید رحیمی، حمیده مستعان و محمد صدیقیمهر در این نمایش به ایفای نقش پرداختند. نمایش بیوههای غمگین سالار جنگ از 17 آذرماه اجرای خود را در سالن چهارسو آغاز کرده است و هر روز از ساعت 19:30 روی صحنه خواهد رفت. امیر یاراحمدی نویسندگی این نمایش را برعهده دارد.
سومین حضور نعمتالله در فجر
مهر- سعید سعدی، تهیهکننده جدیدترین فیلم حمید نعمتالله گفت که هماکنون گروه در جزیره کیش مشغول گرفتن سکانسهایی از کار هستند و تا چند روز دیگر راهی بندر لنگه میشوند. همچنین تدوین نیز به طور همزمان توسط خشایار موحدیان انجام میشود.
وی با اشاره به اینکه گروه در تلاشند به زودی کار فیلمبرداری را به پایان رسانده و صداگذاری آغاز شود، افزود: ما روز شنبه 30 آذر ماه که آخرین مهلت ارایه فیلمها به دفتر جشنواره است، نسخهای از «آرایش غلیظ» را به دبیرخانه فجر ارایه میکنیم.
حامد بهداد، طناز طباطبایی، حبیب رضایی، علی عمرانی، هومن برق نورد و... بازیگرانی هستند که جلوی دوربین فیلم جدید حمید نعمتالله رفتهاند.پیش از این نعمتالله ساخت فیلمهای «بوتیک» و «بیپولی» را برعهده داشته است که این دو فیلم با استقبال مردم و منتقدان روبهرو شد. همچنین وی سال 90 مجموعه تلویزیونی «وضعیت سفید» را کارگردانی کرد که آن هم مورد پسند مخاطبان قرار گرفت.
پژمان جمشیدی در راه جشنواره تئاتر فجر
ایسنا- پژمان جمشیدی، فوتبالیستی که با اجرای نمایش «بادی که تو را خشک کرد، مرا برد» اولین حضور خود را روی صحنه تئاتر تجربه کرد، در راه جشنواره تئاتر فجر است.
علی نرگسنژاد نویسنده و کارگردان نمایش«بادی که تورا خشک کرد، مرا برد» درباره اجرای این نمایش در جشنواره تئاتر فجر گفت: ما متقاضی شرکت در بخش مرور سی و دومین جشنواره تئاتر فجر هستیم اما حضور ما در جشنواره به صلاحدید دبیرخانه جشنواره تئاتر فجر بستگی دارد.
این کارگردان تئاتر که شامگاه 29 آذر ماه آخرین اجرای این نمایش را در تالار «حافظ» به صحنه برد، از ادامه اجرای این نمایش در فرهنگسرای نیاوران خبر داد و گفت: نمایش ما از روز یکشنبه اول دیماه اجرایش را در فرهنگسرای نیاوران ادامه میدهد.این کارگردان تئاتر استقبال تماشاگران را از نمایش«بادی که ترا خشک کرد، مرا برد» بسیار خوب توصیف کرد و گفت: همین استقبال خوب بعضیها را ناراحت کرده است!نرگسنژاد متن نمایش «بادی که تو را خشک کرد، مرا برد» را براساس یکی از داستانهای بهاره رهنما نوشته است و این نمایش را با بازی رهنما و پژمان جمشیدی به صحنه میبرد.نمایش«بادی که ...» از اول تا 15 دیماه هر شب راس ساعت 19 در فرهنگسرای نیاوران اجرا خواهد شد.
تجدیدنظر در زمان پخش سریال تبریزی
ایسنا- شبکه سه سیما پخش سریال کمال تبریزی را به عقب انداخت؛ مجموعه تلویزیونی «سرزمین کهن» قرار بود از شنبه روی آنتن برود. این شبکه در تصمیمگیری جدید خود قصد دارد مجموعه تلویزیونی «سرزمین کهن» را از پنجم دیماه هر هفته پنجشنبهها ساعت 22:20 روی آنتن ببرد و تکرار این مجموعه قرار است جمعهها ساعت 19:30 از شبکه سه سیما پخش شود.
تاکنون توضیحی از سوی شبکه سه و سازندگان این سریال درباره علت تغییر زمان پخش سرزمین کهن اعلام نشده است.
«سرزمین کهن» به بررسی تاریخ سیاسی - اجتماعی ایران از سال 1320 تا پیروزی انقلاب اسلامی در بستر زندگی یک پسربچه میپردازد. شهاب حسینی، نیکی کریمی، محمدرضا فروتن، حسن پورشیرازی، فرشته صدرعرفایی، جعفر دهقان، امیر آقایی، شبنم قلیخانی، الهام حمیدی، ثریا قاسمی، علی شادمان، پژمان بازغی، هنگامه قاضیانی، میترا حجار، پرویز پورحسینی، فرهاد قائمیان، حسین محجوب، بیتا فرهی، هومن سیدی، مهرداد ضیایی، لیلا زارع، آشا محرابی، محسن طنابنده، جواد عزتی، رسول نقوی، شیوا بلوچی، متین حیدرنیا، امین رحیمی، درشن سینک، بهرام کمیجانی، فریبرز گرمرودی و... گروه بازیگران این سریال را تشکیل میدهند.سریال «سرزمین کهن» که نویسندگی آن را علیرضا طالبزاده برعهده داشته است دارای 66 قسمت 50 دقیقهای است و قصه آن در سه فاز زمانی روایت میشود.
طراحی مجدد سیمرغ جشنواره فیلم فجر
ایلنا- ابراهیم حقیقی، طراح سیمرغ جشنواره بینالمللی فجر از طراحی مجدد تندیس برای بازگردان آن به مفهوم اصلی سیمرغ خبر داد.
حقیقی با اعلام این مطلب افزود: اجرای سیمرغ در سال گذشته باوجود همه تلاشهایی که انجام شد به دلیل محدودیتهای ساخت که هنوز وجود دارد آن را از شکل و مفهوم اصلی دور کرده بود و در عمل آن حجم نتوانست مفهوم رویایی و دستنیافتنی سیمرغ را به نمایش بگذارد. وی ادامه داد: همین علت سبب شد تا نشان جشنواره همچون تندیس بسیاری از جشنوارههای دیگر به یک نشان قابل دسترسی تبدیل شود و از هدف طراحی اولیه سیمرغ فاصله داشته باشد و در این دوره ما تلاش کردیم تا بتوانیم آن نگاه متعالی که در فرم سیمرغ بود (بلندی قامت، کشیدگی و پرداخت به جزییات) را به سازندگان انتقال دهیم. ساخت تندیس باید نشانهای از سینما را درخود جای دهد. استفاده ازبلور و کار ترکیبی در اجرای تندیس برای ایجاد تلالو و بازتاب روشنایی هدف طراحی مجدد نشان جشنواره فجر است که سعی شده با تغییرات اندکی به طرح اصلی نشان جشنواره نزدیک شویم. حقیقی در پایان اظهار امیدواری کرد که با نهایی شدن یک شکل واحد از تندیس به ثباتی برسیم که مورد تایید و پذیرش عمومی اهالی هنر و سینما باشد.
↧
December 25, 2013, 7:24 am
2500 سال خشت و گل: ارگ بم، 10 سال بعد از فاجعه
ادامه از صفحه یک
ارگ تاریخی بم بیش از دو هزار سال است که در قلب کویر ایران ایستاده است و عنوان بزرگترین بنای خشت و گلی جهان را با ثبت در فهرست میراث جهانی یونسکو به همراه دارد. ارگ در شمال شهر فعلی بم قرار گرفته و خود شهر بم هم در گذشته در مسیر جاده ابریشم قرار داشته و در زمره یکی از مهمترین تولیدکنندگان پرورش ابریشم نیز بوده است.
شهر کهن و مصیبتدیده بم، تاریخی به قدمت 2500 سال دارد که سرگذشت ایران را در دل خود جای داده است زیرا نوادگان رستم دستان این شهر را سروسامان دادند و اردشیر بابکان چشم طمع بدان دوخت که به داستان هفتواد مشهور است. روزی که بهمن، پادشاه کیانیان این شهر را در دل کویر ساخت و آن را الماسی در دل سوزان ریگزار به وجود آورد. آن روز او میدانست که شهری به وسعت تاریخ ایران بنا مینهد و مردمی در آن ساکن میشوند که سرسلسله مقاومت، شجاعت و میهنپرستی خواهند بود.
جز حادثه هفتواد، اتفاق تاریخی مهم دیگری که این ارگ شاهد آن بوده محصور شدن لطفعلی خان زند به دست آقامحمد خان قاجار بود و ادامه داستان را هم اکثر ما با توجه به درس تاریخ مقطع راهنمایی خود میدانیم.
حصار ارگ بم به طول 1810 متر و به ارتفاع 15 تا 18 متر بوده و 38 برج دیدهبانی داشته است. این ارگ تاریخی شامل دو بخش اصلی حاکمنشین و عامهنشین است و نیز قسمتهایی چون حصار بیرونی، مدرسه، مسجد، خیابانهای سنگشده، 528 منزل، بازار اصلی و موارد دیگری را دارد.
ارگ دارای هفت محله مشهور بوده است که با توجه به کار و پیشینه سکنه آن نامگذاری شده بود. در واقع جدا از کاربری نظامی که وظیفه اصلی تمامی قلعهها یا ارگهاست، این ارگ نخستین نقطه تلاقی معماری و شهرنشینی ایرانی است. به عبارت دیگر میتوان به جرات گفت که ارگ بم نماد تمدن کهن ایرانزمین است و بر همین اساس به عنوان نخستین منظر شهر ایرانی در فهرست یونسکو ثبت گردید.
ارگ تاریخی بم به دلایل متعدد از جمله دارا بودن گونههای متعدد بناهای تاریخی و محلههای مسکونی، شیوه ترکیب و اتصال آنها با یکدیگر, شکل قرارگیری بناها بر روی شیب تپه و ختم شدن کل مجموعه در انتها به عمارت منحصر به فرد چهار فصل در بالاترین نقطه، دارای ارزشهای فراوان معماری و شهرسازی است. در عین حال وجود لایههای مختلف مسکونی بالغ بر 20 قرن به این مجموعه ارزش ویژه باستانشناسی داده است.
صلابت ارگ با توجه به مرمت و بازسازیهایی که در دو مقطع زمانی جداگانه- یکبار در دوره قاجار بعد از اینکه ارگ خالی از سکنه شد و دیگری در خلال سالهای 1337- قابل مشاهده بود و عیان. لیکن اتفاق غیرمنتظره دیگری چهره ارگ ایرانی ما را در هم ریخت.
زلزله باعث تخریب ارگ شد اما این پایان داستان ارگ نبود. شاید بتوان گفت که زلزله بم عزای معماران و به نوعی عروسی باستانشناسان است. رخ دادن زلزله باعث آشکار شدن لایههای زیرین ساختوسازهای خشتی شد که مورد توجه باستانشناسان قرار گرفته است و در کنار آن درسهای جدید و متنوعی هم برای معماران به همراه داشته است.
بخشهایی از ارگ از جمله اصطبل و سربازخانه به علت قرار داشتن در محله حاکمنشین که دارای مصالح مرغوبتر و شیوه ساخت منسجمتر بوده تخریب نشدهاند و زلزله در آنها مقطعی طبیعی ایجاد کرده است و این فرصت مناسبی است برای شناخت سازه تاریخی بهویژه اجرای سقف، طاق و کانهپوشهای بام.
پروژه نجاتبخشی ارگ در طول این 10 سال توسط متخصصان داخلی و خارجی ادامه داشته تا بتواند بار دیگر شکوه و عظمت گذشته این ارگ تاریخی را به آن بازگرداند.
اما متاسفانه تصویری که در اذهان گردشگران از بم به جا مانده است، بنایی مخروبه است. شاید به دلیل اینکه روند این بازسازی کمتر از ویرانگی آن مورد توجه قرار گرفته است و به نمایش گذاشته شده است.
امروزه هرچند کار بازسازی ارگ تمام نشده است و خیلی از قسمتها در حال مرمت هستند، لیکن این ارگ عظیم دروازههای خود را به سوی علاقهمندان و گردشگران باز کرده است و ساکنان شهر هم تمام سعی خود را در راستای تهیه امکانات رفاهی برای مسافران خود انجام دادهاند. قدم زدن در کوچه و پسکوچههای ارگ زمانی که داربستهای فلزی آن را محصور کردهاند جدا از ناراحتی نوید خبرهای خوش آینده است. اینکه ارگ تاریخی ما هم مانند هر محبوسی از پس این میلههای فلزی بیرون میآید اما بعد از بیرون آمدن پروندهای درخشان را به تاریخچه خود اضافه خواهد کرد.
ارگ بم بنایی است که متعلق به همه مردم است و حفظ خاطره این اثر تاریخی جزیی از وظایف ماست تا همانگونه که نیاکان ما این نماد تمدن ایرانزمین را برای ما به یادگار گذاشتهاند، ما نیز با وجود بلایای طبیعی و... آن را به نسل بعد معرفی کنیم.
ارگی که در گذشته تعداد قابل توجهی گردشگر ایرانی و خارجی را جذب میکرد در این مدت بجز ایامی خاص مانند نوروز یا برنامههای ویژه در سکوت به سر میبرد. گویی صنعت گردشگری ما در این زمینه به خواب رفته است. امید که در لیست تورهای گردشگری سال آینده شاهد عباراتی چون «بازدید از ارگ تاریخی بم پس از مرمت و احیا» باشیم.
اطلاعات فرهنگی هنری پایتخت روی گوشی همراه: فرهنگسرای همراه برای هر شهروند تهرانی
گروه فرهنگ- نرمافزار فرهنگسرای همراه، ویژه تلفنهای همراه به عنوان یک نرمافزار جامع معرفی اماکن، محصولات و اخبار فرهنگی هنری شهر تهران از سوی ادارهکل روابط عمومی و امور بینالملل سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران طراحی و ارایه شد.
امیرحسین تابعجماعت، مدیرکل روابط عمومی سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران ضمن اعلام این خبر گفت: با نصب این نرمافزار روی تلفنهمراه، هر شهروند تهرانی میتواند علاوه بر دسترسی به اطلاعات مراکز فرهنگی هنری شهرداری تهران از آخرین رویدادهای فرهنگی پایتخت هم مطلع شود.
وی امکان جستوجو در اخبار و برنامههای مراکز فرهنگی هنری پایتخت، دسترسی به فهرست برنامه کلاسهای آموزشی فرهنگسراها و امکان ثبتنام در باشگاه مخاطبان فرهنگسرای مجازی و دریافت خدمات ویژه را از دیگر امکانات ویژه نرمافزار فرهنگسرای همراه اعلام کرد و گفت: اطلاعات نگارخانه فرهنگسراها، پردیسهای سینمایی، موزهها و خانهموزهها در این نرمافزار قابل دسترسی است.
وی کتابخانه همراه را از دیگر امکانات این نرمافزار عنوان کرد و گفت: با استفاده از این بخش شهروندان تهرانی میتوانند به متن کامل کتابهای برگزیده و همچنین محصولات فرهنگی سازمان دسترسی داشته باشند.
تابعجماعت افزود: این نرمافزار در قالب سه فاز طراحی شده و در حال حاضر فاز نخست فرهنگسرای همراه از طریق فروشگاههای مجازی بازار و ایرانآپ در دسترس قرار گرفته است. همچنین نسخه ios آن تا 10 روز آینده قابل بهرهبرداری خواهد بود.
وی در ادامه تصریح کرد: این نرمافزار به صورت رایگان از طریق فروشگاههای آنلاین قابل دریافت است و تلفنهای همراه مجهز به سیستم عاملهای آندروید وios قابلیت بهرهبرداری از امکانات فرهنگسرای همراه را خواهند داشت.
درباره فیلم «بشارت به یک شهروند هزاره سوم»
بشارت به یک شهروند عصر حجر!«بشارت به یک شهروند هزاره سوم.»؛ این عنوان آخرین فیلم سینمایی محمدهادی کریمی است که اغلب مخاطبان جشنواره فیلم فجر سال پیش، آن را با نام «بشارت» میشناسند. هرچند که تفاوتی در اصل موضوع بهنظر نمیرسد. با قبول این نظریه که عنوان هر فیلم مانند ویترین آن میماند، عنوان فیلم بشارت بهدلیل بار سنگین شعاری که به دوش میکشد، نمیتواند مخاطب را برای تماشای فیلم کنجکاو کند. مخاطب میتواند حدس بزند که قرار است راجع به یک موضوع بسیار خاص به او یک بشارت داده شود. یک بشارت، هشدار یا یک راهنمایی بزرگ برای جلوگیری از گمراه شدن جوانانی که در داستان فیلم، بسیار سادهلوح فرض شدهاند و انگار در عصر حجر زندگی میکنند و نیاز به یک منجی یا یک منبع آرامشبخش دارند تا بتوانند زندگی خود را از سیاهچالههای افکار منحرفکننده نجات بدهند.
تیتراژ فیلم برخلاف عنوان فیلم، شروع خوبی برای یک فیلم با موضوع «شیطان و شیطانپرستی» است. تصویر شناسنامههای دختران نوجوانی که یکییکی بر زندگی آنها، «مهر باطل» خورده میشود. این آغاز میتواند مخاطب را دچار یک شوک و درنتیجه اضطراب و دلهرهای کند تا برای پیدا کردن علت مرگ مشکوک «شهرزاد، لیلا و آزاده» به تماشای ادامه فیلم تشویق شوند.
فیلم از ابتدا بهصورت متوالی اطلاعات پراکندهای از کاراکترهای متنوع فیلمنامه ارایه میدهد که مخاطب را دچار خستگی و ملال میکند. تعداد کاراکترها آنقدر زیاد است که حتی اگر کارگردان بخواهد، مجال پرداختن به همه آنها ممکن نیست. کاراکترهایی که نزدیکی و قرابت چندانی نیز با یکدیگر ندارند. یک مدیر مدرسه که بسیار مشوش و درمانده بهنظر میرسد، یک استاد حوزه که صدای آرام و مهربانی دارد و نقش خود را با قرائت چند آیه از قرآن کریم شروع میکند، یک مرد افسرده و ناامید که از کار خودش دست میکشد، یک پلیس که در به سرانجام رساندن پرونده قتل دختران نوجوان یک مدرسه به هیچ موفقیتی دست نیافته و همچنین از همایشها و گردهماییهای مربوط به آگاهسازی نیروی انتظامی به ستوه آمده است و بالاخره دانشآموزان یک کلاس دخترانه در یک مدرسه نمونهمردمی که اصلا شخصیتپردازی نشدهاند. کاراکترهای نامبرده یکییکی در سکانسهای فیلم نمایش داده میشوند، بدون اینکه یک نخ تسبیح سینمایی آنها را به یکدیگر وصل کند یا یک انسجام داستانی به آنها ببخشد.
با گذشت نزدیک به نیمساعت از فیلم، ذرهبین فیلمنامه روی کاراکتری با نام «مینو» زوم میشود که استاد حوزه است. یک استاد حوزه با چهره متناسب با مضمون هنگامه قاضیانی که با جوانان ارتباط خوبی دارد و با توجه به کدها و نشانههایی که در فیلم هست، بسیار بهروز شده بهنظر میرسد. او در میان گرد و غباری از ناامیدیهای فراوان اطرافیان خودش سعی میکند تا دچار این یاس فراگیر نشود؛ حتی شده با کشیدن یک شکلک شادمان ساده روی یک ورق کوچک کاغذ که به او تلقین کند زندگی هنوز میتواند زیبا باشد. مطرح کردن مشکل نازایی مینو هرچند که در نگاه اول ارتباط چندانی با مضمون اصلی فیلم ندارد، اما نوید بهدنیا آمدن یک انسان معصوم را به مخاطب میدهد. یک انسان معصوم که هنوز در بانک جنین بیمارستان درمان بیماریهای ناباروری است و پدرش آوردن او را به دنیایی که از نگاهش چیزی جز سیاهی ندارد، ظلم میداند اما مادرش بدون جروبحث با همسر خودش مرتب به او سر میزند، با او درد دل میکند و انتظار تولدش را میکشد.
درست است که مینو دید بستهای به زندگی ندارد و عقاید خودش را به دانشآموزن کلاس تحمیل نمیکند و حتی در مواجهه با همسرش، سکوت و گذشت را پیشه میکند اما با توجه به اینکه در فیلمهای خارجی و همچنین ایرانی، همیشه کاراکترهایی نظیر مینو که نمایندهای از یک قشر خاص مذهبی هستند، برای نجات انسانها از چنین وقایعی پا پیش میگذارند و جان خودشان را بهخطر میاندازند، بهتر آن بود که بهجای استاد حوزه نقش اول فیلم را کاراکتر دیگری که نماینده یک قشر دیگر از جامعه است، بازی کند. با این حال حتی اگر همین نکته کلیشهای را با اغماض نادیده بگیریم باز هم تضادهای زیادی در شخصیتپردازی این استاد حوزه وجود دارد.
شوهر مینو یا همان شخص افسردهای که فکر میکند داخل محل کارش در حق او اجحاف شده، مردی است با ظاهری که هیچ شباهتی به همسر یک استاد حوزه ندارد. مردی با سر و صورت و تیپ عادی از یک قشر عادی که نمیتواند نماینده درستی برای همسر یک استاد حوزه باشد. این تضادها و ناهمگونیها را میشد با یک سکانس یا چند دیالوگ حتی کمرنگ در فیلم، توجیه کرد. مثلا یک توجیه عشقی که باعث نادیده گرفته شدن این اختلافات اعتقادی شده است. در فیلم اما، نهتنها هیچ نشانهای برای توجیه زندگی غیرقابلباور این زوج با یکدیگر نیست، بلکه مخاطب مدام شاهد سکانسهایی هست که روابط داخل فیلم را غیرمنطقیتر جلوه میدهد. تصور کنید همسر خانمی که استاد حوزه است و از کار خودش دست کشیده، بدون آنکه به مخاطب علت مشخص این تصمیم، نشان داده شود. مرد آرام و قرار ندارد. دائم یک چشمبند سیاه به صورتش بسته و روی تختش دراز کشیده است و تنها گاهی فقط برای کشیدن سیگار، چشمبند خودش را کنار میزند و دوباره به همان مجسمه ساکن تبدیل میشود. اینها را بگذارید کنار سکانس دیگری که مینو مشغول دیدن یک فیلم از افراد شیطانپرست است و شوهرش که ناگهان از خواب میپرد، با دیدن همسرش در این وضعیت که پیش از این شاهدش نبوده، به او طعنه میزند که من نتوانستم، اما دخترعمهات (همان مدیر مدرسه)، تو را فیلمبین کرده است!
تاکید اصلی فیلم بر مضمون «شیطانپرستی» است اما کارگردان تنها با چند صحنه کلیشهای و موزیک متن مثلا استرسزا سعی کرده تا مخاطب خودش را از فیلم راضی نگاه دارد. عمدهترین مشکل فیلم اما همان مدرسه دخترانهای است که دانشآموزان آن دچار گمراهی شدهاند. ظاهراً پسری از نسل خودشان آنها را بهصورت حلقهوار بهسمت افکار شیطانی سوق داده و بههمین علت هر چند روز یکبار، یکی از دختران داخل همان کلاس بهطرز مشکوکی میمیرد. حالا یا به قتل میرسد یا بر اثر استفاده از مواد مخدر و روانگردان دچار مرگ مغزی میشود یا اینکه دست به خودکشی میزند. معلوم نیست چرا این حوادث غیرقابلباور تنها در همین مدرسه از کل یک شهر بزرگ و آن هم فقط در یک کلاس از کل یک مدرسه که مدیرش لوح و تندیسهای زیادی نیز برای آن به ارمغان آورده است، اتفاق میافتد. معلوم نیست چرا نیروی انتظامی توانایی ریشهیابی مرگهای مشکوک یک کلاس دخترانه در یک مدرسه را ندارد و حتی معلوم نیست که کاراکترهای فیلم، چگونه در دام افکار شیطانپرستی میافتند... هیچگونه منطق داستانی حتی با تصور اینکه فیلم در ژانر سوررئال ساخته شده باشد (که اینطور نیست) در فیلمنامه وجود ندارد و ما تنها با یک نسل از نوجوانانی روبهرو هستیم که به تمامی آنها به چشم مترسکهای یک دشت بیسروته نگاه میکنیم. مترسکهایی که با وجود اینهمه رسانه مکتوب و مجازی که نقش آگاهسازی دارند، بهراحتی اسیر اعتقادات منحرفکننده مذهبی میشوند.
در فیلم هیچ اطلاعات شاخص و قانعکنندهای برای تحریک دختران فریبخورده کلاس به مخاطب ارایه داده نمیشود.
همه دختران کلاس مانند همدیگر هستند. انگار جادو شدهاند و هیچکدام با دیگری تفاوتی ندارند. در میان آنها حتی یک نفر پیدا نمیشود که نسبت به همکلاسی خودش، آگاهی بیشتری داشته باشد و تفاوت چندانی میان هیچیک از دانشآموزان نیست.
همچنین تنها چیزی که مخاطب از محرک اصلی این وقایع میداند، برخورد مینو با پسرک جوانی است که حالا خودش هم بهدلیل مصرف قرصهای روانگردان در تیمارستان بستری شده و آنطور که دکتر میگوید از لحاظ جسمی نیز دچار آسیبهای جدی حرکتی شده است.
فیلم اما یک ضربه نهایی و موفق دارد و آن مربوط به سکانسی است که استاد مینو به او گوشزد میکند که حتی جدی گرفتن شیطان در این حد و اندازه در برابر خداوند بزرگ، کار اشتباهی از سوی تو بوده است. در واقع استاد مینو نزدیک شدن به خدا را بهتنهایی محرک قدرتمندی برای دور شدن از شیطان و افکار شیطانی میداند و دلیلی برای دامن زدن به عقاید این قشر منحرف نمیداند.
شاید ضعفهایی که به آن اشاره شد، بهدلیل دشواری سوژهای باشد که کارگردان روی آن انگشت گذاشته است. محمدهادی کریمی همیشه دغدغه ساخت فیلم با موضوعهای تازه را دارد و این نکته قابل تحسین را قبلا با ساخت فیلمهای قبلیاش بهخصوص «برف روی شیروانی داغ» نشان داده بود، اما فیلم بشارت حتی در مقایسه با فیلم قبلی او ضعیفتر از آب درآمده است.
با همه این اوصاف، فیلم بشارت به یک شهروند هزاره سوم دارای چندین ویژگی مثبت بزرگ نیز هست. سکانسها و قاببندیهای شاعرانه فیلم که همگی نماد زایش زیبایی، امید و زندگی هستند، یکی از همین ویژگیهای یادشده است. مینو در سراسر فیلم حتی با چکاندن یک قطره آب به یک گلدان کوچک، روزنه کوچک امید خودش را به زندگی از دست نمیدهد و عبادت او با خداوند اصلیترین تصویری است که کارگردان بهعنوان علت این استواری و مقاومت برای مخاطب به نمایش میگذارد. ویژگی مثبت دیگر فیلم بازیهای خوب بازیگران حتی در نقشهای فرعی است. غیر از بازی روان هنگامه قاضیانی، نیکی کریمی در نقش یک مدیر مدرسه، بسیار قابل باور هنرنمایی کرده است و همچنین بازی کوتاه اما درخشان ساعد سهیلی بعد از ایفای نقش تاثیرگذارش در فیلم «گشت ارشاد» یکبار دیگر نشان داد که توانایی بازی در نقشهای متفاوت را دارد.
رحمانیان در تدارک اجرای «آرش ساد»
ایسنا- محمد رحمانیان، نمایشنامهنویس و کارگردان تئاتر که از سالهای گذشته در کانادا زندگی میکند، نمایش «آرش ساد» را در این کشور به صحنه برده و حال گفته میشود اواخر بهمنماه همین نمایش را در تهران نیز اجرا خواهد کرد.
رحمانیان همزمان با اجرای این نمایش در کانادا درباره ایده شکلگیری این اثر نمایشی گفته بود: «در خبرها خواندیم که نیمه شب 26 دیماه 1391 لودرها، بیمارستان روانی آزادی را تخریب کردند و این در حالی بود که هنوز این آسایشگاه تخلیه نشده بود. تصویر وحشتزده بیماران روانی که نیمههای شب در کوچههای اطراف، شب را به صبح رسانده بودند با تصویر همیشگی من از «آرش» بهرام بیضایی پیوند خورد؛ نمایشی که مفاهیم تازهای از «وطن» و «مرز» را به ادبیات نمایشی معاصر ما هدیه داد.»
رحمانیان چندی پیش همراه با همسرش مهتاب نصیرپور به ایران آمد و در این سفر، نمایش «ترانههای قدیمی» را با بازی نصیرپور، علی عمرانی، افشین هاشمی، حبیب رضایی، سحر دولتشاهی، اشکان خطیبی، معصومه رحمانی و بهاره مشیری در تالار «شمس» موسسه اکو اجرا کرد که این نمایش با استقبال تماشاگران روبهرو شد.
دیدار کیانوش عیاری با ایوبی
ایسنا- کیانوش عیاری با حجتالله ایوبی ریاست سازمان سینمایی وزارت ارشاد دیدار کرد.
این کارگردان سینمای ایران ضمن تایید دیدارش با ریاست سازمان سینمایی که اول دیماه انجام شده در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه آیا این دیدار برای حل شدن مشکل نمایش «خانه پدری» انجام شده و نتیجهای داشته است، پاسخ داد: این دیدار انجام شده و منتظر هستیم که ببینیم در روزهای آینده مسایل «خانه پدری» چگونه خواهد شد.
«خانه پدری» آخرین ساخته سینمایی کیانوش عیاری است که داستان آن از اواخر دوره قاجار و اوایل پهلوی آغاز میشود. این فیلم درباره پدری است که به همراهی پسرش، دخترش را به جرم اینکه آبروی خانواده را برده است، میکشد و در خانهاش به خاک میسپارد. تاثیر این اتفاق در شش دهه در «خانه پدری» روایت میشود.
فیلم سینمایی «خانه پدری» سال قبل در بخش جنبی جشنواره بینالمللی فیلم «ونیز» نمایش داشت و مدیر این فستیوال آن را کشف سال جشنواره معرفی کرد. این در حالی بود که مسوولان سینمایی وقت و ناجی هنر به عنوان سرمایهگذار فیلم نسبت نمایش فیلم «خانه پدری» در جشنواره ونیز اعتراض کردند.
عیاری پیشتر در پاسخ به این سوال که آیا اصلاحات «خانه پدری» را پذیرفته است؟ پاسخ منفی داده و گفته بود: این اصلاحات ویرانگر هستند و با اعمال آنها هستی فیلم «خانه پدری» زیر سوال میرود، چرا باید آبشخور اصلی یک فیلم که صحنه قتل دختری توسط پدر و برادرش است، حذف شود؟ با حذف این صحنه دیگر از «خانه پدری» چیزی باقی نمیماند!
تدوین «ساکن طبقه وسط» ادامه دارد
مهر- تدوین فیلم سینمایی «ساکن طبقه وسط» به کارگردانی شهاب حسینی همچنان ادامه دارد.
محمدهادی کریمی با بیان این مطلب گفت: ما تمام تلاش خود را کردیم تا نسخه مناسبی برای بازبینی به جشنواره فیلم فجر ارایه دهیم به همین دلیل روی مونتاژ این فیلم سینمایی که اولین ساخته شهاب حسینی است، بسیار تمرکز کردیم.داستان این فیلمنامه که در واقع یک طنز فلسفی است درباره نویسنده جوانی است که وارد یک خانه سه طبقه شده و در آن خانه با اتفاقات جالب و عجیبی روبهرو میشود... در «ساکن طبقه وسط» بازیگرانی چون هنگامه قاضیانی، طناز طباطبایی، ساره بیات، کامبیز دیرباز، بهنوش بختیاری، کیانوش گرامی، محمدهادی کریمی، بابک حمیدیان، امید روحانی، فخر الدین صدیق شریف، علی شادمان، فرید سماواتی، حسین محب اهری، بهناز جعفری و حسین محجوب، فرهاد اصلانی، مانی کسائیان و... حضور دارند.فیلمنامه این اثر را محمدهادی کریمی نوشته است و تدوین آن توسط مرتضی علی عباس میرزایی، علی مترصد و شهاب حسینی انجام میشود.
حل مشکلات بیمهای نویسندگان، روزنامهنگاران و هنرمندان
ایلنا- در دیدار وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و مدیر عامل سازمان تامین اجتماعی تشکیل کارگروهی برای حل مشکلات و مسایل بیمهای نویسندگان، روزنامهنگاران و هنرمندان تصویب شد.
در این دیدار علی جنتی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی با تقدیر از خدمات سازمان تامین اجتماعی به جامعه هنرمندان و نویسندگان گفت: با وجود مشکلات مالی صندوق حمایت از نویسندگان، روزنامه نگاران و هنرمندان، سازمان تامین اجتماعی همچنان خدمات خود را به این قشر ادامه داده است که جای تقدیر و تشکر دارد.علی جنتی با تاکید بر اینکه تلاش میکنیم هر چه سریعتر مشکل بدهی صندوق حمایت از هنرمندان به سازمان تامین اجتماعی برطرف شود، اظهار داشت: در دور جدید فعالیتهای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به مقوله اقتصاد فرهنگ و هنر توجه اساسی داریم.در پایان این دیدار مقرر شد کارگروه ویژه، نسبت به بررسی مسایل و ارایه راه حلهای ممکن برای حل مشکلات فیمابین حداکثر تا یک ماه آینده اقدام کند.در این دیدار محمدمهدی مظاهری مشاور ارشد وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، مهدی شجاعی رییس صندوق حمایت از نویسندگان، روزنامه نگاران و هنرمندان و امیر عباس تقیپور مشاور مدیر عامل و مدیرکل روابط عمومی سازمان تامین اجتماعی نیز حضور داشتند.
دیوید ممت و «7 گناه مرگبار»
مهر- در حالی که مینیسریالهای تلویزیونی با موضوع مذهبی در حالت اوج خبرسازی خود قرار دارند، شبکه فاکس با دیوید ممت برنده دو جایزه پولیتزر همتیم شده تا مینی سریال جدید «7 گناه مرگبار» را تولید کند.دیوید ممت کار تهیهکنندگی اجرایی این مینیسریال هفت قسمتی را بر عهده خواهد داشت. او همچنین متن اپیزود اول این مجموعه را نوشته و آن را کارگردانی میکند و قرار است بجز این قسمت حداقل دو اپیزود دیگر آن را نیز کارگردانی کند.
این مجموعه کوتاه تلویزیونی بر پایه هفت گناه مرگبار یعنی شهوت، تنبلی، طمع، شکم پرستی، خشم، حسادت و غرور ساخته میشود که پیش زمینه داستانی را به وجود میآورد که در آن انسانهای متفاوت با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند.مینیسریال «7 گناه مرگبار» درست موقعی به روی صفحه کوچک میرود که مینی سریالهای تلویزیونی با موضوعهای مذهبی بسیار پرطرفدار هستند. از این سریالها میتوان به سریال جدید شبکه هیستوری با عنوان «انجیل» اشاره کرد. همچنین شبکه سی.بی.اس نیز مینی سریال «فاختهها» را که ساخته مارک بورنت و روما داونی است، تهیه کرده که تمرکز اصلی آن بر مساله حمله ماساداست. بورنت و همسرش داونی همچنین مینی سریال 12 قسمتی «.A.D» را نیز تولید کردهاند.
↧
↧
December 25, 2013, 7:24 am
با اکبر رادی در یک صبح زمستانی: شب روی سنگفرش خیس
اکبر رادی 10 مهرماه 1318 در رشت به دنیا آمد. او در میان شش خواهر و برادر، فرزند سوم خانواده بود.
ورشکستگی پدر که صاحب یک کارخانه کوچک قندریزی بود باعث شد تا اکبر رادی همراه با خانواده راهی تهران شود. او که چهار سال نخست تحصیلات ابتدایی را در دبستان عضدی رشت گذرانده بود در تهران به مدرسه صائب رفت و دوره متوسطه را هم در دبیرستان فرانسوی رازی در سال 1338 به پایان رساند.
رادی که دانشآموخته رشته علوم اجتماعی از دانشگاه تهران بود پس از گذراندن دوره تربیتمعلم در سال 1341، حرفه آموزگاری را پیشه کرد.
او تدریس را از کلاس سوم در دبستان بامشاد و کلاس ششم در مدرسه شهرام در جنوب شهر تهران آغاز کرد و در مدت 32 سال به آموزش ادبیات در دبیرستان، ادبیات نمایشی، نمایشنویسی در دانشگاه تهران و دانشگاه هنر پرداخت.
اکبر رادی در سال 1341، نمایشنامه «روزنه آبی» را با هزینه شخصی منتشر کرد و در سال 1342، دومین نمایشنامه او «افول» از طرف گروه ادبی طرفه منتشر شد و نام اکبر رادی بر سر زبانها افتاد.
اکبر رادی پیش از نگارش نمایشنامه «روزنه آبی» در سال 1338 که سه سال بعد منتشر شد، داستانی به نام «موش مرده» نوشت که در سال 1335 در روزنامه کیهان به چاپ رسید.
پس از «افول»، اکبر رادی نمایشنامههای «محاق»، «مسافران»، «مرگ در پاییز»، «از پشت شیشهها»، «ارثیه ایرانی» و «صیادان» را در دهه 40 خورشیدی منتشر کرد.
بخش کوتاهی از نمایشنامه «مرگ در پاییز» را با هم میخوانیم، صحنهای که قهرمان داستان، میرزاجان، به قول ابی، یکی دیگر از شخصیتهای ماجرا برای خودش رجزخوانی میکند.
«اتفاقا پارسال همین وقتا بود، یه شب من و نقره با کامیون کوبیدیم واسه پهلوی. به حساب رفته بودیم و همچی خودمو درس کرده بودم، اون شب میخواستی ببینی... کولاک کردم. از خودم خیلی خوشم آمد. همهش جفت بالا، همهش شیش و بش، خلاصه تا نصفههای شب تخته زدیم... .»
اکبر رادی که در دهه 40 خورشیدی نویسنده پرکاری بود در دهه 50 برعکس آثار زیادی از خود به یادگار نگذاشت؛ «لبخند باشکوه آقای گیل» (1350)، «در مه بخوان» (1353)، «هاملت با سالاد فصل» (1356) و «منجی در صبح نمناک» (1359) آثاری بودند که نام اکبر رادی را بهعنوان یک نمایشنامهنویس صاحبسبک و به تعبیری «چخوف ایرانی» ثبت کردند.
«چخوف ایرانی» عنوانی بود که بارها از زبان و قلم موافقان و مخالفان اکبر رادی شنیده و خوانده شده و میشود.
مخالفان رادی برخی آثار او را رونوشت منطبق شده کارهای نمایشنویس بزرگ روس، آنتوان چخوف میدانند در حالی که به باور موافقانش اطلاق چنین لقبی در واقع نشان از آن دارد که اکبر رادی در ادبیات نمایشی ایران از همان وزن و اعتباری برخوردار است که چخوف در ادبیات نمایشی روسیه.
در میانه سالهای دهه 40 خورشیدی و به دنبال آن در دهه 50 تا انقلاب اسلامی، نمایشنامهنویسهایی چون بیضایی که در پی نمایشهای کهن ایرانی بود، علی نصیریان و بیژن مفید که جستوجوگر فرهنگ کوچه و بازار بودند، ساعدی که گونهای از پرداختهای روانشناختی و تمایلات سیاسی را وارد ادبیات نمایشی ایران کرد و همچنین عباس نعلبندیان که چارچوبشکن و در پی بیقاعدگی بود؛ در حالی که اکبر رادی، سبک و سیاق و نگاه دیگری را به ادبیات نمایشی ایران وارد کرد؛ شخصیتهای او بیشتر به طبقه متوسط تعلق داشتند و به تعبیری در بستر واقعگرایانه زندگی قرار میگرفتند.
در دورهای که چهرههای شاخص ادبیات نمایشی ایران هرکدام راه و شیوهای خاص و به تبع آن لقب خاصی را یدک میکشیدند، عنوان «چخوف ایرانی» هم به اکبر رادی رسید.
اکبر رادی دهه 60 خورشیدی را با نمایشنامه «پلکان» آغاز کرد و به دنبال آن «تانگوی تخممرغ داغ» و «آهسته با گل سرخ» را نوشت و پیش از آنکه در سال 1373 و پس از 32 سال آموزگاری بازنشسته شود، دو نمایشنامه به نامهای «شب روی سنگفرش خیس» و «آمیز قلمدون» از او منتشر شدند.
هادی مرزبان، هنرمند کهنهکار تئاتر ایران را میتوان و باید متخصص به صحنه آوردن آثار اکبر رادی دانست. تا جایی که من خبر دارم، افزون بر 10 نمایش از رادی توسط هادی مرزبان به صحنه رفته است که از جمله میتوان به نمایشنامه «روی سنگفرش خیس» اشاره کرد که چند سال پیش به نمایش درآمد. مرزبان نمایشنامههای دیگری هم از رادی چون «لبخند باشکوه آقای گیل»، «پلکان»، «هاملت با سالاد فصل»، «ملودی شهر بارانی» را هم کار کرده است. در جایی از قول اکبر رادی خواندم: «هادی مرزبان برای نمایشنامههای من واقعا استخوان خرد کرده، اما اجر کمی برده، مرزبان خودش را پای نمایشنامههای من پیر کرده است...»
اکبر رادی با نمایشنامه «روزنه آبی» گام به دنیای نمایش گذاشت؛ نمایشی در سه پرده که چندین و چند بار به صحنه رفته است.
رادی در «روزنه آبی» بحث یا به تعبیری اختلاف و کشمکش نسلها را به میان میکشد. رادی فاصله دو نسل نو و کهنه را به عنوان دو روی یک سکه مطرح میکند؛ ماجرا در رشت میگذرد؛ «پیربازاری» مردی بازمانده از افتخار و زرق و برق دوران قاجار، که تاجر ماهی است با رفتار و افکار خستبار و شیطانی و پوسیده، خانوادهاش را در فشار و بنبست روحی قرار داده؛ تا جایی که پسرش، احسان به تهران میگریزد و همسر و دخترش، خانمی و افشان هم با او کنار نمیآیند. در همسایگی آنها، مردی به نام انوش فومنی زندگی میکند که تفکر و راه و منش روشنفکرانه دارد... انوش به خواستگاری افشان میآید. پیربازاری اما قصد دارد دخترش را درازای ثروت پیرمردی به نام حاجیزاده، در واقع به فروش بگذارد...
نمایش که بیشتر سرگشتگی نسل نو را حکایت میکند، حرف تازهای نمیزند.
نمایشنامه نخست اکبر رادی، اگرچه منتقدین را قانع نمیکند و آنها بر ضعفهای ساختاری نمایش انگشت میگذارند اما در عین حال راه برای گذر او به بلندای ادبیات نمایشی ایران باز میشود.
اکبر رادی پس از نگارش «بوی باران لطیف است» در 1376 و سفر به آلمان و سخنرانی در فستیوال تئاتر کلن در 1378، نوشتن «خانمچه و مهتابی» را در 1379 آغاز میکند و پس از آن است که رفتهرفته، نشانههای بیماری، در جان و روح او، دیده میشود.
اکبر رادی در غروب چهارشنبه 5 دی 1386 در مبارزه طولانی با سرطان، چشمهایش را برای همیشه میبندد، اما هر بار که نوشتههایش روی صحنه میرود او با چشمهای گشوده، با اشتیاق آمیخته به نگرانی سرنوشت قهرمانانش را گاه در «شب روی سنگفرش خیس»گاه در «آهسته با گل سرخ» و گاه همراه با «خانمچه و مهتابی» به نظاره مینشیند.
عاشقانههای شیرکو بیکس در راه است
ایسنا- کتاب عاشقانههای شیرکو بیکس با عنوان «عاشق شدن در ساعت بیستوپنج» با ترجمه فریاد شیری منتشر میشود.
مدیرمسوول انتشارات سرزمین اهورایی گفت: قرارداد کتاب عاشقانههای شیرکو بیکس با شاعر و مترجم نامآشنا فریاد شیری منعقد شده و کتاب هماکنون در انتظار طی شدن مراحل اداری و دریافت مجوز است.
مجید ضرغامی درباره این کتاب گفت: «عاشق شدن در ساعت بیست و پنج» دربرگیرنده حدود 40 شعر عاشقانه از شاعر فقید کرد شیرکو بیکس است. شعرهای کتاب زبانی ساده و بیتکلف دارند و فریاد شیری که خود از شاعران خوب معاصر است با شناختی که از زبان کردی دارد، این شعرها را ترجمه کرده و به زیبایی به زبان مقصد برگردانده است. سفارش ترجمه این کتاب در نوروز سال 92 داده شد که متاسفانه تا طی شدن زمان لازم اکنون بعد از مرگ شاعر آماده نشر شده است.
شیرکو متولد ۱۹۴۰ در شهر سلیمانیه عراق و فرزند شاعر مطرح شعر کلاسیک کردی فایق بیکس بود. اولین مجموعه شعر شیرکو در سال 1968 و با عنوان «مهتاب شعر» منتشر شد. شیرکو سالها به مبارزه با رژیم بعث صدام پرداخت و از شاعران مبارزی بود که بیشتر عمر خود را صرف مبارزه کرد و مدتی را در تبعید گذراند. در سال 1987 موفق به دریافت لقبِ «شهروند افتخاری فلورانس» از سوی کمیته حقوق بشر ایتالیا شد و نیز در همین سال برنده جایزه «توخولسکی» در کشور سوئد شد. با وجود نگرش سیاسی شیرکو که شاید بخشی از شهرت وی تحتتاثیر این نگرش باشد، نگاه خاص انسانی و نگران بودن برای سرنوشت آدمی از خصوصیات بارز شعرهای اوست که حتی این نگاه در سرودههای عاشقانه او نیز به چشم میآید.
مدیرمسوول انتشارات سرزمین اهورایی در ادامه افزود: شیرکو از شاعران بزرگ کرد و آسیاست و نام او را میتوان در کنار شاعران بزرگ جهان مانند پابلو نرودا، ناظم حکمت، فدریکو گارسیا لورکا، محمود درویش و احمد شاملو قرار داد که هر کدام در جایگاه خود تاثیر زیادی بر ادبیات جهان گذاشتهاند. او با شعر معاصر ایران آشنایی داشت و به ایران سفر کرده بود و علاقه زیادی به شاعر بزرگ معاصر، احمد شاملو داشت.
ضرغامی درباره مجموعه عاشقانههای جهان انتشارات سرزمین اهورایی گفت: مجموعه شعر جهان این انتشارات بهمنظور معرفی شعر و شاعران جهان پایهریزی شده است و دربرگیرنده سرودههای عاشقانه شاعران بزرگ جهان است. در این مجموعه سعی بر این بوده است که با معرفی شاعران مطرح در کنار شاعران کمتر معرفیشده و انتخاب شعرهای عاشقانه و اجتماعی شاعران و استفاده از مترجمانی آشنا به شعر و بیشتر شاعر و بازتولید آثار به زبان پارسی با استفاده از فرم بصری تاثیرگذار و با برنامه و هدفمند مجموعهای متفاوت را تقدیم بازار نشر کنیم و آمار و حسننظر مخاطبان نشان میدهد در اجرای این طرح تا این تاریخ موفق بودهایم.
پایان یکسال گیشه پرفروشترین فیلمهای 2013
گروه فرهنگ- در آخرین روزهای سال 2013 نگاهی به فهرست 10 فیلم پرفروش جهان میاندازیم. فیلمهایی که شاید هنوز ندیده باشید و خواندن این فهرست شما راه به تماشایشان علاقهمند کند. مقایسه فهرست پرفروشترین فیلمهای بازار جهانی با بازار آمریکای شمالی، نشان میدهد سلیقه تماشاگران فیلمها در آمریکای شمالی و بازار جهانی با هم متفاوت است. به عنوان مثال دو فیلم «آز بزرگ و قدرتمند» و «سفر ستارهای درون تاریکی» به ترتیب هشتمین و نهمین فیلم پرفروش آمریکای شمالی هستند اما در فهرست 10 فیلم پرفروش بازار جهانی جایی ندارند. «سریع و خشمگین 6» و «تور: دنیای تاریک» هم حضور خود در فهرست پرفروشهای دنیا را مدیون تماشاگران غیرآمریکایی هستند.
«آیرون من 3» که اولین فیلم سهبعدی این مجموعه است بهراحتی دو فیلم قبلی خود را پشتسر گذاشت و با 2/1 میلیارد دلار پرفروشترین فیلم دنیا در سال 2013 و پنجمین فیلم پرفروش تاریخ سینما شد. این فیلم در بازار آمریکای شمالی هم با 409 میلیون دلار عنوان پرفروشترین فیلم سال را به خود اختصاص داد.
شرکت یونیورسال با انیمیشن عجیب و غریب «من نفرتانگیز 2» بیشترین سود تاریخ خود را داشت. این فیلم با 5/918 میلیون دلار دومین فیلم پرفروش سال شد. «من نفرتانگیز 2» در آمریکای شمالی هم با 5/367 میلیون دلار پس از «آیرون من 3» در رده دوم پرفروشهای سال قرار گرفت.
«سریع و خشمگین 6» شرکت یونیورسال 7/788 دلار فروخت و فیلم سوم بازار جهانی شد و این در حالی است که دو سوم فروش در بازار خارج از آمریکای شمالی به دست آمد.
«بازیهای گرسنگی: آتش گرفتن» که اواخر نوامبر روی پرده سینماها رفت، تا 22 دسامبر فروش جهانی خود را به 3/765 میلیون دلار رساند تا در فاصله هشت روز به پایان سال چهارمین فیلم پرفروش سال لقب بگیرد این در حالی است که اکران فیلم همچنان ادامه دارد و به احتمال زیاد میتواند تا هفته بعد با کنار زدن «سریع و خشمگین 6» سومین فیلم پرفروش سال بشود.
در همین حال انیمیشن «دانشگاه هیولاها» تولید شرکت پیکسار هرچند نتوانست به اندازه فیلم قبلی خود «شرکت هیولاها» در ایالات متحده و کانادا بفروشد اما در نهایت در دنیا 6/743 میلیون دلار به دست آورد و پنجمین فیلم پرفروش سال شد.
شرکت برادران وارنر به «مرد فولادین»- که مجموعه «سوپرمن» را از نو آغاز کرد- خیلی امیدوار بود و فروش بسیار خوب 116 میلیون دلاری فیلم در هفته اول اکران در آمریکای شمالی فراتر از انتظار بود. با این حال «مرد فولادین» حتی نتوانست در بازار آمریکای شمالی از مرز 300 میلیون دلار عبور کند. با این حال با 8/662 میلیون دلار فروش در دنیا ششمین فیلم پرفروش سال شد.
در میان فیلمهایی که اواخر سال روی پرده رفتند، درام فضایی «جاذبه» با فروش 643 میلیون دلار و قرار گرفتن در رده هفتم موفقترین فیلم بود. «تور: دنیای تاریک» دیگر فیلم مارول هم در گیشههای فروش موفق ظاهر شد و با 1/627 میلیون دلار هشتمین پرفروش بازار جهانی شد این در حالی است که اولین فیلم «تور» سال 2011 در دنیا 449 میلیون دلار فروخت.
انیمیشن «خانواده کرود» با فروش 2/587 میلیون دلار در رده نهم قرار گرفت و «جنگ جهانی زد» با 540 میلیون دلار دهمین فیلم پرفروش سال 2013 در بازار جهانی و پرفروشترین فیلم کارنامه براد پیت شد.
جایزه بهترین آلبوم «world music» به کلهر رسید
ایسنا- آلبوم کیهان کلهر و اردال ارزنجان جایزه بهترین آلبوم «world music » را دریافت کرد. آلبوم موسیقی
«Kula Kulluk Yakisir Mi» که اثر مشترک این نوازنده چیرهدست کمانچه و اردال ارزنجان (نوازنده بائلاما اهل ترکیه) محسوب میشود از سوی منتقدین موسیقی آلمان عنوان بهترین آلبوم را دریافت کرد.
این در حالی است که پیش از این همین اثر مشترک در فهرست مجله «سانگ لاینز» جزو بهترین آلبومهای سال 2013 معرفی شده بود. همچنین کیهان کلهر تنها موسیقیدان ایرانی است که چهار بار نامزد جایزه «گرمی» آمریکا شده است.
داوران جشنواره تجسمی فجر معرفی شدند
گروه فرهنگ- هیات انتخاب و داوری رشتههای خوشنویسی و نگارگری ششمین جشنواره بینالمللی هنرهای تجسمی فجر معرفی شدند.
در رشته خوشنویسی که با سه گرایش نستعلیق، شکسته نستعلیق و نسخ و ثلث برگزار میشود، 9 هنرمند خوشنویس انتخاب و داوری آثار را برعهده دارند.
غلامحسین امیرخانی، محمد سلحشور و علی شیرازی در گرایش نستعلیق، یدالله کابلیخوانساری، مجتبی ملکزاده و محمد حیدری در گرایش شکسته نستعلیق و احمد عبدالرضایی، سیدرضا بنیرضی و علی رضاییان در گرایش نسخ و ثلث انتخاب و داوری آثار رشته خوشنویسی را انجام میدهند.
رشته نگارگری ششمین جشنواره بینالمللی هنرهای تجسمی فجر هم در سه گرایش نگارگری، تذهیب و گل و مرغ برگزار میشود که در گرایش نگارگری حسین عصمتی، علی اصغر تجویدی و امیرحسین آقامیری و در گرایش تذهیب فریدون جوقان، سلیمان سعیدآبادی و مهین دخت سالک انتخاب و داوری آثار را برعهده دارند و انتخاب و داوری آثار گرایش گل و مرغ را حسین ماچیانی، عباس سلیمانی و سیدرضا فتاحی انجام میدهند.
ششمین جشنواره بینالمللی هنرهای تجسمی فجر در رشتههای نقاشی با موضوع انسان معاصر، خوشنویسی در سه گرایش نستعلیق، شکسته نستعلیق و نسخ و ثلث با موضوع آزاد نگارگری در سه گرایش نقاشی ایرانی با موضوع شعایر ایرانی- اسلامی و تذهیب و گل ومرغ با موضوع آزاد، مجسمهسازی با موضوع راه بیانتها و سرامیک هنری با موضوع آزاد در بخش ملی برگزار میشود.
بخش بینالملل ششمین جشنواره بینالمللی هنرهای تجسمی در رشتههای کاریکاتور در دو گرایش کارتون با موضوع هنر و چهره با موضوع سیاستمداران مطرح جهان، عکاسی در گرایش مستند با موضوع امید و شادیهای زندگی، پوستر با موضوع انرژی و تصویرسازی با موضوع خانواده برگزار میشود.
ویدیو آرتهای عباس کیارستمی در «ماهمهر»
ایلنا- نمایشگاه ویدیوآرت عباس کیارستمی و ۱۶ هنرجوی کارگاه آموزشی این هنرمند؛ روز جمعه ششم دیماه در گالری ماه مهر افتتاح میشود. عباس کیارستمی که سال گذشته کارگاههای آموزشی ویدیوآرت را به همراه علیرضا سمیعآذر و با حضور ۴۰ هنرجو در موسسه فرهنگی هنری ماهمهر برپا کرد در نمایشگاهی، منتخبی از آثار این کارگاه را به نمایش درخواهد آورد.
این کارگاه آموزشی با موضوع و مفهوم «باد» برگزار شد و هنرجویان با این موضوع به ارایه آثار هنری خود پرداختند.
بر همین اساس در این نمایشگاه که با عنوان «باد هرکجا بخواهد میوزد» برگزار میشود، علاه بر اثری از عباس کیارستمی؛ آثار امیر آذر، فرید امینالاسلام، کتایون افروز، حمید الهی، امیر تودهفلاح، حمید جوادی، بهار دشتبان، حسین راستی، نوشین زرنانی، امین شاهمرادی، سارا شیخی، قدرتالله عاقلی، شیرین عابدینیراد، محمود نورایی، الهام یزدانیان و حسین یونسی به نمایش درخواهد آمد. نمایشگاه «باد هرکجا بخواهد میوزد» از ساعت ۱۶ روز جمعه ششم دیماه افتتاح میشود و تا ۲۷ دیماه در گالری ماهمهر واقع در بلوار آفریقا، کوچه نیلوفر، پلاک ۷ میزبان هنردوستان است.
نمایشنامهخوانی مسعود کیمیایی برای مجید بهرامی
ایسنا- مسعود کیمیایی نمایشنامه «دو دلقک و نصفی» نوشته جلال تهرانی را نمایشنامهخوانی میکند.
این کارگردان سینما، نمایشنامه «دو دلقک و نصفی» را به انگیزه کمک به مجید بهرامی بازیگر تئاتر و سینما که این روزها برای درمان بیماری سرطان در بیمارستانی در آلمان به سر میبرد، نمایشنامهخوانی میکند.
گفتنی است، این نمایشنامه روز شنبه هفتم دیماه در تالار اصلی مجموعه تئاتر شهر نمایشنامه خوانی میشود و قرار است جمع بزرگی از هنرمندان همراه با فوتبالیستها برای دریافت کمک به مجید بهرامی در این روز گردهم بیایند.
عصر پاییزی میآید
گروه فرهنگ- همزمان با پایان ایام سوگواری ماه صفر، سریال عصر پاییزی روی آنتن شبکه یک خواهد رفت.
جمال شیرمحمدی، تهیهکننده این مجموعه با اعلام این خبر درباره زمان پخش عصر پاییزی گفت: آنتن شبکه یک، شنبه تا چهارشنبه به مدت هفت هفته، ساعت 10 شب به مجموعه سیوپنج قسمتی عصر پاییزی اختصاص یافته است. به گفته وی کار در حال طی آخرین مراحل پس از تولید از جمله ساخت موسیقی است که انجام آن را بهنود یخچالی به عهده دارد.
در عصر پاییزی به کارگردانی اصغر نعیمی بازیگرانی چون نسرین مقانلو، علی عمرانی، کورش تهامی، مهتاج نجومی، بهنوش بختیاری، سپیده خداوردی و علیرضا خمسه ایفای نقش میکنند.
علی عمرانی در نقش مردی به نام عطا 30 سال بعد از مرگ همسرش در 60 سالگی مجددا ازدواج میکند و همسر جدیدش مهشید را که نسرین مقانلو ایفاگر نقش اوست در منزل مادر زن سابقش اسکان میدهد.
در پی این اتفاق کورش تهامی، قهرمان داستان در نقش پسر عطا تمام ذهنیت و زندگیاش به هم میریزد و در این وانفسا کارش را نیز بر اثر یکسو تفاهم عجیب از دست میدهد. اختلافات مهشید با مامان پری، مادر همسر مرحوم عطا، ماجراهای رفیع در محل کار، اسکان تدریجی خانواده مهشید در عمارت قدیمی مامان پری و بازگشت برادر او، جمشید که علیرضا خمسه نقشش را بازی میکند، این جمع ناهمگون را درگیر وقایعی میکند که پیش برنده داستانهای غریب این عمارت است. سرپرست گروه نویسندگان مجموعه، علی میرمیرانی است.
↧
December 26, 2013, 7:39 am
من قشنگ نیستم
خستهام، شبیه برگ خشکی که از پاییز خودش را بهزور به درخت آویزان نگه داشته به امید اینکه بهار قاطی برگهای دیگر بر بخورد و دوباره سبز شود. بهار نزدیک است و من خستهام... دستم درد گرفته ازین همه التماس، از یک باد پاییزی خبری نیست؟ سوارش بشوم و دل بکنم ازین همه تکرار درخت؟
سرخوشانه یک دور میچرخم و خودم را پرت میکنم توی آغوش تخت: میشه بهونه گرفت؟
- مثلا بهونه چی؟
گوشی را با شانهام میگیرم، دستم را سر میدهم لای موهایم و بازشان میکنم، تخت قهوهای میشود: یه قدم زدن دو نفره...
- نه نمیشه!
لحنش جدی نیست، میدانم میآید: چرا آخه؟
- قدم زدن دونفره بدون قهوه؟
به یه شرط...
- هر چی که باشه!
با یک لبخند گنده برای موفقیتم میگویم: فردا پنج عصر.
خیابان خیس باد و باران است، موهایم را ول میکنم لای باد پاییزی: دو تا قهوهای خوشرنگ! هنوز دستهایش را نمیگیرم. زیادی زود است برای این بازیهایی که تا شروعش نکردی همه چیز عادی پیش میرود و ناگهان با لمس اول سراشیبی شروع میشود...
- چتر؟
دو تا نم باران که این حرفها را ندارد: حرفشم نزن!
- آخه داری خیس میشی...
نگران پخش شدن سیاهی زیر چشمهای من است! چشمهای را میبندم و هزار تا پلک میزنم و ریسه میروم از خنده: ضد آبن! نترس!
- اینجوری که تو وسط خیابون قهقهه میزنی ترس هم داره!
همانجا خشکم میزند، ترس؟ قهقههام ترس داشته باشد؟ میترسم: مممممم...
- چرا وایسادی؟
گندهترین ماشین وسط خیابان را نشان میکنم: اگه از زیر اون ماشین رد بشم چی؟ ترس داره؟
- داری شوخی میکنی دیگه؟
تا همین جمله از دهانش درمیآمد، پریدهام و بعد از یک اوج بلند شیرجه رفتهام به سمت پایین و از زیر کامیون آبی- قرمز وسط خیابان رد شدهام و رسیدهام آن طرف خیابان، دور خودش میچرخد، گمم کرده!
- پریا ؟ پریــــــــــــا... !
ظاهر شدم پشت سرش: شما منو صدا زدی؟
- هو کجا غیبت زد؟
رنگش شده شبیه خطکشیهای وسط خیابان: اگه بگم میترسی!
دهانش را کج میکند و دستهایش را توی هوا تکان میدهد مثلا ادای مرا در آورده- لابد اینکه میتونی پرواز کنی و از زیر ماشینها رد شی و سالم بمونی و بعدش باز اوج بگیری و برگردی سر جات؟
خودش هم حرفهایش را باور ندارد: خب... یه جورایی!
لبخند مسخرهای میزند و نگاهش را از من میگیرد که - بیخیال دختر! ویترین این مغازه رو نگاه کن...
و «ی» بیخیالش را جوری کش میدهد که انگار چند لحظه پیش او نبوده که «ی» پریا پریــــایش کل خیابان را پر کرده بود...
اشاره میکند- اون دو تا دستکش بافتنی بنفشها! خیلی قشنگن!
الان که هنوز پاییزه!
- بالاخره که زمستون هم از راه میرسه!
مممم بهار چی؟
- دستکش بهاره منظورته؟
به جای ویترین نگاهم را میدهم به او: نه! یعنی میگم به نظر تو بالاخره بهار هم از راه میرسه؟
_ خوشت نیـــــومده از ایـــن دستکشها؟
کاش دستکش به جای «ت»، «ی» داشت، از بس یهایش را یک جور خوبی میگوید، انگار میخواهد بگوید به به! و بعد با یک لبخند مخصوص ادایش میکند. من ولی چهایم میزند یک جوری که انگار بخواهم بگویم چه چروکیده! حالا مثلا میخواستهام بگویم چه قشنگ...
نشستهایم. صورتش پنهان شده پشت بخار غلیظ قهوههامان. - فکر کردم بایـد بهار رو بیشتر دوست داشته باشی.
زمستون!
و انگار قرار باشد سخنرانی مهمی بکنم ابروهایم را بالا میاندازم که ولی نه هر زمستونیها! زمستونی که برف بباره و همه چیز برق بزنه از تازگی و تمیزی. انگار که همین الان الان خلق شدن، زمستونی که فقط سوز داشته باشه زمستون نیست یه فصل الکی و بیاسم که حتی تو تقویم هم هیچ جایی نداره! زمستون یعنی روزای برفیش... تو چی؟
- باغ بیبرگی، خندهاش خونیست اشکآمیـز، جاودان بر اسب یـالافشان زردش میچمد در آن...
میدوم توی شعرخوانیاش: پادشاه فصلها پاییز، یه بار خودت بگو پاییز!
لبخندش از پشت فنجان یک جرعه نوشیده شده پررنگ میشود - چون دو تا ی داره؟
لبخندم را پشت دستهام قایم میکنه: اِ... فهمیدی؟
سرش را میچرخاند و نگاه از من میگیرد، به جای دوری نگاه میکند، دورتر از آسمان نشسته پشت پنجره - چقدر خوبه که اسمت پریــــــاست!
پاییز که فصل نیست! لحظه لحظه انتظار است، همین است که آدمها به پاییز که میرسند راه به راه عاشق میشوند، آدمها که برگ نبودهاند بدانند عشق را نمیشود به زور نگه داشت، حالا هر چقدر هم که انتظار بکشند. برگ خشک شده هر چقدر محکمتر به درخت بچسبد بهار دیرتر از راه میرسد، حالا هر چقدر هم که انتظار بکشد...
باران که بیخیال زمین میشود، توی خیالش حرفهام را مرور میکند انگار و یادش میآید... - گفتی به یـه شرط!
بیحوصله میپرانم: گفتی هر چی که باشه!
دارد ادای خوشقولها را درمیآورد؟ - گفتم. ولی تو نگفتی چه شرطی!
ولی تو قبولش کردی!
- قبول! یـعنی قرار هم نیـست بگی چی رو ندونسته قبول کردم؟
دیگر زیادی جدی شده! دیگه قدم زدن بسه، تا تو دستکشها رو میخری من میرم کافه.
پوزخند میزند - میری یا میپری؟
جدی میشوم: همون بنفشارو لطفا!
مثل اینکه ماست را با چنگال میخورم، بایدی نیست ولی قانون نمیدانم شماره چند من است، با دستکش هم پرواز نمیکنم! قانون شماره چهار پرواز. کوچکترین چیز بنفشی که دور و برم باشد، پرواز نمیکنم، شده از ترمینال جنوب تا تجریش را پیاده بروم و از خستگی سه بار بین راه بمیرم اما از پرواز خبری نیست! قانون شماره سه پرواز. آن وقت او رفته برایم دستکش بنفش خریده...
دستش را میکوبد روی میز دایرهای جلومان، گلهای ریز صورتی رومیزی زیر دستش پژمرده میشوند. صدایش بالا میرود - یـعنی چی؟
گوشیام را میچرخانم روی میز، دور خودش میچرخد و دایره میسازد، نگاهم به گوشی است: همین دیگه! من از پلهها پایین نمیرم!
صداش آرام شده، لحنی شبیه التماس - نکنه قراره تا ابد تو این کافه بمونی؟ میخوای یـه قهوه دیـگه سفارش بدیــم؟
نگاهش نمیکنم: تو برو من خودم میام.
- اینجوری که نمیشه!
خونه ما طبقه سومه! نترس، برو!
- پریدن و اینا رو شوخی کردی دیگه؟
پریدنی دارد مثل اینا، شوخی، کردی و دیگه! ولی بد میگویدشان! ترسیده! انگار به جایی گفته پ! مثل پلاسیده، پوسیده، پلاسمولیز... انگار از من پرسیده باشد پوسیدی از پله پریای پلاسیده؟!
زل میزنم به دو تکه یخ زیر پلکش: میخوای اول من بپرم؟
تکه یخها آتش میگیرند - زودتر میگفتی، میرفتیم یه جا که طبقه اول باشه.
آتش میگیرم: من نگفته بودم میپرم؟ تو ندیده بودی؟
- مسخرهبازی در نیار پریا! پاشو عین آدم از پلهها بریم پایین بعدش حرف میزنیم.
پله فقط برای بالا رفتن است! قانون شماره دو پرواز. مثل زمستان که برای یخ زدن است، بهار که برای جوانه زدن است، پاییز که برای ریختن است.
از پلهها بالا میروم و بعد میپرم پایین، مجبورم بپرم، همیشه که نمیشود در اوج بمانی، همیشه که نمیشود بهار باشی... دستکشها را جا گذاشتهام روی میز، از پنجره پریدهام، تندتند دویده پایین از پلهها، دستکشها مانده روی میز، من زودتر رسیدهام روی زمین، شبیه برگ خشکی که از بهارِ دوباره با این درخت ناامید شده و خودش را ول کرده روی زمین...
تا مشتری تازهاش سر برسد وقت دارد، فنجان قهوه مشتری قبلی را از جلویم برمیدارد - به همین سادگی؟ تموم؟
اشتباه بخوام یکی رو داشته باشم که ارتفاع اوجش از من بیشتر باشه؟ اصلا کمتر باشه! لااقل یکی که پروازمون رو با هم تنظیم کنیم؟
خودش هم میداند از توی فالهاش چیزی بیرون نمیآید. از توی حرفهای مهربانش شاید! - اون قشنگ راه میره، حتی خوب میدوه، یه جوری که تو خسته شی و نفسنفس بزنی و اون هنوز....
ولی پرواز نمی کنه. اصلا پرواز رو باور نداره، از پرواز میترسه، انگاری از من...
منتظر زنگ در است. یک مشتری فال قهوه سی و پنج تومنی لابد - صدای چی بود؟
گوشی من! نوشته... کجا رفتی خانومی؟
میدود پشت پنجره، کوچه را نگاه میکند، مبادا سی و پنج تومنی بپرد - جوابشو بده، بلاتکلیف نذارش...
دوباره مینویسد قهری قشنگم؟ جوابش را میدهم، برایش مینویسم من قشنگ نیستم...
بازبینی ۹۲ فیلم توسط هیات انتخاب جشنواره فیلم فجر
گروه فرهنگ- هیات انتخاب بخش سینمای ایران سیودومین جشنواره بینالمللی فیلم فجر تا کنون۹۲ فیلم را بازبینی کردند.
به گزارش مدیریت ارتباطات سیمون سیمونیان، مدیر دبیرخانه جشنواره سیودوم فیلم فجر با اشاره به اینکه مهلت تحویل آثار به پایان رسیده است، گفت: سیام آذرماه آخرین مهلت تحویل آثار سینماگران بود و دیگر فیلمی تحت هیچ شرایطی از سوی دبیرخانه فیلم فجر دریافت نمیشود.
وی افزود: فیلم اولیها حضور پررنگی در جشنواره
سیودوم داشتند. تمامی آثار بخش نگاه نو و سودای سیمرغ هم در حال بازبینی است.
سیمونیان ادامه داد: نتایج پس از اتمام بازبینی تمامی آثار رسیده توسط هیات انتخاب و برگزاری جلسه جمعبندی و به دفتر جشنواره اعلام خواهد شد.
مدیر دبیرخانه سی و دومین جشنواره بینالمللی فیلم فجر، در پایان خاطرنشان کرد: جلسه جمعبندی و اعلام نتایج هم پس از اتمام بازبینی با حضور هیات انتخاب برگزار میشود.
فیلمهای «امروز» رضا میرکریمی، «مهمان داریم» محمدمهدی عسگرپور، «طبقه حساس» کمال تبریزی از جمله آثار کارگردانان مطرح سینمای ایران است که توسط هیات انتخاب دیده شدند.
البته طی روزهای قبل فیلمهایی چون «رستاخیز» و «چ» به کارگردانی احمدرضا درویش و ابراهیم حاتمیکیا هم برای هیات انتخاب به نمایش درآمدهاند.
همچنین در میان فیلمهای اولی که به دفتر جشنواره ارایه شده است که البته تعداد آنها کم نیست، چندین فیلم اول مورد توجه هیات انتخاب قرار گرفتهاند که از میان آنها میتوان به «با دیگران» ناصر ضمیری، «ارسال یک آگهی تسلیت برای روزنامه» ابراهیم ابراهیمیان، «انارهای نارس» مجیدرضا مصطفوی، «چند متر مکعب عشق» جمشید محمودی و «ملبورن» نیما جاویدی اشاره کرد.
ساخت و ساز سرای دلگشا با مجوز مدیرکل اسبق میراث فرهنگی تهران ادامه دارد؛ کاخ گلستان همچنان در معرض خروج از ثبت جهانی
گروه فرهنگ- با مجوز مدیرکل اسبق میراث فرهنگی استان تهران، عرصه کاخ جهانی گلستان شکسته شد و این اثر جهانی بیش از پیش در معرض قرار گرفتن در فهرست میراث در خطر جهانی واقع شد.
سرای افشار یکی از بناهای اواخار قاجار و اوایل پهلوی است که جزو بناهای ارزشمند شهر تهران است. این ملک در خیابان 15 خردادغربی، کوچه تکیه دولت، پلاک 51 به پلاک ثبتی 427 و 428 قرار دارد.
سرای افشار در محدوده ثبت شده عرصه کاخ جهانی گلستان و ارگ سلطنتی قرار دارد و براساس قوانین جاری میراث فرهنگی بناهای واقع در محدوده عرصه ثبتشده یک اثر، نباید مجوز بیش از هفت متر برای تخریب و نوسازی دریافت کنند.
به گزارش کمیته پیگیری خانههای تاریخی تهران، مالک سرای افشار در تیرماه 90 از شهرداری درخواست تخریب و نوسازی میکند. پیرو این درخواست، علیرضا بزرگوار، شهردار وقت منطقه 12 در تاریخ 14 تیرماه 90 خطاب به لاریجانی مدیرکل وقت میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان تهران نامهای مبنی بر استعلام در زمینه ملک فوقالذکر ارسال میکند.
در 17 شهریورماه سال 90 لاریجانی طی نامهای به شهرداری منطقه 12 خواستار ارسال مستندات این ملک میشود. پس از ارسال مستندات، کمیته فنی استان تهران نسبت به مجوز این ملک جلسهای تشکیل میدهد و در این جلسه کارشناسان بنا به دلایل نامعلوم ارتفاع هفت متر و نیم سرای افشار را 12 متر اعلام میکنند. براساس این صحبت، کمیته فنی نیز اعلام میکند که براساس وضع موجود و با توجه به قرارگیری ملک در عرصه کاخ گلستان، به ارتفاع 12 متر مجوز داده میشود.
پس از تغییر مدیریت اداره کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان تهران، نامهای در تاریخ 18 آبانماه 91 از سوی محمدحسین فراهانی، مدیرکل اسبق میراث فرهنگی استان تهران خطاب به بزرگوار شهردار سابق منطقه 12 ارسال و اشاره کرد «با رعایت حد ارتفاعی وضع موجود، حداکثر به ارتفاع 12 متر به این ملک (سرای افشار) مجوز داده میشود.»
این مجوز غلط و صحبتهای خلاف واقعیت باعث شد که خبر این موضوع در 14 مردادماه 91 مطرح شود و در همان زمان فراهانی، مدیرکل وقت میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان تهران در مصاحبه با سایت میراث آریا به تاریخ 14مرداد91 اعلام کرد که «در ماههای گذشته، مالک شخصی سرای قاجاری افشار که در حریم درجه یک کاخ گلستان واقع شده، قصد تخریب این سرای تاریخی را داشت که با دخالت اداره کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری تهران و با همکاری شهرداری منطقه 12، جلوی تخریب این بنای تاریخی را گرفتیم. اداره میراث فرهنگی تهران حریم کاخ گلستان را حفظ کرده و مانع از اجرای هرگونه عملیات ساختوساز در این منطقه با ارتفاع بیش از شش متر، خواهد شد.»
این خبر در حالی اعلام شد که این ملک با یک نظر کارشناسی غیرواقعی، ارتفاعی بیش از وضع موجود و ضوابط میراث فرهنگی کشور دریافت کرد.
حال پس از ثبت جهانی کاخ گلستان، نهتنها سرای دلشگا تهدیدی برای قرار گرفتن شانزدهمین اثر جهانی ایران در لیست میراث در خطر جهانی است بلکه سرای افشار با فاصله چند صد متری از عمارت بادگیر و قرار گرفتن در عرصه این اثر جهانی، آن را بیش از پیش مورد تهدید قرار میدهد. سرای افشار هماکنون مراحل گودبرداری را تمام کرده و در مرحله سفت کاری است. حال باید دید میراث فرهنگی نسبت به این مجوز غلط و تهدید جدید کاخ جهانی گلستان، چه واکنشی نشان میدهد.
«سالگشتگی» کوهستانی در لافیلاتور فرانسه
ایلنا- نمایش «سالگشتگی» نوشته و کار امیررضا کوهستانی بعد از پایان اجرای خود در ایران عازم فرانسه میشود. این نمایش پیش از اجرا در ایران در سه جشنواره «لاباتی» ژنو، جشنواره «دیکیوز» روتردام و جشنواره«اکتورال» مارسی، به روی صحنه رفته است و روز ۲۳ دیماه برای اجرا در فستیوال لافیلاتور به شهر مولوز فرانسه سفر خواهد کرد. به دلیل این سفر، امکان تمدید اجرای «سالگشتگی» وجود نخواهد داشت و این نمایش تنها تا روز جمعه۲۰ دیماه به روی صحنه خواهد بود و فقط 11 اجرای دیگر از آن باقی مانده است. در این نمایش محمدحسن معجونی، مهین صدری، عبدآبست، بهدخت ولیان بازی میکنند. «سالگشتگی» در تالار شمس موسسه فارسیزبانان AIT در حال اجرا است. «سالگشتگی» هر شب بجز شنبهها ساعت ۱۹ به روی صحنه میرود.
بخشی ازدرآمد آثار تئاترشهر برای درمان بهرامی
ایلنا- بخشی از درآمد فروش بلیت نمایشهایی که در تئاترشهر به صحنه میروند پنجشنبه پنجم دیماه به تامین هزینههای درمان مجید بهرامی اختصاص مییابد. کارگردانان آثار نمایشی به صحنه رفته در مجموعه تئاتر شهر بخشی از درآمد فروش بلیت نمایشهای خود در روز پنجشنبه پنجم دیماه را به تامین هزینههای درمان مجید بهرامی اختصاص میدهند.
اکبر زنجانپور کارگردان نمایش «دایی وانیا»، شهابالدین حسینپور کارگردان نمایش «بیوههای غمگین سالار جنگ»، سمانه زندینژاد کارگردان نمایش «عروسکهای سکوت»، زهره بهروزینیا کارگردان نمایش «درفش کاویانی»، حسن جودکی کارگردان نمایش «دوست کافکا» و بیتا خارستانی کارگردان نمایش «سیاهه سفارش، سفارش سیاه» تصمیم گرفتند بخشی از درآمد حاصل از فروش بلیت نمایشهای خود در روز پنجشنبه پنجم دیماه را به تامین هزینههای درمان مجید بهرامی بازیگر جوان تئاتر ایران اختصاص دهند. مجید بهرامی هماکنون برای ادامه درمان بیماری سرطان خود در شهر توبینگن کشور آلمان به سر میبرد. از مخاطبان تقاضا میشود در صورت امکان با تهیه بلیت نمایشهای روی صحنه، علاوه بر تماشای آثار نمایشی به این امر خیر یاری رسانند.
ابراهیم حاتمیکیا در فیسبوک «چ»
ایسنا- فیلم سینمایی «چ» جدیدترین ساخته ابراهیم حاتمیکیا که قرار است در جشنواره فیلم فجر رونمایی شود در هنگام فیلمبرداری و پس از ساخت در سکوت خبری مراحل تولیدش را سپری کرد اما با ایجاد صفحه فیلم «چ» در فیسبوک گویا قرار است، اطلاعرسانی این فیلم وارد روند جدیدی شود.
ابراهیم حاتمیکیا با انتشار یادداشتی با اشاره به «ادب ظریف آقای وزیر خوشرو» به شهروندان محترم مجاز و غیرمجاز فیسبوک سلام داده است. این کارگردان سینما، یادداشتی را در صفحه رسمی این فیلم در فیسبوک به تاریخ «برگ ریزان 92» آورده است: «ابراهیم چه دوست داشته باشد و چه دوست نداشته باشد، چه شهروند خوبی برای این دنیای مجازی باشد یا نباشد، چه صفحه این سجل مجازی را ببندد یا به امید خدا رهایش کند، شهروندان فیسبوک رهایش نمیکنند. بسی افتخار. دیدهام و دیدهاید که به نام حقیر یا به نام بعضی آثارم، همچنان شهروند افتخاری این شهر محسوب میشوم، پس حال که اینچنین است، من نیز به ادب ظریف آقای وزیر خوشرو، به شهروندان محترم مجاز و غیرمجاز، سلامی دوباره میدهم. این بار با فرزند تازه متولد شدهام «چ» بازگشتهام. این صفحه رسمی «چ» خواهد بود. مهمانمان باشید.»بسیاری از علاقهمندان سینما منتظرند که از فیلم جدید حاتمیکیا که یک روز و یک شب از زندگی شهید چمران را روایت میکند، رونمایی شود.
انتخابات کانون فیلمنامهنویسان برگزار شد
ایسنا- اعضای شورای مرکزی جدید کانون فیلمنامهنویسان سینمای ایران انتخاب شدند. جابر قاسمعلی، رییس کانون فیلمنامهنویسان بیان کرد: مجمع عمومی کانون فیلمنامهنویسان سینمای ایران روز گذشته، چهارم دیماه با حضور بیش از 70 نفر از اعضای کانون در خانه سینما برگزار شد و انتخابات هم پس از صحبتهایی پیرامون حوادث اخیر در کانون، برای تعیین اعضای شورای مرکزی جدید کانون فیلمنامهنویسان سینمای ایران انجام شد. در این جلسه که به ریاست ابوالحسن داودی، پوران درخشنده، علیاکبر ثقفی و سیدمهدی خادم (بازرس خانه سینما) برگزار شد، پس از اعلام نامزدها و انجام مرحله رایگیری و شمارش آرا به ترتیب علیاکبر قاضی نظام با 52 رای، رضا مقصودی با 51 رای، جابر قاسمعلی با 48 رای، سیدسعید رحمانی با 40 رای، شادمهر راستین با 40 رای، محمدرضا گوهری با 34 رای و مهران کاشانی با 32 رای به عنوان اعضای اصلی و محمود اربابی با 23 رای و حسن مهدویفر با 21 رای به عنوان اعضای علی البدل شورای مرکزی انتخاب شدند. همچنین در این مجمع فرید مصطفوی با 57 رای و سیامک تقیپور با 34 رای به عنوان بازرسان اصلی و خشایار الوند با 32 رای به عنوان بازرس علیالبدل برگزیده شدند. به گفته قاسمعلی، شورای مرکزی جدید کانون در اولین نشست خود که هفته آینده برگزار میشود، انتخابات داخلی را برای معرفی رییس، نایب رییس، خزانهدار و سایر مسوولیتهای داخلی شورای مرکزی انجام خواهد داد.
حقیقت در تالار حافظ فاش میشود
گروه فرهنگ- نمایشنامه «من میخوام حقیقت و بگم» به کارگردانی مریم بیدختی در تالار حافظ خوانده میشود. مریم بیدختی، نویسنده و کارگردان این نمایشنامه است و مهلقا باقری، احمد داودی و مجتبی مظفری به عنوان نمایشنامهخوان هنرنمایی میکنند. نمایشنامه «من میخوام حقیقت و بگم» در مورد دروغهای کوچکی است که انسانها در طول زندگی اجتماعی به یکدیگر میگویند و درباره پینوکیوهایی است که همیشه چوبی باقی میمانند. گفتنی است، نمایشنامه «من میخوام حقیقت و بگم» هفتم دیماه ساعت 18 در تالار حافظ خوانده میشود.
فارس قطب توریسم درمانی میشود
با توجه به توان تخصصی و پیشرفته خدمات درمانی در مرکز استان فارس و استقبال اخیر اتباع کشورهای حاشیه خلیج فارس شهر شیراز امکان تبدیل شدن به قطب توریسم درمانی کشور را داراست.مهرداد خسروی با اشاره به جمعیت مهاجر شهرستانهای استان فارس به کشورهای حاشیه خلیج فارس به ویژه امارات، بحرین و کشور عمان گفت: اختلاط فرهنگی هموطنان استان فارس با اتباع کشورهای همسایه جنوبی ضمن ایجاد علایق مشترک فرهنگی در تقویت صنعت جهانگردی منطقه تاثیر بهسزایی داشته به ویژه آنکه امکانات پیشرفته درمانی و حضور اساتید مطرح و مجرب علوم پزشکی در رشتههای مختلف از یک طرف و هزینه کم درمان در مقایسه با کشورهای عربی باعث شده که بخش اعظمی از شهروندان کشورهای یادشده برای درمان یا تکمیل درمان خود استان فارس به ویژه شهر مهماننواز شیراز را به عنوان مقصد درمانی خود انتخاب کنند.
↧
January 3, 2014, 12:33 pm
واکنش انجمن شاعران ایران به اظهارات علیرضا قزوه؛ شکایت ما جنبه تربیتی دارد
گروه فرهنگ- همه اختلافات برمیگردد به خانهای قدیمی در خیابان شریعتی. خانه شاعران ایران! ساختمانی که در سال 1378 با پیگیریهای فراوان اعضای هیاتمدیره شامل مشفق کاشانی، محمود شاهرخی، قیصر امینپور، ساعد باقری و محمدرضا عبدالملکیان به این انجمن رسید و محلی شد برای فعالیت و گردهمایی هنرمندانی با گرایشهای مختلف فکری. در همان سال بود که اساسنامه انجمن به تصویب رسید و خانه شاعران ایران به طور رسمی کار خود را آغاز کرد. با گذشت 14 سال از شروع فعالیت این انجمن، علیرضا قزوه، شاعر و مدیر مرکز آفرینشهای ادبی حوزه هنری در مراسم نخستین سالگرد درگذشت خلیل عمرانی، شاعر معاصر اتهاماتی را به خانه شاعران و هیاتمدیره آن وارد کرد که اینبار با جواب قاطع آنان روبهرو شد.
قزوه در سخنان خود با اشاره به جریانات سال 88 و موضعگیری اعضای خانه شاعران گفته بود: در جریان انتخابات سال 88 هم عملا این خانه مشارکتی جدی در جریانات سیاسی روز داشت و عملا به دفاع و شعرگفتن برای جریان راه سبز تبدیل شد در صورتی که این خانه آمده بود تا مشکلات معیشتی شاعران را حل کند.
وی با انتقاد از عملکرد مدیریتی بسته این انجمن ادامه داده بود: افرادی را هم که شما مدنظر دارید به حلقه کوچک مدیریتی خود اضافه کنید اکثرشان افرادی پیر، بیتحرک و به دور از ماجرای مشکلات شاعران هستند و برخیشان کسانی هستند که بیش از دو دهه است که اصلا شعری نگفتهاند و کتابی منتشر نکردهاند. به عنوان یک شاعری که در متن جامعه زندگی میکنم و با شاعران بسیاری ارتباط دارم هر روز بسیاری از شاعران جوان جویای کار و دارای مشکلات بسیار به سراغم میآیند و حواله کردن آنان به خانه شاعران و انجمن شاعران ایران هم صدالبته کار بیهودهای است زیرا که بارها آنها را به شمایان حواله دادهام و هرگز پاسخی و حتی همدلی نیز دریافت نکردهاند.
قزوه اتهامات مالی را هم به خانه شاعران نسبت داده بود و با انتقاد از بودجههایی که میگیرند، آنان را به هدر دادن بیت المال متهم کرده بود. قزوه انتقاداتی را هم متوجه پسران اعضای هیاتمدیره و حتی پسر مرحوم سلمان هراتی کرد. پسر سلمان هراتی در مراسم بزرگداشت این شاعر که توسط علیرضا قزوه و بدون مشورت با خانواده وی برگزار شده بود شرکت نکرد و به انتقاد از آن پرداخت.
صحبتهای قزوه اینبار بیجواب نماند. صحبتهایی که امثالش را در سالهای قبل بسیار شنیدیم، بیایند و تهمت بزنند و بروند. اینبار اعضای هیاتمدیره خانه شاعران شامل ساعد باقی، سهیل محمودی و فاطمه راکعی در نشستی مطبوعاتی جواب تک تک حرفهای قزوه را داده بودند.
ساعد باقری که حرفهایش را با شعری از صاعب تبریزی آغاز کرده بود، گفت: «در بزرگداشت مرحوم خلیل عمرانی، مدیر بخشی از یک نهاد فرهنگی سخن به پرخاشگری گشوده و بیپروا به اتهامافکنی با بارهای سنگین وزر و وبال و فتنهآفرینی گشوده است. آن هم به معنای دقیق «فتنه» در فرهنگ الهی و قرآنی. این حرفها از دهن کسی بیرون میآید که مدعی است از پیشگامان ادبیات انقلابی و اسلامی است؛ آن هم با تکیه بر هر دو وجهه انقلاب و اسلام. او با غبارآلود کردن فضا، سعی کرده دیگران را به ظن خود با خود یار کند و با زرنگی مطالبی را به مخاطبان خود القا کند که گویی این مطالب پیشتر اثبات شده هستند.»
ساعد باقری در ادامه و جواب صحبتهای قزوه در مورد خط مشی سیاسی اعضای هیاتمدیره خانه شاعران گفت: «ایشان گفته باید انجمن شاعران را از دست این عده که چهار، پنج نفر هستند، خارج کنیم زیرا این انجمن وابسته به یک حزب منحله است. ایشان باید یک یک حرفهایش را ثابت کند. ما از آن جهت این بار ناچار به شکایت شدیم که ملزم به حفظ احترام بزرگانی هستیم که با ما و انجمن در رابطه بوده و هستند. همچنین قصد دیگر ما آگاه کردن آن دسته از افرادیست که فکر میکنند خداوند جهان را به حال خودش رها کرده تا آنها هر کاری که خواستند، انجام دهند.»
وی در مورد بودجه و مخارج خانه شاعران گفته: «گویا آقای قزوه فرق بین بودجه و اعتبار را نمیداند! مبلغ سالی ۲۰۰ میلیون برای انجمن و ۲۰۰ میلیون برای دفتر شعر جوان که بعد از سال 84 به طور کلی قطع شد؛ تنها اعتبار بود، نه بودجه. یعنی ما در قبال فعالیتهای خود امکان استفاده از این مبلغ را داشتهایم.»
سهیل محمودی هم در ادامه با دفاع از عملکرد خانه شاعران در این سالها و وجود طرز فکرهای مختلف در این نهاد ادامه داده: «متاسفانه بعضیها دغدغه ما را که انعکاس همه نحلههای فکری و ادبی بوده، برنمیتابند و درصدد تخریب این نهاد مردمی برمی آیند. اینها همان افرادی هستند که امتحان خود را در بسته شدن خانه سینما پس دادند و طبیعتا از بسته شدن خانه شاعران نیز خوشحال خواهند شد. هرچند خانه سینما با سرافرازی باز شد و انجمن شاعران نیز با سرافرازی به کار خود ادامه خواهد داد.»
وی درباره حرف قزوه در مورد عدم حضور عبدالملکیان در خانه شاعران گفت: «جالب است که آقای قزوه دو سال و نیم پیش در مصاحبهای که با مجله پنجره انجام داده بود دلیل مخالفتش با انجمن شاعران را حضور آقای عبدالملکیان و پسرش در این انجمن عنوان کرده بود.»
وی با انتقاد از صحبتهای قزوه در مورد خانواده هراتی و فرزندانشان گفت: «اولا آدمهایی را با پرداخت پول به تنکابن بردند (به گفته خود آقای قزوه) که به هیچوجه هیچ شباهت فکری و سلیقهای با شاعرانی همچون سلمان ندارند البته تکتک این افراد برای ما قابل احترام هستند. اما اینکه فرزندان هراتی در مقابل مصادره شدن نام پدرشان به نفع جریان شکست خورده در انتخابات ریاست حمهوری مخالفت کردهاند، به ما چه ربطی دارد؟ آیا این مخالفت دلیل میشود که آقای قزوه برای دختر و پسر زندهیاد هراتی پروندهسازی کند و پشت سرشان حرف بزند؟ در این شرایط اگر کسی تحت تاثیر این اتهامات در شهرستان به خانواده هراتی تعرض کند، چه کسی پاسخگو خواهد بود؟ به نظر من صلاح نیست که مسوولان حوزه هنری به ایشان تریبون بدهند تا حرفهای بیپشتوانه که میتواند عواقب بدی داشته باشد، بزند.»
علیرضا قزوه اما دوباره و پس از نشست خبری اعضای هیاتمدیره خانه شاعران در یادداشتی که در اختیار خبرگزاریها قرار داده، آورده: در جریان فتنه سال 88 به تنهایی بیش از 5000 فحش و ناسزا از این و آن خوردم که هنوز همه آن یادداشتهای پر از لطف و مهر را دارم و خوشوقتم که در میان آنها فرزندان برخی از شما نیز مرا با الفاظ رکیک نواختند. ( اگر خواستید بفرمایید اصل فحشها را خصوصی برایتان بفرستم). به هر حال در هفتههای اخیر هم نوازشهای چندی از سوی برخی از شما بزرگواران چه در اخبار خبرگزاریها و چه در نشریه مهرنامه به بنده و حوزه هنری که من مسوول ادبی آن هستم نثار شد و من هم درست در روزی که سالگرد شاعری آزاده و معلمی دردکشیده از نسل بچههای مستضعف انقلاب بود بغضم ترکید و اشارهای به کسانی کردم که در کمال آزادگی و سادگی اتهام شاعر دولتی بودن را نثارشان میکنند.
وی درباره ماجرای فرزندان مرحوم هراتی گفته: «در میان صحبتهایم البته اشارات تربیتی هم به دو یادگار سلمان- رسول و رابعه- داشتم و سخنی گفتم که هر فرزندی باید پدرش را کوچک نکند به خصوص که آن پدر از سرمایهها و از مفاخر شعر انقلاب باشد این را البته با کمال مهربانی و دلسوزی گفتم و یک بار هم نیم ساعتی تلفنی به رسول گفتم و بیشتر گلایهام این بود که مهمانان خارجی مهمان تو و پدرت بودند، تو اگر حتی به من فحاشی هم کنی ناراحت نمیشوم اما جلوی چهار تا مهمان خارجی که خیلیشان مسلمان هم نبودند کاش حرمت ایرانی بودن و مسلمان بودنمان را حفظ میکردیم.»
قزوه در پایان یادداشتش گفت: «شما را به مناظره دعوت کردم. شما سه نفر یا بیشتر و من تک و تنها. اگر هم پذیرفتید من باب تنها نبودن و توازن یکی از دوستان شاعرم مثلا امیری اسفندقه هم با من باشد. بنشینیم و درد دل کنیم و به اندازه چندین و چند ساعت با حضور دیگر شاعران و خبرنگاران و یا در خلوت و تنهایی سخن بگوییم و بحث و مناظره کنیم . البته آخرش میماند ماجرای اساسنامه خانه شاعران و مشکلات صنفی شعرا که من از این یکی کوتاه نمیآیم. اگر من و شما دغدغه بزرگی نداریم و این همه مشکلات را نمیبینیم بیایید محترمانه این خانه چندین و چند میلیاردی را با تمام بودجههایش به کسانی که دغدغههای بزرگتری از من و شما دارند بسپاریم. به این میگویند عمل خداپسندانه. میدانم که پشت گوش نمیاندازید.»
فاطمه راکعی، مدیرعامل خانه شاعران در گفتوگویی مفصل با «جهان صنعت» جواب بسیاری از حرفهای آقای قزوه را داد. وی با اشاره به اینکه چند سال پیش هم مشابه این حرفها زده شد بود، گفت: «خیلی برای من عجیب است که آقای قزوه و برخی همفکرانش چند سال پیش هم چنین بلوایی را در مورد انجمن شاعران راه انداخته بودند. اینکه برخی شاعران مشکل مالی دارند و باید به مسایل صنفی شاعران توجه شود و مسایلی از این دست. ما فکر میکردیم مشکل اینها از سر نادانی است که متوجه نیستند در این انجمن چه میگذرد بنابراین خیلی با حسننیت برخورد کردیم و برایشان توضیح دادیم که انجمن شاعران ایران یک موسسه فرهنگی است. در زمان ایجاد انجمن شاعران ، من، قیصر امینپور و سیدحسن حسینی که اساتید دانشگاه بودیم و به شعر جدی فکر میکردیم در کنار دوستان ارزشمندی همچون مشفق کاشانی، محمود شاهرخی و ساعد باقری و بعضی دیگر، به دنبال این بودیم که خلاءهایی را که در زمینه پژوهش، آموزش و برگزاری برنامههای مربوط به شعر وجود دارد را پر کنیم. در همین راستا طرح گفتوگوی شعر ایران و جهان را اجرا کردهایم و شعر معاصر ایران را توسط بهترین مترجمان برای معرفی به دنیا به 12 زبان زنده دنیا ترجمه کردهایم و همینطور شعر معاصر جهان را از طریق ترجمه کتاب به شاعران ایرانی شناساندهایم و کلاسهایی مثل نیماخوانی، صائبشناسی و آموزش تئوریهای جدید و شعر جهان برگزار کردیم که گوشهای از فعالیتهای ما بوده تا خلاءهای حوزه شعر را پر کنیم. خود من از ابتدای انقلاب در تشکلهای مختلف بودهام از انجمنهای اسلامی وزارتخانه ها گرفته تا جمعیت زنان جمهوری اسلامی و ... و با چارچوب و اساسنامه انجمنها، احزاب و تشکلهای صنفی آشنایی دارم. همان چند سال پیش هم این آقایان میگفتند چرا برای شاعران کاری نمیکنید و بعضی از شاعران شهرستانی را که مشکل داشتند و با حوزه کاری ما آشنایی نداشتند، پیش ما میفرستادند که کمکشان کنیم. ما هم آن موقع تعجب کردیم و برایشان توضیح دادیم که انجمن شاعران ایران یک موسسه فرهنگی است و قرار نیست کار صنفی بکند. چنانچه شما دغدغه صنفی دارید برای آن اقدام کنید و من هم گفتم اگر تجربه ندارید برای نوشتن اساسنامه انجمن صنفی به شما کمک میکنم و همراه شما خواهم بود ولی این انجمن به مشکلات صنفی نمیپردازد.
اما در مورد بودجههای عجیب و غریبی که گفته میشود انجمن شاعران ایران گرفته باید بگویم چند سال پیش هم این مسایل مطرح شد و همان موقع از بازرسی کل کشور آمدند و سندهای ما را بررسی کردند و پس از رسیدگی، عذرخواهی کردند و رفتند. چون همه چیز بسیار دقیق و شفاف بود و هیچ مشکلی نداشت. ما با بودجههای اندک، با زحمت فراوان کتاب چاپ میکنیم و کارهای باکیفیت انجام میدهیم و نمیدانم که چرا باید در نهایت بدهکار اینها باشیم؟ در حال حاضر به لطف کسانی هم که در شورای شهر از کار ما شناخت دارند، سالانه فقط 100 میلیون به ما داده میشود که صرف نگهداری ساختمان و پرداخت قبوض و برنامه های منظم انجمن و هزینه کارمندان میشود و هیچ چیز پنهانی نیست. من در تعجبم که نهادهای دیگر که بودجه خاص خود را دارند و فعالیت میکنند باید برای دیگران و سایر نهادها توضیح دهند؟حالا این آقا که از بودجههای عجیب و غریب میلیاردی حرف میزند، مدعیالعموم است؟ دادستان است؟ اگر شکایتی هم دارد بهتر است به جای این حرفها به قوه قضاییه برود و شکایتش را مطرح کند. آقای قزوه دارد مسایلی که سالها پیش حل شده را دوباره مطرح میکند. درباره مساله خانه هم باید بگویم که خانه هنرمندان ایران برای انجمنهای شناخته شده عضو این خانه، یک تعاونی مسکن راه انداخته که کسانی که عضویت در این تعاونی را بپذیرند، صاحبخانه کند. هیاتمدیره انجمن که همگی صاحبخانه هستند و اصلا شرایط عضویت در این تعاونی را نداشتند. ما فقط اسم چند جوان عضو انجمن را که میدانستیم، خانه ندارند برای این تعاونی رد کردیم که فقط 2، 3 نفرشان پیگیری کردند.متن نامه خانه هنرمندان و معرفی نامه شاعران در سایت انجمن موجود است. ایشان به خودش اجازه داده که بگوید چهار، پنج نفر گرداننده انجمن، زمینی را گرفتند و با پول بیتالامال خانه و زنشان را عوض کردند. کاری که خانه هنرمندان انجام داده چه ربطی به اعضای هیات مدیره دارد که این تهمتها را میزنند؟
اما درباره مشارکتی بودن من که این آقا، آن را به انجمن شاعران ایران تعمیم میدهد، نکته دیگری وجود دارد. در زمانی که برای مجلس ششم از طرف حزب مشارکت کاندیدا شده بودم، آقای قزوه میخواست من و ایشان با هم لیست جداگانه شاعران بدهیم که من قبول نکردم چون تا حدودی با این اخلاقهای آقای قزوه آشنایی داشتم. به علاوه شخص سیاسی نبود و کسی هم او را نمیشناخت. از آن زمان کینه به دل گرفته و همه جا از حزب منحل شده مشارکت نام میبرد. عضویت من در حزب چه ارتباطی به کارم در انجمن شاعران دارد؟ من هیچوقت این مسایل را با هم قاطی نکردهام. اگر کارم مشکل داشت حتما قبل از او قوه قضاییه اقدام میکرد.
به این خاطر که میراث مشترک شاعران مهربانی است، من همیشه تلاش کردم با صلح و آشتی برخورد کنم اما این بار به خاطر آبروی شعر و فرهنگ و صحبتهای ایشان که بار حقوقی دارد از او شکایت میکنیم تا جنبه تربیتی داشته باشد و از این به بعد شاهد چنین صحبتهایی نباشیم.
نامه هنرمندان محبوب به ابتکار؛ یارانههایمان برای محیطزیست
تعدادی از فعالان فرهنگ و هنر در نامهای به معصومه ابتکار، رییس سازمان محیطزیست نوشتهاند که برای مقابله با بحرانهای زیستمحیطی با این سازمان همکاری کنند. آنها در گام نخست اعلام کردهاند یارانههایشان را به محیطزیست میدهند.
در این نامه که با عنوان «بار دیگر سرزمینی که دوست میدارم» شروع شده، چنین آمده است:
«همهجای ایران سرای ماست» این گفته علاوه بر احساس تعلق به یک سرزمین، به معنای تاثیر هر رخدادی در هر گوشه آن در زندگی و آینده تکتک ما و نسلهای آینده است. دریاچه ارومیه فقط متعلق به اهالی ارومیه نیست و تاثیر نابودی آن و پیامدهای فاجعهبارش در زندگی نه تنها تمام ایرانیان، که در بومزیست زمین انکارناپذیر است. از بین رفتن جنگلها، خشک شدن زایندهرود، بحران رود کارون، وضعیت ناگوار اقلیم خوزستان بهویژه آب و هوای اهواز و برخی استانهای مرزی و غربی کشور همچون ایلام، بحران دریاچه هامون، آلودگی مرگبار هوای تهران، اصفهان، اراک و دیگر شهرهای بزرگ و... نهتنها نتیجه تغییرات آب و هوایی کره زمین و بیاعتنایی ما مردم به محیطزیست، که بهویژه پیامد طرحهای نسنجیده دولتهاست.
وضعیت محیطزیست کشور، بنا بر گزارش نهادهای دولتی و مدنی به مرز فاجعه رسیده و دیری است که زنگ خطر در حوزههای گوناگون آن به صدا درآمده است. نه فقط در ایران که در تمام جهان، مشارکت مردمی در اموری چون جلوگیری از تخریب محیطزیست و فجایع ناشی از آن امری است رایج و حتی واجب. بیتردید نهادهای دولتی نیز وظیفه دارند که با تمام امکانات خود به یاری حرکتهای مدنی بیایند و از آنها به طرق گوناگون در نیل به اهدافشان حمایت کنند.
درنگ جایز نیست، هر تاخیری در مبارزه با بحران زیستمحیطی زیانهای جبرانناپذیر و ماندگار بر پیکر سرزمینمان بر جای خواهد گذاشت. بیایید دست در دست هم بگذاریم و در عمل باورمان را به شعار همهجای ایران سرای ماست جامه عمل بپوشانیم.
ما امضاکنندگان- فعالان عرصه فرهنگ و هنر- با درک این وضعیت بحرانی از مدتی پیش نگرانی جدی خویش و ضرورت اقدامات فوری را برای پیشبرد هدفهای کوتاهمدت و درازمدت در حوزه فضای زیست سرزمین خود با مسوولان این حوزه درمیان گذاشتهایم.
اینک از تکتک شما هموطنان بهویژه از چهرههای موجه و مورد احترام مردم و تشکلهای مردمنهاد صنفی و اجتماعی میخواهیم از این فراخوان حمایت کنید. پیشنهاد ما این است که در گام اول یارانهمان را که حق همه ما شهروندان ایرانی است به پیشبرد این هدف اختصاص دهیم.
گزارش برنامهها و روند و شیوه مصرف کمکهای شما با بهرهگیری از نظر و نظارت کارشناسان معتمد و سازمانهای مردمنهاد و مدنی به صورت شفاف به آگاهی همگان خواهد رسید.
در بیانیه بعد ساز و کار اجرایی این پیشنهاد را پس از پاسخ مسوولان به آگاهی شما خواهیم رساند.
رونوشت: سرکار خانم ابتکار، معاون محترم رییسجمهور و رییس سازمان حفاظت محیطزیست
گفتنی است کمیته هماهنگی این کمپین شامل احمد پورنجاتی، مرتضی کاظمی، علی مرادخانی، فرهاد توحیدی، منیژه حکمت، علی میرزاخانی، فرزانه طاهری، فریبا ابتهاج، فریدون عموزاده خلیلی، ماشاءلله شمس الواعظین، علی سرتیپی، مصطفی خرقهپوش، پگاه آهنگرانی، کامبیز نوروزی، همایون شجریان، رضا عطاران، خشایار دیهیمی، پوریا عالمی، بهرنگ تنکابنی، فاطمه راکعی و داریوش مهرجویی میشوند.
رییس سازمان میراث فرهنگی به اعتراض هتلداران پاسخ داد؛ سازمان موافق عوارض 5 درصدی نیست
گروه فرهنگ- معاون رییسجمهور و رییس سازمان میراث فرهنگی، صنایعدستی و گردشگری با اعلام مخالفت این سازمان با عوارض پنج درصدی مراکز اقامتی، گردشگری و خدماتی در بند «ج» تبصره «14» لایحه بودجه 93 تصریح کرد که این موضوع پیشنهاد سازمان نبوده و قرار نیست از هتلداران و مالکان مراکز اقامتی دریافت شود بلکه بر اساس آن شهرداریها پنج درصد اضافه را از مسافران و استفادهکنندگان مراکز اقامتی دریافت میکنند.
محمدعلی نجفی که به مناسبت سالگرد زلزله بم به استان کرمان سفر کرده بود در نشست فعالان صنایعدستی و گردشگری این استان گفت: دریافت پنج درصد درآمدهای هتلداران و مالکان مراکز اقامتی قیمت اقامت را بالا میبرد و ما هم زیاد با این موضوع موافق نیستیم به همین منظور نامه اتحادیه هتلداران تهران را که به این سازمان ارسال شده بود به مجلس منعکس و اعلام کردیم بر اساس این منطق که موضوع، مورد مخالفت برخی از فعالان بخشخصوصی است با حذف این موضوع موافقیم و در صورتی که حذف نشود به دو درصد کاهش پیدا کند.نجفی افزود: هم در سطح ملی و هم در سطح استان کرمان از امکانات و ظرفیتهای زیادی در بخش گردشگری و صنایعدستی برخورداریم که متاسفانه در سالهای گذشته از این قابلیتها برای توسعه کشور و استان استفاده نکردهایم. در حالی که بر اساس هر آمار و استانداردی در زمینه بهرهمندی از ظرفیتها و قابلیتهای گردشگری از کشورهای همسایه در سطح بالاتری قرار داریم اما متاسفانه از نظر فعلیت بسیار عقب هستیم.رییس سازمان میراث فرهنگی، صنایعدستی و گردشگری گفت: بر اساس آمار استان کرمان در سال گذشته 82 هزار گردشگر داخلی و چهار هزار و 200 نفر گردشگر خارجی را به خود جذب کرده و این موضوع بیانگر این است که ما نتوانستهایم به درستی کار همه ارگانها و نهادهای دولتی و خصوصی را که عهدهدار تحول در این بخشها در استان و کشور هستند برنامهریزی، مدیریت و هماهنگ کنیم.
معاون رییسجمهور با بیان اینکه در بخشخصوصی بخشی از مسایل باید واگذار شود، گفت: عموم مردم که NGOها، دوستداران میراث فرهنگی،صنایعدستی، گردشگری و طبیعتگردی و جریانات عمومی مردم را شامل میشوند میتوانند برای سازمان ما عقبه و سرمایه اجتماعی ایجاد کنند تا سریعتر و بهتر در این مسیر حرکت کنیم.
وی همچنین یادآور شد: در بخش تصمیمسازی نیز برخی اختیارات به بخشخصوصی واگذار میشود و در این خصوص مدلهای مختلف واگذاری اختیارات در زمینه میراث فرهنگی، صنایعدستی و گردشگری به بخشخصوصی در دست بررسی است.نجفی با تاکید بر وجود فضای مثبت عمومی در کشور برای فعالیتهای سازمان میراث فرهنگی، صنایعدستی و گردشگری گفت: هم در دولت و هم در مجلس اقبال و توجه خوبی به حوزههای کاری سازمان وجود دارد به خصوص رییس محترم جمهور در بخش گردشگری تاکید داشته و امیدوارند که بتوانیم در این حوزه تحول ایجاد کنیم.
رییس سازمان میراث فرهنگی، صنایعدستی و گردشگری همچنین از تعاملات سازنده با نمایندگان مجلس و علاقهمندی و اعلام آمادگی آنها برای همکاری و کمک به توسعه صنعت گردشگری در کشور خبر داد.
وی همچنین سهم سازمان میراث فرهنگی، صنایعدستی و گردشگری از بودجه 93 را مثبت ارزیابی و خاطرنشان کرد: در بودجه 93 کمکهای زیادی به سازمان شده است. در مجلس هم قولهایی گرفتیم که برای جذب بودجه بیشتر به ما کمک کنند.نجفی با بیان اینکه دورنمای کار ما از ابتدای سال آینده مثبت خواهد بود، یادآور شد: تحقق این موضوع بخشی به لیاقت و مدیریت سازمان برمیگردد و بخشی به همت فعالان و دستاندرکاران این حوزه که بر اساس برنامه مشخص تحول و تحرک ایجاد کنند.
وی در ادامه از راهاندازی شورای عالی میراث فرهنگی و گردشگری طی دو سه ماه آینده خبر داد و گفت: این شورا مبنای قانونی خوبی دارد و از طریق آن میتوان بخشهایی از مسایل که پیچیدگیهای حقوقی و اجرایی دارد را حل کرد.
رایگیری برای انتخاب نامزدهای جوایز اسکار
خبرآنلاین- رایگیری برای انتخاب نامزدهای هشتاد و ششمین دوره جوایز اسکار از جمعه آغاز شد.
اعضای آکادمی علوم و هنرهای سینمایی از جمعه به مدت دو هفته فرصت دارند نامزدهای خود را انتخاب کنند. مهلت رایگیری هشتم ژانویه 2014 (18 دیماه) به پایان میرسد و اسامی نامزدهای اسکار 16 ژانویه (26 دیماه) اعلام میشود. پس از آن رایگیری نهایی برای انتخاب برندگان جوایز اسکار 2014 از روز ولنتاین آغاز میشود و تا 25 فوریه (ششم اسفندماه) ادامه دارد. مراسم هشتاد و ششمین دوره جوایز آکادمی یکشنبه دوم مارس (بامداد دوشنبه 12 اسفندماه به وقت ایران) در دالبی تیهتر در مرکز هالیوود اندهایلند در لسآنجلس برگزار میشود.
بیش از شش هزار عضو آکادمی میتوانند آرای خود رابه صورت آنلاین و از طریق ایمیل ارسال کنند. اعضای 13 شاخه آکادمی در بخشهای مربوط به خود رای میدهند در حالی که تمام 17 شاخه میتوانند برای بزرگترین جایزه شب یعنی اسکار بهترین فیلم رای بدهند. «گذشته» تازهترین ساخته اصغر فرهادی- که نماینده ایران در بخش اسکار فیلم خارجیزبان بود اما به فهرست کوتاه راه پیدا نکرد- یکی از فیلمهای واجدشرایط است.
اجرای نمایش بیبی بیدل در قشقایی
نمایش « بیبی بیدل» نوشته نادر برهانی مرند وکارگردانی آزاده انصاری به روی صحنه میرود. این نمایش با الهام از ترانهای از شهیار قنبری بوده و داستان چهار دوست است که دو کودک داستان آنها را روایت میکنند و شخصیتهای نمایش اگر اشتباهاتی را انجام ندهند به سعادت و خوشبختی میرسند و...
نقشآفرینی در این نمایش برعهده آناهیتا اقبالنژاد، محمودرضا رحیمی، فرشته سرابندی، محسن قصابیان، سهیل ساعی و فرانک جلیلی میباشد. لازم به ذکر است این نمایش از 8 تا27 دیماه هرشب به غیر از شنبهها ساعت 19:30 در سالن قشقایی تئاتر شهر به روی صحنه میرود.گروه نمایش بلیت سه اجرای اول نمایش خود را که روزهای 8 ، 12 و13 است با 50 درصد تخفیف ارایه میکند. علاقهمندان برای اطلاع از خرید بلیت میتوانند به سایت تئاتر شهر و سایت تیوال مراجعه کنند یا با شماره09307252095 تماس بگیرند.
«رد کارپت» عطاران آماده نمایش میشود
ایسنا- فیلم سینمایی «ردکارپت» دومین ساخته بلند سینمایی رضا عطاران به زودی آماده نمایش میشود.
احمد احمدی تهیهکننده این فیلم گفت: در حال حاضر نیما دبیرزاده مراحل تصحیح رنگ این فیلم را انجام میدهد، همچنین به طور همزمان محمد ثانیفر ساخت جلوههای ویژه رایانهای «رد کارپت» را در استودیو «ایران نوین» آغاز کرده است.
وی افزود: مراحل صداگذاری نیز با نظارت عطاران توسط پیمان واحدی انجام میشود و به زودی «ردکارپت» آماده نمایش خواهد شد.
نسخهای از این فیلم نیز در موعد تعیین شده جشنواره فیلم فجر، برای بازبینی هیات انتخاب به دبیرخانه ارسال شده است.
در خلاصه داستان این فیلم آمده است: «شما که غریبه نیستی، من 38 سال از خدا عمر گرفتم، 13 سال تئائر کار کردم، هنوز وضعیتم اینه، هیچی به هیچی، بالاخره باید کاری میکردم دیگه، اونور فکر میکنم میتونم کار کنم، میتونم شکوفا بشم.»
رضا عطاران، سوسن پرور، مارک انصاری، امیر نوری، کریستین بیفورت، حسین سلیمانی، ماجین موسوی، جمالهاشمی،هانی صالحی، ماریلو مینگ لانا، حسین یار یار، عبدالله صالحی، راد پورجبار، اندی کروک، فرشاد نجفی اسداللهی، محمد جواد علینقیان، عبدلیا صالح، امیر فلاحتنژاد، ملیحه خسروانی، مطهره کثیری و علی سرتیپی بازیگران این فیلم هستند.
گفتنی است، «رد کارپت» به تهیهکنندگی احمداحمدی و مریم شفیعی ساخته شده است.
تغییر گروه سازنده مستند ناصر حجازی
مهر- فیلم مستند «ناصر حجازی» با محوریت زندگی ورزشی این بازیکن تیم استقلال پس از به نتیجه نرسیدن مذاکره با کیومرث پوراحمد و حسن فتحی در نهایت قرار شد به کارگردانی و تهیهکنندگی توسط سام کلانتری و مرتضی رزاقکریمی ساخته شود. شهریورماه سال گذشته قرارداد تولید این فیلم مستند سینمایی با تیم تولید رزاق کریمی بسته شد اما بعد از گذشت یک سال و چهارماه خبر آمد که ساخت این مستند توسط این تیم تولید منتفی شده و خانواده حجازی مشغول رایزنی و مذاکره با سایر کارگردانهای سینمای ایران برای ساخت این فیلم مستند هستند.
بهناز شفیعی، همسر زندهیاد ناصر حجازی درباره دلایل منتفی شدن تولید این مستند سینمایی توسط گروه قبلی گفت: گزینهای چون کیومرث پوراحمد مدنظر ما بود اما او به مسایل فوتبالی اشراف نداشت و از همین رو سراغ حسنفتحی رفتیم. این کارگردان هم در آن زمان مشغول ساخت سریال بود و نتوانست با ما همراه شود به همین دلیل سراغ سام کلانتری رفتیم.
همسر زنده یاد ناصرحجازی در ادامه متذکر شد: سام کلانتری، کارگردان جوانی است که به فوتبال علاقه بسیاری دارد و تمامی زمینههای فعالیت و بازی ناصرحجازی را میداند اما تعلل تیم تولید این فیلم مستند برای انجام پروژه ما را بر آن داشت که به دنبال گروه جدیدی باشیم.
صحبتهای بهناز شفیعی همسر زندهیاد ناصر حجازی در حالی مطرح میشود که مرتضی رزاق کریمی پیش از این گفته بود به دلیل حساسیت بالایی که برای ساخت این فیلم دارد سرعت تولید را فدای محتوا نمیکند.
صابر ابر، نگار جواهریان و علی سرابی نقشخوانان نمایشخوانی مسعود کیمیایی
ایسنا- صابر ابر، نگار جواهریان و علی سرابی نمایشنامه «دو دلقک و نصفی» را برای کمک به مجید بهرامی نمایشنامهخوانی میکنند. برنامه نمایشنامهخوانی خیریه برای کمک به مجید بهرامی بازیگر تئاتر و سینما که دچار بیماری سرطان است، روز شنبه هفتم دیماه برگزار میشود. در این برنامه نمایشنامه «دو دلقک و نصفی» نوشته جلال تهرانی با کارگردانی مسعود کیمیایی و نقشخوانی صابر ابر، نگار جواهریان و علی سرابی نمایشنامهخوانی میشود. گفتنی است، این برنامه ساعت 19:30 روز شنبه هفتم دیماه (امروز) در تالار اصلی مجموعه تئاتر شهر برپا میشود. جمعی از هنرمندان تئاتر و سینما در کنار فوتبالیستها و اعضای فدراسیون کشتی برای جمعآوری کمک در این برنامه حضور خواهند داشت.
مجید بهرامی، بازیگر جوان تئاتر و سینما مدتی است که برای درمان بیماری سرطانش در آلمان به سر میبرد.
↧