January 26, 2014, 5:30 pm
استوانه استوار معماری تهران : تئاتر شهر 41 ساله شد
سحر موسوی - غیرممکن است از چهارراه ولیعصر عبور کنی و آن استوانه شکوهمند زیبا، نگاهت را چند لحظهای با خود نبرد؛ عمارتی با مساحت 3000 مترمربع که اهل فرهنگ و هنر برایش ارزش و جایگاه ویژهای قائل هستند.
ساختمان تئاترشهر یکی از زیباترین بناهای پایتخت، زیارتگاه اهالی تئاتر، آبروی معماری این شهر و یکی از نمادهای شهر تهران، امروز 41 ساله شد.
در حالی که بعد از سالها بیتوجهی و نادیده گرفتن و انجام عملیاتهای عمرانی توسط شهرداری تهران در اطرافش، ضربات جبرانناپذیری به آن وارد شد و تنها اتفاق خوشامد حذف ورودی بدقواره مترو از مقابل چشمانداز آن بود، نگاهی به سرگذشت پرفراز و نشیبش در دهههای اخیر انداختهایم.
تاریخچه بنا
در گذشتهای نه چندان دور مردم تهران یا به عبارتی پایتختنشینان تفرجگاههای مختلفی داشتند. یکی از مهمترین این تفرجگاهها مکانی به نام کافه بلدیه یا کافه شهرداری در تقاطع دو خیابان اصلی پایتخت یعنی پهلوی (ولیعصر) و شاه رضا (انقلاب) بود. در سال 1311 خورشیدی هتل بلدیه (کافه بلدیه یا بلدی) را در جنوب شرقی چهارراه پهلوی جایی که امروز پارک دانشجو و تئاتر شهر قرار دارد ساختند.
در این محل عصرهای پنجشنبه و جمعه، بازیسازان و نمایشگران، سیرکبازان و معرکهگیران جمع میشدند تا از هنرنمایی آنها تهرانیها اوقات فراغت خود را پر کنند و برای لحظاتی از دغدغههای روزانه به دور باشند.
کافه شهرداری در اواخر دهه 30 و اوایل دهه 40 یکی از مهمترین پاتوقهای روشنفکرانی چون فروغ فرخزاد، جلال آلاحمد، دکتر سعید نفیسی و دهها متفکری بود که بعدها عرصههای مختلفی از فرهنگ و هنر این کشور را رقم زدند. فروغ فرخزاد در نامههایی که حدود سال ۱۳۳۷ نوشته است، از کافه شهرداری و اینکه جای مناسبی برای بازی بچهها دارد سخن گفته است.
داستان تاسیس ساختمان
با گسترش تهران و مرکزیت این منطقه، ارزش کافه شهرداری بیشتر شد. در سال ۱۳۴۴، شهرداری تهران تصمیم به تخریب کافه شهرداری و تغییر کاربری آن گرفت و در همان زمان چند گروه آمریکایی، فرانسوی و ایتالیایی پیشنهاد ساخت یک هتل لوکس ۴۰۰ اتاقه را در محل کافه شهرداری ارایه دادند. این درست زمانی بود که تئاتر ایران با حضور نسل جدید هنرمندان مانند آربی آوانسیان، عباس نعلبندیان، اکبر رادی، علی نصیریان، غلامحسین ساعدی، بهرام بیضایی، بیژن مفید، پرویز صیاد و هنرمندان کارگاه نمایش، دوران اوج خود را طی میکرد و با به حاشیه رفتن سالنهایی چون تئاتر هنر، تئاتر سعدی و تئاتر تهران و کمبود ظرفیت تالار سنگلج و اختصاص تالار رودکی (وحدت) به اجرای موسیقی نیاز به یک سالن نمایش در تهران به شدت احساس میشد.
با پیشنهاد وزارت فرهنگ و هنر و اداره هنرهای دراماتیک و تلاش گردانندگان کارگاه نمایش مانند آربی آوانسیان، عباس نعلبندیان و آشوربانی پال، شهرداری با ساخت چند سالن مخصوص با ظرفیت بالا و انواع سنهای اجرایی در محل کافه شهرداری موافقت کرد.مقدمات ساخت تئاتر شهر در سال ۱۳۴۶ در دوران شهرداری منوچهر پیروز آغاز شد.طراحی نقشه و نظارت بر ساخت آن را مهندس «امیر علی سردار افخمی» و «بیژن انصاری» از معماران مکتب نوین ایران و یکی از شاگردان هوشنگ سیحون برعهده گرفت. او ساختمانی را طراحی نمود که شباهت بسیاری با ساختمان تالار تئاتر بکمن در محل انستیتو تکنولوژی آمریکا دارد طوری که شباهت در معماری و ساخت آن، این دو مرکز را دوقلوی معماری تئاتری نامیدهاند.
سرانجام مجموعه تئاتر شهر با افتتاح سالن اصلی در هفتم بهمن ۱۳۵۱ افتتاح شد. زمان افتتاحیه ساختمان مقارن بود با روی صحنه رفتن نمایش «باغ آلبالو» نوشته آنتوان چخوف به کارگردانی آربی آوانسیان و با بازی داریوش فرهنگ، سوسن تسلیمی، مهدی هاشمی، فهیمه راستکار و پرویز پورحسینی.
در ابتدا تئاتر شهر و اجرای تئاترها زیر سرپرستی سازمان جشن هنر شیراز بود ولی پس از چندی به سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران واگذار شد. این مجموعه از معماری زیبایی برخوردار است و به شماره 12276 در لیست سازمان میراث فرهنگی قرار دارد.
تئاتر شهر در منطقهای از مرکز شهر است و به واسطه وجود دانشگاه تهران و کتابفروشیهای خیابان انقلاب وجهه فرهنگی دارد و به همین دلیل با بافت زمینه و همسایگانش هماهنگ است. ساختمان تئاتر شهر نیز در گوشهای از پارک دانشجو واقع شده است.
مشخصات ساختمان تئاتر شهر
فضاهای داخلی این بنا با پیچ و خمهای حاصل از پیروی طرح از هندسه غالب حالت رمز و رازگونه به خود گرفته و گویی فرد را در هزارتوی خود اسیر و مسحور کرده، آن چنان که خصیصه هنر است. طراح، هوشمندانه امکاناتی را که بالطبع، پلان دایره به همراه دارد در جهت استفاده بهینه از حداکثر فضا در اختیار گرفته و در طراحی جزییات دکوراسیون داخلی و تزیینات بدنهها نیز نهایت سعی و کوشش در رسیدن به هماهنگی و تناسب انجام شده است.
ستونهای باریک و بلند تئاتر شهر که شکل تزیینی آن جلب توجه میکند به طنابهای دربرگیرنده بالونی شبیه است که بنا را به زمین دوخته است. این عناصر از سطح زمین شروع میشوند و به زیر بیرونزدگی پشتبام میرسند. بین هر سه ستون، دو طاق که تیزه آن در وسط پیشآمدگی بام ختم میشود و طاق سومی که دو طاق زیرین را در برمیگیرد و تیزه آن به لبه انتهایی پیشآمدگی میرسد در لطیف بودن نمای ساختمان و القای سبکی حجم آن بسیار موثر است. قرینه بودن ستونها به سبک ستونهای تخت جمشید طراحی شده است که باعث میشود ساختمان شباهت زیادی با خیمه داشته باشد. استفاده از آجر در نما و ترکیب آن با کاشی فیروزهای و سبز و نیز بهکارگیری عناصر تزیینی آجری، ایجاد حسی آشنا با بنای تئاتر شهر را تشدید میکند.
در ساختمان تئاتر شهر، ترکیب جالبی از کاشی و آجر داریم.ترکیب کاشی به شکل انتزاعی و استفاده از آجر برجسته که در دورههای مختلف تاریخی وجود داشته در این مجموعه به کار رفته است. کاری که هنر استاد اصغر کاشیتراش اصفهانی است. همچنین در بالای ساختمان گنبد نیممدوری طراحی شده است که یادآور «برج طغرل» و معماری دوره ایلخانیان است.
مهمترین ویژگی تئاتر شهر در پلان دایرهشکلی آن است. این پلان ترکیبی از معماری یونان و روم قدیم و شبیه بناهای مربوط به نمایش مانند پانئوم و کلوسئوم است. این نوع پلان در دوره قاجار وارد معماری ایران میشود. زمانی که ناصرالدین شاه به فرنگ رفته و در آنجا سالن تئاتر پاریس و لندن را میبیند، دستور ساخت تکیه دولت را میدهد که ما آن را به عنوان نخستین سالن تئاتر کشور میشناسیم. بعد از تخریب تکیه دولت، علی سردار افخمی برای طراحی رسمیترین تئاتر کشور آن هم به شکل مدرن و با استفاده از مصالح بتن و فلز از پلان دایره استفاده میکند.
تالار اصلی که مهمترین هدف سازندگان تئاتر شهر بود در دو طبقه با ظرفیت حدود ۵۷۹ نفر طراحی شده است. این تالار از تمامی تجهیزات فنی از جمله صحنهگردان الکتریکی به قطر ۵/۱۱ متر، آسانسور دکور، سیستمآویزهای بالارونده برای دکور، دهنه متحرک صحنه، پرده و امکانات سینمایی، سیستم کامل نور و صدا و دستگاههای کنترلکننده برخوردار است و پرده آن نیز به صورت طولی بسته میشود. عمق صحنه ۱۵ متر، ارتفاع پرده صحنه ۱۰ متر، پهنای صحنه از جلو ۱۹ متر، پهنای صحنه از دهانه ۱۶ متر، پهنای صحنه از وسط ۲۶ متر و طول دهانه آن از ۱۲ تا ۱۴ متر تغییرپذیر است. در مراسم افتتاحیه این سالن محمدرضا پهلوی و همسرش شرکت داشتند و فهیمه راستکار، داریوش فرهنگ، سوسن تسلیمی، مهدیهاشمی، پرویز پورحسینی، شکوه نجمآبادی، مهوش افشارپناه، فریده سپاهمنصور و... باغ آلبالو را روی صحنه بردند. مدتی بعد، دو سالن چهارسو و تالار شماره ۲ نیز راهاندازی شدند.
تالار چهارسو در طبقه زیرین، پشت ساختمان اصلی با طراحی آوانسیان، خاص نمایشهای ایرانی که احتیاج به سن مدور دارد با ظرفیت ۱۲۰ تا۳۵۰ تماشاگر ساخته شد. در سال ۱۳۵۹ با توجه به نیاز به سالنهای جدید یکی از انبارهای تئاتر شهر تغییر کاربری داده شد و به نام شهید حسن قشقایی نامگذاری شد. این تالار با شکلی سه گوش در حدود ۲۵۰ نفر گنجایش داشت و برای اجراهای نمایش سنتی- ایرانی مناسب بود. با فعال شدن تالار سنگلج و به دلیل نامناسب بودن عمق صحنه تالار قشقایی و وجود دو نقطه کور برای تماشاگران، این تالار مدتی تعطیل شد اما در سال ۱۳۸۱ با گنجایش ۱۵۰ نفر و عمق صحنه مناسب مجددا راهاندازی شد.
ساختمان تئاتر شهر در روزگار ما
طی سالهای گذشته با وجود اینکه نمای مجموعه تئاتر شهر آسیب دیده ولی هیچگاه مورد مرمت و بازسازی قرار نگرفته و این در حالی است که این آسیبها و تخریبها در حال رشد است. متاسفانه توجه درخوری به شرایط و آسیبهایی ایجاد شده برای تئاتر شهر نشده است.
اینکه تئاتر شهر چگونه باید از خود در مقابل آسیبها و صدمات متعدد محافظت کند جای سوال است. گاهی شهرداری تهران و سازمان متروی شهری با حفاری و ساخت و سازهایی که در فضای شمالی فضای باز مجموعه انجام داده و میدهد به نوعی تنها مجموعه حرفهای تئاتر ایران را تحت تاثیر خود قرار میدهد و گاهی سرقت از نمای مجموعه؛ سرقتی که ترمیمش گویا زمانبر است و تصمیمگیری برای آن دشوار.
آیا با چنین روندی میتوان امیدوار بود که مجموعه تئاتر شهر در چند سال آینده خیلی بیشتر از حال حاضر تخریب نشود؟ آیا باید شکافهایی عظیم بر بدنه تئاتر شهر ایجاد شود تا به فکر ترمیم آن باشیم؟ آیا میتوان بدون هیچ کارشناسی و در نظر گرفتن اهمیت این بنای هنری، بدنه آن را تخریب کرد؟
موزه امام علی در یکصد و چهاردهمین گفتمان هنر و معماری بررسی میکند؛ نامها و نشانها در گلستان
گروه فرهنگ- در یکصد و چهاردهمین گفتمان هنر و معماری که در روز چهارشنبه 9 بهمن در موزه هنرهای دینی امام علی (ع) برگزار میشود به نامها و نشانهای معماری استان گلستان پرداخته میشود.
به گزارش روابط عمومی موزه هنرهای دینی امام علی(ع)، ورکانه یا هیرکانیا (گرگان) که امروزه استان گلستان نامیده میشود چهرهای فرهنگی و تاریخی دارد و شمار فراوان مشاهیر آن موید این نکته است. این دیار خاستگاه سلسلههای ایرانی چون زیاریان است که با تعالی فرهنگی ایرانی شناخته شدهاند چنانکه دیرزمانی نیز در دوران پهلوانیان (پارتیان= اشکانیان) سرزمین رزم و دلیری بوده است. با این همه تاریخ این دیار در سدههای اخیر به ویژه از زمانی که ترکمنان در آن رخت اقامت افکندند سربلندی خویش را در پیوند فرهنگی میان این همتباران دینی و فرهنگی رقم زده است به گونهای که تنی چند از مشاهیر نامدار آن از ایرانیان ترکمن به شمار میآیند که پیشتاز آنان مختوم قلی فراغی شاعر و عارف متعهد و مبارز ترکمنی است و با اشعار شیوای خود به مردمان درس ایثار و استقامت و فروتنی آموخته است.
از دیگر نامآوران این خطه، فخرالدین اسعد گرگانی، میرداماد استرآبادی، ابوالقاسم میرفندرسکی، دولت محمد آزادی، نورمحمد عندلیب، عنصر المعالی کیکاووس، شیخ محمدحسین مقصودلو، قابوس بن وشمگیر، لامعی گرگانی، مسیح ذبیحی، ملا محمد امین استرآبادی، میرسید شریف جرجانی، خلیفه قاجار استرآبادی، عبدالقاهر گرگانی، بیبی خانم استرآبادی، حکیم جرجانی، ابوسلیک گرگانی، ادریس استرآبادی و.... را میتوان نام برد. بیتردید این سرزمین اگر در صدر داشتن بیشترین و مهمترین مشاهیر ایران زمین نباشد، در ردیف اول آن قرار دارد. در عصر حاضر نیز علاوه بر داشتن بزرگان و نامآوران در حوزههای مختلف علوم و فنون، در حوزه معماری و شهرسازی، دارای شخصیتهای صاحب نام چون محمدامین میرفندرسکی و ایرج اعتصام است.
از نشانهای گلستان نیز میتوان به میراث جهانی برج قابوس، برج رادکان، دیوار دفاعی قزل آلان، مدرسه عمادیه، مسجد و مدرسه کریم ایشان، مسجدجامع گرگان، پل آق قلا، شهر باستانی جرجان، شهر باستانی تمیشه، امامزاده نور، آرامگاه خالد نبی، آرامگاه یحیی بن زید، امامزاده روشن، بهاءالدین نقشبندی، گبری قلعه، قلعه ماران، قلعه شاهنشین، دشت قلعه، تورنگ تپه، شاهتپه و... اشاره داشت که در یکصد و چهاردهمین گفتمان هنر و معماری به تعدادی از این نامها و نشانها توسط خوبچهر کشاورزی، فریبرز جبارنیا، اشکان غلامپور، کاوه منصوری و علیرضا عظیمی پرداخته میشود. این مراسم همچنین با سپاس از فرشاد فدائیان مستندساز ترکمنان ایرانی و نمایش فیلم از ایشان همراه است.
موزه هنرهای دینی امام علی(ع ) در خیابان ولیعصر(عج)، تقاطع بزرگراه نیایش، بلوار اسفندیار، شماره 35 واقع شده است.
ششمین نمایشگاه ترافیک و رسانه افتتاح شد: حل مشکل ترافیک با کمک مطبوعات
گروه فرهنگ- ششمین نمایشگاه ترافیک و رسانه عصر روز شنبه در تالار تابستان خانه هنرمندان افتتاح شد.
سیدجعفر تشکریهاشمی، معاون شهردار تهران در حاشیه این نمایشگاه گفت: هدف از برگزاری جشنواره ترافیک و رسانه و نمایش آثار برگزیده در قالب نمایشگاه، ایجاد تعامل رسانهها در موضوعات ترافیکی و اصلاح فرهنگ ترافیکی شهر است تا با اطلاعرسانی از وضعیت موجود فرهنگی ترافیک، جامعه را با خطرات و پیامدهای نامطلوب آن اشنا کنند.
کاظمیدینان، مسوول برگزاری نمایشگاه نیز درخصوص هدف برگزاری از این نمایشگاه به خبرنگار «جهانصنعت» گفت: این نمایشگاه در راستای جشنواره ترافیک و رسانه برگزار شده است. هرسال پس از جشنواره، عکس، کاریکاتور و تیترهای برگزیده که از طرف خبرنگاران با موضوع ترافیک به دستمان رسیده، به نمایش گذاشته میشود تا هم خود روزنامهنگاران و رسانهها آثار خود را ببینند و انگیزهای برای کارهای بعدی داشته باشند، هم مردم نسبت به معضل ترافیک حساس شوند چون این معضل زندگی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی مردم را دچار مشکل کرده است. باید این مشکل توسط رسانهها به نوعی گفته شود تا در بین مردم نهادینه گردد.
امیدوارم در آینده نزدیک با همکاری مطبوعات، تحول خوبی را ایجاد کنیم.
وی تاکید کرد: درست است که مسوولان و اعضای شورای شهر هم از این نمایشگاه دیدن میکنند اما اصل، مردم هستند و ما دلمان میخواهد که مردم بیایند. چون ارزشش بیشتر است و به هدف خود خواهیم رسید.
تا مردم وارد میدان نشوند و نسبت به این مساله حساس نشوند، کاری از پیش نخواهیم برد.
امید به بازگشایی انجمن صنفی روزنامهنگاران
ایلنا- بیش از 700 روزنامهنگار و فعال مطبوعاتی در نامهای به رییسجمهور خواستار تسریع در بازگشایی انجمن صنفی روزنامهنگاران شدند.آنها در بخشی از نامه آوردند: احتراما به استحضار میرساند جامعه روزنامهنگاران کشور همچنان چشم انتظار فک پلمب دفتر انجمن صنفی خود هستند که دلایل بسته ماندن آن بر جنابعالی کاملا روشن است.حضرتعالی از همان فردای روزی که با رای قاطع ملت ایران در 24 خرداد ماه به مقام ریاست جمهوری انتخاب شدید، وعده تلاش برای بازگشایی انجمن صنفی روزنامهنگاران را دادید.
در ادامه آمده: «انتظار ما این بود که بازگشایی انجمن صنفی روزنامهنگاران به عنوان یکی از اقدامات انجام شده در کارنامه صد روز اول فعالیت دولت تدبیر و امید اعلام میشد که متاسفانه این اتفاق به هر دلیلی رخ نداد. با این حال ما هنوز امیدوار تحقق این وعده جنابعالی هستیم. تقاضا داریم دستور فرمایید موضوع بازگشایی انجمن صنفی روزنامهنگاران تسریع شود.امیدواریم پیش از پایان صد روز دوم دولت جنابعالی، انجمن صنفی روزنامهنگاران ایران بازگشایی شود تا نسیم تدبیر و امید بیش از هر زمانی در کالبد روزنامهنگاری کشور دمیده شود.»
دفن پیکر ناصر میناچی در بلاتکلیفی
ایسنا- هنوز تکلیف محل دفن پیکر ناصر میناچی، اولین وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و عضو کابینه دولت موقت مهندس بازرگان، مشخص نشده است. محمد بستهنگار از دوستان نزدیک مرحوم ناصر میناچی گفت: طبق وصیت خود مرحوم میناچی قرار بود او در محل حسینیه ارشاد دفن شود. حتی مکان آن را از پیش تعیین کرده بود اما شنبهشب (پنجم بهمنماه) ماموران امنیتی جنازه او را به بهشت زهرا (س) انتقال دادهاند.
وی افزود: طبق آخرین تماسی که با خانواده ایشان داشتم، گفته شد که در تدارک بردن پیکر مرحوم به قم و دفن او در این شهر هستند اما این مساله نیز هنوز قطعی نشده است.
ناصر میناچی متولد سال ۱۳۱۰ در تهران و تحصیلکرده رشته حقوق، از یاران و همراهان علی شریعتی و از موسسان حسینیه ارشاد بود. او پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل دولت موقت، در کابینه مهندس بازرگان سمت «وزارت تبلیغات و جهانگردی» را عهدهدار بود که به خاطر تعلق خاطرش به نام حسینیه ارشاد، نام این وزارتخانه را به وزارت «ارشاد ملی» تغییر داد. با این حال امور مربوط به عرصه فرهنگ و هنر (تولیدات ادبی و هنری) در آن زمان زیرمجموعه وزارتخانه تحت امر میناچی نبود و عهدهدار آن وزارت آموزش عالی بود.
میناچی همچنین یکی از اعضای شورای تهیه پیشنویس قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بود که جلسات این شورا نیز در حسینیه ارشاد برگزار میشد. ناصر میناچی صبح روز شنبه (پنجم بهمنماه) در سن ۸۲ سالگی و بر اثر عارضه قلبی درگذشت.علی جنتی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در پیامی درگذشت میناچی را تسلیت گفت.
رونمایی از «مینیاتورهای سیاه» کامبیز درمبخش
ایسنا-کتاب «مینیاتورهای سیاه» شامل گزیدهای از طرحهای کامبیز درمبخش در شهر کتاب مرکزی رونمایی میشود.
این هنرمند درباره این کتاب اظهار کرد: این کتاب شامل طرحهایی است که در فاصله سالهای 1352 تا 1354 تحت عنوان «مینیاتورهای سیاه» خلق شدهاند. اولین طرح از این مجموعه حدود 40 سال پیش چاپ شد. این طرحها جزو بهترین آثار من هستند که گزیدهای از آنها در این مجموعه به چاپ رسیده است.
وی افزود: نزدیک به 30 سال است که در انتظار چاپ این کتاب بودم و بالاخره میسر شد. برخی از طرحهای این مجموعه در موزه هنرهای معاصر نگهداری میشد و تعداد زیادی هم در کلکسیون مرحوم محمد زهرایی بودند.«مینیاتورهای سیاه» از زیباترین کارهای گرافیکی من است که هماکنون در یک کتاب گردآوری شده است.
درمبخش همچنین عنوان کرد: موضوع اصلی این طرحها، طنز سیاسی و اجتماعی دوران قبل از انقلاب است. دلیل این نامگذاری هم نگاهی هنرمندانه به مسایل سیاه سیاسی آن دوران است.
کتاب «مینیاتورهای سیاه» را نشر تاش در 120 صفحه و در قطع رحلی منتشر کرده است.
مراسم رونمایی این کتاب روز سهشنبه، هشتم بهمنماه همراه با سخنرانی آیدین آغداشلو، ابراهیم حقیقی و پرویز کلانتری ساعت 16:30 در شهر کتاب مرکزی واقع در خیابان شهیدبهشتی، خیابان شهید احمد قصیر(بخارست)، نبش کوچه سوم برگزار میشود.
ایوبی: سینما را قربانی مسایل سیاسی نمیکنیم
ایسنا- حجتالله ایوبی درباره اینکه فیلمها برای حضور در جشنواره فیلم فجر، پروانه نمایش موقت یا دائم میگیرند،گفت: فیلمها برای حضور در جشنواره فیلم فجر، پروانه نمایش موقت میگیرند.
او همچنین در پاسخ به این پرسش که شنیده میشود برخی فیلمها برای حضور در جشنواره فیلم فجر دچار ممیزی هستند و همین مساله سازمان سینمایی را در حالی که به نظر میرسد بر برگزاری جشنواره کم حاشیه تاکید دارید، با چالش روبهرو کرده فقط گفت: ما قصد نداریم سینما را قربانی مسایل سیاسی کنیم.
حجتالله ایوبی همچنین درباره اظهار نگرانی برخی از نمایندگان کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی درباره روند برگزاری جشنواره فیلم فجر بیان کرد: متوجه دغدغههای نمایندگان کمیسیون فرهنگی مجلس هستیم، هیچکس نگران نباشد، انشاءالله یک جشنواره فجر پرامید و بسیار خوب برگزار خواهد شد.
معاون وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی گفت: امیدواریم که سال 93، آغاز یک حرکت جدید برای اکران بهتر سینماها و آشتی مردم با سینمای ایران باشد. سازمان سینمایی در این راستا، پروژههایی از جمله طرح «یک روز سینمای رایگان؛ سینما سلام» را (که پنجشنبه 10 بهمنماه اتفاق میافتد) پایهریزی کرده است. همه طرحها و دغدغههای سازمان سینمایی برای آشتی مردم با سینماست.
«بوف کور» به سینماتک خانه هنرمندان رسید
ایلنا- بیست و دومین برنامه سینماتک خانه هنرمندان ایران به نمایش فیلم «بوف کور» ساخته کیومرث درمبخش اختصاص دارد.
پس از نمایش فیلم نیز کیومرث درمبخش، هوشنگ مرادی کرمانی، پرویز شهبازی و احمد طالبینژاد درباره آن صحبت خواهند کرد.
این فیلم 55 دقیقهای را کیومرث درمبخش در سال 1353 بر پایه رمان «بوف کور» صادق هدایت برای تلویزیون ملی ایران ساخت و در آن «پرویز فنیزاده» نقش راوی را ایفا کرده است.
اعضای سینماتک خانه هنرمندان ایران و علاقهمندان به عضویت میتوانند امروز دوشنبه هفتم بهمن ساعت 17 به تالار استاد ناصری خانه هنرمندان ایران مراجعه کنند.
↧
↧
January 27, 2014, 5:47 pm
نگاهی به جشنواره فیلم فجر و رکورددارانش: آشیانههای سیمرغ
محمدجواد تاجالدین - چهار روز دیگر سی و دومین دوره از جشنواره فیلم فجر کلید میخورد. جشنوارهای که جدیترین ویترین سینمای ایران است. اولین دوره از جشنواره فیلم فجر در سال 1361 شروع به کار کرد. آن دوره که سینمای ایران بعد از انقلاب اسلامی دنبال هویت تازهای میگشت و میخواست خودش را در جامعه انقلابی آن روزها جا بیندازد، جشنواره فیلم فجر با پشتیبانی بنیاد سینمایی فارابی و وزارت فرهنگ و ارشاد وقت کارش را آغاز کرد. در اولین دوره خبری از رقابت نبود و سیمرغ و جایزهای به کسی داده نشد. حتی فیلمهایی که در آن دوره نمایش داده شد هم هیچوقت اجازه اکران عمومی پیدا نکرد.از دوره دوم تا دوره ششم بود که منتخبین جشنواره لوح زرین دریافت میکردند و از دوره هفتم به بعد سیمرغ بلورین روی دوش منتخبین سینمای ایران نشست و جشنواره فیلم فجر هویت تازهای پیدا کرد.
از آن سال این جشنواره با فراز و فرودهای زیادی دست و پنجه نرم کرده است. سالهای کمرونق و سالهای طلایی. علاقهمندان سینمای ایران نیز تمام این سالها با وجود کاستیهای فراوان چه در اجرا و برگزاری جشنواره و چه در فیلمهای ساخته شده با علاقهای توصیفنشدنی در صفهای تهیه بلیط سینما زیر برف و باران بهمنماه ایستادهاند و به سینمای ایران رونق تازهای بخشیدند.
در این گزارش نگاهی میاندازیم به رکوردداران جشنواره فیلم فجر. بزرگان سینمای ایران که توانستهاند دل هیاتهای داوری را در سالهای مختلف ببرند و سیمرغها را در قفسه کتابخانههایشان زندانی کنند.
سیمرغ بهترین فیلم اهدا میشود به...
ابراهیم حاتمیکیا را باید پرافتخارترین سینماگر ایران در جشنواره فیلم فجر دانست. حاتمیکیا توانسته با هفت سیمرغ بلورین و دو دیپلم افتخار جایگاهی دستنیافتنی برای خودش دست و پا کند. در این بین پنج سیمرغ حاتمیکیا در بخش بهترین فیلمها به او داده شده. مهاجر، از کرخه تا راین، آژانس شیشهای، به نام پدر و به رنگ ارغوان فیلمهایی است که حاتمیکیا برای آن به روی سن جشنواره فیلم فجر دعوت شده تا سیمرغش را تحویل بگیرد.
حاتمیکیا توانسته با فیلمهای به رنگ ارغوان، آژانس شیشهای و ارتفاع پست جایزه بهترین فیلم از دید تماشاگران را هم به خودش اختصاص بدهد. پس سلیقه مخاطبان سینما و هیات داوران خیلی هم از هم دور نبوده است. فیلمهای حاتمیکیا، هر کدام که در دوره خودش اکران و دیده شده توانسته در جامعه جایگاه خودش را پیدا کند. مهمترینش را باید آژانس شیشهای دانست. هرچند اگر به رنگ ارغوان هم در زمان خودش اکران میشد همانقدر تاثیرگذار بود.
بهترین کارگردان این دوره از جشنواره کسی نیست جز...
در بخش بهترین کارگردانی کسی سر آمد است که این روزها در سکوت و شاید هم هیاهو یکی از بزرگترین تولیدات سینمایی ایران را در مراحل پایانی آمادهسازی دارد. مجید مجیدی. او که در این سالها مشغول ساختن فیلم زندگی پیامبر(ص) است در بخش بهترین کارگردانی جشنواره فیلم فجر رکورددار است. او توانسته با فیلمهایش چهار بار عنوان بهترین کارگردان جشنواره را به نام خودش ثبت کند. بچههای آسمان، باران، بید مجنون و آواز گنجشکها فیلمهایی است که مجیدی به خاطر آنها سیمرغ بهترین کارگردانی را از آن خودش کرده است. فیلمهایی که در خاطره خیلی از ایرانیها باقی مانده و تاثیرگذار است. بعد از مجیدی داریوش مهرجویی و کیانوش عیاری هستند که هر کدام با دو سیمرغ بلورین در ردههای بعدی قرار میگیرند.
و اما بهترین فیلمنامه...
در بخش رکوردداران فیلمنامه هم نامهای آشنایی به چشم میخورد. داریوش مهرجویی، کامبوزیا پرتویی، پرویز شهبازی و رخشان بنیاعتماد. داریوش مهرجویی برای نوشتن فیلمنامه فیلمهای هامون و سارا سیمرغ بلورین دریافت کرده و کامبوزیا پرتویی برای نوشتن فیلمنامه فیلمهای کافهترانزیت و من ترانه 15 سال دارم. رخشان بنیاعتماد برای نگارش فیلمنامههای روسری آبی و خونبازی، و پرویز شهبازی هم برای نوشتن نفس عمیق و به آهستگی سیمرغ بهترین فیلمنامه را دریافت کرده است.
بهترین بازیگر نقش اول
حدس زدن رکورددار این بخش از جشنواره خیلی سخت نیست. پرویز پرستویی بازیگر نامآشنایی که در نقشهای مختلف توانسته روی سن جشنواره فیلم فجر برود و سیمرغها را شکار کند. او توانسته چهار بار سیمرغ بهترین بازیگر نقش اول مرد را از آن خود کند. لیلی با من است، آژانس شیشهای، به نام پدر و بید مجنون فیلمهایی است که پرستویی توانسته به خاطر نقشآفرینی در آنها جایزه بگیرد. بعد از پرستویی فرامرز غریبیان با سه سیمرغ و بعد از آن هم استاد انتظامی، مرحوم خسرو شکیبایی و بهرام رادان هر کدام با دو سیمرغ در ردههای بعدی قرار دارند.
حدس زدن رکوردار بهترین بازیگر نقش اول زن هم کار سختی نیست و حس ششم قوی نمیخواهد.
فاطمه معتمدآریا، بازیگر توانمند سینمای ایران در این بخش رکوردار است. همسر، هنرپیشه، برهوت و اینجا بدون من فیلمهایی است که معتمدآریا توانسته به خاطرشان سیمرغ را اسیر خود کند. بعد از معتمدآریا هم پروانه معصومی و هدیه تهرانی قرار دارند هر کدام با دو سیمرغ بلورین.
- بهترین بازیگر نقش مکمل
در بخش مردان سعید پورصمیمی رکورددار است و توانسته دو بار این عنوان را کسب کند. به خاطر بازی در فیلمهای ناخدا خورشید و تحفهها. در بخش زنان هم باز معتمدآریا صدرنشین است با دو سیمرغ، البته در کنارش هم مرحوم خردمند و مهتاب نصیرپور قرار دارند.
نور، صدا، تصویر
محمود کلاری، فیلمبردار پیشکسوت سینمای ایران در این بخش بهترین تصویربردار بیرقیب است. کسی که بسیاری از سینمادوستان اشکهایش را پشت دوربین فیلمبرداری فیلم جدایی نادر از سیمین سر سکانسی که پیمان معادی پدرش پیرش را در حمام میشست، به خاطر دارند. سرب ساخته مسعود کیمیایی و جدایی نادر از سیمین شاخصترین فیلمهایی است که کلاری توانسته به خاطر آنها سیمرغ بلورین را دریافت کند.
در بخش تدوین هایده صفییاری صدرنشین است. تدوینگر خوشذوق سینمای ایران توانسته چهار بار سیمرغ بلورین بهترین تدوین را از آن خودش کند. آژانس شیشهای، روبان قرمز، عروس آتش و ارتفاع پست فیلمهایی است که صفییاری توانسته به خاطر آنها جایزه را از دست هیات داوران دریافت کند.
در بخش صداگزاری محمدرضا دلپاک فرمانروایی میکند. هفت سیمرغ بلورین او را بهترین صداگذار ایران کرده است. دلپاک حتی برای فیلمهایی که در خارج از ایران هم ساخته میشود، کار میکند. به عنوان مثال فیلم مثل یک عشق عباس کیارستمی را او صداگذاری کرده است.
اگرچه صحبت از عوامل پشت صحنه و تاثیرگذاری آنها در فیلم بسیار کلیشهای است اما چه کسی است که نداند کار صدای فیلم در موفقیت آن تا چه حد تاثیرگذار است. در بخش صدابرداری جهانگیر میشکاری و یدالله نجفی هر کدام با چهار سیمرغ پرافتخارترین صدابرداران سینمای ایران هستند.
مجید انتظامی، پسر عزتالله انتظامی آقای بازیگر سینمای ایران رکورددار برنده شدن سیمرغ بهترین موسیقی متن فیلم است. او به خاطر فیلمهای دیوانه از قفس پرید، بایسیکل ران، روز واقعه و آژانس شیشهای توانسته سیمرغ بلورین بهترین موسیقی را دریافت کند.
دیدنیها
در بخش طراحی صحنه امیر اثباتی و ایرج رامینفر توانستهاند هر کدام چهار بار سیمرغ را به خانهشان ببرند. از فیلمهای خاطرهانگیزی که اثباتی بهترین طراحی صحنه را برایش انجام داده میتوان به سرزمین خورشید احمدرضا درویش و بانوی اردیبهشت رخشانبنیاعتماد اشاره کرد.
اما وقتی صحبت از چهره پردازی در سینمای ایران به میان میآید، نمیشود اسم عبدالله اسکندری فراموش شود. اسکندری توانسته با چهار سیمرغ رکورددار این بخش از جشنواره فیلم فجر باشد. سعید ملکان هم در این بخش توانسته چهار بار سیمرغ را از آن خودش کند.اسکندری برای فیلمهای مادر، بلندیهای صفر، ساحره و روز واقعه این سیمرغها را دریافت کرده است.
همین چند روز پیش بود که خبر تکاندهندهای سینمای ایران را عزادار کرد. پنج نفر از دستاندرکاران فیلم جدید مسعود دهنمکی به خاطر سهلانگاری جان خودشان را از دست دادهاند.
جلوههای ویژه در سینمای ایران بخش نوپایی است که برای رسیدن به استانداردهای جهانی راه درازی دارد. در هر حال محسن روزبهانی با هشت سیمرغ در این بخش رکورددار است و به نظر نمیرسد کسی بتواند به این زودیها به او نزدیک شود.
اگر به دنبال نام کیارستمی در این فهرست میگردید، اینجاست
این کارگردان نام آشنا و بینالمللی کشورمان که جایزه نخل طلای جشنواره کن را هم در کارنامهاش دارد رکورددار دریافت جایزه ویژه هیات داوران است. او با یک سیمرغ و سه لوح زرین بیشتر جایزه را در این بخش از آن خودش کرده است.
در بخش بینالملل جشنواره فجر هم نام کارگردانان ایرانی به چشم میخورد. ابراهیم حاتمیکیا و رضا میرکریمی هر کدام دو بار توانستهاند سیمرغ بهترین فیلم در بخش بینالملل را از آن خودشان کنند. داریوش مهرجویی هم توانسته دو بار جایزه بهترین فیلم بخش بینالمذاهب را دریافت کند.
ترینهای فجر
گلشیفته فراهانی در 14 سالگی به خاطر بازی در فیلم درخت گلابی توانسته سیمرغ بگیرد و نام خودش را به عنوان جوانترین دریافتکننده سیمرغ ثبت کند. البته جایزه او در بخش بینالملل بوده و سیمرغ بهترین بازیگری را ترانه علیدوستی در 18 سالگی به خاطر بازی در فیلم من ترانه 15 سال دارم، دریافت کرده است.
رقیه چهرهآزاد مادر سینمای ایران در 82 سالگی و به خاطر بازی در فیلم به یادماندنی علی حاتمی، یعنی مادر توانست سیمرغ بگیرد.
در راستای بازگشایی انجمن صنفی روزنامه نگاران؛ شمسالواعظین : دولت به تقاضای ما پاسخ دهد
ایرنا- ماشاءالله شمسالواعظین، فعال مطبوعاتی از دولت خواست تا به تقاضای روزنامهنگاران مبنی بر بازگشایی انجمن صنفی روزنامهنگاران ایران پاسخ دهد.روز یکشنبه نیز 772 نفر از روزنامهنگاران با ارسال نامهای به رییسجمهور تحقق این وعده و بازگشایی انجمن صنفی روزنامهنگاران را خواستار شدند.
انجمن صنفی روزنامهنگاران ایران سال 88 و توسط سعید مرتضوی، دادستان وقت پلمپ شد.
شمسالواعظین روز دوشنبه گفت: حجتالاسلام حسن روحانی در نخستین نشست خبری خود پس از پیروزی در انتخابات ریاستجمهوری از بازگشایی انجمن صنفی روزنامهنگاران حمایت کرد.وی ادامه داد: انجمن صنفی روزنامهنگاران با هزینه روزنامهنگاران تاسیس شده و به نهادهای بینالمللی مرتبط است از این رو بازگشایی این انجمن حق مسلم ماست.
وی تعطیلی این انجمن را امری غیرقانونی خواند و توضیح داد: پس از اتفاقات سال 88 ما اعلام کردیم که باید جلسهای برای بررسی اوضاع تشکیل شود که پس از اعلام این خبر با شکایت وزارت اطلاعات و دستور سعید مرتضوی این انجمن تعطیل شد.
وی ادامه داد: مقامات مختلف برای بازگشایی انجمن صنفی روزنامهنگاران قولهای مساعدی دادهاند اما تاکنون این انجمن بازگشایی نشده است.
شمسالواعظین گفت: وزارت اطلاعات به ما اعلام کرده است که شکایت خود را پس خواهد گرفت که اگر این امر محقق شود هیچ دلیلی برای تعطیلی انجمن صنفی روزنامهنگاران باقی نخواهد ماند. باید از مسوولان پرسید چرا زمانی که من را میخواستند دستگیر کنند با یک تلفن کار انجام شد اما هماکنون که تمامی موانع قانونی برای بازگشایی انجمن صنفی برداشته شده است، اقدامی در این زمینه انجام نمیشود.
شمسالواعظین یادآور شد: براساس خبرهای رسیده عدهای در نهادهای دولتی به دنبال تاسیس انجمنی همراستا با انجمن صنفی روزنامهنگاران با قوانینی متفاوت هستند، از این رو باید به آنها توصیه کنم که پیگیر این موضوع نباشند زیرا این کار از نظر قوانین داخلی و بینالمللی امکانپذیر نیست.
وی اعلام کرد: پس از بازگشایی انجمن صنفی روزنامهنگاران جلسه هیاترییسه تشکیل و زمینههای لازم برای واگذاری انجمن به هیاترییسه جدید انجام خواهد شد.
علیدوستی داور جشنواره «وزول» فرانسه شد
ایسنا- ترانه علیدوستی برای داوری جشنواره فیلم «وزول» فرانسه راهی این کشور میشود.
جشنواره «وزول» یکی از قدیمیترین جشنوارههای مربوط به سینمای آسیاست که در اروپا برگزار میشود. این جشنواره امسال نیز از 11 تا 18 فوریه (22 تا 29 بهمنماه) برپا میشود.
در این دوره از جشنواره وزول، فیلم «برف روی کاجها» به کارگردانی پیمان معادی به عنوان نمایندهای از ایران در این جشنواره به نمایش درمیآید.در کنار ترانه علیدوستی بریلنت مندوزا، فیلیپ چی، ونگ چائو هیاتداوران بینالمللی این جشنواره را تشکیل میدهند.
ترانه علیدوستی سال گذشته به خاطر بازی در فیلم «پذیرایی ساده» کار مانی حقیقی جایزه ویژه هیات داوران جشنواره «وزول» را دریافت کرده بود.این بازیگر سینما و تئاتر پیش از این نیز به عنوان داور در جشنواره فیلم «هانوی» ویتنام که سال گذشته برگزار شد، حضور داشت و داوری جشنواره وزول دومین حضور بینالمللی او به عنوان داور است.
جدیدترین فیلم ترانه علیدوستی «زندگی مشترک آقای محمودی و بانو» به کارگردانی روحالله حجازی است که قرار است امسال در بخش مسابقه بینالملل سیودومین جشنواره فیلم فجر به نمایش دربیاید.
وی همچنین فیلم «آسمان زرد کمعمق» را اخیرا روی پرده داشت.
«دو ساعت بعد، مهرآباد» تحویل جشنواره شد
ایلنا- نسخه نهایی فیلم سینمایی «دو ساعت بعد، مهرآباد» به کارگردانی علیرضا فرید تحویل جشنواره فیلم فجر شد. مراحل پایانی فنی این فیلم سینمایی در استودیو روشنا انجام شده است.
«دو ساعت بعد، مهرآباد» اولین فیلم بلند سینمایی علیرضا فرید است که در بخش نوعی تجربه سی و دومین جشنواره بینالمللی فیلم فجر به نمایش درمیآید. این فیلم روایت تازهای دارد و بازیگران آن نیز بازیهای متفاوتی ارایه کردهاند.این فیلم در تهران قشم و مسیر ریلی تهران- بندرعباس فیلمبرداری شده است.فیلمبرداری فیلم سینمایی «دو ساعت بعد، مهرآباد» به نویسندگی و کارگردانی علیرضا فرید از روز بیستم تیرماه در جزیره قشم آغاز شد و پس از 30 روز در تهران به اتمام رسید.
بازیگران این فیلم عبارتند از: اندیشه فولادوند، پژمان بازغی، حدیثه تهرانی، محسن حسینی، رابعه مدنی، کیومرث غفاری، نگار حسنزاده، انسیه کمالیان، آیسان کاظمی.
علیرضا فرید پیش از این ۲۰ سال سابقه کارگردانی و ساخت آثار مستند در قالب مجموعه و فیلمهای بلند داشته است.
نقش فرعون مصر به بن کینگزلی رسید
مهر- شاون لوی، کارگردان سومین قسمت از فیلمهای پرطرفدار «شب در موزه»، بن کینگزلی را به عنوان یکی از اعضای گروه بازیگران انتخاب کرد.
کینگزلی در این فیلم در نقش یک فرعون مصری ظاهر میشود که در موزه بریتانیا حضور دارد. رابل ویلسون، بن استیلر، رابین ویلیامز، اوون ویلسون، استیو کوگان و ریکی گرویس دیگر بازیگران این فیلم هستند.
«شب در موزه» که توسط شاون لوی کارگردانی میشود بر مبنای فیلمنامهای که توماس لنون، رابرت بن گرانت، دیوید گوئیون و مایکل هندلمن نوشتهاند، ساخته میشود.
فیلمبرداری قسمت سوم این مجموعه در ماه فوریه 2013 آغاز میشود. این فیلم را کمپانی فوکس میسازد و آن را برای نمایش در سال 2014 آماده میکند.
رابین ویلیامز که در دو فیلم اول مجموعه یعنی «شب در موزه» و «شب در موزه: نبرد اسمیتسونیان» نقش تدی روزولت را بازی کرده بود، در فیلم سوم که داستانش در لندن اتفاق میافتد نیز همین نقش را ایفا میکند.
کینگزلی که تاکنون در نقشهای نمادینی چون گاندی ظاهر شده، در نقشهای فانتزی چون ماندارین در فیلم «مرد آهنی 3» نیز بازی کرده است.
بن کینگزلی 70 ساله جایزه یک عمر دستاورد سینمایی بفتا را در کارنامه دارد و سال 1982 برای «گاندی» جایزه اسکار گرفت.
سه کتاب ساعدی مجوز نشر گرفت
مهر- سه کتاب «آی باکلاه آی بیکلاه»، «ضحاک» و «وای بر مغلوب» ساعدی (گوهرمراد) برای تجدید چاپ مجوز نشر گرفته و در انتشارات نگاه منتشر خواهند شد.«آی باکلاه آی بیکلاه» یک نمایشنامه است که شخصیتهای آن عبارتند از خبرنگار و راننده.
نمایشنامه «ضحاک» نیز هجویهای علیه دیکتاتوری است که زبانی تمثیلی دارد و در آن به دستنشاندگان بیگانهای اشاره میشود که از خارج از کشور به داخل میآیند.«وای بر مغلوب» هم دیگر نمایشنامه ساعدی است که در سال 1349 نوشته و چاپ شده است.غلامحسین ساعدی 24 دیماه 1314 در تبریز به دنیا آمد و تحصیلات خود را در زمینه روانپزشکی تا درجه دکترای پزشکی در تهران به پایان رساند. او در نهایت در روز دوم آذرماه ۱۳۶۴ در پاریس از دنیا رفت و پیکرش در گورستان پرلاشز در کنار آرامگاه صادق هدایت به خاک سپرده شد.از این نویسنده بجز «عزاداران بیل» آثار دیگری از جمله «کاربافکها در سنگر»، «کلاته گل»، «ده لالبازی»، «چوب بهدستهای ورزیل»، «بهترین بابای دنیا»، «پنج نمایشنامه از انقلاب مشروطیت»، «آی باکلاهای بیکلاه»، «خانه روشنی»، «دیکته و زاویه»، «پرواربندان»، «وای بر مغلوب»، «ما نمیشنویم»، «جانشین»، «چشم در برابر چشم»، «مار در معبد»، «عاقبت قلمفرسایی»، «هنگامه آرایان»، «ضحاک» و «ماه عسل» به جا مانده است.
اثری از «ویسنییک» در چهارسو
ایلنا- روحالله جعفری سرپرست و کارگردان گروه تئاتر «گیتی» پس از سه سال فاصله از اجرا، نمایش «من چه جوری ممکنه یه پرنده باشم؟»، نوشته «ماتئی ویسنییک» را با ایفای نقش 30 بازیگر از ۲۵ بهمنماه به صحنه میبرد.متن این نمایش، اورژینال است و تینوش نظمجو کار ترجمه نمایشنامه را برعهده داشته که شامل ۲۰ صحنه است و بیش از ۳۰ بازیگر در آن به ایفای نقش میپردارند.
«من چه جوری ممکنه یه پرنده باشم؟» داستان کودکی را روایت میکند که هنگام تولد به جای دست راست یک بال دارد و همین موضوع موجب سوءاستفاده دیگران از او میشود تا موقعیت خود را در جامعه ارتقا دهند.جعفری چند سالی است که به طور پیوسته آثار ویسنی یک را کار میکند. او نمایشنامه «من چه جوری ممکنه یه پرنده باشم؟» را خرداد ماه سالجاری در تالار «حافظ» خوانش کرد که با استقبال قابل توجه هنرمندان، هنردوستان و اهالی رسانه رو به رو شد.پیش فروش بلیتهای نمایش «من چه جوری ممکنه یه پرنده باشم؟» در سایت
(تیوالWWW. TIWALL. COM) و
(ایونتو WWW. EVENTO. IR) آغاز شده است.
این نمایش از ۲۵ بهمنماه تا ۲۲ اسفندماه ۱۳۹۲ و فروردینماه ۱۳۹۳ در تالار «چهارسو» تئاترشهر، ساعت ۱۹:۳۰ دقیقه به صحنه میرود.
همه چیز درباره جشنواره موسیقی فجر هیاهو در بنیاد رودکی
گروه فرهنگ- بیستونهمین جشنواره بینالمللی موسیقی فجر از 24 بهمنماه در حالی شروع میشود که وحدت، رودکی و سالن اصلی برج آزادی میزبان گروههای موسیقی بسیاری هستند.
تالار وحدت به بخش جنبی اختصاص دارد و میزبان یک گروه از بخش استعدادهای درخشان و دو اجرای بینالملل نیز هست.کنسرتهای ارکستر و کرای سو به سرپرستی مازیار یونسی در روز 24 بهمن، محمد اصفهانی در روز 26 بهمن، رستاک به سرپرستی سیامک سپهری در روز 27 بهمن، رامیز قلی اف از کشور آذربایجان در روز 28 بهمن، راز و نیاز با صدای سالار عقیلی در روزهای 29 و 30 بهمن ساعت 18:15 و کنسرتهای همنوازی پیانو و کمانچه با هنرمندی پیمان یزدانیان و حسام اینانلو در روز 24 بهمن، محمد اصفهانی در روز 26 بهمن، ارکستر آکادمیک تهران با هنرمندی امین سالمی و حمید خزایی در روز 27 بهمن، عبور با هنرمندی علی قمصری و محمد معتمدی در روز 28 بهمن وAnouar Brahem Quartet از کشور تونس در روزهای 29 و 30 بهمن ساعت 21 در تالار وحدت اجرا میشود.
سالن رودکی یک سانس را به استعدادهای درخشان، یک سانس به آثار رسیده در بخش رقابتی و یک سانس را به آثار بخش جنبی و بینالملل اختصاص داده است.
در سانس 15:30 گروههای تکنوازی ویلنسل با هنرمندی یاسمن کوزهگر، تکنوازی گیتار با هنرمندی مهرداد نجفیان، تکنوازی ویلنسل با هنرمندی نیکی خبازواحد، تکنوازی فلوت با هنرمندی هلیا گل مقانی آذر، تکنوازی گیتار با هنرمندی حمیدرضا سبزواری در روز 24 بهمن، تکنوازی ویلن آلتو با هنرمندی کیمیا حسابی، تکنوازی ویلن با هنرمندی نگین باقری، تکنوازی کلارینت با هنرمندی پانیذ شفایی، تکنوازی پیانو با هنرمندی اشکان لایق در روز 25 بهمن، تکنوازی ویلنسل با هنرمندی ماکان خوی نژاد، تکنوازی گیتار با هنرمندی پارسا سنجری، تکنوازی پیانو با هنرمندی آرمان فهیمی، کوارتت زهی مهر با هنرمندی کیمیا حسابی در روز 26 بهمن، تکنوازی گیتار با هنرمندی نیکا خسروی، تکنوازی ویلن با هنرمندی سروین حزین، تکنوازی ابوا با هنرمندی نوژن معروفی، تکنوازی پیانو با هنرمندی متین لادانی در روز 27 بهمن، تکنوازی ویلنسل با هنرمندی کیوان حبیب زاده، تکنوازی ویلن با هنرمندی امیرحسین نوروزناصری، تکنوازی هورن با هنرمندی سید حسام الدین آقاسید احمد، تکنوازی ویلن با هنرمندی امیر باورچی در روز 28 بهمن، آنسامبل نیواک به سرپرستی گلریز زربخش، تکنوازی فلوت با هنرمندی سهراب بابکی راد، تکنوازی گیتار با هنرمندی آزاده حداد، تکنوازی ویلن با هنرمندی آوا شادمانی در روز 29 بهمن و تکنوازی پیانو با هنرمندی سروش زالی، تکنوازی ویلن با هنرمندی مهسا قربانی، ارکستر زهی هنرستان موسیقی دختران به سرپرستی پانیذ فر یوسفی در روز 30 بهمن آثار خود را تقدیم حاضران میکنند.
سالن رودکی در سانس 18:30 میزبان گروههای تریوی گیتار رزت به سرپرستی بهاره عصار، کوارتت گیتار سدار به سرپرستی بابک رستمی در روز 24 بهمن، خانه سازدهنی به سرپرستی شهرام شادان فر، تریوی کاکتوس به سرپرستی رسول نجفیان در روز 25 بهمن، ارکستر مجلسی رسا به سرپرستی مظفر نبیلی، آنسامبل بادی تهران به سرپرستی افشار حشمتیان در روز 26 بهمن، کر گرگان- آداک به سرپرستی ابوذر اسماعیلی ثالث، کر آرارات به سرپرستی آراکس خاچاطوریان در روز 27 بهمن، کر انجمن موسیقی خراسان رضوی- صبا به سرپرستی محمد یوسفی، کر صمات به سرپرستی آزاده عظیمی در روز 28 بهمن، آوازی سونات به سرپرستی محسن بافنده، کر آرپا به سرپرستی آربی بابومیان در روز 29 بهمن و کر فرهنگسرای بهمن به سرپرستی آرش فلاحی در روز 30 بهمن خواهد بود.
در ساعت 21:30 نیز گروههای دونوازی پیانو و ویولن با هنرمندی سامان احتشامی و بابک شهرکی در روز 24 بهمن، رسیتال فلوت و پیانو ایران- اتریش با هنرمندی علی باستانینژاد در روز 25 بهمن، دوئت پیانو و فلوت با هنرمندی فیروزه نوایی در روز 26 بهمن، رسیتال پیانو از کشور روسیه در روزهای 27 و 28 بهمن، ارکستر زهی ایران با هنرمندی منوچهر صهبایی و روزبه تابنده در روز 29 بهمن، ارکستر موسیقی نو با هنرمندی علیرضا مشایخی در روز 30 بهمن در تالار رودکی به روی صحنه میروند.
در این شبها گروههای موسیقی در برج آزادی نیز به هنرنمایی در بخش رقابتی میپردازند.
گروههای مهر استان مرکزی به سرپرستی امیر کزازی مجد، باران شیراز به سرپرستی امیرحسین دادور در روز 24 بهمن، همنوازان فاخته به سرپرستی خشایار پارسا، ردیف به سرپرستی محمدجواد صانعی در روز 25 بهمن به دلآرا به سرپرستی محسن کیمیاییفر، سرشک به سرپرستی یحیی علوی در روز 26 بهمن، روحافزای قم به سرپرستی سید احمد کاشانیمقدم، نسیم به سرپرستی نسیم احمدیان در روز 27 بهمن، آواز نو به سرپرستی سجاد توکلیان، ماهان- مرکز آموزش هنری بنیاد رودکی به سرپرستی جلال امیر پورسعید در روز 28 بهمن، گردانیه به سرپرستی امیر ذاکر، شمسا به سرپرستی نیما طیرانی بطحائی در روز 29 بهمن، کر فروهر به سرپرستی دادبه اورنگی و کر انجمن کلیمیان ایران به سرپرستی پویا دانیالی ساعت 19 در برج آزادی میزبان مخاطبان هستند.
↧
January 28, 2014, 5:54 pm
نگاهی به حاشیهسازترین آثار جشنوارههای گذشته که توقیف شدند: مرگ یک جشن در خیابانهای آرام
المیرا حسینی- لیست فیلمهای جشنواره فیلم فجر امسال در یک نظر، هیجان انگیز به نظر میرسد. از یک طرف حضور و به عبارتی درستتر آشتی سینماگران سالهای دورتر را شاهد هستیم و از طرفی دیگر فیلمسازان جوانی که شنیده میشود کارهای خوبی ارایه کردهاند، به میدان آمدهاند. اینها را بگذارید در کنار «قصهها» و «خانه پدری» که در گذشته مورد بیمهری مسوولان سینمایی وقت قرار گرفتهاند و امسال فرصت حضور یافتهاند. میشود امیدوار بود که جشنواره خوبی داشته باشیم اما یک نکته باقی میماند و آن مساله پروانه نمایش فیلمهاست. موضوعی که هر سال با نزدیک شدن به جشنواره مورد پرسش قرار میگیرد؛ پروانه موقت یا دائم؟ هرچند مدیران در دورههای متفاوت قولهایی را برای صدور پروانه نمایش دائم فیلمهای حاضر در جشنواره دادهاند اما امسال ایوبی، رییس سازمان سینمایی از همان اول آب پاکی را روی دست سینماگران ریخت و اعلام کرد پروانه نمایش فیلمها به صورت موقت صادر میشود. هرچند تجربه ثابت کرده حتی داشتن پروانه نمایش دائم نیز نمیتواند تضمینی برای اجازه اکران باشد. مجموعه این عوامل سبب شده تا بعضی فیلمها که اتفاقا در ایام جشنواره مورد توجه قرار گرفتهاند، هرگز امکان نمایش عمومی نیابند. فیلمهایی که در این گزارش به آنها اشاره میشود مشتی هستند نمونه خروار.
مرگ یزدگرد
شاید بتوان گفت همه چیز از جشنواره اول کلید خورد. مرگ یزدگرد که به سرمایه شبکه اول سیما و به کارگردانی بهرام بیضایی ساخته شده بود، اولین و آخرین نمایش خود را در اولین جشنواره فیلم فجر در سال 1361 تجربه کرد و هرگز اکران عمومی نشد. حالا پس از گذر سالیان که این فیلم دست به دست چرخیده و نمایشنامهای که فیلم براساس آن ساخته شده و نوشته خود بیضایی است، به چاپهای مکرر رسیده است، اما فیلمی که حول محور کشته شدن یزدگرد، آخرین پادشاه ساسانی به دست آسیابانی فقیر میگذرد، سالهاست که در محاق توقیف مانده است.
ایران سرای من است
پرویز کیمیاوی، فیلمساز سالهای پیش از انقلاب پس از سالها به ایران برمیگردد و «ایران سرای من است» را میسازد، فیلمی که در هفدهمین دوره جشنواره به نمایش درمیآید و جایزه ویژه هیات داوران را هم میگیرد. در خلاصه داستان آن آمده است: سهراب نویسنده جوان کرمانی در تدارک تالیف کتابی درباره تاریخ شعر کهن ایران است و برای دریافت مجوز چاپ کتابش در راه تهران در کویر گم میشود و در راه با شخصیتهای عجیبی آشنا میشود و شاعران قدیمی در برابر او ظاهر میشوند. عاقبت از طریق قناتهای خشک کویر از راهروهای متروی تهران سر درمیآورد.
زمزمههای اکران فیلمی که سال 77 ساخته شده، 13 سال بعد شنیده میشود. پرویز کیمیاوی و رامین رحیمی از تلاش برای نمایش عمومی میگویند، نمایشی که هیچگاه میسر نمیشود.
چند سال بعدتر مانی حقیقی است که به سرنوشت گذشتگان خود دچار میشود. او که برای دومین اثر سینمایی خود، «کارگران مشغول کارند» جایزه بهترین فیلمنامه را از جشنواره بیست و چهارم میگیرد، موفق نمیشود فیلمش را برای عموم مردم به نمایش بگذارد و پرونده کار در همان جشنواره بسته میشود. فیلمنامه این اثر به گفته خود فیلمساز براساس طرحی از عباس کیارستمی بوده است.
دو سال بعد از مانی حقیقی نوبت به سامان مقدم میرسد. وی که با «صد سال به این سالها» در سال 86 در جشنواره فیلم فجر حضور دارد و در جشن خانه سینما در سال 87 میتواند نامزد چند جایزه و برنده بهترین چهرهپردازی شود، هرگز موفق به نمایش عمومی این فیلم نمیشود. همان روزها شمقدری، رییس سازمان سینمایی وقت میگوید «صد سال به این سالها» برای نظام اصلا ارزشی ندارد که بخواهیم آن را توقیف کنیم و نگران دیده شدنش توسط مردم نیستیم. با وجود همه این حرفها جواد شمقدری که در دوران تصدیگری خود امکان نمایش عمومی «به رنگ ارغوان» ساخته ابراهیم حاتمیکیا را پس از چند سال فراهم کرده و دایم از غلط بودن توقیف فیلم «سنتوری» مهرجویی سخن میگوید، اجازه اکران به این اثر سامان مقدم را نمیدهد. «صد سال به این سالها» درباره زنی به نام ایران با بازی فاطمه معتمدآریاست که دوران مختلفی چون زمان حکومت پهلوی، دوران انقلاب، هشت سال دفاع مقدس و دوران اصلاحات را پشتسر میگذارد.
بدشانسیهای کمال تبریزی
شاید بداقبالترین و در عین حال امیدوارترین فیلمساز، کمال تبریزی باشد که دو فیلم او پشت سر هم عملا توقیف شدند؛ «پاداش» در سال 87 و «خیابانهای آرام» در سال 89. هرچند فیلم «پاداش» حتی نتوانست مجوز حضور در جشنواره را بیابد اما یکی از پرحاشیهترین فیلمهای سالهای اخیر بود. «پاداش» داستان مردی را روایت میکند که با سفر به حج ناخواسته در موقعیتی متفاوت از جایگاه اجتماعی خود قرار میگیرد. این فیلم که به گفته منتقدان شباهت زیادی با اثر پیشین این کارگردان «لیلی با من است»، دارد، در روزهای اخیر نمایشی برای اهالی رسانه داشته است. اما «خیابانهای آرام» به رغم داشتن مجوز نمایش همچنان بلاتکلیف است، فیلمی که براساس فیلمنامه کامبوزیا پرتوی ساخته شده و تمامی صحنهها در کشور ارمنستان فیلمبرداری شده است، داستان خبرنگاری است که در یک روز کاری خود با حوادثی در سطح شهر روبهرو میشود. «خیابانهای آرام» که قرار بود به عنوان اولین فیلم در تاریخ سینمای ایران در سکوت و بدون هیچ تبلیغی اکران شود، باز هم با بدعهدی مواجه و این فرصت هم از آن گرفته شد. کمال تبریزی امسال هم با «طبقه حساس» در جشنواره حضور دارد.
زادبوم و گزارش یک جشن
فیلم «زادبوم» ساخته ابوالحسن داودی که توانسته بود با نامزدی در پنج رشته و بردن سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه و فیلم برگزیده تماشاگران به کار خود در جشنواره فیلم فجر سال 87 پایان دهد، موفق به اکران عمومی نشد. این کارگردان در مهر 92 در گفتوگو با روزنامه بهار امیدوار به حل مشکل این فیلم بود. او درباره مشکل اصلی مدیران قبلی با فیلم «زادبوم» که منجر به توقیف آن شد، گفته بود: «اگر شما مشکل این فیلم را فهمیدید ما هم میفهمیم. یکبار به ما گفتند صدای خواننده زن را حذف کنید. در حالی که اصلا چنین صدایی وجود نداشت.»
فیلمی که برخی از رسانهها آن را ضدانقلابی میخوانند و از رفع توقیف آن در دولت جدید بیمناکند با الهام از پژوهشی علمی که نشان میدهد لاکپشتهای جزایر ایران پس از ۳۰ سال مهاجرت دوباره به زادگاهشان برمیگردند، نوشته شدهاست.
«گزارش یک جشن» برای حاتمیکیا دردسرساز شد. او که پیشتر با «به رنگ ارغوان» نیز با چنین مشکلی مواجه شده بود، مالکیت فیلمش را به سازمان سینمایی فروخت. بهانه شمقدری این بود که با خرید فیلم، خیال کارگردان را راحت کند تا با آسودگی به ساخت پروژه بعدی خود، «چ»، بپردازد. این فیلم که گفته میشود اشاراتی به وقایع پس از خردادماه 88 دارد، در سال 89 در جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد و تنها توانست در دو رشته نامزد شود. حاتمیکیا در همان سالها در مصاحبه معروف خود با شهروند امروز در واکنش به اکران نشدن فیلمش گفته بود: «یک سکانس قشنگ در فیلم گوزنهای کیمیایی هست که بهروز وثوقی برای زدن کسی که میدونه زورش بهش نمیرسه، میاد التماس میکنه که اون بابا اجازه بده که چند تا چک از بهروز بخوره تا دل نامزدش خنک بشه و اون بابا هم مردی میکنه و اجازه میده. الان حکایت ما با این آقایون از همین جنسه. یه وقتی با خواهش و همدردی میگفتن کوتاه بیا و کوتاه کن، ولی الان باهات دست میدن، بغلت میکنن و تو گوشت هم نجوا میکنن که خیالت از این فیلم راحت، برو سراغ کار بعدی اما از در که میزنی بیرون، دیگه اعتباری توی کار نیست. بعضی وقتا دلم براشون میسوزه. مگه این میز تاریخ اعتبارش چند وقته. یه روز برای اکران «به رنگ ارغوان» تو شیپورشون دم میدن که ما اومدیم موانع رو برداریم، ولی هنوز پژواک صداشون نخوابیده، بعدی رو معلق کردن. من ایمان دارم این فیلم یه روزی اکران میشه. یه روزی از شبکههای تلویزیون همین مملکت پخش خواهد شد. فقط نمیفهمم این تیزی شمشیر که همیشه رو گردنمونه، چه لذتی برای این آقایون داره.»
حرفی که شاید حرف دل بسیاری از فیلمسازان دیگر در طی این سالها نیز بوده است. فیلمسازانی که اغلب حتی فرصت دیده شدن در جشنواره را هم نداشتهاند.
نظر دیگران
فرزاد موتمن که امسال با «سایه روشن» در جشنواره سی و دوم حضور دارد، درباره وضعیت تولید فیلم در ایران به «جهان صنعت» میگوید: واقعیت این است که شرایط تولید در کشور ما غیرطبیعی است. یعنی سینمای ایران مطابق با ظرفیتهایش تولید نمیکند. چون بافت اقتصادی مشخصی ندارد. در تمام دنیا یا فیلمی متعلق به بخش خصوصی است یا دولتی. چیز بینابینی وجود ندارد ولی الان 35 سال است که ما داریم این وضعیت بینابینی را تجربه میکنیم. همین باعث شده تا تولید تبدیل به امری اتفاقی شود. بخش خصوصیای که وجود دارد، دست در جیب نمیکند و پول ساخت فیلم را از دولت میخواهد. پول دولتی هم توسط افراد و گروههایی که به دولت نزدیکتر هستند، بلوکه میشود. این چنین تمام بودجه بلعیده میشود و باقی سینماگران هم دست و پا میزنند. بنابراین هر کسی که بتواند به طریقی پولی به دست بیاورد، فیلمی میسازد. فیلمهایی که از ظرفیت نمایشی، بیشتر هستند و از طرفی هم ممیزی و پخشکنندههای گداصفت و سوداگر هستند. هر فیلمی که بیشتر کاسه گدایی جلوی مردم دراز کند، امکان نمایش موفقتری خواهد داشت. هر چقدر تهیهکننده یک فیلم با صاحبان سرمایه و سینماداران رابطه بهتر و نزدیکتری داشته باشد، امکان اکران بهتری نیز خواهد داشت. اینگونه میشود که برخی از فیلمها اصولا از امکان اکران محروم هستند.این کارگردان که معتقد است شرایط بهگونهای است که همه را ناامید میکند، ادامه میدهد: حالا با تمام این مشکلات گاهی بدون هیچ توضیحی، فیلم توقیف میشود. سوال این است که بر چه اساسی پروانه ساخت صادر میشود؟ مگر براساس فیلمنامه نیست؟ پس چرا باید فیلمی که فیلمنامه آن پیشتر تایید شده در گرفتن پروانه نمایش به مشکل بخورد؟ البته متاسفانه گاهی میبینیم که یک فیلم با داشتن پروانه نمایش هم اجازه اکران نمییابد آن هم بدون آنکه توضیحی داده شود. چون شفاف نیستیم و این عدم شفافیت یکی از ویژگیهای جامعه ماست.
مهرداد فرید، منتقد و فیلمساز نیز عقیده مشابهی دارد: اصولا نمایش یک فیلم در جشنواره و اکران عمومی آن دو مبحث جداگانه هستند و خیلی به هم مربوط نمیشوند. اکران تابع عوامل دیگری چون جذابیت و اقبال مردمی است. البته در این میان هم برخی فیلمها دچار توقیف دولتی میشوند و اینگونه از نمایش عمومی بازمیمانند. اینکه فیلمی حتی با داشتن پروانه نمایش هم اجازه اکران نیابد به شدت بر سینما تاثیر منفی میگذارد چون فیلمساز برگهای در دست دارد که آن قانونیترین سند برای نمایش فیلم است. اگر این برگه هم از درجه اعتبار ساقط شود، سینما صدمه میبیند. در کشور ما متاسفانه بسیاری از نهادهای قدرت خود را در سینما، ذیمدخل میدانند و سینمای ما آنقدر قامت محکم و استواری ندارد که بتواند از پس این نیروهای صاحب قدرت بربیاید. شاید اگر روزی سینما بتواند بر صاحبان قدرت چیره شود، وضعیت تفاوت پیدا کند.
«وزیری امیر حسنک»، آخرین اثر
محمود دولتآبادی منتشر شد
«وزیری امیر حسنک» که آخرین اثر نوشتاری دولتآبادی بر اساس «تاریخ بیهقی» است به همراه لوح فشرده صوتی با صدای این نویسنده پیشکسوت منتشر شده است.
بازخوانی دولتآبادی از «وزیری امیر حسنک» و وزارت کلاسیک در ایران با سرفصلهایی همچون مقدمه، وزیری امیر حسنک و ذکر بر دار کردن حسنک وزیر همراه است.نسخه صوتی این اثر نیز به این موارد میپردازد: وزیری امیر حسنک، گفتار سالار حاجب علی قریب درباره آنچه با آمدن مسعود به عنوان زمینه وقایع پیش رو رخ خواهد داد، داستان حسنک، ذکر بر دار کردن و پایان داستان بر دار کردن جعفر برمکی.
دولتآبادی بر این کتاب مقدمه کوتاهی نوشته درباره انتخاب «تاریخ بیهقی» با ویرایش علیاکبر فیاض و نسخه ویرایش محمدجعفر یاحقی و مهدی سیدی.
مجموعه «وزیری امیر حسنک» با قیمت 29 هزار تومان از سوی انتشارات فیروزی منتشر شده و علاقهمندان میتوانند برای خرید آن به سایت انتشارات به آدرسhttp://firoozipress.com مراجعه کنند.
محمود دولتآبادی انجام این کار را ادای دین به ابوالفضل بیهقی میداند. با فرض دشوارخوان بودن بیهقی، به نظر میرسد دولتآبادی میخواهد با این کار شگرد خواندن بیهقی را به کسانی که خواندن این کتاب به نظرشان دشوار میآید و جوانان معرفی کند تا به این ترتیب نشان داده شود که بیهقی زیاد هم دشوار نیست.
محمود دولتآبادی در حال حاضر رمانهای «کلنل» و «طریق بسمل شدن» را در وزارت ارشاد در انتظار کسب مجوز نشر دارد.
درباره فیلم «سر به مهر» ساخته هادی مقدمدوست
چقد بده خونه آدم خونه خود آدم نباشه!
نماز، این راز سر به مهر اولین فیلمهادی مقدمدوست است. شاید اگر اسم کارگردان را که پیش از این در کارنامهاش نویسندگی چند اثر موفق را داشته، فاکتور بگیریم و محوریت اصلی فیلم را در یک کلمه برای مخاطب تعریف کنیم، گمان کند که با یک فیلم سفارشی و شعارزده دیگر طرف خواهد بود که هیچگونه تازگی و خلاقیتی در آن وجود ندارد. حالا اما آن اسم فاکتور گرفته کارگردان را دوباره برمیگردانیم به فیلم و حتی اگر مخاطب نیمهحرفهای سینما هم باشیم، مطمئن میشویم که هادی مقدمدوست به هر قیمتی اهل ساختن فیلم سفارشی و بهخصوص شعارزده نیست.
خلاقیت فیلم اول هادی مقدمدوست از نام آن که ایهام به «رازی سر به مهر» و همچنین «نماز» دارد، آغاز میشود و بعد با تیتراژ فیلم ادامه پیدا میکند، وقتی که به مخاطب کدهایی درباره اینترنتزدگی لیلا حاتمی نشان داده میشود و اسامی دستاندرکاران فیلم نیز همزمان با حروفی که بازیگر نقش اول آن تایپ میکند، معرفی میشوند. بهخصوص تصویر آشنای سایت «بلاگاسکای» که عکسالعمل مثبت و سریع مخاطبان را بههمراه دارد چراکه بعد از مدتها اُبژهای از زندگی امروز خودشان (جوانان) را در فیلم میبینند. صبا (با بازی لیلا حاتمی) دختر جوانی است که سن او از ازدواج گذشته، درحالیکه همخانهاش؛ لیلا (با بازی خاطره اسدی) باوجود اینکه سن بسیار کمتری از او دارد، در حال آماده شدن برای تدارکات جشن عروسیاش است. متاهل شدن یک دوست همخانه مجرد و در نتیجه احساس تنهایی و غربت دوست دیگر در فیلم من را یاد فیلم تحسین شده «فرانسیسها»ی نوآ بامباک انداخت با این تفاوت که فرانسیسها بعد از اندکی ناامیدی راه خودش را پیدا کرد و به این درک رسید که باید زندگیاش را باامید ادامه بدهد و به کمبودهای عاطفی کمتر فکر کند.
کاراکتر صبا کاملا از لحاظ مسایل روانشناختی قابل بررسی است. دختری نسبتا سن بالا که از مجرد بودن خودش راضی نیست، به اینترنت و وبلاگنویسی اعتیاد بیش از اندازه دارد و گاه و بیگاه افسرده میشود، بغض میکند و میزند زیر گریه. اینها را اضافه کنید به روحیه حساس و بدبینی صبا نسبت به تمام اطرافیانش که برآمده از همان تنهایی و احساس کمبود یا احساس تفاوت با همنسلان خودش است. لیلا با وجود اینکه مشغول مقدمات عروسی خودش شده، صبا را فراموش نمیکند و با او مهربان است. وقتی او را توی لاک خودش میبیند، بههرنحوی (حتی شده با این جمله که لامپ مهتابی سرطانزاست!) میخواهد دوستش را از انفعال نجات بدهد اما صبا در پستهای وبلاگ خودش غیبت او را میکند! خانهای که لیلا و صبا در آن زندگی میکنند، متعلق به پدر لیلاست و از این جهت نیز به او مدیون است، اما پیوسته از این خوبیها دور میشود و تنها با عینک بدبینی به دوروبرش نگاه میکند. این بدبینی نه تنها نسبت به لیلا بلکه نسبت به حامد (برادر لیلا) نیز وجود دارد و همچنان با وجود حسننیت حامد و کمک برای استخدام صبا در اوج بیکاری و بیپولیاش ادامه پیدا میکند. حامد اگرچه خودش میگوید: «از آن مردهای عاشق دلخسته نیست و به ازدواج به چشم یک قرارداد نگاه میکند» اما ماههاست که صبا را برای ازدواج زیر نظر داشته و این یعنی صبا برای او قرارداد مهمی است! درصورتی که صبا مدام بهانهجویی میکند و تحت تاثیر همان روحیه حساس و لطیف در ذهن خودش با دیگران دعوا دارد! واقعیت بیرونی اما چیز دیگری است. در سکانسی که حامد و صبا در برج میلاد مشغول صحبتهای اولیه برای شروع کار هستند، ناگهان صدای اذان زیبایی (که لااقل نمونهاش را در صدا و سینما نشنیده و ندیدهام!) به گوش میرسد و صبا که تازه شروع به خواندن نماز کرده، به فکر فرو میرود. چرا؟! چون بهاشتباه گمان میکند اگر بگوید میخواهد برود و نمازش را بخواند، او را مسخره میکنند یا موقعیت کاری و همچنین ازدواجش را از دست میدهد. در این صحنه حامد که میبیند حواس صبا به حرفهای او نیست، بهطور کاملا طبیعی میگوید: «میخواین بعد از نماز صحبت کنیم؟» و بعد صبا با خیالات وهمانگیز خودش این جمله حامد را توهین و تمسخر تلقی کرده و قهر میکند. درحالی که حامد باید بابت گوش ندادن او به حرفهایش ناراحت میشد! اینها را بهعنوان ویژگیهای منفی شخصیت صبا نمیگویم. نه! نه! اصلاً! صبا دختر معصوم و مهربانی است که بهخاطر همین لطافت روح دچار مشکلات ذهنی و عاطفی شده و وقتی تماشاگر خودش را در موقعیت او قرار میدهد، با وی همراه میشود و همذاتپنداری میکند. تمامی خصوصیات صبا که از او شخصیتی منزوی و معتاد به دنیای مجازی میسازد، بهخاطر پاکی اوست و ریشه در مسایل روانشناختی دارد. در صحنهای از فیلم خودش حتی تلفنی با یک مشاور بعضی از مشکلاتش را در میان میگذارد. مشاور روانشناس مشکلات او را در حدی میبیند که توصیه میکند حضوری برای درمان آن به دفترش مراجعه کند اما در یک کلمه به او میگوید ترسش از گفتن اینکه نماز میخواند، ناشی از اعتمادبهنفس کم اوست. یعنی این به خودکمبینی صبا ربط دارد، نه به یک جمله ساده و بیغرض حامد و... همه اینها از صبا کاراکتری خاص و جذاب درست میکند. خاصترین و جذابترین نکته هم علاقه زیاد او به میوه پرتقال است که به زیبایی در فیلم نشسته؛ بهخصوص در صحنهای که او پوست پرتقالی را که خورده، بهشکل یک گل درآورده است.
هادی مقدمدوست بعد از تجربه نویسندگی فیلم «بیپولی» بهکارگردانی حمید نعمتالله نشان داد که از پس نوشتن فیلمنامه کمدی نیز برمیآید. برای همین بعضی از سکانسها و دیالوگهای فیلم خودش هم طنزآمیز از آب درآمده است. مثل سکانس گفتوگوی حامد با صبا درباره لیست آدمهایی که از آنها خوشش نمیآید! البته کارگردان بههمان اندازه که در پرداخت بار کمدی فیلم موفق بوده، در ساخت بار تراژدی فیلم نیز چیزی کم نگذاشته است. مثل سکانس تاثیرگذار صبا با خواهرش که نابیناست. وقتی خواهرش در پاسخ به صبا که چرا به او نگفته برای عمل چشم نیاز به پول دارد، گریه میکند و در کمال مظلومیت میگوید که من به این وضعیت عادت کردهام و تو به فکر خودت باش.
من اما در کل سوژه فیلم سر به مهر را کمدی میدانم. خبر ندارم که خود کارگردان چقدر در این امر عمد داشته است اما نمیتوانم به داستان دختری که یکباره در اوج مشکلات مالی و روحی نمازخوان میشود (مثل اغلب جوانان ایرانی!) و انتظار دارد همه آرزوهایش در همین مدت کوتاه برآورده شوند (که میشوند!)، با ذرهبینی خشک و جدی نگاه کنم.
بازی لیلا حاتمی در فیلم چه در سکانسهای طنزآمیز و چه در سکانسهای تراژدی، مثل همیشه خوب بوده و آرش قادری (در نقش حامد) هم بهترین بازی کارنامه سینمایی خودش را در همین فیلم به نمایش گذاشته است.
نکته مثبت دیگر فیلم دیالوگهای دلنشین آن است که خیلی از آنها در ناخودآگاه ذهن مخاطب ضبط میشود. مثل عنوانی که من برای این یادداشت انتخاب کردم و یا این دیالوگ زیبا که: «چرا هر کی به من میرسه، فک میکنه من از اون آدمایی هستم که میشه بهش توهین کرد؟!».
پرتو مهتدی درگذشت
ایلنا- پرتو مهتدی، مترجم، منتقد و روزنامهنگار باسابقه درگذشت. پرتو مهتدی یک مطبوعاتی پیگیر و عاشق سینما بود که در فرانسه درس خوانده بود، در دهههای 60 و 70 در 12 فیلم با عنوان منشی صحنه و دستیار کارگردان فعالیت کرد. او سالهای سال، آرام و باوقار کارش را کرد تا توانست نوشت، تا توانست ترجمه کرد، تا توانست روزنامهنگار و مترجم تربیت کرد، کتاب منتشر کرد و کوشید اثرگذار باشد و الحق که بود. زیرنویس برخی از معتبرترین فیلمهای ایرانی کار این مترجم چیرهدست است که سالها مترجم بسیاری از مهمانان خارجی سینمای ایران نیز بود. پرتو مهتدی همچنین در زمان سفر 10 روزه اعضای هیاترییسه آکادمی علوم و هنرهای سینمایی (اسکار) به ایران که به دعوت محمدمهدی عسگرپور، مدیرعامل خانه سینما صورت پذیرفت نقش چشمگیری در ترجمه و ایجاد پیوند بین سینماگران ایران و اعضای آکادمی ایفا کرد و خاطره آن دوران همواره در حافظه تاریخ سینمای کشورمان محفوظ خواهد ماند.
پرتو مهتدی متولد 1330 و عضو انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی ایران بود و بیش از 40 سال از عمر خود را به نقد و نوشتار و ترجمه سینمایی گذراند. مراسم تشییع پرتو مهتدی صبح امروز چهارشنبه ساعت 9 صبح از خانه سینما انجام میشود. همچنین مراسم ختم این منتقد ارزشمند روز جمعه 11 بهمنماه از ساعت 18 تا 19:30 در مسجد الجواد برپا خواهد بود.
غیبت «کلاه قرمزی» در نوروز 93
ایسنا- ایرج طهماسب در یادداشت کوتاهی نوشته است: «اینجانب- ایرج طهماسب- در طول یکسال گذشته هیچ جلسهای با هیچ مدیری از سازمان صداوسیما نداشتهام و نمیدانم وقتی صحبت و قراری گذاشته نشده است، چرا باید شایعه تولید و پخش «کلاه قرمزی 93» از اخبار سراسری پخش شود.
آرزومندم برنامهسازان دیگر سازمان جهت ساخت مجموعه جذاب دیگری برای کودکان اقدام کنند تا نوروزی شاد در پیشرو داشته باشیم.
امیدوارم در فرصتی دیگر امکان خدمتگزاری برای مردم عزیز کشورمان را داشته باشم.»ایرج طهماسب در حالی با این نامه آمادهسازی کلاه قرمزی برای نوروز 93 را منتفی میداند که پیش از این علی بخشیزاده، مدیر شبکه 2 از پخش قطعی مجموعه «کلاه قرمزی» در نوروز 1393 خبر داده بود.
علی زارعان، مدیر گروه کودک و خردسال شبکه 2 هم تابستان امسال درباره تولید «کلاه قرمزی 93» گفته بود: در حال مذاکره با تهیهکننده و عوامل مجموعه برای تولید پروژه ویژه نوروز 93 هستیم تا شیوه تولید و مسایل پیرامونی آن مشخص شود. سال آینده پروژهای بزرگتر از حد معمول خواهیم داشت و در همین زمینه مذاکرات ادامه دارد.
تکمیل فهرست بازیگران فیلم بهمن فرمانآرا
ایسنا- با نزدیک شدن به زمان کلید خوردن فیلم «دلم میخواد» فهرست بازیگران و عوامل پشت دوربین اولین فیلم از سهگانه «زندگی» بهمن فرمانآرا تکمیل شد.تاکنون حضور رضا کیانیان، مهناز افشار، آرمینه زیتونچیان، رضا بهبودی، ندا مقصودی و پیام دهکردی در این فیلم قطعی شده و برخی دیگر از بازیگران سینما و تئاتر از جمله صابر ابر، رویا نونهالی، علی سرابی، بهناز جعفری،فرزین صابونی، سحر دولتشاهی، احمد ساعتچیان، مریم بوبانی و... نیز در این فیلم نقشآفرینی خواهند کرد.
فیلمنامه فیلم «دلم میخواد» را امید سهرابی به نگارش درآورده و علی تقیپور تهیهکنندگی آن را برعهده دارد.
از عوامل پشت دوربین که حضورشان در فیلم قطعی شده میتوان به افراد زیر اشاره کرد: مدیر فیلمبرداری: داوود امیری، تدوین: عباس گنجوی، طراح صحنه و لباس: کیوان مقدم، صدابردار: عباس رستگارپور، مدیر تولید: فرهاد کینژاد، طراح گریم: مهرداد میرکیانی، دستیار اول کارگردان: علیرضا شمس. و برنامهریز: مانفرد اسماعیلی.
ستاره «بریکینگ بد» رییسجمهور آمریکا میشود
مهر- برایان کرنستون، ستاره سریال محبوب «بریکینگ بد» به زودی با ایفای نقش بیندون بی جانسون، رییسجمهور آمریکا در نمایشی تاریخی به نام «تا پایان» اولین اجرایش در برادوی را تجربه میکند.
این نمایش که توسط رابرت شنکان نوشته شده، داستان اولین سال ریاستجمهوری جانسون بعد از ترور جان اف کندی در سال 1963 را به نمایش میگذارد. کرنستون که تا به حال برنده سه جایزه امی شده است درباره بازی در این نمایش گفت که میخواست منتظر اثری باشد که واقعا معنیدار و طنینانداز باشد.این نمایش روز ششم ماه مارس در تئاتر نیل سایمون روی صحنه میرود. شنکان، نویسنده نمایش گفت: دو موضوع درباره بازیگری که میخواهد نقش رییسجمهور جانسون را بازی کند باید مدنظر باشد؛ شما کسی را میخواهید که بسیار جذاب و گیرا باشد و در عین حال کسی که کاملا ترسناک باشد و در برایان کرنستون ما هر دوی این خصوصیتها را داریم.شنکان که در سال 1992 برای «چرخه کنتاکی» برنده جایزه پولیتزر نیز شده بود در ادامه گفت: این نقش در اندازه «شاه لیر» است و کرنستون عملا تماممدت روی صحنه است.کرنستون 57 ساله همچنین در اوایل هفته کنونی نیز برای ایفای نقشش در آخرین فصل سریال «بریکینگ بد» برای بازی در نقش والتر وایت، استاد شیمی که تبدیل به تولیدکننده مواد مخدر شد، برنده جایزه اتحادیه بازیگران آمریکا شد.
«شکلک» پیشفروش میشود
گروه فرهنگ- پیشفروش بلیتهای نمایش «شکلک» از تاریخ 25 دیماه آغاز و با استقبال مخاطبان روبهرو شده است. بلیت 10 روز اول نمایش «شکلک» از طریق سایتهای تیوال و تئاترتیکت بهطور کامل به فروش رسیده و هماکنون گروه اجرایی پیشفروش هفته سوم را آغاز کرده است. گفتنی است بلیت نمایش شکلک برای دانشجویان در روزهای یکشنبه، دوشنبه و سهشنبه هر هفته با تخفیف ویژه 40 درصد یعنی با قیمت 12هزار تومان به فروش میرسد.
این اثر در اجرای قبلی 10 سال پیش مورد استقبال منتقدان قرار گرفته و جایزه بهترین متن نمایشی و همچنین بهترین موسیقی برای حیدرساجدی را از بیست و دومین جشنواره تئاتر فجر دریافت کرده است. همچنین این نمایش بجز ایران در هند و فرانسه نیز اجرا رفته است.
نمایش «شکلک» نوشته «نغمه ثمینی» به کارگردانی «کیومرث مرادی» روی صحنه میرود. پانتهآ بهرام، امیر جعفری، ستاره پسیانی، نوید محمدزاده در این نمایش ایفای نقش میکنند.
«شکلک» از هشتم بهمنماه با همراهی «موسسه فرهنگی هنری کارنامه» هر شب ساعت 20 در تالار شمس (اکو) به آدرس خیابان موحددانش (اقدسیه)، شرق به غرب بعد از آجودانیه، کوچه نیلوفر، پلاک 3 اجرا شده و علاقهمندان میتوانند جهت خرید اینترنتی بلیت به سایتهای تئاترتیکت (theaterticket.ir) و تیوال (tiwall.com) مراجعه و یا با شمارههای 09386183421 و 09373340794 تماس حاصل کنند.
↧
January 29, 2014, 6:12 pm
یک روز معمولی
سال پیش بود، بهمنماه. هوا خاکستری بود و سرمای استخوانسوزی داشت. پشت در سینما بهمن ایستاده بودیم. روزهای جشنواره بود و معطلی توی صفهای بیقاعده. اصلا نمیفهمی اول و آخر صف کجاست. امیدی هم نداری چند دقیقه بعد روی صندلی کج و کوله سینما جاگیر شوی و فیلم را ببینی. فقط میایستی. گاهی ایستادن و گپ زدن با آدمهایی که کمی اوضاع و احوالشان به تو شبیه است لذتی بیشتر از فیلم دیدن دارد. فیلم حوض نقاشی بود انگار. سر و صدای زیادی به پا کرده بود آن روزها. جمعیت هر لحظه بیشتر میشد و فشار مضاعف. آسمان هم طاقتش طاق شده بود، گریه میکرد به حال ما. انگار زیر شکم ابرها را چاقو کشیده باشی و دانههای بارانشان را بریزی روی سر همه آنهایی که توی صف منتظرند.روزنامه را بالای سرم گرفتم تا کمتر خیس شوم. برنامه جشنواره را توی دستم بالا و پایین میکردم، ببینم سانس بعدی به زمانم میخورد یا نه. این سانس که جای ازمابهتران بود. گیشهداران دوست و آشناهاشان را دانهدانه رد میکردند و سر امثال من بیکلاه میماند.
یک لحظه چشمم گیر کرد به نگاه خیره پیرمردی که پشت باجه بلیتفروشی سیخ ایستاده بود. مسخ شده بود انگار. مثل بردهداری وسواسی که میخواست بهترینها را جدا کند. تکبلیتی دستش بود و تکانش میداد. با سر به من اشاره کرد، توجه نکردم، سرم را انداختم پایین. دانههای باران روی شیشه بزرگ عینکم مثل سیل، نگاهم را با خودش میبرد. چند لحظه بعد دستی روی شانهام نشست. پیرمرد بود، با نگاهی خیره بلیت را جلوی صورتم گرفت و گفت: اینم قسمت تو.
همه چپچپ نگاهم میکردند. نفهمیدم کی بلیت را از دستش قاپ زدم و از نگاههای تند اطرافیانم فرار کردم. خودم را به زور از میان جمعیت رساندم به سالن ورودی سینما. باید میرفتم سالن شماره 2. بالاخره در ورودی را پیدا کردم، پرده قهوهای رنگی جلوی در آویزان بود و بقیه سالن توی سیاهی گم شده بود. عینکم را در آوردم و با گوشه پیراهنم خشک کردم و پا گذاشتم توی سالن.
سرم پایین بود که کسی محکم به پهلویم خورد. انگار با ماشین تصادف کردم. نفسم قطع شد. به پهلو افتادم روی زمین،نور بالای سرم چشمم را میزد. فکر کردم هنوز چراغهای سینما را خاموش نکردند و این جار و جنجال به خاطر دعوایی، چیزی است. عینکم را روی چشمم گذاشتم و نشستم. خیال کردم مردم و قیامت شده.آفتاب صلات ظهر بود و رطوبت شمال. گرد و خاک و دود و آتش توی هوا این طرف و آن طرف میرفت. خشکم زده بود. انگشتانم گرمای چیزی را حس کرد. نگاه کردم. دست راستم روی ریل آهنی قطار بود و کنارم واگن سیاه قطاری باری. نگاهم حیران دنبال مردمی بود که با لباسهای عربی این طرف و آن طرف میدویدند و فریاد میکشیدند. صدای گلوله و توپ و تفنگ میآمد. کنارم جوانکی که چهره سبزهای داشت روی زمین افتاده بود و از پهلوش خون میآمد. دستم را نزدیکش بردم و خونش را لمس کردم. سرخ و گرم. از جا پریدم و فریاد زدم: کمممک،کمممک.
سربازها روی قطار ایستاده بودند و به آسمان شلیک میکردند. هر ثانیه صدای سوتی میآمد و بعدش گرد و خاکی به هوا میرفت. پسری از روی سقف قطار داد کشید: طیااااره! اومممد! مراقب باشیــــــد...
صدایی مثل صدای سوت توی فضا پیچید. بعدش رگبار آتش بود که کنارم میبارید. پریدم روی زمین. دو هواپیما کنار ریل راهآهن را زدند و رفتند. خاک جلوی چشمانم را گرفته بود. گیج بودم که به سربازی که طرف قطار میدوید خوردم و هردو افتادیم زمین. چشم باز کردم. پژمان بازغی بود. زبانم بند آمد. اینها را قبلا دیده بودم. اما نه توی خواب و رویا. روی پرده بزرگ سینما.
آقای بازغی، اینجا چیکار میکنید؟ من اینجا چیکار میکنم. چجوری...
حرفم را قطع کرد: بازغی کدوم خریه؟ تو از بِچههای جهان آرانی؟
گفتم: من، من. نه! بابا این فیلمه. مگه نه. جهانآرا که شهید شده. منو مسخره کردی. کامبیز کجاست؟ سلیمه چی شد؟
آمد طرفم و یقهام را چسبید: خودوم الانه باهاش حرف زدم. تو مسچِد جامع پناه گرفته خو. بهم بگه این گاوصندوق لعنتی مال کجانه. تو اصلا سِلیمه رِ از کجا میشناسی بچه قرتی؟
گفتم: من هیچی، فقط...
گفت: حالا من من نکن. این سوییچ رو بگیر ببر سمت اتاق نگهبانی تحویل ابراهیم بده خو. گردن خودتون.
سوییچ را کوبید تخت سینهام و رفت. چشمانم به قدمهاش بود. گرمای انفجار که به صورتم خورد، حالم سر جاش آمد. از ترس جانم دویدم سمت اتاق نگهبانی که چند متری با ریل راهآهن فاصله داشت. با سر پریدم توی اتاق.
صورتم روی زمین بود و همه تنم را خاک برداشته بود. چشم باز کردم. کف اتاق پارکت قهوهای بود و صدایی نمیآمد. خیال کردم برگشتم به سالن سینما. سر چرخوندم. خانه بههم ریختهای بود با دیوارهای خاکستری. نور کمش شبیه اتاقهای بازجویی بود. سر چرخوندم که صدای خشداری از جا پراندم.
تو کی هستی اومدی تو؟
چشمانم به گوشه اتاق خیره شد. کسی به دیوار تکیه داده بود و نشسته بود. نور ایوان صورتش را روشن میکرد. چهار دست و پا روی پارکت خزیدم و جلوی صورتش ایستادم.
بهرام، تویی؟
گفت: بهرام کدوم خریه؟ تو خودت کدوم خری هستی اومدی تو؟ کی راهت داده، حالا اشکال نداره. بیا اینو بگیر...
سرنگی را طرفم دراز کرد. از دستش گرفتم و خیره ماندم. کشی پلاستیکی دور بازوش بست و با دندان گرهاش زد. زیر لب میگفتم:
علی سنتوری. خودتی...
گفت: پش منو میشناشی. آره. خودمم.
هق هق کرد و دماغش را بالا کشید و گفت: ببین. ببین دیگه رگام پیدا نیست. دست خودم جون نداره. با دست بزن رو رگام تا پیدا بشه.
دستان لرزانش را جلو آورد و دستم را گرفت. گفت: حالا بزن رو دستم، محکم بزن. آفرین پشر خوب. محکم بزن.
روی دستش ضربه میزدم و چشمانش را نگاه میکردم. انگار که پرت شده باشی توی پرده سینما، ولی دور و اطرافم هیچکس نبود. نه دوربینی، نه بومی نه آدمی.
گفت: خوبه، حالا سرنگ رو فرو کن تو رگم، آروم، آروم...
سرنگ را توی رگ لت و پارش فروکردم و سرش را فشار دادم، کلهاش را تکیه داد به دیوار و سیاهی چشمانش بالا رفت. بعد هم به پهلو دراز کشید. بلند شدم، هوای تازه میخواستم. رفتم سمت ایوان. در را باز کردم و چشمانم را بستم به هوای اینکه توی ایوان نفس عمیقی بکشم.
نفسم را با تمام توان فوت کردم بیرون. بخارش را توی هوا دنبال کردم. پاهام یخ زد. چشمانم دوخته شد به زمین. تا زانو توی برف بودم. سرما یک آن تا مغز استخوانم رفت. همه جا سفید بود. تا چشم کار میکرد. انگار خدا تینر ریخته باشد روی تمام رنگهای بوم دنیا.چشمم فقط سفیدی میدید. صدای ناله دردناکی از کنارم شنیدم. نزدیک شدم، صدای خشداری میگفت:
داشتم نون زور و بازوم رو میخوردم. دستم رو علیل کردی. از پهلوونی انداختیم. گفتم تو خدایی، خودت دادی، خودتم گرفتی. ولی دیگه به اینجام رسیده. مگه من چی میخوام ازت؟ گفتم یه ذره برف بیاد تا اینی که خودت دادی نگه دارم. همش آفتاب، همش آفتاب. چرا دست از سرم بر نمیداری؟ چی میشه این برف رو زمین بمونه؟
دویدم سمت صدا. با تمام وجودم این سکانس را دوست داشتم. برای فیلم چند کیلو خرما بود. سامان سالور ساخته بودش. رفتم سمت مردی که ایستاده بود و با آسمان حرف میزد. داد زدم: آقای تنابنده! ببخشید! آقا صدری! خیلی ماهی به خدا!
سرش را پایین آورد. چشمهاش مثل چشم میرغضب شد. کلاهش را از روی زمین برداشت و دوید طرفم. خنده احمقانهای گوشه لبم خشک شد. هنوز نرسیده چکی سمتم پرتاب کرد و با صورت توی برف غلط خوردم. روی قفسه سینهام نشسته بود و سرم را تکان میداد و میگفت: کدوم خری تو رو فرستاده؟ اینجا چی میخوای؟ کار اون یدی بیشرفه؟
درد صورتم دویده بود توی تمام تنم. صدام درنمیآمد. تمام زورم را جمع کردم و از دستش خلاص شدم. پرتش کردم گوشهای و توی برف دویدم. پشتسرم را هم نگاه نکردم. دویدم توی سوراخ گودی که توی دل کوه هنوز برف به آن نرسیده بود.
چشمانم به تاریکی عادت نداشت. کوری را یک لحظه با تمام وجودم حس کردم. انگار صدای صدری هنوز توی غار میپیچید. به خودم آمدم، مردی فریاد میزد:
یعنی بچه شما فقط بچه آدمه!؟ بچههای ما توله سگن!؟
توی اتاق دادگاه بودم، قاضی به من اشاره کرد و گفت: سرباز! این آقا رو ببر بیرون!
نگاهی به خودم انداختم، لباس سبزی تنم بود. لباس سربازان نیروی انتظامی. خشکم زد، مرد سمت میز رفت و زنش آستینش را میکشید و ناله میکرد. دوباره داد کشید: ببین آقای قاضی، من سه سال تو یه کفاشی کار کردم، آخر سر پرتم کردن بیرون، گفتن برو حقتو از قانون بگیر.
داد و بیدادهای مرد فشارم را بالا برد، پریدم طرف میز قاضی و محکم با مشتهام کوبیدم روی میز. فریاد زدم: ما رو از چی میترسونی؟ برو از خدا بترس!
حجت و راضیه و نادر و سیمین خشکشان زده بود. همیشه دوست داشتم این دیالوگ شهاب حسینی را خودم بگویم اما اینجا که فیلم نبود. قاضی از سر جایش بلند شد و فریاد زد: این دو تا دیوونه رو با هم بندازین بازداشتگاه. این سربازا رو کی میاره اینجا!
دستانم را گرفته بودند و میکشیدنم، رو به حجت کردم و گفتم: من بکوبم یا تو میکوبی؟
خشکش زده بود، گفت: چی؟
گفتم: هیچی بابا! بعد هم محکم سرم را کوبیدم به در، جوری که چالهای تویش افتاد، گیج شدم و تلوتلو میخوردم، از اتاق پرتم کردند بیرون.
صدای تشویق و جیغ و داد گوشم را کر کرد. کت و شلوار مشکی تنم بود و ویولنی به دست راستم آویزان. پشت پایه نتی ایستاده بودم. جمعیت چنان رعشهای به تنم انداخت که انگار درونم زلزلهای هشتریشتری اتفاق افتاده.خانمی که جلوی ما ایستاده بود اشارهای کرد و همه سازها را بالا بردند. من هم بیاختیار ویولن را توی دست چپم گرفتم و به شانهام تکیه دادم. آهنگ شروع شد. آرشه انگار مدتها بود رفیق گرمابه و گلستانم است. مثل باد روی سیم ویولن تکان میخورد و آواز میخواند. پسرک پشت پیانو شروع به خواندن کرد: کاشکی میشد بهت بگم چقد صداتو دوست دارم/چقدر مث بچگیام لالایهاتو دوست دارم/سادگیهاتو رو دوست دارم، خستگیهاتو دوست دارم/چادر نماز و زیر لب خداخدا تو دوست دارم...
چشمانم پر اشک شد. مثل اولینبار که فیلم میم مثل مادر را دیدم. سوم دبیرستان بودم. توی خلوت اتاق جوری که کسی نبینتم چراغ را خاموش کردم و برای صحنه پایانی فیلم اشک ریختم. حالا هم گریه میکردم و ویولن میزدم. آهنگ تمام شد و همه ایستادند و تشویقمان کردند. راه افتادیم پشت صحنه. داشتم از پلهها پایین میآمدم که پام لیز خورد و روی هوا رها شدم.
چشم که باز کردم آب داشت از پلهها هولم میداد پایین. راستم را نگاه کردم دیدم اکبر عبدی با چشمان از حدقه بیرون زده کنارم غلت میخورد، پایین پایم ایرج راد با سر بانداژ شده و پای گچگرفته ناله میکرد و روی آب شناور بود. رضا رویگری هم از طبقه دوم به ما پیوست. توی راهپله ساختمان قل میخوردیم و پایین میرفتیم. من هم فریاد میزدم و سرم به پلهها میخورد و چشمانم سیاهی میرفت. رسیده بودیم نزدیک در ورودی، اکبر عبدی اول از همه به در خورد و آن را شکست و همه پرت شدیم پایین ساختمان.
نای بلند شدن نداشتم. تمام تنم درد میکرد. انگار زیر مشت و لگد عدهای اوباش لتوپار شده باشم. صدای شلپ شلپ آب حواسم را پرت کرد. سرم را بلند کردم. صدای سیبهایی بود که فریماه فرجامی توی حوض خانه میریخت. امین تارخ و رقیه چهرهآزاد و محمد علی کشاورز و اکبر عبدی و بقیه هم بودند. نور آفتاب مثل اکسیر حیات به تنم تابید و از جا بلندم کرد. مادر داشت برای بچهها وصیت میکرد. از حلوای مراسم میگفت و گوشتهای قیمه. محمد ابراهیم که روی تخت نشسته بود و تخمه میشکست رو به من کرد و گفت: هوی بچه! به بابات سپردم، گوشتای خوب برای خورشت مراسم ختم بیاره، بگو آبروداری کنه جلوی در و همسایه، شنفتی؟
با سر تایید کردم. جلالالدین بالای سرم آمد و با لبخند دستم را گرفت و بلندم کرد.ایستادم و نفسی کشیدم. ماه طلعت سیب قرمزی دستم داد و زیر گوشم گفت: اگه اوس مهدی رو دیدی، بگو دم شوم، یه سر بزنه برای خودشو بچهها غذا بدم.
سیب را گرفتم و رفتم سمت در. غلامرضا اسپند دود میکرد و میچرخید. اسپنددان را بالای سرم گرفت و چیزی گفت که نفهمیدم. دودش اذیتم کرد، چشمانم را سوزاند و به سرفه انداختم. دستم را گره کردم به کلون در و بازش کردم.
دود بیشتر شد، چشمانم از حدقه داشت بیرون میزد. افتادم زمین. طاق باز ولو شدم. صدای شکستن در و پنجره میآمد. یک نفر از پشت سرم فریاد زد: حاج کاظم! چرا خشاب رو خالی کردی؟ چرا حاجییی؟!
اصغر بود، کلاشینکف را ول کرد روی زمین و دستاش را برد پشت سرش. مامورها ریختند دورش. یکیشان دست من را هم گرفت و از زمین بلندم کرد. داد زدم: اصغر! به حاج کاظم بگو عباس دووم نمیاره! بگو وسط راه تموم میکنه! نذار ببرتش فرودگاه. اصغررر!
مامور هولم داد سمت در خروج و تلو تلو خوردم بیرون. چند سرفه بلند کردم و ایستادم. پشت میدان انقلاب بودم. هنوز باران میبارید و هوا سوز داشت. مردم از در سینما بیرون میآمدند و از فیلم میگفتند. سرم گیج میرفت، پسری سمت من آمد و گفت: به نظرت فیلمش چطور بود؟
چند لحظه نگاهش کردم، نفس عمیقی کشیدم و گفتم: مثل همیشه معمولی!
مروری بر آمد و رفت 8 رییس سازمان: محمدعلی نجفی از استعفا منصرف شد
گروه فرهنگ- سهشنبه شب با انتشار خبر غیررسمی تصمیم به استعفای معاون رییسجمهور و رییس سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری، موجی از گمانهزنی در رسانهها و سیلی از نگرانی در فعالان میراث فرهنگی راه افتاد. با تکذیب نشدن این خبر از سوی سازمان و سکوت روابط عمومی، خبر به تیتر یک رسانهها تبدیل شد اما سرانجام حدود ساعت دو بعد از ظهر روز گذشته، منابع غیررسمی از سازمان میراث فرهنگی خبر دادند که آقای دکتر محمدعلی نجفی در جلسه اضطراری شورای معاونان از تصمیمش اعلام انصراف کرده است.
اگر این استعفا روز گذشته اتفاق میافتاد، نجفی، هشتمین رییسی بود که در طول 10 سالی که از تاسیس این سازمان میگذرد، کرسی ریاست را رها میکرد. هشت نفری که پنج تای آنها در دوران احمدی نژاد عزل و نصب شدند و این خود اساسیترین ضربهای بود که در دوران دو دولت گذشته بر میراث فرهنگی کشور وارد شد.
۱۶ فروردینماه ۱۳۸۵ شورای عالی اداری کشور در یکصدمین جلسه خود، سازمان صنایع دستی کشور را از وزارت صنایع و معادن با تمامی اختیارات، تعهدات، امکانات، نیروی انسانی و... جدا و به سازمان میراث فرهنگی و گردشگری الحاق کرد تا این سازمان تحت عنوان «سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری» به فعالیت خود ادامه دهد.حسین مرعشی در سال ۱۳۸۳ و در اواخر دولت دوم خاتمی به عنوان ریاست میراث فرهنگی منصوب شد. او با رییسجمهور شدن احمدینژاد، اولین عضو از کابینه بود که از کار برکنار شد.
اسفندیار رحیم مشایی، سومین رییس این سازمان است که از طرف احمدینژاد برای این پست منصوب شد. او در رشته مهندسی الکترونیک در دانشگاه صنعتی اصفهان تحصیل کرده بود و نزدیکترین فرد به احمدینژاد محسوب میشد.
حمید بقایی، چهارمین رییس این سازمان بود که مدرک تحصیلیاش در زمینه IT بود. او با گرفتن تصمیم انتقال سازمان میراث فرهنگی از تهران آسیبهای غیرقابل جبرانی به میراث فرهنگی و اسناد و اموال این سازمان وارد کرد.
پس از او روحالله احمدزاده کرمانی به مدت شش ماه در این سمت مشغول به کار شد و پس از استعفای دو یار دیرین خود در دانشکده خبر و استانداری فارس که به سمتهای معاون گردشگری و سرمایهگذاری منصوب شده بودند خود او نیز به دلایل نامعلوم استعفا داد و در مراسم تودیع خود نیز شرکت نکرد.
سیدحسن موسوی، معاون سرمایهگذاری اسبق سازمان درزمان ریاست مشایی، بعد از احمدزاده تا ۱۱ آذرماه ۱۳۹۱ رییس سازمان بود اما در این تاریخ با حکم رییسجمهور برکنار و به جای مشایی به سمت رییس دفتر رییسجمهور گماشته شد.از آن تاریخ محمدشریف ملکزاده تاسال ۱۳۹۲ و پایان کار دولت احمدینژاد به مدت کمتر از یکسال عهدهدار ریاست این سازمان بود.
نگاهی به کتاب مامون و قلاقهای آغا شازده نوشته غزل تاجبخش
تابستان امسال فرصتهای کوتاهی پیش آمد برای مرور کتابهای تازه که هر لحظهاش دریچهای بود به سوی اندیشهای نو، دور از هجوم مخرب تکنولوژی و توفانهای مسموم اخبار، یک از آنها کتابی بود با گذر از دوران پرطراوت و شاد کودکی.
این کتاب «مامون و قلاقهای آغا شازده» نوشته غزل تاجبخش است، بانوی شاعری که روحش از واژههای شاعرانه سیراب است و با تخیلی غنی و زبانی ساده و روان به بیان حدیث نفس در هستی درخشان کودکی و نوجوانی خود میپردازد، در روستایی که چشمهها و جویبارهایش طراوتی حیات بخش دارد و باغهای سرسبزش روح زندگی را سیراب میکند.
روستایی که هر روز قطاری از نور و زندگی از ایستگاه کوچکش میگذرد و آدمهای تازهای بر زمینهای آن پا میگذارند.
در فصل ادبیات اقلیمی و روستایی حسن میرعابدینی، محقق گرانقدر ادبیات داستانی ایران از این شکل داستاننویسی یاد میشود. عابدینی مینویسد «ادبیات اقلیمی و روستایی سالهای 50-40 زاده شرایط اجتماعی و باورهای روشنفکری خاصی بود که از اصلاحات ارضی و تبعات آن ناشی میشد».
غزل تاجبخش که با واقعبینی روشنگری به ثبت رویدادهای پیرامونش مینشیند نیز از همین شرایط برخوردار است. علاوه بر این افزودن واژهنامه، اصطلاحات و ضربالمثلهای مکان داستان که نقش و خاطره آن روزگار کودکی نویسنده را رنگین کرده است نیز از جذابیتهای کتاب به شمار میرود.
بیان واقعیتهای زندگی مردم محروم روستایی و رنجی که از فقر، جهل و خرافات این مردم به چشمه اندیشه ناب او میرسد، اندوهی است که نویسنده را در خود فرو میبرد بیآنکه بتواند کاری انجام دهد از فصول برجسته کتاب است.
اما آنچه مرور این کتاب را برای مخاطب جذاب و پرکشش میکند تصویر روشنی از کودکی اوست که بافت نخستین کتاب را میسازد. نویسنده با واژههایی که به روانی جویباران این روستاست از خصلتهای مردمی سخن میگوید که درگیر ابتداییترین مشکلات هستیشان هستند و قطاری که هر روز گروهی را میبرد و گروهی را میآورد و ماجراها با همین رفتوآمدها شکل میگیرد و مشکلاتی که دانای آبادی با معیارهای آن روزگاران به حل آنها میپردازد.راوی با روشنبینی از آداب و رسوم، شیوه ساده زیست مردم و تغییر هستی آنها در فصول مختلف سال پرده برمیدارد و نقش مادربزرگ باتدبیر را که زنی از تبار مادرسالارهای آن سالهاست بازگو میکند.
نام کتاب نیز از باورهای روستاییان شکل میگیرد که میپندارند همه کلاغهای ده هر غروب به سوی باغهای سرسبز مادربزرگ نویسنده پرمیگشایند.«چقدر دلت میخواست با لوطی برقی بدوی، بدوی و امامزاده را دور بزنی و بروی تا پای برجی بایستی که کنار منزل کاهگلی سید عنایتالله ساخته شده بود و همیشه خدا دو تا حاجی لکلک در لانهای که آن بالا درست کرده بودند در رفت و آمد بودند و به جوجههایشان دانه میرساندند. دلت میخواست جای آنها بودی و آن بالا، بالای بالا آنقدر بروی که دستت به ابرها برسد. یا دوستداشتی جای کلاغهای سیاهی بودی که تنگ غروب آسمان را سیاه میکردند و با صدای قارقار خود فضای غروب دهکده را روی سر میگذاشتند و دهاتیهای خستهای که بیل بر دوش از مزرعه برمیگشتند، سر را به آسمان بگیرند و با همه خستگی و بیخیالی لبی به لبخندی بگشایند و بگویند: هی سی کو، قلاقهای آغا شازده دارن میرن اربابی! به راستی کلاغها گویی به ضیافت صنوبرهای بلند منزل مادربزرگ دعوت داشتند که اینقدر پرکشان و پرقیل و قال آسمان را در دایرههای تو در توی سیاه هی دور میزدند، دور میزدند تا حتی کوچکترین و جوانترین کلاغ نیز برسد و همه با هم خود را بچسبانند به بالاترین شاخهها و یکباره درختهای بلند را از بالا تا پایین زغالی کنند.»نویسنده هر صبح با آوای رازآلود طبیعت بیدار میشود و هر شب با قصههای مادربزرگ به خواب میرود. آداب و سنن سالهای نو جوانی نویسنده حتی بر سرنوشت او که دخترکی آزاد و رهاست سایه میافکند و او بیآنکه برای فردای خود نقشی داشته باشد در ناباوری به کابین مردی درمیآید که شناختی از او ندارد و هنگامی که بانگ دلنواز چشمهای در باغ او را فرا میخواند حتی در غروب عروسی به آن چشمه پناه میبرد و با اشک راز سرگشتگی خود را با چشمه بازگو میکند.ساختار اصلی کتاب گذر از زندگی روستاییان و رابطه خانواده نویسنده با این مردم است.جستوجوی نویسنده با مکاشفهای درونی همراه است که از عمق فاجعه زندگی آدمهای اطرافش حکایت میکند.
در بخش پایانی کتاب تلخی فقدان عزیزان راوی لحنی افسرده میگیرد و گذر از دوران شکرین کودکی به تلخی سالهای بلوغ فکری نویسنده با شتاب میگذرد.
آدمهای تبهکار داستان با چهرههایی زشت که فراتر از باور نویسنده است نمایان میشود و از سرنوشت تاریک زنان و دختران جوانی که لگدکوب خواستههای بیشرمانه مردان میشوند پرده برمیگیرد، انگار آنها از آغاز برای قربانی شدن زاده شدهاند.
روشنترین تصاویر کتاب مربوط به رشد و بلوغ فکری نویسنده است که دلتنگیهایش را برای طبیعت و کودکیاش بازگو میکند.
«رد کارپت» تحویل جشنواره فیلم فجر شد
ایلنا- فیلم سینمایی «رد کارپت» ساخته رضا عطاران تحویل دفتر جشنواره فیلم فجر شد. این فیلم که دومین ساخته بلند سینمایی رضا عطاران است به تازگی آماده نمایش شده است و برای حضور در بخش سودای سیمرغ سی و دومین جشنواره بینالمللی فیلم فجر، تحویل دفتر این رویداد شده است. به احتمال زیاد این فیلم ۱۵ بهمنماه در جشنواره فجر به نمایش درمیآید.«رد کارپت» با یک نگاه تجربهگرا در ایران و فرانسه در حاشیه جشنواره بینالمللی کن فیلمبرداری شده است. مراحل پایانی فنی این فیلم در استودیو ایران نوین فیلم انجام شده است.
رضا عطاران، سوسن پرور، مارک انصاری، امیر نوری، کریستین بیفورت، حسین سلیمانی، ماجین موسوی، جمال هاشمی،هانی صالحی، ماریلو مینگ لانا، حسین یاریار، عبدالله صالحی، راد پورجبار، اندی کروک، فرشاد نجفی اسداللهی، محمدجواد علینقیان، عبدلیا صالح، امیر فلاحتنژاد، ملیحه خسروانی، مطهره کثیری و علی سرتیپی بازیگران این فیلم هستند.
در خلاصه داستان این فیلم آمده است: شما که غریبه نیستی، من ۳۸ سال از خدا عمر گرفتم، ۱۳ سال تئاتر کار کردم، هنوز وضعیتم اینه، هیچی به هیچی، بالاخره باید کاری میکردم دیگه، اونور فکر میکنم میتونم کار کنم، میتونم شکوفا بشم.
جزییات افتتاحیه جشنواره فیلم فجر
گروه فرهنگ- مراسم افتتاحیه سی و دومین جشنواره بینالمللی فیلم فجر عصر روز جمعه یازدهم بهمنماه ساعت 18 در تالار وحدت برگزار میشود.
محمد حیدری کارگردانی این مراسم را برعهده دارد و تاکنون مجری برنامه قطعی نشده است، البته حسین پاکدل و فرزاد جمشیدی گزینههای اجرای مراسم افتتاحیه سی و دومین جشنواره بینالمللی فیلم فجر هستند.جلیل اکبری صحت، مدیر روابط عمومی سی و دومین جشنواره بینالمللی فیلم فجر در اینباره گفت: مدت زمان برگزاری این مراسم بیش از دو ساعت خواهد بود. در این مراسم تقریبا سخنرانی نخواهیم داشت و همه چیز بر مبنای اجراهای تصویری و صحنهای خواهد بود. حتی سخنرانی دبیر جشنواره هم قالبی متفاوت دارد و تلفیقی از کلیپ و سخنرانی خواهد بود.
وی در پایان گفت: ظرفیت برگزاری این مراسم، 800 نفر طبق ظرفیت تالار وحدت است.
همچنین شنیده میشود فیلم سینمایی «چ» به کارگردانی ابراهیم حاتمی کیا در پایان مراسم افتتاحیه به نمایش درخواهد آمد.
برنامههای کاخ جشنواره نیز با نمایش فیلم سینمایی «زندگی مشترک آقای محمودی و بانو» به کارگردانی روح الله حجازی افتتاح خواهد شد.
معرفی اعضای هیاتهای نظارت بر نشر کتاب
ایسنا- اعضای هیات نظارت بر نشر کتاب بزرگسال از سوی شورای عالی انقلاب فرهنگی به این شرح معرفی شدند: احمد واعظی، محمدعلی مهدوی راد، محمدتقی سبحانی، رضا مختاری، علیرضا اعرافی، محمود گلزاری، عماد افروغ، علیرضا صدرا، صادق آئینهوند، محسن مومنی، علی معلم دامغانی، حسن کچوئیان، محمود آذربایجانی، مهدی خاموشی و فریبا علاسوند. همچنین اعضای هیات نظارت بر نشر کتاب کودک و نوجوان این افراد هستند: محسن چینیفروشان، جواد محقق، مظفر سالاری، عبدالله حسنزاده و مهنوش مشیری.
این اعضا در جلسه 741 شورای عالی انقلاب فرهنگی که سهشنبه، هشتم بهمنماه به ریاست حجتالاسلام والمسلمین حسن روحانی و با حضور روسای قوه قضاییه و مجلس شورای اسلامی برگزار شد، معرفی شدند.اعضای هیاتهای نظارت بر نشر کتاب بزرگسال و کودک و نوجوان از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی پیشنهاد و توسط شورای عالی انقلاب فرهنگی تایید و معرفی میشوند.
از فریبرز عربنیا تجلیل شد
ایلنا- مراسم تجلیل از فعالیتهای بازیگری فریبرزعربنیا هشتم بهمنماه در فرهنگسرای ارسباران برگزار شد.
داود میرباقری در این مراسم با اشاره به همکاری خود با عربنیا در ساخت مختارنامه گفت: امروز از عربنیا تجلیل میکنیم زیرا وی شایسته این تجلیل است و این مجلس باید زودتر برگزار میشد و جای گله است که چرا صدا و سیما چنین برنامهای برگزار نمیکند.
وی در ادامه افزود: من و عربنیا شش سال کار مستمر و سخت در مجموعه تاریخی مختارنامه داشتیم و اگر عشق عربنیا به این کار نبود؛ قطعا نمیتوانستیم این فیلم را ثبت کنیم.بهروز خوشرزم، تهیهکنننده سینما و تلویزیون نیز گفت: من به عنوان یک تهیه کننده به بیشتر بازیگران بدهکارم اما ارزش بازی عربنیا زیاد است. عربنیا در کار فقط به فکر کیفیت آن است.بهزاد خداویسی بازیگر نیز گفت: عربنیا همیشه با لبخند وارد میشود همیشه بازیگری بود که در کار خود استقامت داشت و آدم بسیار جدی است و به کارش اهمیت میدهد اما بداخلاق نیست.
در این مراسم داود میرباقری، بهزاد خداویسی، بهروز خوش رزم، امین زندگانی، الیکا عبدالرزاقی، افشین زارعی، آرش مجیدی، سعید پیردوست و حامد باقری حضور داشتند.اجرای مراسم را رضا درستکار برعهده داشت و شروین مهدیزاده آهنگساز قطعاتی را با پیانو نواخت.
تاجیک گزینه جدی خوانندگی در جامجهانی
مهر- خواننده موسیقی پاپ از دریافت پیشنهاد فدراسیون فوتبال برای خوانندگی سرود رسمی تیم ملی فوتبال کشورمان در جامجهانی خبر داد.امیر تاجیک افزود: پیشنهاد خوانندگی برای سرود رسمی تیم ملی فوتبال کشورمان در مسابقات جامجهانی مدتی است که از سوی فدراسیون فوتبال به من داده شده و تا آنجا که میدانم من به همراه تعدادی دیگر از دوستان به عنوان گزینههای اصلی انتخاب شدهایم.
وی ادامه داد: فعلا غیر از ارایه پیشنهاد به ما برای سفارش و ساخت قطعه مورد نظر جزییاتی بیشتری مورد مذاکره قرار نگرفته است اما حتم دارم به دلیل حساسیتها و تجربهای که یک خواننده در خوانش چنین آثاری دارد دوستان حساسیتهای زیادی برای انتخاب خواننده مورد نظرشان خواهند داشت.
این خواننده موسیقی پاپ کشورمان گفت: من تا به حال چندین اثر در این زمینه تهیه و تولید کردهام که از آن جمله میتوانم به ساخت موسیقی بازیهای ایران و آلمان، ایران و بحرین، پرسپولیس و بایرن مونیخ، ایران و ژاپن و تیم کشتی بزرگسالان کشورمان در سال 2002 اشاره کنم.
↧
February 1, 2014, 6:57 pm
نسرین مقانلو در پشت صحنه سریال عصر پاییزی: تلویزیون قصه و بازیگر خوب را خراب میکند
از آخرین حضور نسرین مقانلو در تلویزیون حدود سه سال میگذرد تا سرانجام با مجموعه عصر پاییزی که از 28 دیماه روی آنتن شبکه یک رفت، به این دوری سه ساله پایان داد. از او که نزدیک به سه سال است با هیچ رسانهای گفتوگو نکرده، درباره چرایی دوریاش از تلویزیون و دلیل همکاریاش با سریال عصر پاییزی پرسیدیم و او با ما از دلایل ریزش مخاطبان تلویزیون گفت. نسرین مقانلو در این گفتوگو بارها تاکید کرد که کارش و مخاطبانش را عاشقانه دوست دارد و در کنارش از شرایط سختی که تلویزیون با اعمال سانسورهای بیمورد و عدم حمایت مالی از پروژهها برای او و همکارانش ایجادکرده، گلهها کرد.
خانم مقانلو قبل از آغاز این گفتوگو متوجه شدم که از تلویزیون و شرایطی که به پروژه تحمیل کرده، بسیار گلهمندید. خوب است اینها را با مخاطبانتان هم در میان بگذارید.
قبل از اینکه کارگردان این کار آقای اصغر نعیمی باشند، دو نفر دیگر از کارگردانان عزیزمان تماسی با من داشتند و برای همین نقش سناریو را برای من فرستادند. اما از آنجا که من باید تمام یک قصه را بخوانم و بعد درباره پذیرفتنش تصمیم بگیرم با آن دو تا دوست دیگر به توافق نرسیدیم. بعد از چند ماه با من تماس گرفتند و گفتند که سریالی هست که آقای اصغر نعیمی کارگردانیاش را برعهده دارد و طبق معمول که باید ابتدا قصه را بخوانیم، وقتی برای من فرستادند دیدم که این همان قصه قبلی است که دو دفعه قبل دو تا کارگردان متفاوت برای من فرستاده بودند. با این تفاوت که آن موقع شاید 10 قسمتش آماده بود ولی وقتی با آقای نعیمی صحبت کردیم حدود 25 قسمتش آماده شده بود. وقتی به من گفتند که مدتش شش ماه است، واقعا نمیتوانستم قبول کنم چون برای رفتن پیش خانوادهام سفر در پیش داشتم. وقتی با اصرار دوستان روبهرو شدم گفتم مشکل دیگر در پذیرفتن کار برای من این است که این قصه 50 قسمت است و 25 قسمتش بیشتر نوشته نشده و این برای من واقعا سخت است چون نمیدانم که بعد چه اتفاقی در قصه خواهد افتاد و چه چیزهایی عوض خواهدشد. به ما گفتند نه، خیالتان راحت باشد، یک قصه اجتماعی و طنز موقعیت است و خیلی هم شیرین است و اسپانسرش وزارت کار و سازمان صداوسیماست. از آنجا که کار مال شبکه یک ملی ما بود و من همیشه با این شبکه همکاریهای خیلی خوبی داشتم، قبول کردم و 25 قسمت را خیلی خوب کار کردیم ولی بعد از 25 قسمت من احساس کردم که یک تزلزلی لااقل در نقش من دارد به وجود میآید، یعنی یکسری آدمهای جدید که ما نمیدانیم از کجا دارند وارد قصه میشوند و انگار اصلا این خانوادهای که توی این ساختمان زندگی میکنیم، نقشهایشان کم و کمرنگ میشود و از هم پراکنده میشوند. در صحبتی که با نویسنده کار داشتم یک سوالی از ایشان کردم، گفتم که خیلی برای من مهم است که شخصیت مهشید، نقش این زنی که در این خانه دارد همه را اداره میکند، سرانجامش چه میشود، چه اتفاقی برایش میافتد؟ آقای میرمیرانی به من گفت که این زن یک مرکز آشپزی میزند و یک خانم خیلی مستقلی میشود و... ما کار را ادامه دادیم و پنج قسمت بعدی قصه را دادند و ما هر دفعه میدیدیم تا بیاید قصه تصویب شود، زمان زیادی میبرد و ما باید سرکار بیاییم و کار کنیم اما یک دفعه میگفتند نه این را نگیرید بایستید دوباره متن تایید نشده و دوباره بیایید و دوباره تکرار کنیم... این واقعا باعث اذیت ما شد. به مرور من و دیگر دوستان از نقشهایمان ناراضی شدیم. طبق آن چیزی که به ما گفته بودند، اینها خانوادهای هستند که زندگیشان در این ساختمان با همدیگر شکل میگیرد و زندگی هرکدامشان در جایگاهی نشان داده میشود، اما با ورود یکسری آدم جدید و یکسری چیزهای پرت در بعضی از سکانسها- حالا کمیت کار ممکن است مهم نباشد، ولی- من نگاه کردم و دیدم که مثلا من در هر قسمتی دو تا سکانس دارم ولی همه دیالوگها تکراری است، یعنی دایم مهشید را در حال شیرینی پختن در خانه دارم میبینم و تکرار و تکرار. میدانید این مرا مکدر کرد، بینهایت دل گرفته شدم از این مساله تا به اینجا که دیگر گفتند سریال 50 قسمتی به دلیل کمبود بودجهای که آوردند تعداد قسمتهایش کم شده و...
پس آسیبهای کمبود بودجه تلویزیون به بازیگران هم رسیده است.
واقعا این کمبود بودجه تلویزیون دارد زندگیهای ما را مختل میکند، یعنی ما میآییم برای یک کارقرداد پنج-شش ماهه میبندیم، جاهای دیگر کار نمیکنیم، میگوییم خب ما از اینجا بنا بر آن چیزی که دریافت میکنیم تامین هستیم و بعد تعهدات پرداخت نمیشود، گروه عصبی میشوند، این مساله باعث میشود که دوستان خوبی که سالیان سال است در کنار یکدیگر دارند خیلی خوب کار میکنند، با همدیگر تنش و برخورد داشته باشند. این از آن دل گرفته شود این از آن ناراحت شود، آن یکی، دو تا جملهای بگوید که اصلا شایسته رفاقتهای درون کاری ما نیست و این کدورتها را به وجود بیاورد و دست آخر به اینجا برسد که قصه در سه قسمت به دلیل کمبود بودجه تلویزیون جمع شود. این واقعا باعث ناراحتی است. میدانید من از آنجا که خداوند لطفی به من کرده- این را دلم میخواهد حتما بگویید- هر آنچه دارم اول از همه لطف خداوند است و بعد علاقه مردم خوب من است نسبت به من. همیشه گفتم که عاشقانه حرفهام را دوست دارم و حرفه من حرفه مقدسی است. من برایش ارزش قائلم چون واقعا زحمت کشیدم تا به اینجا رسیدم. اینجور نبوده که یک شبه ره صد ساله را بروم. ولی دلشکسته میشوم وقتی میبینم با همه این 25- 26 سالی که تمام زندگیام را برای این کار گذاشتهام و حتی خانوادهام را که در آن طرف دنیا زندگی میکنند، گذاشتم و آمدم در جامعه خودم که بتوانم مثمر ثمر باشم برای مردمم، برای اینکه آنها بتوانند به جای اینکه کانالهای دیگری را در شبکههای دیگرببینند، کارهای تلویزیون خودمان و فرهنگ خودمان را تماشا کنند، برخورد با ما اینگونه است. ما تلاش میکنیم که مردم را دوباره برگردانیم و با تلویزیون خودمان آشتی بدهیم اما واقعا نمیدانیم که چرا آن اتفاق خوبی که میخواهیم بیفتد، نمیافتد. قصه خوب، خراب میشود، نوع متن تغییر میکند، کدورت بین بچهها به وجود میآید حالا چه از لحاظ مالی چه به لحاظ تغییر نقشها و... واقعا اینها مسوولیتش پای کیست؟ من جوابی برای مردمم ندارم اگر یک روزی به من بگویند که خانم مقانلو شما چرا این کار را کردید چرا آخر سریال اینجوری شد من نمیدانم که باید چه بگویم. متاثر میشوم واقعا. من کارهای بسیار خوبی داشتم در شبکه یک ملی. همیشه گفتم به دلیل اینکه تلویزیون قصههایش تداوم حسی دارد مردم میتوانند به سادگی با آن همذات پنداری کنند. هفتهای سه بار یا هر روز یا هر هفته مردم را بکشاند پای تلویزیون و وقتی این وسط یک چیزی لق میزند، انگار من لق زدهام و این من بازیگر هستم که دست آخر باید جوابگوی مردمی باشم که در کوچه و خیابان میبینم. واقعا باید فکری دربارهاش بشود. وقتی که پروانه ساخت یک قصه را میدهند به نظر من مسوولان باید همکاری کنند و تا آخر پای پروانهای که دادهاند بایستند. چون ما شبانهروز داریم زحمت میکشیم برای حرفهمان، برای مردممان که از ما انتظاراتی دارند، از من مقانلو، از دوست ایکس، از خانم ایگرگ که سالها کارکردهاند میخواهد که واقعا یک کار بهتر ببینند.
دلیل اینکه نمیبینند چیست و این شده برای من یک سوال که چرا من مثلا حس سوم را هشت سال پیش در 10 قسمت آنطور کار میکنم که هنوز در ذهن همه مانده و همه از من این توقع را داشتهباشند که یک کار بهتر ببینند و چرا امروز به اینجا رسیده که نقشم حتی خود من را هم ارضا نمیکند و و این مرا به فکر میبرد. چون واقعا برای من چیزهایی که نوشته میشود مطرح است، روی آن بحث میکنم با کارگردانم حرف میزنم و این اتفاق در این سریال هم افتاد و بسیار باعث تاسف است که نتیجه با آنچه قرار بود باشد متفاوت است. واقعا ما اکیپی بودیم که دست به دست هم دادیم، با شرایط مالی بد چون امید داشتیم کاری در 50 قسمت انجام میدهیم که مردممان را شاد میکند. در عوض من میآیم میبینم که میگویند این متن اجازه کار کردن ندارد، خب چرا متن به این خوبی باید عوض شود؟
به نظر شما چقدر این ممیزی که اعمال میشود باعث میشود هم شما ناراضی باشید و هم مردم ناراضی باشند و هم مخاطب تلویزیون ریزش کند؟
این خیلی در کار ما دارد تاثیر میگذارد. برای همین است که شاید مردم ما خیلی تلویزیون نمیبینند. بعد میگویند چرا مردم میروند کانالهای دیگر را میبینند، چرا شبکههای دیگر را میبینند برای اینکه آنچه را که قبل میدیدند دیگر در تلویزیون نمیبینند. خود من 12 سال است که دارم بهطور مداوم در تلویزیون کار میکنم ، نقشهای خوبی داشتم، سریالهای خیلی خوبی را کار کردم که من را تا الان ارضا کرده، من واقعا دو- سه سال بود که با تلویزیون کار نمیکردم برای اینکه قصه خوبی نمیدیدم، درحالی که همیشه ایدهام این بود که تلویزیون مخاطب را بهتر میتواند بکشاند. مخاطب هر روز میتواند با آن همذاتپنداری کند ولی در حال حاضر این اتفاق نمیافتد. همه مردم به ما میگویند که نمیدانیم آخر سریالها چرا اینجوری تمام میشود، واقعا بفهمیم دست کیست که این اتفاق میافتد. این را من نمیگویم این را افراد جامعه ما که در بیرون ما را میبینند، میپرسند برای چی اینقدر قشنگ سیرش طی شد ولی یک دفعه جور دیگری شد؟! و واقعا پاسخی ندارم. من فکر میکنم مسوولان بیشتر باید به این قضیه بپردازند، یک مقدار این بسته بودن و سانسور را در کار ما کنار بگذارند چون ما باید در یک طنز موقعیت کاری بکنیم که بتوانیم مخاطب را جذب کنیم و این از دست این عزیزان برمیآید. از طرفی ما را در مضیقه مالی هم قرار میدهند انگار که ما هیچ کاری نکردیم، بعد از این زحمت شش، هفت ماهه که کشیدیم. خود من واقعا خستهام از لحاظ روحی و جسمی، یعنی با خودم میگویم که پس من چرا این کار را گرفتم، خب میتوانستم بروم پیش خانوادهام، سه تا چهار تا کار کوتاه رسانهای- تصویری هم میکردم و تمام میشد ولی امروز میدانم که قطعا جوابگوی مردم خواهم شد و چرا؟! من چرای این را هم نمیدانم و این اذیت میکنید.
براساس آن چیزی که گفتید برداشت من این بود که شما در ابتدا نصف قسمتها را کاملا پسندیدید و از آنجا به بعد این سانسور هی تنگ و تنگ و تنگتر شد و اساسا پایانبندی هم دیگر چیزی نشد که شما توقع داشتید.
بله 25 قسمت اول فوقالعاده بود اما شما حساب کنید مثلا همکار من، آقای عمرانی که پارتنر مقابل من هستند، بنابر مشکلات مالی دیگر سرکار حضور پیدا نمیکند. به نظر من حق هم دارد چون دو، سه ماه است آمده و عملا کار نکرده است. ما زندگی داریم، زندگی ما از این راه میگذرد. این برخورد تلویزیون واقعا زشت است اصلا درست است با ما اینجور برخورد شود؟ مایی که از بچه و زندگی و خانواده و همه چیزمان میزنیم و با عشق داریم این کار را میکنیم...
و مردم هم به خاطر شما کار را میبینند...
و شاید کار ما سختتر از همه آدمهای دیگر باشد. ما نه تعطیلات داریم، نه اگر سرمابخوریم و مریض شویم مرخصی داریم. اصلا کسی به این چیزها فکر نمیکند. چون همه به این فکر میکنند اگر این بازیگر نیاید امروز اینقدر درصد ما ضرر میبینیم پس مایی که با همه حس و حال میآییم کجای این معادلهایم؟ مثلا الان که پارتنر مقابل بنده نیامدهاست، لطمهاش به من میخورد، من گیجم، وسط پلان، توی سکانس منگم، همهاش باید بگویم عطا مسافرت است، عطا نیست و این من را اذیت میکند، همکارهای دیگر من را اذیت میکند. حضور ایشان واجب است برای این کار، حتی اگر باید در سه قسمت دیگر جمع میشد، حالا 50 قسمت نه 34 قسمت، 35 قسمت. ما باید ساپورت شویم، یعنی این حق را به ما بدهند که وقتی سه ماه، دو ماه ما حقوق نمیگیریم، معترض باشیم. ما هم زندگی داریم، من میروم خرید بکنم قسطی و نسیه به من چیزی نمیدهند، من میخواهم اجاره خانه بدهم کسی نمیداند که من الان مشکل دارم. اگر من میآیم یک درصدی را از نصف قیمتم کمتر میگیرم برای شش ماه، نباید برای شش ماه با من قرارداد ببندند و دو ماه بعد شروع کنند و آن دو ماه را به من ندهند، بگویند شما که کار نکردید. هیچ جای دنیا کار به این فرم نیست و اینها واقعا دل آدم را آزرده میکند. من معمولا وقتی میگویم در کاری هستم واقعا تا آخر میایستم یعنی آدمی نیستم که نیمهکاره رها کنم ولی واقعا مکدرم، دل شکستهام، میبینیم حق من این نیست، حق همکارهایم این نیست، مایی که میآییم با جان و دل با این شرایط کار میکنیم توقع داریم که لااقل ساپورت شویم. یک بازیگر فقط تمرکزش باید به کارش باشد نه هیچ چیز دیگر دلیلی ندارد من برای کسی توضیح بدهم این مشکل را دارم. الان به جایی رسیده که وادارت میکنند که این را بگویی و این بسیار کار ناپسند و زشتی است. خب خیلی راحت بگویید که اصلا کار نکنید و ما هم تکلیف خودمان را بدانیم، یعنی واقعا بدانیم که داریم چه کار میکنیم نه اینکه به جای اینکه یک بازیگر تمرکز داشته باشد بیاید سر کار و به کارش فکر کند، به مسایل حاشیهای، مساله تولید و مسایلی که به ما ارتباطی ندارد فکر کند. مساله آقای تهیه کننده به من ارتباطی ندارد، من یک بازیگرم، در یک ساعتی باید بیایم، تمرکزم را روی کار بگذارم و با همکارم کارم را بکنم.
بنابر آنچه گفتید دو مشکل عمده است که به کار شما در تلویزیون آسیب میزند، یکی همان بحث سانسور که صحبتش را کردیم و یکی بحث بودجه کم تلویزیون. کدامش به نظر شما بیشتر در این کم اقبالی مردم به تلویزیون تاثیرگذار است.
هردواش. ببینید هر چیزی اگر در جای خودش نباشد، ضررهایش را در هر کاری به جا میگذارد. یک دکتر وقتی میخواهد برود اتاق عمل، اگر یکی از وسایل جراحیاش کم باشد قطعا مشکل پیدا خواهد کرد، عین کار ما، ما وقتی که میآییم سر صحنه و این مشکلات روی دوشمان سنگینی میکند روی همه چیز تاثیر خودش را میگذارد.
در این سالهایی که شما کار کردید هیچ وقت شرایط آنقدر سخت بود و فشار اینطور که میگویید بر شما و همکارانتان اینقدر زیاد بود؟
اصلا، شما خودتان میدانید که من سریالهایی که کار کردم واقعا با اساتید بزرگی بوده. ما واقعا این مشکلات را هرگز به این حد نداشتیم. اصلا من نمیدانم چه اتفاقی دارد میافتد. به جای اینکه الان ما را حمایت کنند تا ما بتوانیم دوباره مردممان را بیاوریم به سمت تلویزیون ملی خودمان، درست برعکس رفتار میکنند. ببینید ما ایرانی هستیم، ما نویسندگان بسیار خوبی داریم، بازیگران فوقالعاده خوبی داریم، با همه کمبود امکانات بچهها واقعا عاشقانه کار میکنند. میدانید اگر پشت ما بایستند و کمک بکنند قطعا ما میتوانیم دوباره سریالهای خوب بسازیم و من به شما قول میدهم هیچ کس کانالهای دیگر را نگاه نخواهد کرد ولی میدانید وقتی قصهای نیست، وقتی که رو راستی نیست توی یک کار...
وقتی مردم خودشان را در یک قصه پیدا نمیکنند...
بله وقتی مردم خودشان را در یک قصه نمیبینند، حوصلهشان سر میرود آن را نگاه کنند. از طرفی من نوعی اگر ایکس تومان پول میگیرم به خاطر اینکه نمیتوانند آن مبلغ را به من بدهند مجبور میشوند شخص دیگری را بیاورند که پول کمتری میگیرد و این به ضرر کار است و این به خاطر آن است که مردم با یکسری افراد ارتباط بهتری میگیرند. ما آدمهایی نیستیم که اجحاف کنیم و بگوییم خیلی مبلغ بالایی میخواهیم؛ در حدی مطالبه میکنیم که عرف است و اندازه نوع کار و شخصیتمان؛ هر چیزی یک قیمتی دارد. بالاخره من هم در سن میانسالی میروم، دوستان جوانی جای من میآیند. من خودم جزو کسانی هستم که کمکشان میکنم چون دلم میخواهد رشد کنند. برایشان ارزش قائلم، هیچ وقت از بالا نگاهشان نمیکنم، چون تازه آمدهاند، میگویم من هم یک روز از یک جایی شروع کردم، اینها هم میتوانند شروع کند. منتها متاسفانه مسوولان کمک نمیکنند، یعنی چه از لحاظ مادی، چه از لحاظ کمک به پروژه برای قصه، سانسور، چون اینها واقعا ما را اذیت میکند، فشار میآورد روی ما. وقتی من میآیم میبینم که قصه یک چیز دیگری برای من تعریف شده و یک چیز دیگری دارد در میآید، من یک آن با خودم میگویم که من اشتباه کردم این کار را پذیرفتم؟ چون بالاخره ما هم در جایی هستیم که حق انتخاب داریم. من که نمیتوانم بدون اینکه این را بخوانم، خوشم نیاید، انتخاب کنم پس دوستش داشتم که آمدم، پس توقع دارم که بعد از آن هم یک پایان زیبایی داشته باشد، کدورتی در کل گروه نباشد، مشکلات نباشد، ما گروهمان بسیار بچههای خوب و همراهی هستند ولی یک ماه کار پروژه ما تعطیل شد به خاطر مسایل مالی چون واقعا همه دو ماه، سه ماه، چهارماه نتوانسته بودیم حقوق بگیریم و حالا دوستان تولیدمان مکدر میشدند که چرا بعضی از بچهها میروند سر کار دیگر، خب چه کار باید بکنند. کاری از دست ما برنمیآید، ما از همه طرف میسوزیم و هیچ کس نیست این وسط حرف ما را متوجه شود. انگار آخر هم ما بدهکار میشویم، اکیپ بازیگر بدهکار میشود. واقعا این درست نیست آدم را خسته میکنند و آدم انگیزه خوبش را از دست میدهد.
برگردیم به عصر پاییزی. بعد از مدتها که در تلویزیون نبودید چطور این کار را پذیرفتید؟
آقای نعیمی- خیلی به من لطف دارند. به من گفتند که دلم میخواهد شما این نقش را بپذیرید، من گفتم اجازه بدهید که بخوانم بعد تصمیم بگیرم. 25 قسمت را خواندم و دیدم که خیلی خوب است، خیلی قصه شیرین و جذابی است، یک طنز موقعیتی است. چیزی است که ما مدتها نداشتیم، قشنگ است و دوستان خوبی همه ماشاءالله استاد برای اینکار دعوت شدهاند. احساس کردم کاری است که کشش دارد، احساس کردم که مردم با آن همذاتپنداری میکنند و خیلی خوب بود تا 25 قسمت ولی همه این 25 قسمت به کنار واقعا 8،9 قسمت آخر، انگار که ما 10 سال کار کردیم؛ آنقدر که اذیت شدیم و فشار به ما آمد. متن عوض میشد، باور نمیکنید من بارها میآمدم و کار میکردم بعد از یک هفته آقای نعیمی میآمد میگفت این صحنه باید دوباره تکرار شود. به خاطر فشارها و سانسور و... اینها آدم را اذیت میکند میگویید من چی فکر میکردم، چی از آب درآمد.
چطور میشود از این سانسور و فشار کم شود و اوضاع دست کم به 10 سال قبل بازگردد؟
همیشه میگویند هنر نزد ایرانیان است و بس. ما واقعا کشوری هستیم که در هنر، موسیقی، شاعرهای خوب، اساتید بزرگ در همه رشتهها، ریاضیات، نجوم و... سرآمد بودهایم. مسوولان باید از ما پشتیبانی کنند، باید مثل قدیم این اعتماد را به ما داشته باشند، بیایند راه را برایمان باز کنند تا ما دوباره کاری بکنیم تا مردم را با خودمان و با قصههای خوب تلویزیونی آشتی بدهیم تا این کانالهای جم و فارسی وان و امثال اینها را نبینند. از دوستان خوب که مردم خیلی دوستشان دارند دعوت کنند بیایند وقتی کانال تلویزیون را باز میکنند استادی مثل رضا کیانیان را ببینند ایستاده همان جا میخکوب بشوند، بایستند، بخواهند دنبالش کنند. اینها خیلی مهم است نه اینکه به خاطر کمبود بودجه یکسری ناشناخته را بیاورند که هر آدمی نگاه میکند با خودش بگوید اینکه الان معلوم نیست کیه، معلوم نیست چیه، ولش کن. میدانید ما همه باید دست به دست هم بدهیم، ما از طرف مسوولانمان باید حمایت شویم، در قصهپردازیهایمان سختگیریها را کمتر کنند، این اجازه را بدهند که ما واقعا بتوانیم برای مردم مثل سابق همانطور که کار میکردیم، همان کار را انجام دهیم.
پوستر انگلیسی فیلم متروپل رونمایی شد
ایلنا- پوستر انگلیسی فیلم «متروپل» جدیدترین ساخته مسعود کیمیایی برای بازار فیلم و اکران خارج از کشور رونمایی شد. پوستر ایرانی این فیلم که برای اولین بار در بخش مسابقه سینمای ایران جشنواره بینالمللی فیلم فجر به روی پرده میرود در روزهای آینده آماده خواهد شد. طراحی این پوستر را احمدرضا شجاعی انجام داده است که تاکنون طراحی پوستر فیلمهایی از قبیل وقتی همه خوابیم (بهرام بیضایی)، سنتوری (داریوش مهرجویی)، دایره زنگی (پریسا بختآور) را به عهده داشته و امسال نیز با پوستر فیلم خانوم (تینا پاکروان) در جشنواره فیلم فجر حضور دارد. فیلمبرداری بیست و نهمین فیلم مسعود کیمیایی با نام موقت «متروپل» شامگاه ۲۹ تیر ماه در تهران آغار شد. این کارگردان در افتتاحیه این فیلم اعلام کرد که شخصیت اصلی فیلمش یک زن است چراکه دیگر مردهای فیلمهای او پیر شدهاند و در همان سینمای تخریبشده «متروپل» ماندهاند. او درباره دلیل انتخاب سینما «متروپل» به عنوان لوکیشن اصلی فیلمش نیز گفت: این سینما تاثیر بسیاری بر روحیه من گذاشت و آرام آرام به سمت سینمای از دست رفته، خیابان از دست رفته و محله از دست رفته، رفتیم و این کمک زیادی به من کرد. مهناز افشار، محمدرضا فروتن، پولاد کیمیایی، ساعد سهیلی، شقایق فراهانی و سحر دولتشاهی از بازیگران اصلی فیلم هستند.
رفیعی «مردی که مادرم عاشقش بود» را میسازد
مهر- علی رفیعی، کارگردان باسابقه تئاتر و سینما قصد دارد سومین فیلم بلند سینمایی خود را با نام «مردی که مادرم عاشقش بود» بهار سال 93 کلید بزند. فیلمنامه این فیلم به تازگی ثبت و تلاش برای دریافت پروانه ساخت نیز آغاز شده است. شنیدهها حاکی از آن است که حضور محمود کلاری به عنوان مدیر فیلمبرداری و پیمان جعفری به عنوان مدیر تولید در این پروژه قطعی است. این دومین همکاری کلاری با رفیعی بعد از «ماهیها عاشق میشوند» است. با توجه به سختگیری و وسواس کارگردان برای انتخاب سه نقش اصلی فیلم، پیگیریها و مذاکرات برای گزینش نهایی بازیگران در کنار بازنویسی فیلمنامه در جریان است. این روزها از مهناز افشار و لادن مستوفی برای ایفای نقش زن فیلم بیشتر نام برده میشود ولی هنوز انتخاب قطعی انجام نشده است. رفیعی تاکنون ساخت فیلمهایی همچون «ماهیها عاشق نمیشوند» و «آقا یوسف» را برعهده داشته است. وی مدتی پیش تئاتر «یرما» را روی صحنه برد.
یحیی مافی به خاک سپرده شد
ایسنا- یحیی مافی صبح چهارشنبه (9 بهمن 1392) از دنیا رفت. مافی سالها عضو موثر هیاتمدیره شورای کتاب کودک، نماینده شورای کتاب کودک در شرکت تهیه و نشر فرهنگنامه کودک و نوجوان و یکی از پایهگذاران انجمن پژوهشهای آموزشی پویا بود.
مراسم تشییع و خاکسپاری یحیی مافی روز پنجشنبه، 10 بهمن، ساعت 8 صبح از مقابل منزل شخصیاش واقع در خیابان مقدساردبیلی برگزار و پیکر او در امامزاده طاهر در کرج به خاک سپرده شد. طبق اعلام شورای کتاب کودک، قرار است در مراسم پایانی 50 سال خدمات فرهنگی شورای کتاب کودک که 18 بهمن 1392 از ساعت 9:30 صبح تا 18:30 در تالار اجتماعات روزنامه اطلاعات برگزار میشود، یاد و خاطره یحیی مافی گرامی داشته شود. یحیی مافی متولد سال ۱۳۰٢ در رودبار الموت و همسر معصومه سهراب بود. او به همراه همسرش از جمله پیشگامان گشایش مدرسههای ملی بودند که مدرسه مهران را بنا نهادند. مدرسه مهران از پیشگامان تشویق و عادت دادن دانشآموزان به کتابخوانی است.
دل تورو از داستان ارواح میگوید
مهر- گیلر مو دل تورو اعلام کرد که فیلم جدیدش با عنوان «اوج رنگ خون» را در سال 2015 اکران میکند.
این کارگردان 49 ساله که این فیلم را در نهایت سکوت ساخت به تازگی اعلام کرد این فیلم یک اثر رمانس کلاسیک گوتیک خواهد بود و بر داستانهای ارواح تمرکز دارد. «اوج رنگ خون» که یونیورسال سازندهاش است، در ژانر ترسناک در تاریخ شانزدهم اکتبر 2015 راهی سینماها میشود. در «اوج رنگ خون» میا واسیکوسکا، جسیکا چاستن، تام هیدلستون و چارلیهانام بازی کردهاند. فیلمنامه این فیلم با همکاری دل تورو و متیو رابینس نوشته شده است. دل تورو در سال 2013 با فیلم «حاشیه اقیانوس آرام» به تنهایی در چین بیش از 100 میلیون دلار فروش کرد. او در این فیلم روباتهای غولآسا و نبرد بین آنها را تصویر کرده بود. گیلرمو دل تورو که در سکوت کامل ساخت پروژه سینمایی «اوج رنگ خون» را به پایان برد، چندی پیش اعلام کرده بود قصد دارد فیلمی نیز با اقتباس از رمان «سلاخ خانه شماره پنج» نوشته کورت ونگات بسازد.
این کارگردان پرطرفدار همواره چند پروژه را با هم جلو میبرد.
گذشته در 5 بخش نامزد جوایز سزار شد
ایسنا- نامزدهای جوایز فیلم سزار 2014 به عنوان معتبرترین جایزه سینمای فرانسه جمعه 11 بهمنماه معرفی شدند و فیلم «گذشته» ساخته اصغر فرهادی در پنج بخش اصلی نامزد دریافت جایزه است.
آکادمی علوم و هنرهای سینمایی فرانسه نامزدهای دریافت جایزه اسکار سینمای فرانسه را اعلام کرد که فیلم «گذشته» علاوهبر نامزدی در بخش بهترین فیلم، در بخشهای بهترین کارگردانی، بهترین فیلمنامه غیراقتباسی ، بهترین بازیگر زن (برنیس بژو) و بهترین تدوین نامزد جایزه سزار شده است. در بخش بهترین فیلم علاوهبر فیلم «گذشته»، فیلم «آبی گرمترین رنگ است»، «ونوس در پوست خز»، «من خودم و مادرم»، «9 ماه طولانی»، «غریبهای در کنار رودخانه» و «جیمی پی» حضور دارند.
در بخش بهترین کارگردانی اصغر فرهادی (گذشته)، رومن پلانسکی (ونوس در پوست خز)، عبداللطیف کشیش (آبی گرمترین رنگ است) ،«آرنائود دسپلچین» (جیمی پی)، آلبرت داپونتل (9 ماه طولانی)، آلن گوییرادی (غریبهای در کنار رودخانه) و همچنین ژیلمه گالینه (من، خودم و مادرم) نامزد دریافت جوایز سزار هستند.
در بخش بهترین فیلم خارجی «یاسمن غمگین» ساخته وودیآلن، «جانگوی آزاد شده» ساخته کوئنتین تارانتینو، «جاذبه» ساخته آلفونسو کوآران، «زیبایی بزرگ» ساخته پائولو سورنتینو، «صحبت مرد مرده» ساخته پاتریک ریدرمونت، «سپیدبرفی» ساخته پابلو برگر و «آلاباما» ساخته اندی تنانت نامزد شدهاند.
امسال کوین کاستنر، بازیگر سرشناس هالیوودی به پاس یک عمر دستاورد سینمایی جایزه سزار افتخاری را دریافت خواهد کرد.
سیونهمین مراسم سالانه اعطای جوایز فیلم سزار امسال با ریاست فرانسوا کلوزت روز 28 فوریه (9 اسفندماه) برگزار خواهد شد.
↧
↧
February 1, 2014, 6:57 pm
چه کسی کلید درهای برج میلاد را جابه جا کرد؟!
مُردن به وقت جشنواره یا هر چی Red Carpet خوبه مال تو!
اصلا توجه نمیکنند که ما یک «طبقه حساس» هستیم و خیلی زود چینی نازک همه جایمان میشکند! جشنواره شده «خانه پدری» یک عده خاص. دولت تدبیر و امید یا دولت غیرتدبیر و امید هم ندارد! وضع روزنامهنگار جماعت همیشه همین بوده است. انگارنهانگار که ما در طول سال این فیلمها را معرفی و نقد میکنیم.
بدبختیاش برای ماست. کارت چند منظورهاش برای ازمابهتران. به ما که میرسند میگویند در صدور کارت جشنواره دچار ترافیک شدهاند و اگر بخواهند بیشتر از این کارت صادر کنند باید «متروپل» بزنند! معلوم نیست اما خودشان چهجوری جواز عبور از «خط ویژه» را گرفتهاند! زنگ زدهام به دوستی که سالهاست در مجله فیلم و سایر نشریات تخصصی سینما قلم میزند. خیلی قاتی کرده است! میخواهد سَرِ من خالی کند! اشکال ندارد. دوست است دیگر! دوست بهدرد همین سَرِ همدیگر خالی کردنها میخورد! بنده خدا میگوید نمیدانم برای ما کارت صادر نمیکنند، برای کی میکنند؟! میگویم من هم نمیدانم برای کی میکنند! میگوید مگر ما چند تا سینمایینویس در مطبوعات داریم؟! من هم همین را تکرار میکنم! بعد میگوید من برای بولتن جشنواره، گزارش افتتاحیه را نوشتم، آنوقت خودم کارت ندارم! میگوید «Red Carpet» را پهن کردهاند فقط برای خبرگزاری فارس و تسنیم و اهالی جشنواره عمار! راست میگوید! برای ما حتی «Yellow Carpet» هم پهن نکردهاند! کم مانده بنویسند از پذیرفتن بانوان یکذره کمحجاب هم معذوریم یا اگر یک بازیگر متمول با اندکی «آرایش غلیظ» آمد به جشنواره، دستش را بگذارد توی دست گشت ارشاد! شانس ما «امروز» که «برف» نمیبارد و هوا خوب است، بهجای برجنشینی، تمرگیدیم توی خانه! «انارهای نارس» راه افتادهاند به سمت سالنهای برج میلاد و کرورکرور فیلم میبینند، بعد ما که برای خودمان بادمجانهای بمی هستیم، پشت دَرْهای بسته ماندهایم! اعتراض هم کنی، زود میگویند ما آنقدر «مهمان داریم» که دیگر نمیتوانیم پاسخگوی شما چلمنگها باشیم! همه نقشههایمان نقش بر آب شد. من با «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران» کلی قرارمدار گذاشته بودیم که برویم روی ماه رخشان بنیاعتماد را نگاه کنیم همینطوری تا انرژی مثبت بگیریم.
اندازه «گنجشکک اشیمشی» هم نبودیم که لااقل لب بومشان بنشینیم و فیلم ببینیم. شیطونه میگه «کلاشینکف» را بردارم و تلقی بزنم توی «شیار 143» مبارکهشان! خیال میکنند خونشان از بقیه رنگینتر است. خیال میکنند «شهابی از جنس نور» هستند! خود«شیفتگی» را از حد گذراندهاند. نوه مادربزرگ همسایه عمه مسعود دهنمکی هم کارت دارد، آنوقت منتقدان سینما کارت ندارند! من یکی که از حق خودم نمیگذرم. روز «رستاخیز» خودم یکییکی جلویشان را میگیرم و از پل صراط پرتشان میکنم به جنهم تا بسوزند از نواحی گونهگون و بفهمند «زندگی جای دیگری است». ما را با جشنواره «بیگانه» کردهاند. هیچکس پاسخگو نیست! من واقعاً خواهش میکنم مسوولین رسیدگی کنند! این بانیان جشنواره که فقط میگویند بهما«چ»ه! چیه؟! چرا باید الکیپلکی بگویم: «عصبانی نیستم»؟! درحالی که هستم! اگر اجنه و «اشباح» بودیم، اینطور با ما رفتار نمیکردند! امیدوارم فریدون جیرانی با موهای پریشان و مسعود فراستی با هزار و سیصد و نود و دو تا عینک بیاید به خواب این «خوابزدهها» تا بفهمند چوب خدا صدا ندارد! ایسنا نوشته بود کیومرث پوراحمد مشغول تدوین فیلم «پنجاه قدم آخر» بوده است و نتوانسته در افتتاحیه حضور را به هم برساند! حالا میترسم بهبهانه تاخیر به پوراحمد کارت که ندهند هیچ! موهای سَرَشْ را هم از ته بتراشند! امیدوارم «چند متر مکعب عشق» به اهالی رسانه در دل این مسوولین احداث شود! «همهچیز برای فروش» بلیت هم مهیا نیست! حکایت فراموشی اینها حکایت «فصل فراموشی فریبا»ست! تازه خوب است مشکلات «زندگی خصوصی آقای محمودی و بانو» را ندارند! ای بابا! چه میشود کرد؟! «قصهها» داریم ما با این جشنواره!
پینوشت:تمامی اسامی داخل گیومه عناوین فیلمهای بخش مسابقه سیو دومین جشنواره فجر است.
تغییری که نارضایتی و ناامیدی به دنبال داشت: نجفی، سلطانیفر را به میراث آورد
گروه فرهنگ- محمدعلی نجفی، رییس پیشین سازمان میراث فرهنگی، صنایعدستی و گردشگری و مسعود سلطانیفر رییس جدید، صبح دیروز همراه هم وارد سازمان شدند و به این ترتیب سلطانیفر پس از ورود به سازمان میراث فرهنگی نخستین روز کاری خود را با همراهی نجفی آغاز کرد.
براساس این گزارش، جلسه شورای معاونان سازمان میراث فرهنگی، صنایعدستی و گردشگری نیز ظهر امروز با حضور روسای پیشین و جدید این سازمان برگزار میشود.
همچنین نجفی و سلطانیفر شامگاه دیروز برای رونمایی از پیراهن تیم ملی جمهوری اسلامی ایران در بازیهای جامجهانی که منقش به لوگوی یوز ایرانی است در هتل المپیک تهران حضور یافتند.
این حجم همراهی نجفی با سلطانیفر را میتوان ناشی از انتقادهای وارد به این جابهجایی دانست که انعکاسهایی در رسانهها داشت چراکه سلطانیفر، دهمین مدیری است که طی 10 سال گذشته به صندلی ریاست این مجموعه تکیه میزند و این جابهجایی و بیثباتی مدیران و حضور افراد غیرمتخصص در راس این مجموعه گلایه متخصصان این حوزه را سالهاست که برانگیخته است. حال گویی محمدعلی نجفی که با آن حجم استقبال و تایید اساتید، پژوهشگران و کارشناسان سازمان میراث فرهنگی در هنگام ورودش به سازمان روبهرو شده بود، میخواهد این اعتبار را به جانشینش واگذار کند.
با این حال انجمنهای علمی دانشجویان باستانشناسی دانشگاههای کشور معتقدند که این اقدام دولت در راستای استمرار و تکرار اشتباهات هشت سال گذشته در قبال میراث فرهنگی کشور است؛ اشتباهاتی که مسوولان سازمان میراث فرهنگی از جمله حجت و نجفی به صورت مداوم از آن صحبت میکردند به همین دلیل سازمان میراث فرهنگی را لگدکوب شده میدانستند.
جامعه باستانشناسی ایران نیز با صدور بیانیهای مخالفت خود را با شرایط پیش آمده اعلام کرد. باستانشناسان گفتهاند که جابهجایی مدیران سازمان میراث فرهنگی ضربه بزرگی به این سازمان میزند درحالی که آنها احساس میکردند با آمدن نجفی، حجت و سیدمحمد بهشتی بالاخره این سازمان بعد از هشت سال روی خوش به خود میبیند اما با تغییرات انجام شده، عملا این اتفاق نیفتاد. همچنین سازمان میراث فرهنگی یک سازمان تخصصی است اما گویا با انتصاب رییس جدید، سازمان به سمت غیر تخصصی بودن پیش میرود.
شش فیلمی که میتوانند شگفتیسازان جشنواره سیودوم باشند پیشبازی!
همه چیز برای فروش: دومین فیلم امیرحسین ثقفی پس از «مرگ کسب و کار من است» که در جشنواره دو سال پیش توجه بسیاری از منتقدان را به خود جلب کرد، میتواند یکی از مهمترین غافلگیریهای جشنواره امسال باشد.
ثقفی که گویی علاقه بسیاری به روایت داستانهایی عجیب در جغرافیایی دورافتاده دارد، اینبار نیز در یکی از شهرهای مرزی داستانش را تعریف میکند و گفته میشود صابر ابر یکی از متفاوتترین نقشآفرینیهای کارنامه هنریاش را در این فیلم ارایه داده. باید منتظر ماند و دید که ثقفی پس از تجربه نسبتا موفق پیشین، آیا چیزی به ذائقه هنریاش افزوده یا خیر؟
زندگی مشترک آقای محمودی و بانو: هرچند که فیلم پیشینِ روحالله حجازی، «زندگی خصوصی آقا و خانم میم» با وجود انتظارات و تبلیغات بسیار در نهایت اثر چندان مورد قبولی از کار درنیامد اما طبق شنیدهها اثر جدید وی که چهار نفر از موفقترین هنرپیشگان این سالهای سینمای ایران را جلو دوربین خود دارد، اثر غافلگیرکننده و جسوری از کار درآمده که میتواند جایگاه حجازی را به عنوان یکی از فیلمسازان خوشآتیه سینمای ایران تثبیت کند.
رد کارپت: رضا عطاران اگرچه سابقه سالها فعالیت تلویزیونی را در کارنامه خود دارد اما در چرخشی کاملا مثبت در سه سال اخیر به سمت بازی و کارگردانی در سینما آمده و سطح کاری خود را بالاتر برده است.
پس از تجربه نیمه موفقِ عطاران در «خوابم میاد»، حال بسیاری منتظر اثر شبه مستندِ جدید وی تحت عنوان «رد کارپت» هستند که به ماجراجوییهای یک عاشق سینما در سفرش به کن در بحبوحه فستیوال مهم سینمایی کن میپردازد. اگرچه تم اصلی فیلم کمی یادآور فیلم موفق «مستربین در تعطیلات» است اما باید دید عطاران با نگاه طنازانهاش آیا میتواند مخاطبان سینمای ایران را غافلگیر کند یا خیر؟
خط ویژه: مصطفی کیایی با ساخت «بعد از ظهر سگی سگی» که به یک هجویه نه چندان موفق بر فیلم معروف «بعد از ظهر سگی» تبدیل شده بود وارد سینما شد و سپس با ساخت فیلم دومش «ضد گلوله» که اینبار یک کمدی جسور و بامزه در باب دفاع مقدس بود، مورد توجه منتقدان و مخاطبان سینمای ایران قرار گرفت و نام خود را بیش از پیش مطرح کرد.
وی امسال «با خط ویژه» در جشنواره فجر حضور دارد که یک درام شهری است با بازی چند نفر از بهترین هنرپیشگان جوان سینمای ایران. باید دید دقت کیایی در خلق بزنگاههای داستانی که در «ضدگلوله» تا حدودی شاهدش بودیم، اینجا نیز میتواند با سر و شکلی بهتر به کمکش بیاید و اثری قابل توجه به مخاطبانش عرضه دارد یا خیر.
عصبانی نیستم!: رضا درمیشیان پس از سالها حضور در پشت صحنه آثار چندی از مهمترین فیلمسازان سینمای ایران با «بغض» پا به عرصه فیلمسازی گذاشته بود و هرچند که خود فیلم چندان قانع کننده از کار درنیامد اما تصویرپردازیهای به شدت آوانگارد و نسبتا موفق درمیشیان، نوید حضور فیلمسازی خوشذوق در سینمای ایران را میداد. او امسال با فیلم جدیدش که سر و شکلی کاملا متفاوت نسبت به «بغض» ساخته پیشینش دارد و با بازیگران عرصه تئاتر در جشنواره فجر حضور دارد. ذائقه بصری مناسب درمیشیان و کستینگ به ظاهر غیرمتعارفش میتواند یکی از مهمترین غافلگیریهای جشنواره امسال را رقم بزند.
رونمایی از آلبوم چه آتشها
ایسنا- همایون شجریان، خواننده با آتیه موسیقی سنتی کشورمان آلبوم جدیدش را با نام «چه آتشها» روانه بازار کرد. شجریان که صبح 12 بهمنماه در موسسه دلآواز سخن میگفت، بیان کرد: آلبوم «چه آتشها» مربوط به کنسرت پاییز سال 90 است که سازبندی خاص خود را داشت و بازتابهای متفاوتی هم از سوی مخاطبان دریافت کردیم و امیدوارم این آلبوم مورد استقبال مخاطبان قرار گیرد.
خواننده هوای گریه همچنین گفت: خیلیها از آن کار انتقاد کردند و میگفتند که چرا باید ساز گیتار وارد چنین کنسرتی میشد که البته نظرشان هم محترم بود اما نظرات مثبتی هم وجود داشت. البته کارهای علی قمصری همیشه خاص است و شنونده خود را دارد. این در حالی است که دیویدی این کار نیز بهزودی منتشر میشود.
وی افزود: آلبوم صوتی که امروز 13 بهمنماه منتشر میشود، اجرای همان کنسرت است که هیچ تغییری در آن داده نشده است.
در بخش دیگری از این نشست علی قمصری، آهنگساز آلبوم «چه آتشها» در سخنانی گفت: این آلبوم حاصل کنسرتی است که دو سال پیش در تالار وحدت و در پنج سانس به همراهی همنوازان حصار روی صحنه رفت و فضایی تلفیقی داشت و گفتوگوی موسیقی ایرانی و موسیقی بینالملل را دربرمیگرفت.
این آهنگساز ادامه داد: در این کنسرت اتفاقات تازهای در سازبندی بود و بهرام آقاخان نیز در آن کنسرت گیتار فلامنکو را نواخت. همراهی کمانچه و ویولنآلتو، بمکمان و ویولنسل و... تقابلی را ایجاد کرد که از این فضا استفاده کنیم و این فضا هم در ادامه تفکراتم بود.
قمصری افزود: ایده اصلی این کار در آن زمان مایهگردیهای متداوم بود. به طوری که یکی از قطعات را در بیات ترک شروع میکردیم و بلافاصله وارد همایون میشدیم اما از آنجا که سعی کرده بودیم در این پروژه از پلهای هارمونیک استفاده کنیم در هر دستگاه چند راه محدود برای مایهگردی داشتیم.
آلبوم موسیقی «چه آتشها» به آهنگسازی علی قمصری و با صدای همایون شجریان از 12 بهمنماه در بازار موسیقی منتشر شده است.
ابطحی طنزهای آخوندیاش را منتشر میکند
مهر- حجتالاسلام محمدعلی ابطحی، رییس دفتر رییسجمهور اسبق شب جمعه، 11 بهمن در مراسم اختتامیه دومین جایزه ادبی فهرست در سخنانی گفت: زندگی همه ما به نوعی به قبل و بعد از سال 88 تقسیم میشود. من هم در سالهای قبل از 88 مجموعهای از قصههای کوتاه زیر 200 کلمهای خودم را که همگی به صورت طنز نوشته بود، جمعآوری و برای کسب مجوز نشر به ارشاد فرستادم. تا قبل از سال 92 این مجموعه برای انتشار با 35 مورد حذف از داستانها روبهرو شد و من هم ترجیح دادم که از چاپش منصرف شوم.
وی ادامه داد: این مجموعه اما در سالجاری و پس از روی کار آمدن دولت تازه با حذف تنها یک داستان برای کسب مجوز مواجه شد که این اتفاق افتاد و کتابم مجوز گرفته است. ابطحی گفت: داستانهای این کتاب روایتهای به هم پیوستهای است از خاطراتم که قبل از این در وبلاگ من نیز برخی از آنها منتشر شده بود. موضوع آنها نیز گاهی شامل طنزهای آخوندی میشود که برای خیلی از مخاطبان نو و تازه است. این کتاب به زودی با عنوان «الاحقر فداتون» منتشر میشود. راوی تمام داستانهای این کتاب فردی است با عنوان مدیا باشی که با دستگاهی با عنوان اسطوخودوس سِوِن دائم در رفت و آمد و خلق این داستانهاست.
محمد رحمانیان از بهرام بیضایی یاد کرد
ایلنا- شب جمعه، (11 بهمن) نمایشهای جشنواره بینالمللی تئاتر فجر برای آخرین روز به صحنه رفتند که آرامش حاکم بر سالنهای تئاتری را میتوان یکی از ویژگیهای آخرین روز از برگزاری این رویداد محسوب کرد.
گرچه برگزاری اختتامیه سیودومین جشنواره بینالمللی فیلم فجر در ایجاد این آرامش بیتاثیر نبود اما اجرای نمایش (آرش/ ساد) نوشته و کارگردانی محمد رحمانیان در تالار حافظ یکی از آثاری بود که تا حدودی موجب شد گرمای جشنواره در آخرین شب نیز ادامه پیدا کند.
یکی از ویژگیهای اجرای این شب، آرامش حاکم بر فضای بیرونی سالن هنگام ورود تماشاگران برخلاف پنجشنبهشب بود.
رحمانیان این اثر را براساس نمایشنامه «آرش» نوشته بهرام بیضایی و «مارا ساد» نوشته پیتر وایز نوشته که پیش از این در کانادا روی صحنه رفته بود. بازیگران این نمایش محصول کارگاههای بازیگری مهتاب نصیرپور در ایران و کانادا هستند که با اجرای بینقص خود موجب استقبال تماشاگران حاضر در سالن شدند. در پایان این اجرا محمد رحمانیان در میان استقبال تماشاگران در کنار گروه قرار گرفت و با پخش پرترهای از بهرام بیضایی روی صفحه یاد چهره سفر کرده تئاتر ایران به خارج از کشور را گرامی داشت. مخاطبان نیز همراه با رحمانیان دقایقی در برابر چهره بهرام بیضایی به تشویق این هنرمند پیشکسوت پرداختند.
50 نویسنده برتر تاریخ کدامند؟
ایسنا- رتبهبندی چهرههای شاخص یک حوزه همیشه از علایق عموم جامعه بوده است. «گاردین» با بررسی بیش از 800 هزار صفحه ویکیپدیا و اولویتهای نتایج موتور جستوجوی گوگل، فهرستی از 50 نویسنده بزرگ تاریخ جهان را منتشر کرده است.
حدس زدن نام صدرنشین این جدول چندان سخت نیست؛ بیشک جز ویلیام شکسپیر کسی نمیتواند رتبه نخست را در این فهرست به خود اختصاص دهد. پس از بزرگترین نمایشنامهنویس و شاعر تاریخ ادبیات انگلیس نام چارلز دیکنز رماننویس کلاسیک آثاری چون «اولیور توییست» و «آرزوهای بزرگ» به چشم میخورد.
اولین نویسنده آمریکایی که در میان 50 چهره برتر ادبی جهان قرار گرفته، «مارک تواین» نویسنده داستانهای معروف «تام سایر» و «هاکلبری فین» است. «ادگار آلن پو» و «ولتر» رتبههای پنجم و ششم را از آن خود کردهاند و پس از آنها «اسکار وایلد»، «ولفگانگ ون گوته» و «دانته الیگیری» قرار دارند. مقام نهم و دهم فهرست 50 نویسنده تاثیرگذار جهان نصیب «لوییس کارول» خالق رمان به یادماندنی «آلیس در سرزمین عجایب» و «هنری دیوید تورو» شده است. نام «جین آستین» به عنوان نخستین زن نویسنده در این فهرست خودنمایی میکند. خالق شاهکارهای کلاسیکی چون «اما» و «غرور و تعصب» رتبه یازدهم را دارد و بعد از وی «سموئل جانسون» و «هومر» بزرگترین شاعر یونانی حماسه «ایلیاد» و «اودیسه» در این ردهبندی قرار دارند.
روایت تازه گای ریچی از آرتورشاه
فارس- نسخه تازهای از «آرتور شاه» ساخته میشود. گای ریچی، فیلمساز غیرمتعارف سینمای انگلستان کارگردانی این درام حماسی و تاریخی را به عهده دارد. کمپانی برادران وارنر تهیهکننده این فیلم پرخرج تاریخی است. فیلم با هزینهای 100 میلیون دلاری جلوی دوربین خواهد رفت. به گفته تهیهکنندگان «آرتورشاه»، این اکشن ماجراجویانه حال و هوایی فانتزی خواهد داشت و نگاه تازه و متفاوتی به زندگی و فعالیتهای این پادشاه کلاسیک انگلستان میاندازد.
از آنجا که بحث تولید فیلم تازه شروع شده و در مراحل اولیه تولید قرار دارد هنوز اطلاعات دقیقی از چند و چون آن در دست نیست.
تنها نکتهای که مسوولان کمپانی برادران وارنر گفتهاند، این است که «آرتور شاه» یک فیلم شش قسمتی خواهد بود و هر یک از آنها قصهای مستقل خواهند داشت. در حال حاضر مشخص شده است که فیلمنامه اولین فیلم را جابی هارولد (نویسنده فیلمنامه «بیداری») خواهد نوشت و آن را طی چند ماه آینده تحویل تهیهکنندگان خواهد داد.
پیمان معادی با دخترش روی صحنه تئاتر
ایسنا- پیمان معادی که به زودی با بازی در نمایش «در انتظار گودو» به صحنه میرود، در این نمایش با دخترش «باران» همبازی میشود.
نمایش «در انتظار گودو» نوشته ساموئل بکت است که با طراحی و کارگردانی همایون غنیزاده به صحنه میرود. در اجرای این اثر نمایشی علاوه بر بازیگران بزرگسال، سه کودک هم به ایفای نقش میپردازند و این کودکان نقش پسر بچه نمایشنامه «در انتظار گودو» را بازی میکنند.
از آنجا که احتمال میرفت برای یک کودک سخت باشد که هر شب در این تئاتر بازی کند، گروه اجرایی سه کودک را برای بازی در این نقش انتخاب کردند که یکی از این کودکان باران معادی دختر پیمان معادی است. پیمان معادی با بازی در نمایش«در انتظار گودو»، کار همایون غنیزاده دومین حضور خود را روی صحنه تجربه میکند.
بازیگران نمایش «در انتظار گودو» به ترتیب حروف الفبا عبارتند از: رضا بهبودی، علی سرابی، رامین سیاردشتی و پیمان معادی.
در کنار این بازیگران نلی کاظمی، آرین کشاورز و باران معادی سه کودکی هستند که در این اثر نمایشی بازی میکنند. نمایش «در انتظار گودو» با ترجمه نجف دریابندری و به عنوان اثری از گروه تئاتر «مونگو» بهمن و اسفندماه امسال در تالار اصلی مجموعه تئاتر شهر اجرا میشود.
این نمایش که تهیهکننده آن نورالدین حیدری ماهر است از تاریخ 18 بهمنماه هر شب راس ساعت 20:30 اجرا میشود.
↧
February 2, 2014, 7:23 pm
رونمایی از فیلم تازه بنیاعتماد در روز دوم جشنواره فجر: قصههای رخشان
بعد از هفت سال رخشان بنیاعتماد با قصههایش به سینما آمد. او که بارها گفته بود به تحریمی خودخواسته رفته برای بازگشتش به سینما راه خوبی را انتخاب کرده است. به سراغ قهرمانهایش رفته تا قصه امروز آنها را بگوید تا برای مخاطبی که قصههای او را دیده و از بر است، حال و روز امروز قهرمانهایش از روسری آبی و طوبی و زیر پوست شهر تا نرگس و گیلانه و خونبازی میگوید. رخشان بنیاعتماد به عنوان یک فیلمساز اجتماعی در دنبال کردن سرنوشت قهرمانهایش انگار قصد دارد به مخاطبش یادآوری کند که این قصههای بیشتر تلخ، اما واقعی، صفحههای از زندگی آدمهای معمولی روزگار ما بود که هنوز هستند و هنوز روایت میکنند. فیلم با عباس زیر پوست شهر شروع میشود که محمدرضا فروتن نقشش را بازی میکرد. او ادامه قصهاش را از همان جا که دیده بودیم برای کسی تعریف میکند و آنکه شنونده ادامه قصه زیر پوست شهر است، حبیب رضایی، مستندسازی است که میشود نخ تسبیح روایت این هفت قصه. مستندسازی که هنوز میخواهد روایتگر قصهها از زیر پوست این شهر باشد.
این تصویر مرا به یاد 13 سال پیش انداخت که تازه دانشجو شده بودم و برای اولین بار کلاسم را پیچاندم و رفتم به دیدن زیر پوست شهر. آن روز وقتی از سینما بیرون آمدم تصمیم گرفتم همین امروز دوباره این فیلم را ببینم. برای همین به خانه رفتم و بیآنکه اعتراف کنم برای رفتن به سینما دانشگاه نرفتهام با آب و تاب برای خواهر بزرگم تعریف کردم که فیلم جدید رخشان بنیاعتماد چنین و چنان است و شنیدهام که میخواهند زود از اکران پایین بیاورندش و او را مجاب کردم که همان شب با من به سینما بیاید...
چند روز بعد درجلسه پرسش و پاسخی که با حضور خانم بنیاعتماد در دانشگاه برگزار شده بود با اشاره به پذیرفته شدن استعفای وزیر فرهنگ وقت از خانم بنیاعتماد پرسیدم: فکر میکنید با رفتن این آقای وزیر بازهم میتوانیم به آمدن فیلمهایی چون زیر پوست شهر، بر پرده سینماها امیدوار باشیم و او پاسخ داد: افراد به خودی خود مهم نیستند مهم تفکر است. مهم این است که ما فکر میکنیم و فیلم میسازیم و سرانجام فیلمهایمان دیده میشود.
این همان حرفی است که مستندساز فیلم قصهها یکبار دیگر تکرارش کرد و قصه خود مرا به یاد من آورد. مستندسازی که به دلیل فیلمبرداری از صحنههای اعتراضات کارگری دوربینش، ضبط شده بود، پای تلفن به کسی گفت: «هیچ فیلمی برای همیشه تو کمد نمیمونه.»
قصههای رخشان بنیاعتماد بیشتر از همیشه شبیه زندگی است. گاهی کسالت بار میشود، گاه اعصاب خرد کن، گاه خندهدار و گاه نفسگیر. قصهها کسی را از قلم نمیاندازد. قصهها، هیچکدام شیرین نشدهاند. جایی از تماشای سرنوشت قهرمانت شوکه میشوی، گاهی بغض میکنی و گاهی خیالت برایش راحت میشود.
اما از همه اینها مهمتر، امیدی است که سکانس پایانی به مخاطب میدهد؛ آنجا که تو را با سرنوشت هولناک سارای خون بازی روبه رو میکند اما نشانت میدهد که زندگی تمام نشده و میشود شبیه آدمهای عادی زندگی کرد و عادی زندگی کردن را دوست داشت.
داوران نباید در موضع انفعالی قرار بگیرند
در حالت کلی وجود نامها و عناوین بزرگ در حوزه سینما در جریان یک جشنواره میتواند رقابت حرفهای را به وجود بیاورد. در عین حال اثری میتواند در یادها باقی بماند که قواعد سینمایی را رعایت کرده باشد حال میخواهد این اثر ساخته یک کارگردان کار کشته باشد، خواه یک جوان فیلم اولی.
در جریان داوریهای جشنواره، باید داوران و صاحبنظران با یک اثر رو به رو باشند نه یک اسم. باید فیلم تعریف درستی از مدیوم سینما و ذات سینما داشته باشد و قابلیت درست در پردازش مفاهیم و قصه. آنگاه است که میتواند مورد توجه قرار بگیرد.
وجود نامهای بزرگ در جشنواره نباید موجب انفعال کار داوران شود و تاثیری روی قضاوت آنها داشته باشد. هرچند احترام و ارج نهادن به کارگردانان باسابقه جای خودش را دارد. در عین حال جشنوارهای میتواند مورد توجه مخاطبان و کنجکاوی آنان قرار بگیرد که در تولید سالانهاش تنوع و جذابیت لازمه را چه در مضمون آثار و چه در نامهای سازندگانش ایجاد کرده باشد. این جذابیت در بخش نگاه تماشاگران است، اما داوران در هر صورت باید نگاه سینمایی صرف به فیلمها داشته باشند.
خوشبختانه در جشنواره امسال تا حد زیادی این تنوع رعایت شده است. کارگردانان کهنهکاری مثل مسعود کیمیایی و داریوش مهرجویی در جشنواره حضور دارند و در کنارشان فیلمسازانی که از نسل کارگردانان بعد از انقلاب هستند و موجودیت و هویتشان را در این سالها کسب کردند.
این ویژگی میتواند ویترین مناسبی باشد برای جلب مخاطب و آشتی مردم با جشنوارهای که بعد از سی و دو دوره قواعد بازی را رعایت کرده و در تعریف موجودیت خود و نحوه برگزاری به یک ثباتی دست یافته است.
حالا اینکه این تنوع و حضور این نامها چه حد میتوانند به رونق جشنواره کمک کنند بستگی به موضوعاتی دارند که فیلمهای امسال به آنها پرداخته است.
امیدواریم امسال شاهد رقابتی سالم و به دور از حاشیه در جشنواره فیلم فجر باشیم که معیار داوریها شایستگی فیلمها باشد.
محمود دولتآبادی در شب «نلسون ماندلا» به کوشش مجله بخارا: زندان، وهن بشری است
عصر شنبه 12 بهمنماه 1392 شب «نلسون ماندلا»، صد و چهل و نهمین شب از شبهای مجله بخارا بود که با همکاری سفارت آفریقای جنوبی در تهران، دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، بنیاد فرهنگی اجتماعی ملت، انتشارات گرایش تازه و شرکت جیاساس برگزار شد.
علی دهباشی در آغاز این مراسم از نلسون ماندلا چنین گفت: ماندلا نخستین رییسجمهور آفریقای جنوبی است که در انتخابات عمومی برگزیده شد. وی پیش از ریاستجمهوری از فعالان برجسته مخالف آپارتاید در آفریقای جنوبی و رهبر کنگره ملی آفریقا بود به همین خاطر محاکمه و زندانی شد. اما او همواره پایبند به عدم توسل به خشونت بود.
ماندلا در طول ۲۷ سال زندان که بیشتر آن را در یک سلول در جزیره روبن سپری کرد، مشهورترین چهره مبارزه علیه آپارتاید در آفریقای جنوبی شد. ماندلا پس از آزادی از زندان در سال ۱۹۹۰، سیاست صلحطلبی را در پیش گرفت و در سال 1993 جایزه صلح نوبل به وی تعلق گرفت.
ماندلا در هفت سالگی، نخستین عضو خانواده خود بود که به مدرسه پا گذاشت، وی در مدرسه توسط یک معلم متدیست با تبعیت از نام هوراسیو نلسون دریاسالار انگلیسی «نلسون» نام نهاده شد. ماندلا در 19 سالگی در سال ۱۹۳۷ به هلدتون، دانشکده وسلی در فورت بیوفورت که بیشتر خانواده سلطنتی در آن مشغول به تحصیل بودند عزیمت کرد و به ورزشهای بوکس و دو و میدانی علاقهمند شد و سپس در دانشگاه فورتهار به تحصیل در علوم انسانی پرداخت و در همین دانشگاه بود که با با اولیور تامبو، آشنا شد و این آشنایی به دوستی پایدار انجامید.
ماندلا در پایان سال اول تحصیلات خود در تحریم شورای نمایندگی دانشجویان که در اعتراض به سیاستهای دانشگاه انجام گرفت شرکت کرد و پس از آن از فورتهار اخراج شد و پس از آن زندگی پر فراز و نشیبی را در پی گرفت که همگان از آن واقفیم.
زمانی فرا رسید که آفریقای جنوبی میزبانی جام جهانی راگبی ۱۹۹۵ را بر عهده داشت، نلسون ماندلا اتباع غیرسفیدپوست آفریقایجنوبی را به حمایت از تیم اتحادیه ملی راگبی آفریقای جنوبی که پیش از آن مورد نفرت همگان بود، دعوت کرد. پس از آنکه تیم اسپرینگبوک با پیروزی بر نیوزیلند به قهرمانی رسید، ماندلا با پوشیدن لباس اسپرینگبوک جام قهرمانی را به کاپیتان سفیدپوست این تیم، فرانکو پینار اهدا کرد. این اقدام ماندلا به روزی مهم در تقویم بینالمللی بدل شد. روز ماندلا، آیینی است که هر ساله در ۱۸ ژوییه به افتخار ماندلا جشن گرفته میشود. این روز در نوامبر ۲۰۰۹ رسما توسط سازمان ملل متحد نامگذاری شد. ۱۸ ژوییه زادروز ماندلاست و همین روز مبنای برقراری آشتی میان سیاهان و سفیدپوستان آفریقایجنوبی محسوب شد.
سپس محمود دولتآبادی از «زندان، وَهن بشری» سخن گفت: در دورههایی از تاریخ آدمهایی به دنیا میآیند، زندگی میکنند و زندگیشان را به انجام میرسانند تا آدمهای دیگری از نومیدی دق نکنند و ماندلا یکی از آن نمونههای درخشان دوره ما بود که خوشبختانه ما او را شناختیم.
این خیلی مهم است که ما شانس داشتیم با او یک لحظاتی را بگذرانیم. وقتی از من دعوت شد که به اینجا بیایم و صحبت کنم، یک عبارتی که در ذهنم مانده بود برای بیان و نشده بود بار دیگر به یادم آمد و آن اینکه اشاره به زندگی ماندلا در زندان هست و اینکه به واقع معتقدم که زندان یک وهن بشری است.
چنین حسی با عین این عبارت وقتی به ذهن من رسید که بیش از دو هفتهای از صبح بازداشتم نگذشته بود و چندی نگذشت که فکر کردم زندان نه فقط برای متهم بلکه برای زندانبان هم یک وهن است اما چون در بندهای عمومی به جوانانی برخوردم که حتی تا 33 ماه را در تکنمره یعنی انفرادی گذرانیده بودند فکر کردم تحمل و پایداری در برابر چنان وهنی خود یک ظرفیت ناشناخته بشری است نیز.
سپس شنیدم مردی واداشته شده سه ماه بر نیمکتی نشانده بماند. فکر کردم چنان شکنجهای علیه یک انسان هم یک صنع بشری است، از آن مایهای که ما احیانا به آن میگوییم اهریمنی و چون شنیدم که آن شخص نشانده شده در آن مسیر سهماهه تاریخ فلسفه را در ذهنش بازخوانی کرده است، فکر کردم این هم توانشی است خود ویژه ظرفیتهای ناشناخته بشری و البته حیرت نکردم زیرا از لحظهای که به درک هست و نیست رسیدهام دیگر از ناممکنها حیرت نمیکنم.
آقای ماندلا، شما هم حیرت مکنید که در نیستیتان شما را مینامند. تصویرنامه زندگی شما را که میدیدم خوشبختانه اشارهای ندیدم از رفتاری که در زبان فارسی ما به آن «شکنجه» میگوییم. توامانی از برخورد خصمانه با تن و جان یک انسان در سه کنج آن بیپناهی عظیم که لحظه آرزوی پندار بازگشت به سلول چیزی است همسان تخیل در بهشت.
به نظر میرسد دشمنان شما اندکی از پرتو شرم دستکم در قبال شما برخوردار بودهاند اما در کنار شما، در آنجا، در رواندا مردمان را به دراز و کوتاه طراحی کردند. درست شبیه آنچه برتولت برشت دیده بود در کلهگردها و کلهتیزها. وقتی در احوال نزع بودی، باز هم کارگران معدن شما را به گلوله بستند، آقای ماندلا.
و چون پیشنهاد شد عزایمگونهای برایتان بنویسم شوخیوار با خود گفتم نه، شاید اثر کند و مرد از پاینیفتاده سربرآورد، پلک بگشاید و در خانه روشنانَش متوجه شود که در دور تازه چه محشری به راه انداختهاند غولهای از شیشه به درآمده. و این بار ماندلا بار دیگر دق کند زیرا آنچه ما شاهدش هستیم تعریف متعارف ندارد، این بلوغ جنینی بشر است. این بلوغ جنینی است و کار جنین خونآشامی است.
باری ای مرد عامی عارف، ای فیلسوف واقعیت چه خوب دریافته بودی زمانه و موقعیت و حریفان را با وجودی کردن تجربههایی چون پاتریس لومومبا ، محمد مصدق و آن مرد عزیز ایرلندی که نام او را هرگز به خاطر نمیآورم و مهاتما گاندی و خوب درک کرده بودی ذات نفرتانگیز خشونت را و اینکه از کینه بجز نفرت نمیزاید. پس مهار نفرت، همان هنر و مهارت اندیشنده تو شد به سالیان امکان تمرکز و تفکر.
همانچه تو نلسون ماندلا، همانچه تو را خود ویژه میسازد در عین سادگی که عین کمال است. بخت رنج و صبوری و شکفتن لطف سهم هر کس نمیشود با چنان هستیمندی و بودنی در زمانه و نسبتی معین. شما آقای ماندلا، توانستی بشریتی را مجاب کنی که وجه غالب آن رغبتی به تولد خود ندارد، بشریتی که اشتیاقی به کشف ظرفیتهای انسانی خود نشان نمیدهد یا مجال آن را پیدا نمیکند. شما آقای ماندلا توانستید خونبارش بشری را در برشی از تاریخ و بخشی از جغرافیا مهار کنید با تحمل و تحمل و تامل و صبوری و صبوری و سرانجام چیرگی بر آن وهن بشری. آری همچنان زندان یک وَهن بشری است و مباد، امیدوارم.
پس از دولتآبادی نوبت به دکتر صادق زیباکلام رسید و موضوع سخنرانی وی «ماندلا» بود: «من فکر میکنم که بعد از صحبتهای آقای دولتآبادی حرف زیادی برای گفتن نمیماند. مثل غزل حافظ که بعد از آن آدم نمیداند اصلا چی بگوید، چه طور شعری را بعد از شعر حافظ میشود گفت ولی خوب این هم بداقبالی من بوده که من درست بعد از آقای دولتآبادی باید صحبت کنم. پناه بر خدا!
نگاه من به نلسون ماندلا بیشتر یادآور دوران دکترای من میشود در دهه 60. تز من در دانشگاه برادفورد در خصوص انقلاب اسلامی ایران بود و بالطبع در خصوص انقلاب، ماهیت انقلاب و ذات انقلاب را از نظر صاحبنظران مختلف باید بررسی میکردم. در آن بررسیها بود که با نویسندهای به نام اچ.جی.ولز آشنا شدم. ولز در حقیقت یک رماننویس بود. چندین رمان علمی- تخیلی نوشته بود و یک رساله کوتاه درباره انقلاب داشت و آن رساله کوتاه بود که من باید میخواندم.»
در ادامه دکتر زیباکلام به رساله اچ.جی ولز و پیامدهای انقلاب کمونیستی در روسیه اشاره کرد: «ولز قطعا وقتی اثرش را مینوشت، زمانی را که خاندان رومانف توسط لنین و رهبران انقلاب اکتبر تیرباران میشدند، کاملا در برابر دیدگانش مجسم کرده بود. تزار ایستاده، در کنارش همسرش و هفت بچه قد و نیم قد تراز و از همه جالبتر طفل شیرخواری که در بغل ملکه هست و لحظه بعد همه آنها به دست بلشویکها تیرباران میشوند. ولز قطعا اعدامهای ژاکوبنها را در تاریخ دیده بود که چطور سرها به زیر گیوتین میرفت، سر بسیاری از انقلابیون و غیر انقلابیون به دست انقلابیون فرانسه. دقیق نمیدانم آیا ولز کشتار انقلابیون کمونیست را وقتی در چین به قدرت میرسند میبیند یا نه.»
و سپس دکتر زیباکلام به ماندلا و واسلاوهاول پرداخت: «و آنگاه ما به نسلی از انقلابیون رسیدیم که به نظر من تئوری ولز را ابطال کردند زیرا این بار با انقلابیونی روبهرو شدیم که اصراری در گرفتن انتقام نداشتند. وقتی واسلاوهاول در چک به قدرت رسید قرار منع تعقیب تمام کسانی را صادر کرد که با پلیس مخفی چکسلواکی همکاری کرده بودند، دقیقا همان عملی که ما از نلسون ماندلا میبینیم. البته حقیقتش این است که من فکر میکنم این دو وامدار مرد بزرگی هستند به نام مهاتما گاندی. شاید اگر امروز اچ.جی ولز زنده بود و اینها را به چشم خود میدید، در نگاه خود تجدیدنظر میکرد.»
و جاوید قربان اوغلی، سفیر سابق ایران در آفریقایجنوبی سخنران بعدی بود و از آرمانهای ماندلا سخن گفت که برای آن مبارزه کرد. در بخشی دیگر از این مراسم دقایقی از فیلم مستندی که زندگی نلسون ماندلا را تصویر میکرد به نمایش درآمد.
«قصهها» در صدر آرای مردمی روز اول جشنواره
ایلنا- نخستین روز از سیودومین جشنواره بینالمللی فیلم فجر در حالی دیروز 12 بهمنماه به پایان رسید که مردم در سینماهای مختلف سطح کشور به تماشای آثار حاضر در این رقابت
سینمایی نشستند.
اما در شهر تهران که شمارش آرای مردمی از سوی خانه سینما انجام میگیرد در روز نخست فیلم «قصهها» به کارگردانی رخشان بنیاعتماد با 3/28 درصد بالاترین میانگین را در میان آرای مردمی دارد.
فیلمهای «خط ویژه» به کارگردانی مصطفی کیایی با 3/ 4 درصد، فیلم «چند مترمکعب عشق» به کارگردانی جمشید محمودی با 2/79 درصد و فیلم «میهمان داریم» به کارگردانی محمدمهدی عسگرپور با 2/50 درصد در رتبههای بعدی قرار دارند.
شمارش آرای مردمی در کل سینماهای تهران جشنواره فیلم فجر امسال توسط خانه سینما انجام میشود. این میانگین روزانه درنظر گرفته میشود و مدیر اجرایی و برنامهریزی ستاد شمارش محسن هاشمی است.
افتتاح نمایشگاه عکس و پوستر در زیرگذر ولیعصر
گروه فرهنگ- نمایشگاه عکس و پوستر «ایران ما» همزمان با سی و ششمین سال پیروزی انقلاب اسلامی روز سهشنبه 15 بهمن به همت سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران در زیرگذر چهارراه ولیعصر(عج) افتتاح میشود.
این نمایشگاه شامل 27 پوستر برگزیده جشنواره فرهنگی هنری پرچم و همچنین 35 عکس از مجموعه «قاب انقلاب» متعلق به قاسم حاجیمحمدی است که از وقایع سالهای پیروزی انقلاب تهیه شده است.
نمایشگاه عکس و پوستر «ایران ما» ساعت 10 صبح روز سهشنبه 15 بهمن با حضور جمعی از عکاسان و هنرمندان عرصه هنرهای تجسمی در زیرگذر چهارراه ولیعصر(عج) افتتاح میشود و تا 22 بهمنماه ادامه خواهد داشت.
ماکسیمیلیان شل بازیگر اسکاری درگذشت
مهر- ماکسیمیلیان شل، بازیگری اتریشی که در سال 1961 جایزه بهترین بازیگر مرد اسکار را دریافت کرده بود جمعه در 83 سالگی درگذشت.
این بازیگر مطرح که برای فیلم «داوری در نورمبرگ» اسکار برده بود از یک بیماری طولانیمدت رنج میبرد.
شل که متولد سال 1930 در وین بود پس از حمله نازیها به کشورش و اشغال آنجا در سال 1938 با خانوادهاش راهی سوییس شد و پس از تحصیل در دانشگاه بازل شروع به بازیگری روی صحنه نمایش کرد.
او در سال 1955 برای نخستین بار در فیلم آلمانی «فرزند، مادر و یک ژنرال» بازی کرد و بعد در درام تلویزیونی «داوری در نورمبرگ» بازی کرد. این فیلم درباره محاکمه نازیها برای جنایتهای جنگی بود.
بازی او در این فیلم آنقدر تاثیرگذار بود که از میان همه گروه بازیگران، تنها از وی درخواست شد تا در فیلم سینمایی اقتباسی از این اثر در سال 1961 و در کنار بازیگرانی چون اسپنسر تریسی، برت لنکستر، جودی گارلند، مارلین دیتریش، مونتگومری کلیفت و ویلیام شاتنر بازی کند. او با بازی در این نقش برای اولین بار نامزد کسب اسکار شد و این جایزه را نیز دریافت کرد.
آخرین فیلم هالیوودی وی «برادران بلوم» در سال 2009 بود.
سُمی رمانی از جوزف هیلر را ترجمه میکند
ایلنا- سهیل سمی از تجدید چاپ ترجمههای قبلی و انتشار ترجمههای جدیدش خبر داد. این مترجم دو رمان از ساوئل بکت را آماده انتشار دارد و درحال حاضر مشغول ترجمه آثار دیگری است.
این مترجم در مورد تصمیم تازهاش برای ترجمه گفت: دو سال پیش ترجمه رمانی ۵۰۰ صفحهای را آغاز کرده بودم از نویسندهای به نام «جوزف هیلر» اما بعد از ترجمه ۱۵۰ صفحه از آن به دلیل پیشآمد کردن کارهایی مهمتر آن را کنار گذاشتم. قصد دارم به زودی ترجمه این رمان را از سر بگیرم.
وی ضمن بیان این مطلب که جوزف هیلر تنها دو رمان داشته، ادامه داد: رمان اول این نویسنده آمریکایی «ماده ۲۲» نام دارد که در مورد ارتش آمریکاست. اما رمان دومش که آن را در دست ترجمه دارم، «یه اتفاق ساده» است. این نویسنده از طنز سیاه استفاده کرده و در این رمان به تحلیل طنزآمیزی از زندگی متوسط مردم آمریکا در دهههای میانی قرن بیستم دست زده. امیدوارم به زودی ترجمه این رمان را به اتمام برسانم و ارشاد نیز با انتشار آن موافقت کند.
خبری از حضور «چارتار» در جشنواره فجر نیست
مهر- مدیر برنامههای گروه موسیقی «چارتار» اخباری مبنی بر حضور احتمالی این گروه در جشنواره موسیقی فجر را رد کرد.
مهدی سوفالی، مدیر تولید گروه موسیقی «چارتار» با بیان این مطلب افزود: هنوز هیچ پیشنهاد یا خبری برای برگزاری کنسرت در چارچوب بیستونهمین جشنواره بینالمللی موسیقی فجر به دست ما نرسیده است و ما از همینجا هرگونه خبری که مبنای آن حضور ما در این دوره از جشنواره است، تکذیب میکنیم زیرا همانطور که گفتم تاکنون هیچ دعوتنامه رسمی از مرکز موسیقی وزارت ارشاد یا دبیرخانه جشنواره موسیقی فجر به دست ما نرسیده است.
وی با اشاره به فعالیتهای دیگر گروه «چارتار» گفت: طی این روزها به شدت مشغول آمادهسازی مراحل نهایی آلبوم «باران تویی» هستم که به زودی در بازار موسیقی منتشر خواهد شد. البته سهشنبه 15 بهمنماه تیزر رسمی اولین آلبوم گروه ما با بازی مهناز افشار منتشر خواهد شد. این بازیگر در آلبوم گروه هم به دکلمه برخی از اشعار آلبوم و هم به عنوان بازیگر در کنار اعضای گروه در این تیزر حضور خواهد داشت.
گروه موسیقی «چارتار» فعالیت خود را از دو سال پیش با انتشار تکآهنگهایی در فضای مجازی آغاز کرد.
اشعار و ترانهها و همچنین لحن و صدای خواننده که برگرفته و استوار بر ادبیات و موسیقی کلاسیک ایرانی است از یکسو و همچنین ملودیهای پویا و تنظیمهای مدرن از سوی دیگر، فضای متفاوتی را در موسیقی این گروه به وجود آورده که مخاطبان زیادی را نیز علاقهمند خود کرده است.
↧
February 3, 2014, 7:30 pm
روایت اوج یک قهرمان: «چ» مثل چمران
محبوبه حقیقی- به قول کیوان کثیریان که با چند دقیقه تاخیر توانست از ازدحام جمعیت بیرون سالن برگزاری نشست فیلم، خودش را به تریبون اجرای برنامه برساند، «چ»، نه تنها اتفاق بزرگی در سینمای حاتمی کیاست بلکه یک اتفاق در سینمای ایران است.
با توجه به اینکه گزارش یک جشن بعد از حضور درجشنواره فجر سال 89، هرگز اجازه اکران عمومی پیدا نکرد، می توان گفت پس از اکران فیلم «دعوت»، حاتمی کیا بعد از پنج سال به پرده سینما بازگشته است؛ آن هم با فیلمی که صحنههای جنگی دارد وداستانش در دل جنگ اتفاق میافتد که میتوان آن را بازگشتی باشکوه برای حاتمیکیا دانست.
همچنان که نزدیک به سه سال است که رسانهها از آن سخن میگویند، «چ»، روایت 48 ساعت از زندگی مهدی چمران است. این خود نخستین تصمیم هوشمندانه حاتمیکیا بوده در زمانی که تصمیم به ساختن اثری با چنین محتوایی گرفته است. شرح دو ساعته یک برش از زندگی یک قهرمان بیتردید تصویر کاملتری از او به دست میدهد تا روایت خلاصه گذرا از تمام زندگی او. هوشمندانهتر آنکه، «چ» برخلاف تصور، نمیخواهد روزهای منتهی به شهادت چمران را به تصویر بکشد. «چ» پایان یک قهرمان نیست بلکه اوج او را به تصویر میکشد.
همانطور که ابراهیم حاتمیکیا خود اعتراف کرد، اینکه درباره شخصیتی که میشناسیم و مردم روزگارمان میشناسندش، فیلم بسازیم کار بسیار سختی است. چراکه بیشتر، کار و شخصیتپردازی را در معرض قضاوت قرار میدهد حتی آدمهایی که آن شخصیت آشنا را میشناسند، روی تکتک کلمات و واژگانی که در دیالوگها میگوید، روی لحن و آکسانهایش، روی شیوه نگاه کردن و گام برداشتن و... حساسیت ویژهای به خرج میدهند و به این سادگیها نمیپذیرندش. برای همین به شخصیتهای اصلی و تاثیرگذار فیلم نگاه کردهام:
1- اگر قرار باشد به سلیقه خودم و البته بسیاری از آنها که فیلم را روز گذشته در کاخ جشنواره با هم دیدیم، تنها یک ایراد از «چ» حاتمیکیا بگیرم خود چمرانش است. مصطفی چمران یکی از اسطورههای دوران دفاع مقدس است.
شخصیت پیچیدهای که از هر سو نگاهش میکنی، بیشتر شگفتزده میشوی و بیشتر برایت دست نیافتنی میشود. اما اشکال اینجاست که این مرد دست نیافتنی را قریب به اتفاق مخاطبان این فیلم میشناسند.
صدایش را هر جا بشنوند میگویند: «این صدای دکتر چمرانه.» همگان بارها و بارها فیلمهای اندکی را که تلویزیون از او پخش کرده، دیدهاند. همین است که فریبرز عربنیا را با آن گریم تمام عیار و بازی بسیار خوب و حتی محبوبیتی که در مخاطبان سینما دارد، گزینه مناسبی برای چمران نمیکند.
شاید مهمترین مشکل، صدای این بازیگر است؛ صدایی که خود به خود هویت دارد و هر کس که بشنود، میشناسدش، لحنی که مخصوص اوست و اصلا برای شبیه لحن چمران شدن مناسب و موفق نیست. چمران وقتی حرف میزند مخاطب چشم بسته میتواند فکر کند این سلطان است که دارد دیالوگ میگوید؛ شاید کمی آهستهتر و شمردهتر.
2- اصغر وصالی از معروفترین فرماندهان جبهه کردستان است. او و بچههای گروهش که به خاطر بستن دستمالهای سرخ به دور گردنشان به دستمال سرخها معروف بودند پیش از شروع جنگ و در غائله کردستان به جنگ با جدایی خواهان رفتند و کنار چمران جنگیدند.
اصغر وصالی «چ» با آنچه دربارهاش خواندهایم و شنیدهایم شباهت دارد. شاید تفاوت اصلیاش با شخصیت چمران اینجاست که مردم صدا و لحن شهید اصغر وصالی را نمیدانند پس با این جوان پرشور پاکبازی که نقشش را هم بابک حمیدیان بازی میکند، ارتباط برقرار میکنند و باورش میکنند.
حتی اگر گاهی شعار بدهد و شعارهایش خیلی رو باشد اما از دید مخاطب خردهای بر او وارد نیست چراکه این ادبیات متعلق به چند ماه بعد از پیروزی انقلاب است.
3- «هانا»ی کردستان. مریلا زارعی بارها ثابت کرده که دستکم در جمع بانوان بازیگر از بهترینهاست. در «چ» یک بار دیگر این را به رخ مخاطب میکشد. زن جوان کردی که کودک چندماههاش را بیوقفه در بغل دارد و نماد شایستهای از مردم کردستان است، قربانیان جنگ؛ خواه داخلی باشد خواه با بیگانه. زنی که برادرش از سویی و همسرش که عاشقانه دوستش میدارد از سوی دیگر درگیر این جنگ هستند.
درخشانترین سکانس «چ» که بیتردید در ژانر فیلمهای جنگی ایران بیرقیب است در نگاه او رقم میخورد، سکانسی که به سکانس هلیکوپتر معروف شد؛ هلیکوپتری که هدف تیرهای دشمن قرار میگیرد و چند ثانیه نفسگیر را خلق میکند که انگار تا آخر جهان ادامه دارد و هرقدر به این پرده بزرگ سینما چشم میدوزی، تمام نمیشود تا نفست دوباره بالا بیاید.
زنی که همچونان زنان کرد دلاور است و هم مادر است و به زندگی احترام میگذارد.
از این شخصیتها اگر بگذریم، «چ» گویی پردهای از جنگ را به رویت باز میکند. دستکم من سراغ ندارم فیلمی را که این چنین نزدیک و بیپرده به فاجعهای که در خانه مردمان کردستان و بهویژه پاوه در آن سالها رخ داد، پرداخته باشد. «چ»، مثل چمران داستانش که بیشتر هوادار گفتوگوست و از جنگ تا آنجا که ممکن باشد، پرهیز میکند و از کشتن تا جایی که بتواند بیزار است، نشان میدهد که جنگ تا چه اندازه هولناک و خانمان برانداز و انسانسوز است که این ویژگیها را میتوان به همه ویژگیهای نازنین این فیلم افزود.
پس از ورود رییس جدید سازمان میراث فرهنگی به این سازمان
متن استعفای محمدعلی نجفی منتشر شد
گروه فرهنگ- بعد از گذشت چند روز از استعفای محمدعلی نجفی از ریاست سازمان میراث فرهنگی، روز دوشنبه، 14 بهمن متن استعفای وی در اختیار رسانهها قرار گرفت. متن استعفایی که تاریخ آن نشان از گرفته شدن این تصمیم بسیار پیش از این روزها دارد.
متن استعفا به شرح زیر است:
بسمالله الرحمن الرحیم
حضرت حجتالاسلام والمسلمین جناب آقای دکتر روحانی
رییس محترم و محبوب جمهوری اسلامی ایران
با تقدیم سلام؛
همانطور که قبلا به استحضار رساندهام، اینجانب خدمت در دولت جمهوری اسلامی ایران را نهتنها افتخار بلکه تکلیفی برای خویش میدانم و به خصوص در شرایط کنونی که انبوهی از مشکلات و چالشهای داخلی و خارجی کشور را احاطه کرده است و ملت بزرگ ایران برای عبور از این وضعیت دشوار بعد از خدای متعال به جنابعالی و یاران گرانقدرتان دل بستهاند، همکاری و همراهی با دولت از ضرورت و وجوب بیشتری برخوردار میباشد. براساس این اعتقاد، پس از پیشنهاد حضرتعالی مبنی بر پذیرش مسوولیت سازمان میراث فرهنگی، صنایعدستی و گردشگری امتثال امر کردم و در طول حدود پنج ماه گذشته در حد توان از هیچ کوششی برای سر و سامان بخشیدن به اوضاع سازمان و برنامهریزی جهت سوق دادن فعالیتها در راستای سیاستها و رویکردهای دولت تدبیر و امید دریغ نورزیدم و بحمدالله بخش عمدهای از معضلات سازمان در حال حل و فصل است اما متاسفانه از حدود دو ماه قبل مشکلات ناشی از بیماری قلبی و برخی فشارهای کاری تدریجا شدت یافته و عرصه را بر اینجانب تنگ نموده است.
در طول این مدت بنده تلاش کردم که این امر بر روند انجام امور تاثیر منفی ایجاد نکند و بر مدیریت سازمان خللی وارد نسازد اما اکنون بیم آن دارم که با ادامه این وضع و به علت ضعف جسمانی نتوانم مسوولیتهای مربوط را به نحو شایستهای به انجام برسانم و امانتی را که بر دوش گرفتهام به سلامت به سرمنزل مقصود برسانم و نهایتا به مجموعه فعالیتها و برنامههای سازمان لطمه وارد آید. لذا با کمال پوزش از اینکه ناگزیر از توفیق خدمت در کنار آن برادر بزرگوار و سایر برادران و خواهران عضو کابینه محروم میشوم، تقاضا دارم با انتخاب فرد شایسته و توانمندی برای انجام مسوولیتها و ماموریتهای سازمان، اینجانب را از این مسوولیت معاف فرمایید. بدیهی است که اینجانب براساس اعتقاد راسخ خود، در آینده نیز همچون گذشته و در حد توانایی جسمی و فکری خویش، در همکاری با دولت در هر سطحی که لازم و ضروری دانسته شود ذرهای تردید نخواهم کرد. از خداوند تبارک و تعالی توفیق روزافزون جنابعالی و دولت تدبیر و امید را در تحقق اهداف مقدس نظام جمهوری اسلام ایران مسالت دارم.
با احترام
محمدعلی نجفی
پانزدهم دیماه هزار و سیصد و نود و دو
نگاهی به فیلم «پایان خدمت» ساخته حمید زرگرنژاد از فیلمهای حاضر در بخش مسابقه «نگاه نو»
از پادگان که رفتم، جز وحشتم نیفزود!
فیلمهای خوب جشنواره همیشه از دل دوربین کارگردانهای فیلم اولی (نگاه نو) بیرون میآید. در نمونههای قدیمیتر «نفس عمیق» پرویز شهبازی مثلا. اغلب فیلمهای این بخش چهبسا بهتر از فیلمهای بخش اصلی (سودای سیمرغ) باشد. برای اینکه کارگردان فیلم بیشتر از آنچه سودای گرفتن سیمرغ داشته باشد، سودای ساختن یک فیلم خوب را داشته است. یک کارگردان جوان که بعد از هرگز، فرصتی یافته تا در میان زدوبندهای سینمایی بتواند محصول هنری خودش را عرضه کند.
فیلم خوب «پایان خدمت» بهکارگردانی حمید زرگرنژاد یکی از همین فیلمهای مهم امسال است. یک فیلم خوشساخت با درونمایهای تازه و بدون ادا و اطوارهای نامتناسب فرمی. این تازگی حتی در قاببندیهای دوربین فیلمبردار دیده میشود. قاببندهایی بکر و نماهایی شاعرانه که نظیرش را در هیچ فیلم ایرانی دیگری ندیدهام. یعنی کپیپیست شده نیست. فیلم با یکی از همین نماهای فوقالعاده شروع میشود. نمایی از یک پادگان نظامی با صدای سعید راد در حال حرف زدن با همسرش که معلم است و اظهار دلتنگی همسر از دوری او و اعتراض به 40 ساعت کار بیوقفه و مسوولیتپذیری بیش از اندازهاش...
سکانس بعدی سه تا سرباز داریم. دو سرباز ترکزبان و یک سرباز مشهدی که همگی بازی باورپذیر و شیرینی دارند. در فیلم اما با یکی از سربازهای ترکزبان بهنام پوریا سروکار داریم که از آن کاراکترهای جذاب و خاص و البته ماندگار سینمای ایران است. هر سه سرباز مسوول تحویل دختری دانشجو بهنام مینا هستند که او را با پسری (احتمالاً در وضعیتی نامناسب) دیدهاند و دختر دستگیر شده و پسر فرار کرده است. پسر نه دوست و همکلاسی خوبی بوده و نه عاشق دلباختهای... تنها قصد سوءاستفادهای کوتاهمدت از دختر را داشته و حالا قسر در رفته و حوصله دردسر هم ندارد. خبر دستگیری دختر به خانوادهاش داده شده، پدری متعصب و سنتی که دنبال اوست و آنطور که (احتمالا با کمی اغراق!) میگوید: «قصد کشتنش را دارد!.»
پوریا که از آن سربازهای جوان بامعرفت است و نظیرش در دنیای امروز کم پیدا میشود، دلش به حال دختر سوخته، دختر در انتظار مجازات نیروی انتظامی و بعد خانواده است. از حال کسی که فکر میکرده دوستش دارد، خبر ندارد و نمیداند چه تقدیر شومی در انتظار اوست. همه اینها حس ترحم سرباز مهربان و دلنازکی مثل پوریا را جلب میکند. این لطافت طبع در چهره پوریا مشخص نیست و همین فیلم را مرموزتر میکند. جلوتر که میرویم، متوجه میشویم که خیر! قضیه از احساس ترحم فراتر رفته و حالا با سرباز عاشقی طرف هستیم که حاضر است دو ماه خدمت باقیمانده از دوران سربازیاش را رها کند و با دختری که به او دل باخته است، پا به فرار بگذارد... شما قبلا چنین مضمون بکر و تازهای در سینمای ایران سراغ داشتهاید؟!
این تازه اول ماجراست. دختر بعد از فرار هنوز به همکلاسیاش امید و اعتماد دارد و برای همین چند باری میخواهد پوریا را رها کند و برود. در ادامه اما متوجه میشود نه تنها آن دوست همکلاسی دوستش ندارد و موضوع چیزی جز یک هوس کوتاهمدت و گذرا نبوده بلکه با آدم نامرد و دروغگویی طرف است که میتواند هر لحظه اشک او را دربیاورد!
در مقابل این کاراکتر پوریا را داریم که دختر با همه سرسختی و بهقول پوریا، «چموش!» بودنش به مرد بودن او گواهی میدهد. این اما بهقول فروغ «ابتدای ویرانی است». یک فرار بدون مجوز... آدمهای درمانده این قصه بهجایی رسیدهاند که حتی برای فرار کردن از تقدیر تلخ خودشان باید مجوز داشته باشند. یکی تهرانی و یکی ترکزبان. نمیخواهم در یک نگاه کلیشهای و اشتباه، سادگی و مهربانی پوریا را به قومیت او ربط بدهم. پوریا مهربان است، چون مهربان است! این به خودش ربط دارد. همانطور که بابکان (با بازی سعید راد) لهجه تهرانی دارد و بههمان اندازه دلسوز سرباز خودش است. دختر و پسر اگرچه در ظاهر هیچ شباهتی به همدیگر ندارند، اما حالا هر دو به ته خط رسیدهاند و احساس میکنند چیزی برای از دست دادن ندارند. این حس تفاهم با رها کردن پوریا و مینا در جادهای پرت توسط راننده تاکسی (با بازی طبقمعمول خوب رامین راستاد) بیشتر میشود. شب و سرما و صدای زوزه گرگها و بهقول حافظ قدمهایی که جز وحشت نمیافزایند. برای همین است که دختر ترجیح میدهد در میانه راه پسر را رها کند و مدام میگوید: «من به دهات شما نمیآم». این میتواند نماد درست و راستی باشد برای اختلاف فرهنگ بزرگی که میان آنهاست. یک دختر شهری و یک پسر دهاتی که بهشهادت پسر حتی بلد نیستند مثل همدیگر حرف بزنند، با یک زبان و با یک دل...
این قصه، قصه تنهایی است، قصهای که منجی ندارد. منجی هم اگر باشد، منجی تو نیست. آن منجی که تو میخواهی نیست. دختر رویاهای خودش را در آبادی این پسر متمول اربابزاده نمیبیند. روی تختهسنگی منتظر او مینشیند و پسر تنهایی به خانه میرود تا به وعدهاش عمل کند و با ماشین پدرش او را به شهر برساند. پسر اما دیر میرسد؛ مثل همه عاشقها. وقتی که دختر هر چیز از او به امانت داشته، روی تخته سنگ رها کرده و رفته است...
فیلم از زاویه دیدهای گوناگون روایت شده است بدون اینکه مخاطب را دچار گمراهی کند یا احساس فرمزدگی به او دست بدهد. پایان خدمت ساده و روان پیش میرود. با داستانی معین که البته نمیتوانی پایان غافلگیرانه آن را حدس بزنی. این شگفتی تنها در پایان فیلم نمود پیدا نکرده و لحظهبهلحظه فیلم پر از شگفتی و دنبالههای غیرقابل حدس است.
در فیلم کاراکتر منفی مطلق نداریم. منفیترین کاراکتر شاید همان پسرک دانشجو و همکلاس مینا باشد. منتها حتی وقتی خودت را در جایگاه آن پسر قرار میدهی، انرژی منفی مطلقی از او نمیگیری. با پسری طرف هستی که نمونهاش در همهجای شهر و دهات و کشور زیاد است. از آن پسرهای رند و زبانباز که به هر چمن که میرسند، گلی میچینند و میروند و پشت سرشان را هم نگاه نمیکنند. مینا باید عاقلتر از این حرفها میبود و به او دل نمیبست. مابقی کاراکترها هم چنین وضعیتی دارند و در جایگاه خودشان قابل توجیه هستند. مثل راننده تاکسی که مسلما وقتی اسلحه سربازی پوریا را در آن مسیر پرت میبیند، حق دارد بترسد و برای همین بدون آسیب به آنها پا به فرار میگذارد. یا اگر مینا پسر را رها میکند و میرود، نشانگر قدرنشناسی او نیست.
مینا راه چاره دیگری پیش روی خودش نمیبیند. همیشه رودست خورده. همیشه بدی دیده؛ آن هم از طرف مردها. فرقی ندارد تعصب پدر و برادر باشد یا سوءاستفاده دوست همکلاسی. دیگر حتی اگر خودش بخواهد نمیتواند این عینک دودی را از چشمش بردارد بهخصوص که پوریا مشغول حرف زدن با پدرش است و ناخواسته گوشی تلفن همراهش را جواب نمیدهد. مینا ترجیح میدهد دنباله سرنوشت خودش را به ابهام و تلخی گره بزند، اما دیگر چشم انتظار پسر دیگری نماند. این قصه باید تلخ تمام میشد، با اشکهای مردانه و دردمندانه پسر که اصلا هندی نبود و مخاطب را متاثر میکرد.
با توضیحاتی که دادم حتما متوجه شدهاید که نظرم راجع به فیلمنامه فیلم چیست! یک فیلمنامه قوی و منسجم که نویسنده آن بهروز افخمی است. میتوانم اما با صراحت بگویم این موفقیت تنها مدیون افخمی نیست! اگر حتی خودش میخواست این فیلم را بسازد، با سابقهای که در چند سال اخیر از او بهیاد داریم، سوژه را هدر میداد!
وقتی فیلمنامه خوب باشد، کارگردانی خوب باشد، بازیگران هم طبیعتا خوب بازی میکنند. همه بازیگران فیلم پایان خدمت حرفهای بازی میکنند و زندگی و واقعیت بیرونی در درون بازی آنها جاری است. حالا چه فرقی میکند که نابازیگر باشند یا بازیگر تازهکار... یا بازیگر تئاتر باشند و پیشکسوت. مهم این است که همگی خوبند. در این میان بازی بازیگران نقش پوریا و مینا یعنی امیری جدیدی و هدی زینالعابدین بسیار درخشان است. گریهها و ضجههای دختر در جاده خوفناک اواخر فیلم نوید یک بازیگر زن آیندهدار را به سینمای ایران میدهد و اما بهترین بازی فیلم بدون هیچ تملق و اغراقی از آن جمشید مشایخی در نقش پدر پوریاست؛ پیرمرد متمولی که در آبادی خودش حسابی سرشناس بوده و این از وضع ظاهری خانه و ماشین و دیگر ظواهر زندگیاش مشخص است. جمشید مشایخی که در فیلم با زبان ترکی صحبت میکند، یکبار دیگر فرصت یافته تا در نقشی هرچند بسیار بسیار کوتاه، نشان بدهد که همچنان دود از کنده بلند میشود.
سعید آقاخانی روزهای بد را دَر میکند
ایسنا- تهیهکننده سریال نوروزی شبکه سه سیما از روند ساخت «روزای بد در» ابراز رضایت کرد و گفت: ساخت این سریال بدون شتابزدگی خوب پیش میرود.ایرج محمدی گفت: تصویربرداری سریال «روزای بد در» به کارگردانی سعید آقاخانی در لوکیشن مدرسه واقع در ازگل ادامه دارد و این روزها با مرحله تدوین همزمان شده است.وی ادامه داد: هومن برقنورد، مریم امیرجلالی، بیژن بنفشهخواه، مهرناز بیات، امیررضا میرآقا و مهران رجبی از جمله بازیگرانی هستند که اکنون در لوکیشن مدرسه یکی از دبستانهای منطقه ازگل جلوی دوربین سعید آقاخانی هستند.این سریال به کارگردانی سعید آقاخانی و تهیهکنندگی ایرج محمدی و مهران مهام هفته قبل در منطقه ازگل تهران کلید خورد و گروه در حال حاضر در مدرسهای در همین منطقه در حال تصویربرداری هستند.مراحل تدوین «روزای بد در» آغاز شده است و تدوین آن همزمان توسط حسین غضنفری انجام میشود.این سریال داستان سرایدار مدرسه و خانوادهاش را روایت میکند که در واپسین روزهای سال و در حالی که مقدمات مراسم عروسی پسرشان در همان مدرسه را فراهم میکنند، به یکباره با حکم بازنشستگی روبهرو میشود و باید خانه سرایداری را تخلیه کنند.
اهدای تندیس مهر به «شوالیه آواز ایران»
ایسنا- دومین مراسم اهدای تندیس مهر از سوی کمیسیون حقوق بشر کانون وکلای دادگستری استانهای کرمانشاه و ایلام یکشنبهشب برگزار شد. در این مراسم شهرام ناظری در میان تشویقهای بیامان کرمانشاهیان روی سن رفت و گفت: سالهاست که به دلیل مشکلات بسیاری همچون مجوزها و... من کمتر توانستهام در دیار خود حضور پیدا کرده و اجرای کنسرت داشته باشم.وی با بیان اینکه با روی کار آمدن دولت جدید نسیم خوشی از فرهنگ و هنر به مشام میرسد، افزود: امیدوارم با روی کارآمدن دولت جدید، شرایطی و امکاناتی مهیا شود که من بتوانم بیشتر به شهر و دیارم سر بزنم و کار موسیقی و دیگر فعالیتهای فرهنگی هنری را انجام دهم.شوالیه آواز ایران با بیان اینکه من در خواندن آواز خیلی خسیس هستم و تنها در کنسرتهای آماده و رسمی میخوانم، گفت: اما امشب برای شما همشهریانم میخوانم و...سپس شهرام ناظری به صورت زنده چند بیتی را برای مردم شهرش خواند که بسیار مورد تشویق قرار گرفت.در پایان این مراسم تندیس مهر سال 92 به پاس خدمات انسان دوستانه شهرام ناظری در برگزاری کنسرتهای خیرخواهانه برای جزامیهای مهاباد و کودکان سرطانی شین آبادی به او اهدا شد.
اجرای «ساعت شنی یا آب، خشت درچهار نگاه»
ایلنا- پرفورمانس- چیدمان مفهومی «ساعت شنی یا آب، خشت در چهار نگاه» به طراحی و کارگردانی آرش فنائیان تا بیست بهمنماه در گالری زمستان خانه هنرمندان اجرا خواهد شد.
این پرفورمانس که تلفیقی از هنرهای تجسمی، کورئوگرافی و موسیقی است، بر بسترهنرهای مفهومی طراحی شده و درقالب «هنراتفاق» کارگردانی میشود تا مخاطبان بتوانند در مواجهه با اثر؛ خود را به عنوان واریاسیونی ازکاردریابند.پرفورمانس- چیدمان مفهومی ساعت شنی اجرای خود را از پنجشنبه، سوم بهمن، در گالری زمستان خانه هنرمندان آغازکرده و طی اجراهای هفته اول با استقبال زیاد و بدون شرط مخاطبان همراه بوده است.تاکنون علاوه بر عموم مخاطبان و هنردوستان، چهرههای سرشناسی چون دکترحمیدرضا اردلان (موزیکولوگ)، جمشید حقیقتشناس (نقاش)، علی رضا نادری (نمایشنامه نویس) و ناصر پلنگی (نقاش) به دیدن این اثررفتهاند.علیرضا نادری درحین دیداراز این پرفورمانس متاثر از فضای اثر با ساز یکی از نوازندهها قطعهای را به آوازخواند و برتکه کاغذی که جزو این چیدمان بود برای این اثر نوشت: «و شرابی که در سکوت شما بود، نوشیدم.. کهنه بود و اصیل...».. ناصرپلنگی هم برکاغذی دیگراین پیغام را برای کارگردان نوشت: «صدای جادوی جاری در این فضا، نغمههای ناهید بود، که مهر را آفرید تا عشق جاری باشد».
فیلیپ سیمورهافمن درگذشت
مهر- فیلیپ سیمورهافمن، بازیگر مشهور آمریکایی و برنده اسکار در 46 سالگی درگذشت. بنا بر گزارشها این بازیگر شناخته شده یکشنبه به دلیل مصرف بالای دارو در آپارتمانش در نیویورک جان باخت.
جنازه فیلیپ سیمورهافمن که جایزه بهترین بازیگر مرد اسکار را برای بازی در نقش ترومن کاپوتی کسب کرده بود در حمام خانهاش و در حالی که یک سرنگ احتمالا هروئین در بازوی چپش بود، پیدا شد. به گفته پلیس، شش بسته خالی هروئین و دو بسته هنوز مصرف نشده در نقاط مختلف آپارتمان وی پیدا شد.
یکی از دوستانهافمن وقتی وی دنبال بچههایش نرفت، به پلیس زنگ زد.هافمن در گذشته برای ترک مواد مخدر بستری شده بود و به مدت 23 سال پاک زندگی کرد.
با این حال او در سال 2012 دوباره اسیر مواد شد و پس از آن یک دوره 10 روزه را برای پاک شدن پشت سر گذاشت.
وی سه فرزند دارد و شریک زندگیاش طراح لباس میمی اودانل است.هافمن که یکی از محبوبترین بازیگران نسل خود بود برای بازی در فیلم «جنگ چارلی ویلسون» در سال 2007، فیلم «شک» در سال 2008 و «استاد» در سال 2012 نیز نامزد دریافت اسکار نقش مکمل شده بود. او در سال 2000 برای فیلم «غرب واقعی»، در سال 2003 برای «سفر روز دراز به شب» و در سال 2012 برای «مرگ یک فروشنده» نامزد دریافت جایزه تونی شده بود.
جورج کلونی که باهافمن در «عید مارس» در سال 2011 همبازی بود درباره این واقعه گفت: هیچ چیز نمیتوان گفت. واقعا دردناک است.
حاتمیکیا عصبانی شد
ایرنا- ابراهیم حاتمیکیا در نشست خبری فیلم «چ» درباره این اثر سینمایی گفت که نزدیک سال 80 این ایده مطرح شد و حدود 10 تا 12 سال این موضوع در ذهن ما بود اما در نهایت در سه سال اخیر به سرانجام رسید.
وی با اشاره به اینکه این فیلم براساس یک واقعه شکل گرفته است، یادآور شد: این فیلم سه برابر یک اثر سینمایی عمر و وقت و انرژی ما را صرف خود کرد.کارگردان فیلم سینمایی درباره بازگشت خود به سینمای دفاع مقدس تاکید کرد: برخی چیزها مرا عصبانی میکند و اخیرا دیدم که داریوش مهرجویی نیز واکنشی داشته است. من لفظ بازگشت را نمیفهمم و این مرا عصبانی میکند اینقدر مرا در قابهای سخت خود جا ندهید من برخی مواقع دور و زمان نیز به این ژانر نزدیک میشوم که به معنای نزدیک یا دور شدن به یک حیطه نیست.
سعید راد، بازیگر این فیلم نیز در این نشست گفت: با تشکر خالی نمیتوانم از حاتمیکیا قدردانی کنم. وی ادامه داد: وقتی برای بازی در «چ» دعوت شدم دچار شعف شدم. قرار بود دست تنها کار کنم و وقتی به کیمیایی گفتم او گفت که چه شانسی داری.
سعید راد به احترام ابراهیم حاتمیکیا ایستاد و دست زد تا حاضران در نشست نیز اینکار را انجام دهند.
↧
February 4, 2014, 8:08 pm
مروری بر معماری نماد علمی پایتخت به بهانه تولدش؛78 سال دانشگاه تهران
سحر موسوی - کمتر کسی است که گذرش به بورس کتاب تهران در خیابان انقلاب نیفتاده باشد. دلیل وجود این راسته تاریخی کتابفروشان در این خیابان وجود بنایی است که ورود به آن هشت دهه رویای جوانها بوده است. این مکان که با نردههای سبز رنگ دور تا دورش شخصیتهای مهمی را در خود پرورانده جایی نیست جز دانشگاه تهران که این روزها 78 ساله میشود.
داستان تاسیس دانشگاه در ایران
نخستین بار به همت میرزا تقی خان امیرکبیر با تاسیس دارالفنون در سال 1230 ه.ش فکر ایجاد مرکزی برای آموزش عالی در ایران عملی شد. اگرچه دارالفنون توسعه چندانی نیافت اما فرصت مناسبی را برای افرادی که در آرزوی آشنایی ایرانیان با دانشهای جدید و پیشرفت اروپاییان در صنعت، اقتصاد، سیاست، طب و... بودند؛ فراهم ساخت.
اولین بار فکر تاسیس دانشگاه تهران در سال 1305 ه.ش توسط دکتر سنک نماینده مجلس، پدیدار شد. کلیات طرح تاسیس دانشگاه تهران از سال 1307 ه.ش توسط پروفسور محمود حسابی با وزیر فرهنگ وقت، آقای دکتر علیاصغر حکمت در میان گذاشته شد. طرح تفصیلی تاسیس دانشگاه نیز در سال 1310 ه.ش تهیه و به وزیر فرهنگ تقدیم و با تلاشهای دکتر حسابی و مذاکرات وی با نمایندگان مجلس، این طرح در سال 1312 ه.ش به مجلس شورای ملی رفت و در سال 1313 از تصویب مجلس گذشت.
در بهمن ماه 1312 ه.ش جلسه هیات دولت موقت تشکیل و موضوع مطرح میشود. با اختصاص بودجهای به میزان 250 هزار تومان به وزارت معارف اجازه داده شد تا زمین مناسبی برای تاسیس دانشگاه بیابد. علیاصغر حکمت با کمک و مشاوره آندره گدار، معمار چیرهدست فرانسوی که در آن روزگار به عنوان مهندس در خدمت وزارت معارف بود، دست به کار میشود.
تعیین زمین دانشگاه و طراحی پردیس
آنان پس از جستوجوی بسیار در میان بناها، باغها و زمینهای فراوان آن روز اطراف تهران، باغ جلالیه را برای احداث دانشگاه انتخاب کردند در همین حال برخلاف امروز که یافتن زمین مناسب در شهر تهران برای ایجاد دانشگاهی عظیم تقریبا ناممکن است در آن روزها زمینهای فراوانی وجود داشت که صاحبان آنها نه تنها برای فروش آنها مشکلی نداشتند بلکه برای چنین سود کلانی، سر و دست میشکستند. البته اراضی بهجت آباد هم جزو مکانهای پیشنهادی بود اما به دلیل تنگ بودن عرصه و موقعیت سیلگیر آن مورد تایید مهندس فرانسوی قرار نگرفت.
باغجلالیه در شمال تهران مابین قریه امیرآباد و خندق شمالی تهران قرار داشت. این باغ زیبا که پوشیده از درختان کهنسال مثمر و غیرمثمر بود حدود سال 1300.ق در آخرین سالهای حکومت ناصرالدین شاه قاجار به فرمان شاهزادهای به نام جلالالدوله بنا یافته و در آن روز در مالکیت تاجری ترک به نام حاج رحیم آقای اتحادیه تبریزی بود.
به هر حال باغ جلالیه از قرار متری پنج ریال و جمعا به مبلغ 100.000 تومان از این تاجر خریداری شد و موسیو گدار به سرعت مامور تعیین حدود، نرده گذاری، طراحی و اجرای عملیات ساختمانی در آن شد. دانشگاه تهران براساس موسسات آموزش عالی فرانسه الگوبرداری شد و حتی طراحان ساختمانهای دانشگاه تهران مهندسان فرانسوی بودند و دروس و برنامههای هنرکده (دانشکده هنرهای زیبای فعلی) پردیس و بناهای این دانشگاه توسط معماران اروپایی رولاند دوبرول، ماکسین سیرو، مارکوف، آلکساندر موزر، آندره گدار و محسن فروغی طراحی شد.
طراحی پردیس دانشگاه را نیز همان معمار فرانسوی بر عهده گرفت. او نخست طرح خیابانهای اطراف و داخل دانشگاه را ارایه کرد و پس از تایید در پانزدهم بهمنماه 1313، عملیات اجرایی با کاشت نهالهای درختان سایهگستر و با شکوه چنار در کنار خیابانها آغاز شد. اکنون آن نهالهای نحیف عمری به درازای دانشگاه یافته و 70 ساله شدهاند.
پردیس دانشگاه تهران که از جنوب به خیابان انقلاب، از شمال به خیابان پورسینا و از شرق و غرب به ترتیب به خیابانهای قدس و 16 آذر محدود است در سال 1313 در مساحتی به وسعت 21 هکتار تاسیس شد. در این مجموعه ساختمان دانشکدههای هنرهای زیبا، ادبیات و علوم انسانی، علوم، فنی، حقوق و علوم سیاسی، پزشکی، دندانپزشکی، داروسازی و ساختمان کتابخانهمرکزی (که از مهمترین کتابخانههای کشور به شمار میآید) و مسجد دانشگاه واقع شده است.
نخستین ساختمان دانشگاه
تالار کالبد شکافی، نخستین ساختمان دانشگاه بود. قرار شد که ساختمان دانشگاه از دانشکده پزشکی آغاز شود. ساخت این ساختمان از اوایل اردیبهشتماه 1313 آغاز و تا اواخر دیماه خاتمه یافت. دکتر امیراعلم که رییس کرسی تشریح بود و دکتر ابوالقاسم بختیار جراح و معاون دانشکده پزشکی و دکتر بلر جراح بیمارستان آمریکایی تهران کوشش فراوانی در این راه به خرج دادند. همزمان با گشایش تالار کالبدشکافی در پانزدهم بهمنماه 1313 لوح یادبود تاسیس دانشگاه با حضور مقامات دولتی در محلی که اکنون پلکان جنوبی دانشکده پزشکی است در دل خاک به امانت گذاشته شد. بنای دانشگاه تهران در تاریخ 18 آبان 1378 ثبت ملی گشت.
دانشگاه تهران با ادغام کردن مدرسه دارالفنون، مدرسه علوم سیاسی، مدرسه طب، مدرسه عالی فلاحت و صنایع روستایی، مدرسه فلاحت مظفر (اولین مدرسه کشاورزی ایران)، مدرسه صنایع و هنر (موسس کمالالملک)، مدرسه عالی معماری، مدرسه عالی حقوق و چند مرکز آموزش عالی دیگر تهران دایر شد. این بنا در حال حاضر متعلق به وزارت علوم است.
تاسیس دانشگاه تهران که با آغاز آشنایی جدی ایرانیان با مغرب زمین مقارن بود این دانشگاه را به بستر اصلی ارتباط با تمدن غرب و علوم جدید تبدیل کرد. از آغاز فعالیتهای آموزشی دانشگاه تهران، تاکنون، همواره افراد شایسته و شخصیتهای برجسته و چهرههای صاحبنامی در آن به تدریس یا تحصیل پرداختهاند . افرادی چون استاد جلالالدین همایی، عبدالعظیم قریب، بدیعالزمان فروزانفر، پروفسور محمود حسابی، استاد علیاکبر دهخدا، دکتر محمد معین، مهندس مهدی بازرگان، شهید دکترمصطفی چمران، دکتریدالله سحابی، شهید دکتر محمدمفتح، استاد شهید مرتضی مطهری، دکتر عبدالحسین زرینکوب، دکتر کریم ساعی، دکتر احمد حامی و....
نشان رسمی دانشگاه تهران، نشانی به قدمت تاریخ ایران
نقشی که امروز به عنوان نشان رسمی دانشگاه تهران انتخاب شده است از نقوش تاریخی کشور است که سابقه ممتدی در آثار صنعتی داشته و مقام شامخی در فرهنگ ایران باستان داشته و حائز اهمیت بوده است. این آرم یا نشان دانشگاه تهران که توسط دکتر محسن مقدم، استاد فقید دانشکده هنرهای زیبا طراحی شده است برداشت و تقلیدی است از پلاک گچبری شده مکشوفه از شهر ساسانی تیسفون.نمونه منشا آن در کاخ ساسانی مشکوفه از دامغان در دست است. هم در این مورد و هم در موارد مشابه آن در مهرهای ساسانی، نشانها عموما در میان دو بال تزئینی (که میتواند بال عقاب باشد) قرار داده شدهاند که کاربرد آن را در دیگر نقوش این دوره و شکل تاجهای ساسانی مخصوصا در اواخر این دوره شاهد هستیم. در شاهنامه فردوسی نیز این گونه تاجها با عنوان تاجهای دوپر یاد شده است.
گویا نشان اصلی، مانند آرم بیشتر دانشگاههای غربی داخل قابی به شکل سپر رومی قرار گرفت و عنوان دانشگاه تهران به خط لاتین و نیز شعار «میاسای ز آموختن یک زمان» بر آن اضافه شد. شکل جدید علاوه بر اینکه هیچگونه تناسبی با نقشهای اصیل ایرانی نداشت اهداف و فعالیتهای گسترده دانشگاه را در شعار «آموختن» منحصر کرده بود که با رسالت مهم تربیتی، پرورشی و انسانساز دانشگاه مغایرت داشت؛ در حدود سال 1350 نیز در شکل اصلی نشان دانشگاه تغییراتی گرافیکی اعمال شد و مدتی هم با آن شکل به کار رفت ولی به منظور حفظ اصالت نشان قدیم، مجددا همان نشان به کار برده شده که هنوز هم پا برجاست.
سردر دانشگاه تهران، سمبل علم و معرفت
بیشک ارزش بینالمللی دانشگاه تهران، شهرت جهانی سردر اصلی آن را نیز به ارمغان آورده است. این بنای تاریخی علاوه بر اینکه در سطح ملی سمبل تمام نمای علم، دانش، معرفت و نماد زندگی شیرین دانشجویی در زیر سقف مرکز نمادین علمی کشور است، در خارج از ایران نیز معرف یک دانشگاه نامدار در منطقه ماست. برخی بر این عقیدهاند که طرح سردر دانشگاه، الهام گرفته از تصویر خیالی دو پرندهای است که بالهایشان را برای اوج گرفتن و برخاستن از زمین، بازکردهاند (علم و دانش به عنوان بالهایی برای صعود به مدارج بالاتر)؛ عدهای دیگر آن را به عنوان کتابی که به صورت باز در مقابل دیدگان گذارده شده باشد میدانند که بیانگر ارزش مطالعه و تحقیق است.
بنابر قولی در سالهای 1346- 1345 به دستور ریاست وقت دانشگاه طرحی در میان دانشجویان و طراحان مختلف به مسابقه گذاشته شد. طرح کوروش فرزامی از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران به عنوان طرح برتر از میان طرحهای رسیده برگزیده شد. محاسب این طرح سیمون سرکیسیان بود. کار اجرای طرح، ابتدا به یک شرکت پیمانکار سوئیسی واگذار شد که به دلیل نواقص مربوط به مراحل قالببندی از ادامه کار توسط این شرکت ممانعت شد و یک شرکت پیمانکاری ایرانی به نام شرکت آرمه اجرای طرح را به عهده گرفته و به اتمام رساند. بنابر آخرین صورتحساب و وضعیت شرکت آرمه هزینه اجرای طرح مبلغ 500/24 تومان بوده است. اگرچه تاریخ ساخت سردر را در سالهای 46-45 میدانند اما تا سال 1348 هیچ سندی در خصوص آن در آرشیو دانشگاه مشاهده نشده است. این سردر طی شماره 2445 به عنوان اثری فرهنگی تاریخی در فهرست آثار ملی به ثبت رسیده است.
وقایع تاریخی
افتخارات عظیم و با شکوه تاریخ تمدن و فرهنگ ایرانزمین، بیانگر وجود مراکز دانش، معارف، مطالعه و تحقیق در انواع علوم بوده است. مراکزی چون مدرسه نصیبین و مدرسه جندیشاپور، در ایالت خوزستان که در سال 530 میلادی، به فرمان خسروانوشیروان تاسیس شد و تا زمان عباسیان دوام داشت، دلیلی بر این مدعاست. همچنین اندیشمندان دوره اسلامی، همچون، ابنسینا، رازی، بیرونی و... در ارتقای تفکر و تعالی مدارج سیر و سلوک جامعه بشری، در سطح جهان شناخته شده هستند
این دانشگاه در زمان انقلاب نیز شاهد درگیریهای زیادی در خیابانهای اطراف خود بوده است. پس از دو سال تعطیلی اجباری در سالهای 1359 تا 1361 به واسطه انقلاب فرهنگی ایران توسط جمهوری اسلامی، در سال 1364 دانشکدههای علوم پزشکی از دانشگاه تهران رسما به دستور بخشنامه جدید دولت جدا و مستقل گردیدند و دانشگاه علوم پزشکی تهران را تشکیل دادند.
اما نکتهای که در کنار تمام مطالب فوق قابل توجه است این است که عمر دانشگاه با شکل نوین آن در کشور ما تنها به 70 سال میرسد. باوجود اینکه بسیاری از دانشگاهها در کشورهای اروپایی عمری چند صد ساله دارند، جامعه علمی کشور ما نیز با وجود جوان بودنش راه زیادی را پیموده و توانسته است جایگاههای خوبی را در ردهبندیهای بینالمللی از آن خود سازد.
ویژگیهای یک جشنواره بین المللی؛ جشنواره بهانه ای برای همکاری استادامه از صفحه یک
... از آنجا که در طول همین سالها در بسیاری از جشنوارههای خارجی شرکت داشتهام شاید بتوانم مختصری درباره آنچه در رابطه با جشنوارهها میدانم و در خصوص اینکه اصولا یک جشنواره بینالمللی باید دارای چه فاکتورهایی باشد، بازگو کنم.
اصولا اینکه چرا و به چه منظور اولینبار جشنواره فیلم در دنیا به وجود آمد باید بگویم که عدهای از هنرمندان سینما در اروپا دور هم جمع شدند و تصمیم گرفتند فضایی را به وجود آورند که در آن همه ساله به مدت یک هفته تا 10 روز فیلمسازان متفاوتی که در دنیا به عنوان سینماگران پیشرو محسوب میشدند و به دنبال کشف تازههایی در این هنر بودند با اندیشهها و افکار گوناگون فیلمهایشان را به نمایش گذاشته و ضمن جلسات و گفتوگوها و نقد و بررسی آثارشان از حال و روز سیاسی، هنری و اقتصادی همدیگر مطلع گردند.به همین منظور در آغاز جشنوارههایی مثل «ونیز»، «کن»، «لوکار نو»، «برلین» و امثالهم شکل گرفت تا بعدها که رسید به فستیوالهایی نظیر «رتردام» «سن سباستین»، «مونترال»، «نانت» و... که همه ساله صدها فیلم از سراسر دنیا در آنها به نمایش درمیآید.
در این فستیوالها به تدریج که جا افتادهتر و به عبارتی مشهورتر میشدند گاهی فرصتی هم داده میشد به برخی از فیملسازانی که در کشورهای خودشان ممانعتهایی در خصوص اجازه نمایش فیلمهایشان داشتند که به عنوان مرور بر آثار بتوانند تعدادی از کارهایشان را در آن جشنواره به معرض تماشای تماشاچیان خارجی قرار دهند مثل مرور بر آثار فیلمسازانی چون تارکوفسکی کارگردان روسی در فستیوالهایی نظیر «کن» و «ونیز» یا کیسلوفسکی و بسیاری دیگر.
و باز تشکیل بخشهایی تحت عنوان «فوند» در برخی از فستیوالها به این منظور که در این «فوند»ها تصمیمگیریهایی میشد مبنی بر اینکه بخشی از بودجه و درآمد این فستیوالها به عنوان کمک به برخی از فیلمسازان خاص که در کشور خودشان امکان تهیه بودجه برای ساخت فیلمشان نداشتند که در این خصوص میتوان به جشنوارهای نظیر جشنواره فیلم «رتردام» در هلند اشاره کرد یا مرکز ملی سینمای فرانسه که همه ساله به بیش از حدود یکصد تا یکصد و بیست فیلمساز در کشورهای گوناگون برای ساخت آثارشان کمک میکند و نکته جالب توجه در این فستیوالها این است که از زمانی که شما در هر کدام از این فستیوالها موفق به دریافت جایزه میشوید خصوصا اگر دریافت جایزه یا شرکت در بخش مسابقه در این فستیوالها از یکبار تجاوز کند، شما به عنوان خانواده فستیوال محسوب میشوید و هر ساله از دو ماه قبل از برگزاری تمامی برنامهها و حتی بلیت فستیوال به نام و برای شما ارسال میشود و مسوولان مربوطه پیگیر تداوم کار شما هستند که چه کار میکنید، آیا بیکار هستید، فیلم میسازید، سناریو مینویسید، مشکل خاصی در تهیه فیلمتان دارید؟ ندارید؟ آیا برای جشنواره کار تازهای دارید و امثالهم که بازتاب این پیگیریها به عنوان مثال کمکهایی بود که کارگردانانی نظیر اسکورسیزی و اسپیلبرگ و برخی از دستاندرکاران سینمای آمریکا کردند تا «کوروساوا» در ژاپن بتواند زمانی که امکان تهیه بودجه برای یکی دو فیلمش را نداشت، فیلم بسازد.
یا کمکهایی که کارگردانان فرانسوی و ایتالیایی کردند تا تارکوفسکی بتواند فیلمهای «نوستالژیا» و «ایثار» را در اروپا بسازد. یا کیسلوفسکی فیلمهای «قرمز» و «آبی» را در فرانسه بسازد یا خیلی از فیلمسازان دیگر که من نامشان را نمیدانم. حتی برخی از استعدادهای جوان و به این صورت فستیوالها، یکی پس از دیگری در کشورهای مختلف جهان شکل گرفت. در کشور ما ایران نیز قبل از انقلاب جشنواره جهانی فیلم تهران که من درباره آن زیاد نمیدانم اما همینقدر میدانم که همه ساله بسیاری از بزرگان سینمای جهان را به ایران میکشاند و فیلم «کاروانها» نیز محصول مشترکی بود حاصل این جشنواره. بعد از انقلابمان «فستیوال فیلم فجر» که اگرچه در شروع خیلی ابتدایی شکل گرفت اما خیلی زود به همت مسوولان وقت رشد کرد و خودش را همپای بسیاری از جشنوارههای بزرگ جهان کرد همراه با بازتابی فرهنگی و بسیار غنی تا به امروز. اما هیچوقت هیچکس از مسوولان آن نگران تعدادی از فیلمسازان کشورش از جمله خود من نبود، اگر در هشت سال گذشته نتوانستم حتی یک فریم فیلم بسازم هیچوقت هیچ مسوولی از من نپرسید کجایی و چهکار میکنی؟ اگر سالها به فستیوال فجر راه پیدا نکردم هیچوقت هیچ مسوولی زنگ نزد که چرا به فستیوال نمیآیی اما هر سال نوروز بسیاری از مسوولان فستیوالهای فیلم از سراسر دنیا وقتی برایم تبریک سال نو میفرستند سوال میکنند کجایی؟ چه میکنی؟ آیا از ما برای اینکه بتوانی فیلم بسازی کمکی ساخته است و من در جواب میگویم همه چیز خوب است، خودم کمی سختگیر شدهام. انشاءالله امسال!... چراکه دکتر ایوبی معاونت محترم سینمایی وزارت ارشاد چندی پیش محبت کردند و زنگ زدند...
برای همه فیلمسازان کشورم آرزوی موفقیت دارم و امیدوارم که اگرچه امسال هم نتوانستم در جشنواره حضور پیدا کنم اما سال آینده با کاری جدید در خدمت سینما و اندیشه انقلاب باشم و آرزو کنم که بتوانم همچنان مستقل بمانم. چراکه متعهد بودن خیلی سخت است.یک خبر جدید هم برای جوانان دارم که تصمیم دارم طی یک ورک شاپ چهل و پنج روزه قبل از شروع کار جدیدم تعدادی از علاقهمندان به رشته بازیگری را تعلیم دهم و از میان آنها تعداد 10 بازگیر مستعد و هنرمند توانا به سینما و تلویزیون ایران معرفی کنم که اولین کارشان بازی در فیلم جدیدم میباشد و قرار است انشاءالله با کمک یک اسپانسر قوی این ورک شاپ و نحوه انتخاب بازیگران آن هر شب طی 40 برنامه از صداوسیما به نمایش گذاشته شود.
«نجات سرباز رایان» در فرهنگسرای ملل
ایلنا- فیلم نجات سرباز رایان که توسط استیون اسپیلبرگ ساخته شده است در فرهنگسرای ملل نمایش داده میشود.
داستان این فیلم در طول نبرد نرماندی در جنگ جهانی دوم اتفاق میافتد. ۲۷ دقیقه آغازین فیلم که رسیدن نیروهای متفقین به فرانسه در ششم ژوئن ۱۹۴۴ را نشان میدهد، بسیار مشهور است. تام هنکسدر در نقش کاپیتان جان میلر به همراه هفت سرباز دیگر ماموریت میگیرند تا سرباز جیمز فرانسیس رایان را پیدا کنند و به خانه برگردانند. او سه برادر داشته که همگی در جنگ کشته شدهاند و به دستور فرمانده کل ارتش، رایان میتواند پیش مادرش بازگردد.
علاقهمندان جهت شرکت در سلسله نشست
«سینمای ملل» میتوانند 16 بهمنماه ساعت 16 به نشانی بزرگراه صدر، بلوار قیطریه، بوستان قیطریه فرهنگسرای ملل مراجعه کنند یا با شماره 22671718 تماس بگیرند.
روایت موزیکال پارسایی از اولیور تویست
ایلنا- حسین پارسایی در تازهترین تجربه تئاتری خود قصد دارد براساس رمان «اولیور تویست» شاهکار چارلز دیکنز نمایشی موزیکال را در پاییز 93 تالار وحدت به صحنه ببرد.
این نمایش با همکاری از عوامل شناخته شده تئاتر و موسیقی تولید خواهد شد و علاوه بر بازیگران حرفهای، از حضور جمعی از بازیگر- نوازندهها نوجوان نیز استفاده خواهد کرد.
مراحل پیشتولید این اثر در حال حاضر آغاز شده و نسخه اولیه نمایشنامه در حال نگارش است.
پارسایی پیش از این در مقام کارگردان نمایشهایی نظیر «قصیده بلند باران»، «بانوی آب و آینه»، «خواهرانه به وقت نیرزان»و «این فصل را با من بخوان» را به صحنه برده است.
همکاری شهرام و حافظ ناظری در یک آلبوم
ایسنا- اثر شماره یک پروژه «سمفونی رومی» فوریه 2014 در سراسر جهان منتشر میشود.
«بُعد یازدهم» اثر شماره یک «سمفونی رومی» است که «حافظ ناظری» حدود 10 سال برای تولید آن وقت صرف کرده و پس از تکمیل مراحل تولید و ساخت آن، این آلبوم در آستانه انتشار جهانی قرار دارد.
«سمفونی رومی» نام پروژه جدید حافظ ناظری است که در ادوار مختلف در آن سعی دارد با ترکیب موسیقی ملی ایران و موسیقی کلاسیک غرب گونه جدیدی از موسیقی را معرفی کند که میتوان نام موسیقی فراکلاسیک ایرانی را روی آن نهاد؛ اثری که بتواند گفتوگوی فرهنگی ما با جهانیان باشد. نام این پروژه نمادی است از آمیزش فرهنگ شرق و غرب.
واژه سمفونی به عنوان سمبل فرهنگ موسیقایی غرب برگرفته از واژه سمفونیا و مولانا به عنوان اسطوره و سمبل فرهنگ مشرق زمین است. با وجود اینکه ماهیت و ساختار اصلی اینگونه موسیقی بر پایه اصالتهای موسیقی ملی ایران است، از لحاظ ارکستراسیون، هارمونی، الگوهای ریتمیک و ترکیبات ملودیک و همنوایی با آن متفاوت است.
این موسیقی نه 100 درصد شرقی است، نه 100 درصد غربی که در واقع همخوانی بسیاری با فلسفه فکری مولانا برای گسترش و ستایش وحدت، صلح، عشق و یگانگی میان انسانها از نژادها و فرهنگهای مختلف دارد.
«شور رومی» (که در ایران به اسم مولویه منتشر شده است)، «سهتارنوازی در کنسرت۷۷» (شهرام ناظری و کامکارها)، «دفنوازی در اثر آواز اساطیر» (شهرام ناظری و فیض بشیپور) و «دفنوازی در اثر حیرانی» (شهرام ناظری و گروه شمس) آثار و تجاربی است که تاکنون با حضور حافظ ناظری در ایران منتشر شده است.
استقبال خارجیها از «رد کارپت»
مهر- فیلم سینمایی «رد کارپت» ساخته رضا عطاران قرار است در چندین کشور اکران عمومی شود. مرجان علیزاده، مدیر پخش بینالمللی این فیلم گفت: ما در بازار جشنواره بینالمللی این فیلم در غرفه کانون ایران نوین برای «رد کارپت» با چندین مدیر و نماینده جشنوارههای خارجی مذاکره کردیم.
وی افزود: مدیر جشنواره مونترال درباره این فیلم پس از نمایش آن عنوان کرد که رد کارپت تنها فیلم کمدی ایرانی است که مولفههای محکم بینالمللی دارد.علیزاده ادامه داد: این فیلم مورد توجه نمایندههای جشنوارههای بمبئی، چنای، کلکته و... که متعلق به سینمای هند هستند، قرار گرفت. همچنین برای اکران این فیلم در چندین کشور خارجی هم مذاکره کردیم.وی تاکید کرد: البته حضور این فیلم در جشنواره فیلمهای کمدی شهر پراگ هم قطعی شده است.
رد کارپت دومین ساخته بلند سینمایی عطاران به تهیهکنندگی احمد احمدی است که سرمایهگذاری آن برعهده احمدی و مریم شفیعی است. این فیلم که در بخش سودای سیمرغ سی و دومین جشنواره فیلم فجر حضور دارد، در نمایشهای مردمی این رویداد نیز با استقبال زیادی روبهرو شده است.
پیمان یزدانیان در جشنواره موسیقی فجر
ایرنا- پیمان یزدانیان، آهنگساز موسیقی فیلم و نوازنده پیانو در بخش نسلی دیگر بیست و نهمین جشنواره بینالمللی موسیقی فجر به صحنه میرود. او در نخستین روز جشنواره به همراه حسام اینانلو کنسرت دونوازی پیانو و کمانچه را به صحنه میبرد.
کنسرت دیالوگ بیانی تازه از همنشینی دو فرهنگ و دو نسل، برخاسته از ریشهای مشترک برای ارایه گفتمانی موسیقایی است.
دیالوگ در فضای بداهه صورت میگیرد و روایتی با دو راوی برای بیان یک داستان است.
یزدانیان در زمان فعالیت خود آثار متعددی را در عرصه موسیقی مستقل و موسیقی فیلم منتشر کرده است که از آن جمله میتوان به آلبوم برداشت اشاره کرد.
یزدانیان متولد سال 1347 از شش سالگی نواختن پیانو را آموخت و پس از فارغالتحصیلی از دانشگاه صنعتی شریف در رشته مهندسی صنایع فعالیت در زمینه موسیقی را بهطور جدی ادامه داد.وی در سال 1377 موفق به کسب رتبه نحست در کنکور موزیکال فرانسه در رشته نوازندگی پیانو شد.این هنرمند جوان در سالهای اخیر آهنگسازی فیلمهای کارگردانهای مطرح سینمای ایران از جمله مسعود کیمیایی، عباس کیارستمی و کمال تبریزی را بر عهده داشته و موسیقی متن فیلم کوتاه تولد نور ساخته عباس کیارستمی برای افتتاحیه جشنواره فیلم لوکارنو سوییس را نیز ساخته اشت.
یزدانیان موسیقی متن چهار فیلم «گاهی به آسمان نگاه کن»، «چهارشنبه سوری»، «سیمای زنی در دوردست» و «پرنده باز کوچک» را در قالب آلبوم گذر منتشر کرده است.
↧
↧
February 5, 2014, 9:00 pm
نگاهی به فیلم «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران» ساخته بهروز افخمی: آدم اگه فرشته بود که آدم نمیشد!
«آذر، شهدخت، پرویز و دیگران». یک داستان از مرجان شیرمحمدی. یک داستان بهمعنای واقعی. یک داستان ایرانی. خب! مگر میشود مرجان شیرمحمدی داستان بنویسد، بهروز افخمی آن را تبدیل به فیلمنامه کند و حاصل کار، خوب از آب درنیاید؟! فیلم تازه بهروز افخمی شاهکار است. یک شاهکار کمدی. بهروز افخمی که پیش از این با فیلمهای خوب «روز فرشته» و بهخصوص «سنپترزبورگ» نیز ثابت کرده بود که میتواند در ژانر کمدی بدرخشد، اینبار سراغ یکی از داستانهایی رفته که همسرش نوشته است و نتیجه کار، اثری بینظیر و پر از ظرافت است.
مهدی فخیمزاده مثل همیشه میدرخشد. نشان میدهد که فرقی ندارد نقش «عمربنسعد» را داشته باشد یا یک نقش کمدی. هنرمندی که استاد است از عهده هر نقش متفاوتی برمیآید. بعد از مهدی فخیمزاده بهترین بازی از آن شهین تسلیمی (در نقش خاله پری) و نعیمه نظامدوست (در نقش گلی، دختر پرویز) است. هرچقدر در سینمای هالیوود به بازیهای خوب نقشهای دوم یا سوم اهمیت میدهند و هیچ کاری هم به چهره یا شهرت بازیگران ندارند، در ایران اغلب به اسم فرد جایزه میدهند. این نکته اما در هالیوود جاذبه که ندارد هیچ، دافعه هم دارد. بازیگر خوبی مثل لئوناردو دیکاپریو که بارها نامزد جایزه اسکار شده، هنوز نتوانسته این جایزه را ببرد و خیلیها دلیل آن را چهره و شهرت او میدانند و ترس داوران از اینکه منتقدان به این دلیل قضاوت آنها را زیر سوال ببرند. البته دیگر امسال خیلی بعید است که بتوانند دیکاپریو را بهخاطر بازی در فیلم «گرگ والاستریت» مارتین اسکورسیزی نادیده بگیرند. در نظر بگیرید فیلم «خدمتکار» و جایزهای را که بهعنوان بهترین بازیگر نقش مکمل زن به بازی خوب یک زن سیاهپوست بهنام اکتاویا اسپنسر دادند. در حالی که رقیب سرسختی مثل جسیکا چستین را که در همین فیلم با او همبازی بود، در کنار اسم خود داشت. در فیلم بهروز افخمی هم شهین تسلیمی و نعیمه نظامدوست خیلی خیلی بیشتر از کسی مثل رامبد جوان (که البته بازیگر و کارگردان بینظیری است) درخشیدهاند. این دو در فیلمهای قبلی خود نیز بازیهای خوبی داشتهاند. از نعیمه نظامدوست بیشتر فیلمهای کمدی دیدهایم که در همه آنها حتی وقتی نقش کوتاهی داشته، خوش درخشیده است. مثل نقش خدمتکار در فیلم «سنپترزبورگ». از شهین تسلیمی اما بازیهای جدی هم دیدهایم. هم خوب بلد است گریه کند و هم خوب بلد است از مخاطب خنده بگیرد. نقش او در این فیلم اما برخلاف دیگر نقشهای اوست. سر و ظاهری امروزی و مدرن دارد و بهخوبی از پس این تفاوت برآمده است. همین میتواند بهانه خوبی برای نامزدی او در بخش بهترین بازیگر نقش مکمل زن باشد.
فیلمنامه فیلم تازه بهروز افخمی داستانی در ظاهر ساده را روایت میکند که در دل هر یک از شخصیتهای آن قصهای متمایز وجود دارد. داستان فیلم منسجم و بدون سکته است. هیچجای فیلم مکث یا شتابزدگی ندارد. همهچیز روان و حرفهای پیش میرود و طنز با بالاترین بسامد در لحظهبهلحظه فیلم جاری است. چه طنز کلامی و چه طنز موقعیت. با یک آغاز کنجکاوکننده، دنبالهای جذاب و پایانی هوشمندانه و البته شیرین. کارگردان بهجای اینکه فیلم را با رودرویی بهرام کیانی (رامبد جوان) در مقابل آذر (مرجان شیرمحمدی) و خواستگاری از او تمام کند. کدهایی برای همین مضمون به مخاطب میدهد و قبل از رسیدن آذر، شهدخت، پرویز و دیگران از آسانسور به سالن اصلی فرودگاه، فیلم را تمام میکند.
جملات داخل فیلم آنقدر بینظیر است که گاهی آدم را یاد جملات قصار و دیالوگهای آثار وودی آلن میاندازد. جملات بسیار بسیار عمیق و جدی که در پوسته طنز روایت میشوند. بهترین آنها وقتی که آذر و پرویز از کوهنوردی برمیگردند و پرویز مشغول نه نصیحت که گپ زدن دوستانهای با دخترش است. پرویز در این گپ و گفت میفهمد که دخترش تحتتاثیر شوهرش گیاهخوار شده و بسیار ناراحت میشود! کارگردان در این سکانس با یک نگاه وودی آلنی و با کمک قلم شگفتانگیز مرجان شیرمحمدی، بهجای شعارهای حقوقبشرزده و روشنفکرمآبانه از قول پرویز چنان جملات عمیقی را مطرح میکند که میتواند در تاریخ سینمای ایران ماندگار شود. اینکه آدم وقتی زیادی خوب شد، باید به او شک کرد. اینکه خدا نیش و دندان را برای چی به انسان داده است. اینکه انسان نمیتواند اینقدر خوب باشد که گیاهخواری کند و جنایتهای بزرگ از سوی کسانی رخ میدهد که دچار همین مسایل پیشوپا افتاده هستند و از اصل قضیه دور میماند و بالاخره اینکه انسان، انسان است و فرشته نیست...
آذر که حالا بهدلیل جدایی از همسر انگلیسیاش «فیلیپ» که پدرش او را «فیلیپس» میخواند (این هم یک نمونه خوب از بازیهای کلامی فیلم که با استقبال شدید تماشاگران مواجه شد)، افسرده شده، به ایران بازگشته است تا بهتوصیه دکتر مشاورش در کنار خانواده روحیه بگیرد و آرامش روحی و روانی پیدا کند. آذر بعد از چهار سال زندگی با فیلیپ متوجه میشود که او به جنس موافق خود تمایل دارد و با همکلاسی خودش در این زمینه ارتباط دارد! چنین مضمون جسورانهای قبلا در هیچ فیلم کمدی ایرانی مطرح نشده یا لااقل به این ظرافت نبوده است. مثلا نقش احمد مهرانفر در فیلم «آتشبازی» تهمینه میلانی که اگرچه مهرانفر بهخوبی از عهده آن برآمده بود اما از لحاظ شخصیتپردازی و کارگردانی دچار مشکل و البته توهین بود.
سفر آذر به ایران برای او آنقدر لذتبخش است و خاطرات خوب کودکی و نوجوانیاش را زنده میکند که باعث تردید در تصمیم او برای برگشت به لندن میشود. او اما جسارت وانمود کردن این تصمیم را ندارد یا لااقل دنبال بهانهای بزرگتر برای ماندن است.
آذر، شهدخت، پرویز و دیگران یک فیلم بهمعنای واقعی ایرانی است و خانواده ایرانی را بدون غلو و اغراق و شعارزدگی و بدون حالت ساختگی و نمایشی نشان میدهد؛ درست برعکس فیلم «یه حبه قند» که متاسفانه بهروز افخمی آن را دوست دارد!
کمدی اصیل یعنی این فیلم، نه سریال «شوخی کردم»!
در نقد فیلم «پایانخدمت» گفته بودم که بهروز افخمی در فیلمهای اخیرش (بجز سنپترزبورگ) موفق نبوده اما حالا برای ساخت چنین فیلم باشکوهی به او تبریک میگویم و به احترامش بلند میشوم. کاش بهروز افخمی دیگر بهجای حرفهای سیاسی یا طنعه و کنایه به کارگردان مورد علاقه من یعنی اصغر فرهادی دیگر فقط فیلم بسازد!
شاید برای همین مانی حقیقی هم که تا چندی پیش در ماهنامه سینمایی «24» با بهروز افخمی دعوای لفظی داشت، با وی آشتی کرده و حتی در این فیلم نقش یک کارگردان به نام مانی راد را بازی میکند. چقدر خوب است که سینما، سینماگران را با هم آشتی بدهد.
نگاهی به فیلم اول جمشید محمودی: چند مترمکعب عشق، چند سانت داستان
محمدجواد تاجالدین - در این روزها که برف امان مردم را بریده و سرما تا مغز استخوانشان نفوذ کرده، جشنواره فیلم فجر گرمابخش هنردوستانی است که ساعتها در صفهای سینما میایستند تا شاید بلیتی بهشان برسد و فیلمی ببینند.
جشنواره امسال را، جشنواره بزرگان نامیده بودند؛ نامهایی که هرکدام بخشی از هویت سینمای ایران را میسازند، چه بعد از انقلاب مثل ابراهیم حاتمیکیا و محمدرضا درویش و کیومرث پوراحمد چه قبل از انقلاب و امثال کیمیایی و مهرجویی.شرایط جشنواره و فیلمهایی که تا به حال به نمایش در آمده شاید خیلیها را راضی نکرده، مخصوصا از کارگردانانی که انتظار داریم فیلمی در حد خودشان بسازند، نه بیشتر. بجز فیلم «چ» ابراهیم حاتمیکیا که هم منتقدان و هم تماشاگران از دیدنش راضیاند، بقیه بزرگان در امتحان جشنواره این دوره نمره خوبی نگرفتند.جشنواره این دوره را باید جشنواره فیلم اولیها بدانیم. اگر چرخی در سایتها و روزنامهها بزنید، میبینید اکثر منتقدان از دیدن فیلمهای اول راضیاند. فیلم چند مترمکعب عشق ساخته جمشید محمودی یکی از این فیلمهاست، فیلمی عاشقانه و خوش ساخت که هرچند قصه خیلی گیرا و جدیدی ندارد اما به قدری با ذوق کارگردانی شده که تماشاگران را راضی از در سینما به خانه میفرستد.
ماجرا فیلم درباره کارگران افغانی است که در یک کارگاه به صورت قاچاقی و بدون برگه اقامت کار میکنند و در خانههایی که شبیه حلبیآباد قدیم است خانه و زندگی دارند. ماجرای عشق کارگر ایرانی و دختر افغان که قرارشان هر روز در کانتینری گوشه کارگاه است. سادگی روابط و پاکی احساسشان قابل باور است و توی ذوق نمیزند. نه حرفهای گندهتر از دهانشان میزنند و نه قرار است لیلی و مجنون باشند. فیلم در حد خودش کارکرد دارد و قصهاش را میگوید، هرچند باز هم باید بگوییم داستانی ندارد که بیننده را در صندلیاش میخکوب کند.
اما کادرها و طراحی صحنه و فیلمبرداری چند قدمی از سینمای ایران جلوتر است.گویی کارگردان عکاس ماهری بوده که توانسته اجزای تصویر را به درستی سر جایش قرار دهد و تصاویر چشمنوازی بسازد. گاهی اوقات آنقدر تصاویر مجذوبت میکند که کاری به دیالوگها نداری، گویی کارگردان که خودش کار را نوشته بیشتر وقتش را روی اجزای صحنه گذاشته، نه داستان.
با این همه چند مترمکعب عشق داستان روانی دارد که با بازیهای خوبی همراه است. نادر فلاح کارگر افغانی که افسردگی آشکاری دارد و از وضع زندگی خودش راضی نیست، دوری از وطن و ناراضی بودن از طرز نگاه ایرانیها به کارگران و خانوادههای افغانی ساکن ایران را به خوبی به نمایش در میآورد و وقتی هرشب گوشهای از محوطه کارگاه مینشیند و به رادیو افغانستان و آهنگهایش گوش میدهد گویی مردی است که تمام اجزای وجودش هوای خانه را دارد. نقش دختر فیلم هم توانسته از پس کارش بر بیاید، گویی نابازیگری است که از اداهای این روزهای بازیگران حرفهای به دور است و خودش را بازی میکند، ساعد سهیلی هم مثل همیشه معمولی است.
فیلم در مجموع نمره قبولی میگیرد، هرچند باز هم جای خالی قهرمان در سینمای ایران خالی است که انگار قرار نیست هیچوقت و به دست هیچکس پر شود. هجوم فیلمهای اجتماعی و تراژیک جای نفس کشیدن برای بینندگان نمیگذارد. اما باید قدر همینها را هم دانست، فیلمسازان بزرگمان که انگار دیگر برای دل خودشان هم فیلم نمیسازند، انگار هیچ وقت قیصر و لیلی و شوکرانی ساخته نشده، اتوبوس شب در جادههای پرپیچ و خم این روزها گم شده و شب یلدایمان پایانی ندارد. حالا انارهای نارسند که باید طعم دهانمان را شیرین کنند، هرچند اگر سر و شکل درستی نداشته باشند.
بخش بینالملل جشنواره فیلم فجر به کار خود پایان داد
سیمرغ روی شانه حاتمیکیا نشستگروه فرهنگ- مراسم اختتامیه بخش بینالملل سیودومین جشنواره بینالمللی جشنواره فیلم فجر با اهدای جایزه سیمرغ به ابراهیم حاتمیکیا،
محمدمهدی عسگرپور، رضا میرکریمی و استفان واربک، آهنگساز اسکاری فیلم رستاخیز به کارگردانی احمدرضا درویش پایان یافت.شامگاه 15 بهمنماه، بخش بینالملل مراسم اختتامیه سیودومین جشنواره بینالمللی فیلم فجر با حضور جمعی از هنرمندان ایرانی و چهرههای سرشناس سینمای دنیا ازجمله استفان واربک، بروس برس فورد و ویتوریو استرارو در هتل پارسیان آزادی تهران برگزار شد.
در بخشی از این مراسم، علیرضا رضاداد، دبیر سیودومین جشنواره فیلم فجر با تشکر از اعضای هیات انتخاب و داوران بخش بینالملل جشنواره گفت: «جشنواره فیلم فجر با پیروزی انقلاب اسلامی متولد شد اما گسترش سینمای ایران در دنیا باعث شد این انقلاب وجه بینالمللی یابد. این جشنواره در جستوجوی آن است که نقش و سهم بیشتری در اعتلای فرهنگ جهانی پیدا کند. سینمای ایران در جهان به گونهای متفاوت و ممتاز شناخته شده است و چون پیام انقلاب علاقهمند به گسترش فرهنگ به دنیا بود به ترویج ویژگیهای انسانی پرداخت و برخلاف سینمای جهان که برای جذاب کردن فیلمها به ترویج سکس و خشونت میپردازند از آن پرهیز کرد و این تمایز مورد توجه جهان قرار گرفته است.»
در بخش دیگری از مراسم که اجرای آن را علیرضا شجاعنوری برعهده داشت، حجتالله ایوبی، رییس سازمان سینمایی با خوشامدگویی به حاضران به ویژه میهمانان خارجی گفت: سینما و جشنوارهها فرصتی برای دیدار چهره به چهره و دور هم نشستن است و این همان چیزی است که جهان امروز با وجود ارتباطات فشرده به آن نیازمند است.
وی ادامه داد: ما گاهی فکر میکنیم که همدیگر را میشناسیم، چون در دنیای مجاز با هم در ارتباطیم اما جهان امروز با وجود پیشرفتهای زیاد دچار سوءتفاهم است، برای اینکه این ملاقاتهای چهره به چهره کمتر اتفاق میافتد.
ایوبی خاطرنشان کرد: جای خوشحالی است که در ایران پیروزی روزهای انقلاب اسلامی با فرهنگ و هنر جشن گرفته میشود در حالی که معمولا در کشورهای دیگر چنین مناسبتهایی با رژههای نظامی همراه است اما ما در ایران فستیوالهای هنری برگزار میکنیم.
وی با بیان اینکه این ایام، ایام فرهنگ و هنر است، ادامه داد: «اگر میخواهید با روح ایرانی آشنا شوید یک بار دیگر سمیرغ منطقالطیر عطار را بخوانید. ایرانیها همان سمیرغی هستند که رنجها میکشند و سفرها میکنند و حتی حاضر هستند که برای به دست آوردن حقیقت به قله قاف بروند.»
در بخش دیگری از این مراسم، شجاعنوری با بیان اینکه بزرگترین افتخار زندگیاش، ایفای نقش عبدالمطلب در فیلم حضرت محمد (ص) به کارگردانی مجید مجیدی است، از این کارگردان سینما دعوت کرد تا برای تقدیر از استرارو، فیلمبردار اسکاری این پروژه و صحبت درباره او روی صحن حضور یابد.
مجید مجیدی در این بخش با ابراز خوشحالی از حضور در این جمع گفت: صحبت کردن در مورد ویتوریو خیلی سخت است. او تنها یک سینماتوگراف نیست، بلکه یک فیلسوف، شاعر و نقاش است و از آن بزرگتر، یک انسان متعالی است.
مجیدی همچنین درباره پروسه همکاری با این فیلمبردار توضیح داد: «وقتی کارهای او را دنبال کردم دیدم شاید تنها کسی که بتواند این پروژه را انجام دهد او باشد. بعد فکر کردیم که او را از کجا پیدا کنیم و مساله بعدی این بود کسی که متعلق به فرهنگ دیگر است چگونه میتوان او را با فرهنگمان تطبیق داد.»
وی ادامه داد: «برای پیدا کردن او از طریق آژانس پیگیری کردیم. او بعد از یک هفته رزومه خود را فرستاده که این از ادب، معرفت و شخصیت او بود. بلافاصله جواب دادم و گفتم که خوشحال میشوم در این پروژه باشید. فردای آن روز ایمیلی دریافت کردم که اول آن نامالله بود. با او ملاقات کردم و درباره مسایل مختلف حرف زدیم. ویتوریو گفت فکر کن که من دعوت شدهام، گفتم همه ما دعوت شدهایم ولی دوست دارم بدانم کارت دعوت شما چطور به دستتان رسید.»
پس از صحبتهای مجید مجیدی تابلوی نفیسی به خط استاد ملکزاده توسط حجتالله ایوبی و مجیدی به ویتوریو استرارو اهدا شد.
این فیلمبردار که جوایز اسکار و همچنین جایزههای بینالمللی زیادی را در کارنامه خود دارد بعد از دریافت تابلوخط به زبان ایتالیایی صحبت کرد و گفت: «در زندگی وقتی یک چیزی را عمیقا آرزو میکنید، آن را به دست میآورید. سه سال پیش برای پروژه یک فیلم در الجزایر بودم؛ فکر کردم که باید با فرهنگ آنجا آشنا شوم. کتابهایی خریدم که درباره اسلام و حضرت محمد(ص) بود. نیاز داشتم که آنها را به تصویر دربیاورم. ممکن است باور نکنید، کتابهایم که تمام شد،کامپیوترم پیغام داد که ایمیلی آمده و از من به این پروژه دعوت شده است. این بهترین چیزی بود که میشد آرزو کرد.»
جوایز جشنواره نیز به شرح زیر اهدا شد:
جایزه بیرق طلایی (جایزه ویژه مصطفی عقاد) به احمدرضا درویش برای «رستاخیز»؛
سیمرغ بلورین جایزه ویژه بینالملل به ابراهیم حاتمیکیا برای نویسندگی و کارگردانی فیلم «چ»؛
دیپلم افتخار بهترین دستاورد فنی هنری به محمود بهرازنیا برای فیلم «شاهزاده» محصول مشترک آلمان و افغانستان و سیمرغ بلورین به استفان واربک برای موسیقی متن فیلم «رستاخیز»؛
سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه به زازا یوروشاتزه برای فیلمنامه فیلم «فصل برداشت» از گرجستان و استونی؛
سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی به هانی ابواسد برای کارگردانی فیلم «عمر» از فلسطین و دیپلم افتخار ویژه هیات داوران به ناصر ضمیری، نویسنده و کارگردان فیلم «با دیگران» و سیمرغ بلورین جایزه ویژه هیات داوران به امیر بایگازین، نویسنده و کارگردان فیلم «درسهای همآوازی» محصول مشترک قزاقستان، فرانسه و آلمان؛
سیمرغ بلورین بهترین فیلم به زازا یوروشاتزه و ایوو فِلْت برای فیلم «فصل برداشت» از گرجستان و استونی؛
سیمرغ بلورین بهترین دستاورد فنی هنری به یرمک تورسونف برای فیلم «مرد پیر» از قزاقستان و سیمرغ بلورین بهترین بازیگر زن به بیانکا کریکزمن برای فیلم «جهان تازه» از هلند؛
سیمرغ بلورین بهترین بازیگر مرد به ایساکا ساوادوگو برای فیلم «جهان تازه» از هلند؛
محمدمهدی عسگرپور سیمرغ بلورین بهترین فیلم آسیایی برای کارگردانی فیلم «مهمان داریم»؛
سمیرغ بلورین بهترین فیلم مارک بَری برای تهیهکنندگی فیلم «جهان تازه» از هلند؛
برف «پایتخت» را تعطیل نکرد
ایسنا- گروه «پایتخت 3» که این روزها با وجود شرایط نامساعد آب و هوایی در شمال کشور مشغول کار هستند، با بارش شدید برف همچنان به کارشان ادامه میدهند و تصویربرداری را تعطیل نکردند.
مجری طرح سریال نوروزی شبکه اول در این خصوص گفت: گروه همچنان در حال کار کردن هستند و حتی برف هم کار ما را تعطیل نکرد.نجفزاده همچنین توضیح داد: ما طی دو روز آینده در دمای 12 درجه زیر صفر هم در شمال کار خواهیم کردیم و کارمان را تعطیل نکردیم. در حال حاضر هم که برف همچنان در نقاط کشور به ویژه در شمال در حال بارش است، مشغول گرفتن صحنههای خارجی و داخلیمان هستیم چراکه شرایط پخش به گونهای است که ما نمیتوانیم کار را در هیچ شرایطی تعطیل کنیم ضمن اینکه ما تصویربرداریمان را دیر شروع کردیم و امکان تعطیلی نیست.
وی با بیان اینکه گروه «پایتخت 3» با وجود بارش برف، با جان و دل کار میکنند، ادامه داد: شرایط در شمال کشور با توجه به آب و هوای حال حاضر، مشکل است اما همچنان گروه با جان و دل کار میکند. جا دارد بگویم ما از روز سهشنبه پانزدهم بهمنماه تا صبح چهارشنبه به مدت 12 ساعت همراه با مردم شمال بیآبی کشیدیم و آب شهر قطع شد که خود این مساله شرایط سختی را به همراه داشت.
پایان غیبت 10 ساله احمدرضا درویش
ایرنا- احمدرضا درویش، کارگردان پیشکسوت پس از 10 سال دوری از سینما با فیلم روز رستاخیز در سالن همایش برج میلاد حضور یافت. درویش به همراه دستاندرکاران فیلم روز رستاخیز چهارشنبه در جمع حاضران گفت: برای نخستین بار است که دراین مجموعه حضور مییابم، باید بگویم تمام لحظاتی که دراین دوران پرفراز و نشیب 10ساله گذراندم، برایم خاطرهانگیز بوده است. لحظات شیرین این سالها را به حاضران تقدیم میکنم.فیلم سینمایی روز رستاخیز به کارگردانی احمدرضا درویش در پنجمین روز از سی و دومین جشنواره فیلم فجر در برج میلاد در ساعت 10 اکران شد. مدت زمان این فیلم 2ساعت و 50 دقیقه است.داستان روز رستاخیز درباره واقعه عاشوراست که با همراهی بکیر(فرزند حر ابن یزید ریاحی) به قیام امام حسین (ع) و حوادث واقعه عاشورا میپردازد. این فیلم مقطع زمانی مرگ معاویه تا قیام امام حسین (ع) و شهادت آن حضرت را روایت میکند.تدوین فیلم سینمایی روز رستاخیز را طریق انور، تدوینگر معروف و نامزد دریافت اسکار (برای فیلم سینمایی سخنرانی پادشاه) در لندن انجام داده است.موسیقی فیلم را استیفن واربک ساخته و تمام مراحل فنی این فیلم در استودیو مولینر لندن انجام گرفته است.
«یک بزرگداشت باشکوه» در تئاتر شهر
ایلنا- نمایش «یک بزرگداشت باشکوه» به کارگردانی رحمت امینی با برگزاری افتتاحیهای با حضور هنرمندان آغاز میشود.
داستان «یک بزرگداشت باشکوه» درباره یک مراسم بزرگداشت برای نمایشنامهنویسی شناخته شده است که برای سخنرانی در این مراسم دعوت میشود و در ادامه اتفاقات دیگری میافتد.
در این نمایش کلیپی پخش میشود که در آن هنرمندان و نمایشنامهنویسانی از جمله اسماعیل خلج، داریوش ارجمند، ایوب آقاخانی، حمیدرضا نعیمی، منوچهر اکبرلو، فرهاد آئیش، نادر برهانی مرند و حسین پارسایی حضور دارند.نمایش «یک بزرگداشت باشکوه» براساس طرحی از رحمت امینی است که توسط غلامرضا سلیمانتاش نوشته شده و محمدعلی سلیمانتاش تنها بازیگر این نمایش است.
همچنین فرهاد آئیش مشاور کارگردان، نیما گودرزی دستیار کارگردان، رامین یحییزاده دستیار دوم کارگردان و مرتضی میرمنتظمی طراحی صحنه این نمایش را برعهده دارند.نمایش «یک بزرگداشت باشکوه» از ۱۸ بهمن ماه ساعت ۱۸ در کارگاه نمایش تئاتر شهر به صحنه میرود.
«آشغالهای دوستداشتنی» را نشان دهید
مهر- شورای مرکزی کانون کارگردانان سینمای ایران در نامهای به دبیر جشنواره فیلم فجر درخواست کرد یک نوبت نمایش به فیلم «آشغالهای دوستداشتنی» ساخته محسن امیریوسفی اختصاص دهند. در متن این نامه نوشته شده آمده است: از آنجا که عدم امکان نمایش فیلم سینمایی «آشغالهای دوستداشتنی» ساخته آقای محسن امیر یوسفی که در دوره مدیران و مسوولان قبلی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و حمایت حداکثری بنیاد سینمایی فارابی در دوره قبل به تولید رسیده باعث ایجاد سوءتفاهم و ابهامات متوالی گشته است.
از این رو اعضای شورای مرکزی کانون در جلسهای فوقالعاده، پس از بحث و گفتوگو به این نتیجه رسیدند که با توجه به حضور طیف گستردهای از سلایق و دیدگاههای مختلف سینمایی در جشنواره سی و دوم، نمایش این فیلم در سینمای اهالی رسانه و سینماگران حاضر در جشنواره میتواند به شفافیت نظرات مختلف که در هالهای از ابهام اظهار میشود، کمک کند.بنابراین از جنابعالی تقاضا میکنیم که در صورت امکان ترتیبی اتخاذ کنید تا فیلم یادشده حداقل در یک سانس ویژه در سینمای برج میلاد به نمایش درآید. پیشاپیش از عنایات ویژهای که مبذول میدارید سپاسگزاریم.
فرش قرمز جشنواره برلین پهن میشود
ایسنا- جشنواره فیلم برلین به عنوان سومین رویداد معتبر سینمایی جهان از پنجشنبه میزبان فیلمها و سینماگران مطرح سراسر جهان خواهد بود.شصتوچهارمین جشنواره بینالمللی فیلم برلین از 6 فوریه با نمایش فیلم «هتل بزرگ بوداپست» ساخته جدید «وس اندرسون» آغاز به کار خواهد کرد.علاوهبر فیلمهای «هتل بزرگ بوداپست» وس اندرسون و «مردان تاریخی» جورج کلونی که پیش از این حضورشان در بخش رقابتی جشنواره برلین قطعی شده بود، فیلمهای «71» به کارگردانی «یان دمانگ» از انگلیس، «زندگی رایلی» ساخته «آلن رنه» از فرانسه، «بر فراز» ساخته «کلودیا لیوزا» محصول مشترک اسپانیا، کانادا و فرانسه، «استراتوس» به کارگردانی «یانیس اکونومیدس» محصول مشترک یونان، آلمان و قبرس دیگر فیلمهای حاضر در بخش رقابتی جشنواره برلین خواهند بود.همچنین فیلم سینمایی «عصبانی نیستم!» ساخته رضا درمیشیان تنها نماینده سینمای ایران در شصتوچهارمین جشنواره فیلم برلین خواهد بود که در بخش پانورامای این جشنواره شرکت میکند. این فیلم اجتماعی داستان دو جوان به نامهای نوید و ستاره است که در تهران زندگی میکنند.نمایش نسخه کامل فیلم جدید «لارس فون تریه» در بخش غیررقابتی جشنواره و از سویی دیگر نمایش فیلمهای «راشامون» ساخته «آکیرا کوروساوا»، کارگردان سرشناس ژاپنی، «خوشههای خشم» ساخته «جان فورد» و «همشهری کین» از «اورسن ولز» در بخش مرور آثاز جشنواره از دیگر رویدادهای مهم امسال جشنواره برلین خواهد بود.طبق اعلام مسوولان برگزاری جشنواره برلین، «کارل بومگارتنر»، تهیهکننده پرآوازهای که استعدادهایی چون «جیم جارموش» و «آندری تارکوفسکی» را به دنیای سینما معرفی کرد، جایزه دوربین جشنواره فیلم برلین را دریافت میکند.
↧
February 8, 2014, 9:55 pm
تجلیل از نیمقرن حضور پری صابری در تئاتر ایران در سالروز تولدش : ملاقات با بانوی 80 ساله
گروه فرهنگ - خانم صابری این امکان و شانس و شرایط را داشتند که با هنرمندان مهمی همکاری و همفکری و نشست و برخاست داشته باشند. دوستی و همکاری نزدیک با فروغ فرخزاد که در نمایش «شش شخصیت در جستجوی نویسنده» پیراندللو متبلور شد همچنین آشنایی با اوژن یونسکو که نخست در فرانسه بود و سپس در سفر یونسکو به ایران همچنین با دیگر شخصیتها همچون سهراب سپهری و بسیاری دیگر.
مجموعه این مناسبات و همکاریها و بعد آشنایی و مطالعه جدی در تئاتر جهان این امکان را به ایشان داد که بتوانند با تواناییهای بیشتر در حوزه اقتباس از آثار کلاسیک ادبیات فارسی همچون شاهنامه و مولانا و دیگر متون کلاسیک همچون عطار آثار مدرن و خلاقی را ارایه کنند که بسیاری از حاضران این نمایشنامهها را دیدهاند که از جمله موفقترین آثار نمایشی تئاتر ایران است.
وجه دیگر خانم صابری ترجمههای ایشان است؛ از آثار نمایشنامهنویسان مهم فرانسهزبان همچون کامو، یونسکو، ژان پل سارتر و... خانم صابری آثار دیگری نیز در کارنامه خود دارد از جمله «هفت شهر عشق»، «شمس پرنده»، «2 قصه برای فیلم لیلا در نصف جهان» و... .
این همه را گفتم و کوتاه میکنم که مجموعه این کارنامه زرین و درخشان خانم پری صابری به راحتی به دست نیامده است و تنها شاید عده معدودی بدانند که چه مایه رنج و رنج را متحمل شدهاند و با سینه پردرد اما با لبی خندان به کار خود همچنان ادامه میدهند.
اینها بخشی از سخنان علی دهباشی در جشن تولد پری صابری بود. دهباشی که در غالب برنامه شبهای بخارا هر بار به سراغ یک شخصیت فرهنگی میرود این بار به بهانه هشتادمین سالروز تولد صابری به سراغ وی رفت. در تولد این نمایشنامهنویس بزرگ، افرادی چون فرزندان پری صابری، مریم و تیمور شیرینلو، خسرو سینایی، دکتر توفیق سبحانی، ماندانا صدیقبهزادی، پوران صلحکل، گلی امامی، فریده زندیه، تورج اتحادیه، فرهاد مشار، آناهیتا قبائیان، دکتر حسن حاج سیدجوادی، دکتر حمیده مروج، صدیق تعریف، دکتر خوشنویس، مهندس کورش زعیم، هایده مشایخ، فروزنده اربابی، فروغ بهمنپور، ترانه شایگان و همچنین احمد مسجدجامعی، ریاست شورای شهر تهران و علی مرادخانی، معاونت هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی حضور داشتند.
دکتر ژاله آموزگار سخنران بعدی این نکوداشت بود که از «بانوی نستوه» حکایت کرد: به همت آقای دهباشی عزیز گرد هم آمدهایم تا سالروز تولد بانویی را شادباش بگوییم که کارنامه کاری و اخلاقی درخشانس او را در جرگه زبدگان جامعه ما قرار میدهد که با وجود تنگناها در این زمینه کم نمیآوریم.
کیست که از سابقه پربار تحصیلی و علمی پری صابری آگاه نباشد. زمانی که خانواده روشنفکرش این مجال را برای او فراهم میکنند که تحصیلات دانشگاهیاش را در پاریس در رشته تئاتر و سینما ادامه دهد، دری از پیشرفت به سوی او گشوده میشود که برای بسیار کسان آرزویی دست نیافتنی است. او قدر این موقعیت را میداند، فرصت را هدر نمیدهد. خوب میآموزد و خوش میدرخشد. اولین فیلم کوتاهش درباره خیام در 1954 در پاریس بهترین فیلم دانشجویی شناخته میشود.
مانند بیشتر دانشآموختگان آن زمان با بار اندوختههایش به ایران بازمیگردد تا صفحات کارنامهاش را با کارهای برجستهاش در سرزمین خودش زرین کند.
به نظر من آنچه بیش از همه در کارهای پری صابری تحسینبرانگیز است همت، جرات و تحمل اوست. او میتوانست در شرایط نامطلوب با امکاناتی که داشت و دارد به دور از هر قیل و قالی به کناری بنشیند و کتاب بخواند، موسیقی گوش کند، دور جهان بگردد و کار به کاری نداشته باشد، چنانکه بسیار کسان چنین راهی را برگزیدند.
اما او چنین نکرد. فراموش نکنیم آن زمان پرتنشی را که او با عزمی زنانه پا به میدان گذاشت و در شرایط سختی که همه به یاد داریم هنرمندان زن و مرد را با همه دلزدگیها و زودرنجیهایشان به کار گرفت با ظرایف و حساسیتهای شغلی آنها مدارا کرد و شرایط ناگواری را گردن نهاد که از تحمل بسیار کسان خارج است و نتیجهاش آثار هنری ارزندهای شد که در آن سالها همه را با اشتیاق به سالنهای نمایشش کشاند.
دکتر امید روحانی در بخشی دیگر از این مراسم از دوران 50 ساله هنری خانم صابری سخن گفت: این دوره را میتوان به دو دوره مشخص تقسیم کرد؛ این دورهبندی در آثار بسیاری از هنرمندان میسر است ولی فکر نمیکنم این دو دوره در هیچ هنرمندی به اندازه خانم صابری مشخص باشد.
دوره اول دورهای که از بازگشت ایشان از فرانسه آغاز میشود و عملا تا زمان انقلاب به طول میانجامد. خانم صابری به ایران برمیگردند به همراه بسیاری از هنرمندان که در آن سالها پس از فارغالتحصیل شدن به ایران برمیگشتند و هنر ایران بسیار مدیون این هنرمندان است. عملا آنچه ما در سینمای ایران داریم بخش عمدهای از آن حاصل فعالیت هنرمندانی است که در این سالها که مصادف است با دهه 60 میلادی به ایران برمیگردند. در زمینه تئاتر به خصوص خانم پری صابری و زنده یاد حمید سمندریان شاخصاند؛ این دو نفر همان کاری را میکنند که زمانه از آنها انتظار دارد. ما صاحب یک سنت تئاتری بودیم در سالهای دهه 20، سالهای طلایی تئاتر لالهزار.
امید روحانی در ادامه سخنانش اشاره کرد: «آن پدیده جدیدی که خانم صابری و زندهیاد حمید سمندریان به تئاتر ایران میآورند، دراماتورژی است، یعنی خوانش جدید از آثار قدیمی. کشف امکانات نمایشی در آثار قدیمی، کشف امکانات جدید سپس دکتر امید روحانی به کارهای خانم صابری پس از انقلاب اشاره دارد و به نظر من خانم صابری در دوران پس از جنگ چیزی را بنا میکند که بسیار مهمتر از دوران اول است. یعنی خلق اُپرت ایرانی. کوشش برای پیدا کردن اپرت که خودش باز ریشه قدیمی دارد و 20 سال گذشته و خانم صابری همچنان خستگیناپذیر کار میکند. »
پس از سخنان محمد حاتمی، خسرو خورشیدی و رامین آزادآور نوبت به پری صابری، این بانوی 80 ساله رسید تا با دوستان و مخاطبان خود سخن بگوید: پری صابری هستم، زاده آب و خاک ایران. حرفهام تئاتر، نویسندگی و گردش در باغ هنر است. تئاتر دلبستگی من است. جایگاه شناخت آدمی است. خودشناسی است. نمایش بزکنشده تقواها و شرارتهاست. ادراک حس بلوغ و آزادی است. غوغای زندگی است! کجا میتوان دلپذیرتر از تئاتر به آگاهی رسید، به پناهگاهی علیه دلمردگی! کجا انسانها میتوانند در لحظهای که تنها به لبان یک نفر چشم دوختهاند و با حسی مشترک به تصرف درآمدهاند و ربوده شدهاند، این چنین به برادری یکدیگر واقف شوند. آن دیگری که خود من است و رنج میبرد و لذت میبرد و تاروپودم را با همدردی به ارتعاش در میآورد. بازیگری که تقوا و شرارت را هم قدرت سیمهای لخت فشار قوی، هر روز تجربه و زندگی میکند و زیبایی و زشتی را در اقتدار کاملشان با قدرتی همطراز به تماشاگران منتقل میکند. کجا میتوان پنداشت تقوایی والاتر موجود است؟ در کجا، «یگانگی» معنی بیشتری پیدا میکند؟
ما کارگزاران تئاتر به تعهد عشقی رودررو و کارساز، گردن نهادهایم و باور داریم هنر، مولد بروز استعدادهای غیرمنتظره آدمهاست! به انسان امکان زیستن میدهد. امکان شاعر شدن. امکان معرفت! هر انسانی میتواند به خلاقیت دست پیدا کند و به آگاهی برسد و استعدادهای نهفتهاش را باور کند و از سرچشمه خرد توشه بردارد که: خرد سرچشمه خوشبختی است.
در خاتمه کیک تولد پری صابری بریده شد و پرتره او، کار فخرالدین فخرالدینی به وی اهدا شد. بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار نیز کتابهایی به ایشان اهدا کرد و نیز دکتر توفیق سبحانی پژوهشی از مولوی را به خانم صابری اهدا کرد و هدیهای نیز از سوی شبکه بینالمللی میراث فرهنگی ناملموس در کره جنوبی ICCN وابسته به یونسکو توسط نماینده این سازمان، خانم صدری شریفی با امید به حضور پری صابری در اجلاس زنان و میراث فرهنگی در اکتبر 2014 / مهرماه 1393 در اصفهان به وی داده شد.
دولت تا کجا میتواند در سینما داخل شود؟
نظارت با دیکته تفاوت دارد
در بررسی رابطه دولت با سینما و جشنواره باید بگویم دولت در ارتباط با جشنواره فیلم فجر، کار خاصی نمیتواند انجام دهد. جشنواره ثمره یکسال فعالیت سینماگران است که مورد قضاوت و ارزیابی قرار میگیرد. مردم فیلمها را میبینند و نظرات مثبت و منفی در افواه عموم دهان به دهان میچرخد و روی روند سینما تاثیر میگذارد. رابطه امروز دولت و سینما ریشه در گذشته دارد و به روزهای اوایل انقلاب بازمیگردد. در آن سالها، سینمایی از گذشته به ارث مانده بود که بخش بزرگی از آن را حکومت جدید قبول نداشت پس درصدد پایهگذاری سینمای جدید برآمد و برای آنکه در این سینما حرفی برای گفتن داشته باشد به این حوزه پول تزریق کرد تا بتواند نیروهای متخصص تربیت کند و فیلم بسازد. این تزریق پول طی سالها تبدیل به عادت شد و استمرار دولت در این کار، دردسرساز شد.
چون وقتی دولت پول میدهد تا نیروها تربیت شوند و آموزش ببینند و فیلم بسازند، اجازه ندارند فرامین ذهنی خود را به تصویر بکشند بلکه باید دستورات دولت را هم در کار خود لحاظ کنند و فرامین دولتی بالای سرشان است. این فرامین در بعضی فیلمها جواب داد ولی بعد که ادامه پیدا کرد به کلیشه تبدیل شد و نوآوری خود را از دست داد. در این 35 سال، سینما فراز و فرودهای بسیاری به خود دیده است اما در 10 سال اخیر، افت زیادی داشتیم. دخالتهای گسترده دولتی باعث شد تا سینما خنثی شود و نتواند با مردم ارتباط برقرار کند. از سویی دیگر در کنار بخش تولید، بخش عرضه نیز در این حوزه نقش مهمی را ایفا میکند که مشکل سالنهای سینما به این بخش نیز آسیب زد.
مسلم این است که نباید سینما مصادره شود. در این سالها دست دولت در کار بود و مدیریت خود را به مناسبتهای مختلف دولتی اعمال میکرد ولی نتوانست سرویس خوبی بدهد و مخاطب را نگه دارد. از یکسو سالنهای کم و نامناسب و از سویی دیگر شکل سینمای دولتی و فیلمهایی که با بودجههای دولت ساخته میشوند، دست به دست هم دادند و ریزش عجیب و غریب مخاطب را رقم زدند.
البته در همه جای دنیا کم و بیش نظارت بر ساخت آثار سینمایی وجود دارد ولی بحث نظارت با دیکته کردن دیدگاهها متفاوت است. متاسفانه در دورههایی این دیکته کردن خیلی غلیظ بود اما امیدوارم در دوره جدید شرایط بهتر شود و از آن اوضاع فاصله بگیریم و شاهد استقبال مردم از محصولات سینما باشیم.
نگاهی به فیلم خانه پدری ساخته کیانوش عیاری خانه را خراب کن
محمدجواد تاجالدین - چند سالی بود که آخرین ساخته کیانوش عیاری با حاشیههای فراوانی همراه بود. خانه پدری از همان ابتدا سروصداهای زیادی به پا کرد و آخرش هم به محاق توقیف رفت. فیلمی که با بودجه نیروی انتظامی ساخته شده بود و بعد از تکمیل شدن به دل مدیران سینمایی دولت قبلی ننشست و روی هوا معلق ماند.
امسال اما با باز شدن فضا و تغییر نگاره مدیران بالادستی بالاخره فرصت دیده شدن پیدا کرد؛ سرنوشتی که برای فیلم آشغالهای دوستداشتنی اما اتفاق نیفتاد. اگر حاشیههای پیرامون فیلم را کنار بگذاریم و یکسره به سراغ ساخته آخر کیانوش عیاری برویم با فیلمی خوشساخت و شوکهکننده طرفیم. فیلم در همان
10 دقیقه ابتدایی میخش را میکوبد. عیاری روی زخمی قدیمی و ترومایی دردناک دست گذاشته؛ دخترکشی. تعصب و تحجر جاهلانه که قربانیانش دخترانند. اگر نگاههای کاریکاتوری و افراطی فمینیستی را کنار بگذاریم و با واقعیت جامعه روبهرو شویم، زنان که نیمی از جامعه ایرانی را تشکیل میدهند همیشه جنس دوم بودهاند و مظلوم واقع شدند، این اتفاق در دهههای گذشته نمود بیشتری داشته است.
خانه پدری هم در زمانی حدود 100 سال پیش آغاز میشود، اگر صحنه اول فیلم را تکاندهندهترین صحنه این چند سال سینمای ایران ننامیم، حداقل در پنج سکانس برتر جای میگیرد. کشش قصه از همان ابتدا شروع میشود، وقتی فیلمنامه و کارگردانی هر کدام به طور جداگانهای روی بیننده تاثیر بگذارند، نتیجهاش فیلمی سرپا و خوش ساخت میشود. عیاری با چیدمان درست بازیگران و کادر بندیهای زیبا باز هم ثابت کرده کارگردان توانمندی است.
هرچند ما انتظار نداریم به همین راحتی قصه دفن دختر خانواده در زیرزمین خانه پدری لو برود اما انگار کارگردان واهمه ندارد مشتش را برای بیننده باز کند. آنقدر ماجرا گفته نشده دارد که دفن و مرگ دختر شروع آن است. عیاری از نمادها هم استفاده درستی داشته هرچند گاهی میشود آن را زیادهروی بدانیم. پنجرههای مشبک زیرزمین که هربار پدر بزرگ و پسر خانواده از یکی از آنها به دختری که روی تاب حیاط بازی میکند نگاه میاندازد، میفهمیم سرنوشت آن دختر هم تباهی است.
تنها زمانی نخ این تسبیح شوم پاره میشود که دیگر اثری از خانه نمانده و میخواهند خرابش کنند، آن زمان که دختران خانواده هم انگار دیگر نیستند که دوباره طعم زجر و بدبختی را بکشند. مردسالاری و نگاهی آمرانه نسل به نسل با خانواده جلو میآید و وارث آخرش معلمی است که آن هم با وجود مدرن شدن دنیای اطرافش کم و بیش همان نگاه را دارد؛ وارثی که میخواهد از شر استخوانهای توی زیرزمین خلاص شود و این قصه را برای همیشه به پایان برساند اما خون به ناحق ریخته شده تا ابد دامنگیر ظالم میشود و آرامش نمیگذارد.
در کنار تمام جذابیتهای فیلم، بازی مهدی هاشمی و دیگر بازیگران را نباید فراموش کنیم. هاشمی نمونه یک بازیگر تمام عیار است، کسی که حالا و در دهه ششم زندگیش به مرز پختگی رسیده و بیننده را میخکوب میکند وقتی با قاشق غذایی در دست زمانی که داستان به اوج هیجان میرسد به زیر زمین پا میگذارد و با دخترش و بقیه بر سر باز کردن در آن زیر زمین نفرینی دعوا میکند اما قاشقش را رها نمیکند؛ سکانسی که میتواند تا مدتها در خاطرهات بماند. مهران رجبی هم در این فیلم بهتر از کارهای قبلیش است و نقش پدر بزرگ را به خوبی بازی میکند. باز هم نباید از کارگردانی کیانوش عیاری و راهنمایی بازیگران به سادگی گذشت.
خانه پدری میتوانست همان سال ساخته شدنش به نمایش در بیاید، وقتی آشکارا با پدیده دختر کشی در جامعه روبهرو شویم، فکری به حالش میکنیم. باید ظرفیت خودمان را بالا ببریم، راهش توقیف و بستن دهان هنرمند نیست. جامعه ما هنوز هم گرفتار چنین مسایلی است پس باید مستقیم و بدون واهمه در این راه قدم برداریم و ساکت نمانیم.
اظهارنظر شهرام ناظری درباره موسیقی پاپ
ایسنا- شهرام ناظری در خصوص علت تولید بیش از حد موسیقی پاپ نسبت به موسیقی سنتی، عملکرد نادرست رسانهها را موجب این اتفاق دانست و گفت که خطمشی درستی برای فرهنگ و هنر نداشتیم که حالا وضعیت موسیقی سنتی ما به این صورت در آمده است.
وی با تاکید بر اینکه هر سبک موسیقی باید در جای خودش حفظ شود، بیان کرد: نباید وضعیت به جایی برسد که فاصله تولیدات موسیقی پاپ و سنتی به شدت وضعیت موجود برسد و به این شدت روی موسیقی پاپ که آن را هم نمیتوان موسیقی ملی نامید، کار شود.
شوالیه آواز ایران اشکال واحدهای فرهنگی را علت ایجاد وضعیت موجود عنوان کرد.
وی در ادامه مشکل در زمینه صدور مجوز را علت اصلی لغو کنسرتش در کرمانشاه عنوان کرد و گفت: قطعا در آیندهای نزدیک در صورت رفع این مشکلات در کرمانشاه کنسرت برگزار خواهم کرد.
ناظری گفت: کسب تندیس حقوق بشر توسط کانون وکلای کرمانشاه و نیز گرامیداشت یاد شهید مشروطه «یارمحمد خان کرمانشاهی» فرصتی دست داد تا به کرمانشاه بیایم.
وی ابراز امیدواری کرد بتواند به همراه برخی دیگر از کرمانشاهیان مرمت و بازسازی مقبره یار محمدخان کرمانشاهی را بعد از نیم قرن انجام دهد.
خاکسپاری فرزانه در انتظار موافقت ارشاد
مهر- ستاره فرزانه، خواهر بهمن فرزانه درباره زمان و مکان تشییع پیکر این مترجم فقید کشورمان گفت که ما امروز آمدهایم بیمارستان که کارهای اینجا را انجام دهیم و فردا نامههای ناشران کتابهای آقای فرزانه به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی میرود تا کارهای مربوط به اخذ مجوز خاکسپاری ایشان در قطعه نامآوران انجام شود.
وی افزود: از آنجا که قطعه هنرمندان پر شده است، ناشران کتابهای آقای فرزانه شامل ققنوس، ثالث و چشمه به دنبال اخذ مجوز جهت تدفین ایشان در قطعه نامآوران هستند البته اگر اجازه بدهند و اگر نه، ما مجبوریم خودمان قبری تهیه کنیم و در آنجا خاکسپاری را انجام دهیم. زمان و مکان دقیق مراسم خاکسپاری تا فردا شنبه (امروز) مشخص خواهد شد.
بهمن فرزانه که پس از یک دوره طولانی بیماری و انجام عمل جراحی پا به دلیل پیشرفت بیماری دیابت، روند رو به بهبودی را در بیمارستان طالقانی طی میکرد، دیروز به ناگاه دچار حمله قلبی شد و در سن 75 سالگی درگذشت.
وی در کنار نگارش آثاری داستانی، کتابهایی را از گابریل گارسیا مارکز، آلبا دسس پدس، گراتزیا کوزیما دلدا، لوئیچی پیراندلو، آنا کریستی، اینیاتسیو سیلونه، رولد دال، گابریل دانونزیو، واسکو پراتولینی، ایروینگ استون، جین استون و... به فارسی برگردانده است که «صد سال تنهایی» نوشته مارکز معروفترین آنهاست.
پاسخ علی معلم به اظهارات حاتمیکیا
ایلنا- به دنبال سخنان ابراهیم حاتمیکیا درباره هیات انتخاب سی و دومین دوره جشنواره فیلم فجر علی معلم، سخنگوی این هیات با انتشار متنی پاسخ حاتمی کیا را داد.
متن کامل پاسخ علی معلم بدین شرح است:
با توجه به حضور رسمی فیلم «شیار 143» در بخش مسابقه جشنواره فیلم فجر انگیزه گفتههای آقای ابراهیم حاتمیکیا (که در اجرای نمایشهای اینچنینی در جشنواره فیلم فجر سابقه دارند) برای ایجاد یک جبهه جدید در موقعیت ملتهب سینمای ایران پرسشبرانگیز و پاسخساز است. ضمن ابراز تاسف از بیانات تبلیغاتی و سوزناک ایشان در مورد هیات انتخاب جشنواره،به احترام دستاندرکاران فیلم «چ»، جشنواره فیلم فجر و خانواده شهدا پاسخ سخنان ایشان را به بعد از جشنواره موکول خواهیم کرد. برای فیلم ایشان و همه یارانش دریافت جوایز عالی و آتی را آرزومندیم.
ابراهیم حاتمیکیا پس از تماشای فیلم دفاع مقدسی «شیار 143» از اینکه این فیلم با اما و اگرهای زیادی وارد بخش مسابقه فیلم فجر شده است ابراز تاسف کرده و هیات انتخاب را مورد نقد قرار داده بود.
سانس فوقالعاده برای «چ» و «طبقه حساس»
مهر- فیلم سینمایی «چ» ساخته ابراهیم حاتمیکیا روز 17 بهمنماه در سینما آزادی روی پرده رفت و با استقبال بسیار خوبی روبهرو شد. این در حالی است که به دلیل استقبال زیاد از این فیلم مسوولان سینما آزادی یک سانس فوقالعاده برای آخر شب در نظر گرفتند.
همچنین «طبقه حساس» کمال تبریزی هم به تازگی در سینماهای مردمی روی پرده رفته است و شب گذشته در سینما آزادی به دلیل استقبال خوب مردم به سانس فوقالعاده رسید.
البته فیلم «چ» روز گذشته در شمارش آرای مردمی در ردیف سوم قرار گرفته بود. ژانر این دو فیلم کاملا با هم متفاوت هستند و مخاطبان در کنار فیلمهای دفاع مقدس از آثار طنز هم استقبال کردند.
↧
February 8, 2014, 9:55 pm
پست بانک پیشرو در ارائه خدمات بانکی در روستاها
پست بانک ایران با دارابودن 14هزار و 500 شعبه و دفترخدمات بانکی و ایجاد بسترهای بانکداری الکترونیک در شبکه مویرگی توانسته است مسئولیت خدمت رسانی شبکه بانکی کشور را در مناطق روستائی به تنهائی و بدون توجه صرف به کسب سود و درآمدزائی دراختیار داشته باشد و این خود مصداق بارزی از خدمتگزاری و عدالت گستری این بانک در جامعه است که همه و همه، حاصل تلاش و کوشش بیوقفه کارکنان و کارگزاران آن می باشد.
مهندس ضیائی با بیان مطلب فوق اظهار کرد: اعضای هیات مدیره و مدیران این بانک همواره بر خود می بالند و افتخار می کنند در کنار کارکنان و کارگزاران صدیقی قرار گرفته اند که در جای جای ایران اسلامی، هدفی جز خدمتگزاری ندارند. گواهان این ادعا، مسئولان بلندپایه نظام، دولتمردان، نمایندگان مجلس شورای اسلامی، استانداران و معاونان آنان، فرمانداران، ائمه جماعات، مدیران و مسئولان دستگاههای اجرائی، بخشداران، دهیاران و فعالان عرصههای اقتصادی و تولیدی هستند که بارها و بارها از طُرق مختلف بر آن مهر تائید گذاشته و بر حمایت همه جانبه از این بانک مردمی تاکید دارند.
وی افزود: ایجاد اشتغال برای بیش از 30هزار نفر در سطح کشور، توسعه و گسترش مستمر خدمات بانکداری الکترونیک از جمله؛ فراهم نمودن ارسال حوالجات الکترونیکی بین بانکی از طریق سامانه پایا در 3هزار دفترخدمات بانکی در روستاها و مناطق دوردست، افزایش دستگاههای کارتخوان(POS) از 11هزار به 61 هزار دستگاه، نصب بیش از 10هزار دستگاه پایانه شعب(pinpad) در دفاترخدمات بانکی و پشتیبانی از آن با خدمت دهی به شبکه شتاب، نصب بیش از یک هزار و 700دستگاه خودپرداز(ATM)، پرداخت یارانه بیش از 6/1 میلیون سرپرست خانوار و کسب رتبه اول پرداخت آن در مناطق روستائی و رتبه پنجم در سطح کشور و دریافت تقدیرنامه از سازمان هدفمندسازی یارانه ها در همین راستا، ایجاد سایت پشتیبان، برگزاری مجامع معوق سال های 89،90 و همچنین سال 91، انجام تجدید ارزیابی دارائیهای بانک، مشارکت در امر ماندگار و خداپسندانه مدرسه سازی، انعقاد تفاهم نامه ایجاد «صندوق تامین مالی خرد روستائی» در 10 هزار روستای کشور با مرکز توسعه روستائی و مناطق محروم ریاست جمهوری به منظور رونق تولید و اشتغال زائی و توسعه روستاها با پرداخت وام های قرض الحسنه در زمینه های اشتغال زائی، تولید و همچنین رفع احتیاجات ضروری با کارمزد حداکثر 4 درصد، اخذ عاملیت از صندوق توسعه ملی به منظور کمک به توسعه کشاورزی، اشتغال و تولید، کسب رتبه اول پرداخت سود سهام عدالت در بین بانک های کشور با 5/2 میلیون نفر، کسب رتبه برتر «توسعه دولت الکترونیک» در اجرای بانکداری الکترونیک به ویژه در زمینه ICT، دریافت تندیس «دومین اجلاس جهانی نشان منتخب»، دریافت تندیس و لوح «اولین همایش بین المللی صنعت و صادرات فناوری اطلاعات»، دریافت نشان «اعتماد مشتریان (TBA)» در صنعت بانکداری از ششمین اجلاس مدیران و روسای شرکتهای بزرگ تولیدی و خدماتی نمونه سراسر کشور(ITEC)، دریافت نشان «برند محبوب مشتریان (PCB)» در صنعت بانکداری از ششمین اجلاس مدیران و روسای شرکت های بزرگ تولیدی و خدماتی نمونه سراسر کشور(ITEC)، کسب نشانهای تکنولوژی برتر و خوشنام ترین نام تجاری در صنعتبانکداری و نوآوری در خدمات بانکی در دومین اجلاس اکوایت(ECOIT)، دریافت تقدیرنامه از شهرداری تهران و خانه اندیشمندان ایران به جهت حمایت تحصیلی از کودکان و نوجوانان کم توان ذهنی، دریافت تقدیرنامه از استاندار تهران به جهت اقامه نماز جماعت، دریافت تندیس از اولین همایش فن آفرینان و کارآفرینان برتر کشور، تلاش برای لغو تحریم بانک از سوی دادگاه عمومی اروپا، دریافت لوح و تندیس از اولین جشنواره تولید کنندگان هوشمند در شبکه های کسب و کار، دریافت «نشان ارتباطات انسانی» در نهمین دوره سمپوزیوم بین المللی روابط عمومی و همچنین کسب رتبه دوم ملی گزارش نویسی در هشتمین جشنواره ملی انتشارات روابط عمومیهای سراسر کشور، دریافت «نشان تعالی روابط عمومی» و «تندیس و لوح نشان مسئولیت اجتماعی» در دومین دوره آئین سرآمدان روابط عمومی، دریافت نشان «نوآوری در مدیریت روابط عمومی» از ششمین اجلاس مدیران و روسای شرکت های بزرگ تولیدی و خدماتی نمونه سراسر کشور(ITEC)، کسب رتبه برتر «تکریم ارباب رجوع» در دهمین دوره جشنواره برترینهای روابط عمومی ایران و بسیاری از موارد دیگر از مهمترین افتخارات و دستاوردهای بانک طی سال جاری است که همه آنها مرهون تلاش ها و زحمات بی شائبه کارکنان و کارگزاران بزرگوار و ارزشمند این بانک می باشد.
ضیائی تصریح کرد: ایجاد 10 هزار صندوق تامین مالی خرد روستائی در دفاترخدمات بانکی پست بانک ایران با مشارکت مرکز توسعه روستائی و مناطق محروم ریاست جمهوری، اخذ عاملیت صندوق توسعه ملی در بخس کشاورزی و همچنین اجرای طرج جامع بیمه روستائی با همکاری بیمه ایران در سطح کشور از طریق دفاتر مذکور برگ زرین دیگری از خدمات بیمه ای و بانکی است که از طریق این بانک مردمی اخیراً به مرحله اجرا درآمده است.
وی در پایان اظهار داشت: کارکنان، کارگزاران، سهامداران و مشتریان پست بانک ایران، بهحق در بلندای شبکه بانکی قرار گرفته و با کمال افتخار و با روحیه بسیجی و خدمتگزاری، هیجدهمین سال فعالیت آن را آغاز کرده و عزم خود را برای ایجاد تحول و پیشرفت و همچنین تحقق EPS معنوی(همان خدمت به خلق و ایجاد اشتغال در روستاها و مناطق دوردست) و EPS مورد انتظار سهامداران جزم کرده اند.
شرکت فولاد خوزستان سرآمد صنعت در استان خوزستانشرکت فولاد خوزستان بزرگترین عرضهکننده شمش فولاد در بازار داخلی، جایگاهی ممتاز و منحصربهفرد در بخش صنعت کشور و بهخصوص در حوزه معدن و صنایع معدنی یافته است.
پیشرفتهای این مجموعه بزرگ در سالهای اخیر و دستاوردهای درخشان آن در سال حماسه سیاسی حماسه اقتصادی گواه صادقی بر روند اطمینان بخش توسعه پایدار در این شرکت است.
بالاترین سطح بهکارگیری ظرفیت
در فولاد خوزستان
رشد تولید این شرکت تا پایان سال 91 در مقایسه با سال 86، بیش از 60 درصد بوده درحالی که میزان رشد تولید جهانی فولاد طی مدت یادشده، حدود 15 درصد اعلام شده بود.
شرکت فولاد خوزستان با سهم 25 درصدی تولید فولاد خام کشور قطعا به عنوان یکی از قطبهای صنعتی کشور در برنامه پنجساله پنجم توسعه و افق چشمانداز 1404 خواهد بود.
میزان تولید فولاد شرکت فولاد خوزستان تا پایان سال 91 با 4/4 درصد رشد نسبت به مدت مشابه سال قبل، به مرز 5/3میلیون تن رسید. افزایش پیوسته تولید طی چند سال گذشته، زمینه تحقق هدف استراتژیک «رشد پایدار و افزایش سودآوری» را از طریق استراتژیهای رشد درآمد و افزایش بهرهوری با همت جمعی کارکنان و مدیریت اصولی فراهم ساخته است.
شرکت فولاد خوزستان در راستای حمایت از تولید ملی و تامین مواد اولیه کارخانجاتنوردی داخل کشور حداکثر توان خود را به کار گرفته و تمامی تولیدات خود را روانه بازار داخلی کرده است.
افتخارات ملی و بینالمللی
* تنها تندیس سیمین جایزه ملی تعالی سازمانی در سال 1391 به شرکت فولاد خوزستان اهدا گردید و این بنگاه بزرگ اقتصادی را به عنوان یکی از پیشگامان مسیر تعالی در کشور معرفی کرده است.
* همزمان با این رقابت تنگاتنگ، شرکت فولاد خوزستان صاحب رتبه نخست تعالی منابع انسانی در کشور است و دراین افتخار همتایی ندارد.
* فخر بزرگ دیگری که شرکت فولاد خوزستان را در حوزه معدن و صنایع معدنی در جایگاهی منحصربهفرد قرار داده، کسب تندیس طلایی رعایت حقوق مصرفکنندگان است.
شرکت فولادخوزستان بزرگترین عرضهکننده شمش فولادی تنها نماینده فولادسازان و صنایع معدنی کشور در این رقابت است و از سوی نهادهای ذیربط در عرصه رعایت حقوق مصرفکنندگان در نهم اسفندماه سال 91، روز ملی حمایت از مصرفکنندگان، واجد شرایط دریافت بالاترین سطح رعایت حقوق مصرفکنندگان معرفی گردید.
* این شرکت پس از درخشش در رقابتهای ملی سرآمدی، درسطح بینالمللی نیز به نمایندگی از صنعت فولاد کشور حضوری چشمگیر داشته و موفق گردید در دومین دوره جایزه سرآمدی کشورهای اسلامی
(MECC Award) در بین بنگاههای موفق اقتصادی از 16 کشور اسلامی، حائز رتبه شده و لوح تقدیر دریافت کند.
شرکت پیشرو در عرصه بومیسازی
فناوری فولاد
شرکت فولاد خوزستان در حرکت جهادگونه و مقدس بومیسازی فناوری فولاد درکشور، سهم عمدهای را به خود اختصاص داده است.
احداث نخستین واحد احیای مستقیم ایرانی، ساخت کورههای پاتیلی صددرصد ایرانی، ساخت اولین ترانسفورماتور کوره پاتیلی ایرانی و ساخت ماشینهای الکتریکی سنگین و تجهیزات ماشینهای ریختهگری و دهها پروژه مهم دیگر که منجر به ساخت داخل بیش از هشت هزار تجهیز مهم فرآیند فولادسازی شده به عنوان دستاوردهای غرورآفرین در کارنامه متخصصان و کارشناسان این مجموعه به ثبت رسیده است. بسیاری از این پروژهها برای نخستینبار درکشور به اجرا گذاشته شدهاند و هرکدام تجربهای نوین و ارزشمند در این زمینه بهشمار میآیند.
روند صعودی ارزش تدارکات این شرکت از 71 درصد تامین از داخل در سال 1387 به 86 درصد داخلی کردن تدارکات تا پایان سال 91، حاکی از عزم جدی پولادمردان فولاد خوزستان در کاهش بیش از پیش وابستگی به خارج و اتکا به توانمندیهای داخلی است.
موفقیت بزرگ در خصوصیسازی
به گواه ناظرین بازار سرمایه، فرآیند خصوصیسازی شرکت فولاد خوزستان یکی از مهمترین و موفقترین عرضههای سهام در بازار سرمایه کشور قلمداد میشود که در سرآغاز سال حماسه سیاسی حماسه اقتصادی محقق شد. اکنون با عرضه و فروش بلوک مدیریتی سهام شرکت در بورس در چارچوب اجرای اصل «44» قانون اساسی و برنامه خصوصیسازی، افق تازهای پیشروی این مجموعه پرافتخار گشوده شده است. تغییر مالکیت شرکت زمینه تسریع در فرآیند توسعه و امکان اجرای طرحها و پروژههای سرمایهگذاری با توجیه اقتصادی بالا را فراهم کرده و انشاءالله روند فزاینده توسعه با شتابی بیش از پیش ادامه خواهد داشت، در این راستا توسعه زنجیره ارزش و ورود به صنایع بالادست و پاییندست از راهبردهای اصلی خواهد بود.
تولید سبز و مسوولیتپذیری اجتماعی
شرکت فولاد خوزستان همواره نسبت به ملاحظات زیستمحیطی و صیانت از این امانت الهی توجهی ویژه داشته است. این شرکت با سرمایهگذاریهای لازم، بالغ بر 500 هکتار فضای سبز مناسب را طراحی و احداث کرد که بیش از پنج برابر الزامات قانونی است.
اجرای پروژههای متعدد زیستمحیطی در زمینههای گوناگون از جمله جمعآوری غبار و کاهش مصرف منابع و انرژی همچنین کنترل آلایندههای صنعتی باعث شده است تا شرکت فولادخوزستان بتواند ضمن استقرار نظام مدیریت زیستمحیطی و همچنین نظام مدیریت ایمنی و بهداشت حرفهای از سالهای گذشته موفق به دریافت گواهینامه بینالمللی براساس استاندارد
2004 :14001 ISOو همچنین گواهینامه
2007 :18001 OHSAS شود.
احداث تصفیهخانه پساب صنعتی یکی از دهها پروژه زیستمحیطی اجرا شده در این شرکت است که از سال 1387 به بهرهبرداری رسیده و پساب صنعتی شرکت را مطابق با استانداردهای محیطزیست تحت کنترل قرار داده و زمینه مناسبی جهت آبیاری فضای سبز اطراف شرکت را فراهم کرده است.
مسوولیتپذیری اجتماعی و توجه به جامعه یکی دیگر از راهبردها و سیاستهای شرکت فولاد خوزستان است. در این زمینه اقدامات متعددی به اجرا درآمده است. طراحی، ساخت و نصب پل فولاد به عنوان یکی از پروژههای مهم اجتماعی شرکت فولادخوزستان است که از زمان اجرا تاکنون ضمن انتقال بخش قابل توجهی از ترافیک ماشینآلات سنگین از محورهای مرکزی شهر به محوری ایمن و حاشیهای نسبت به مناطق پرتراکم شهری در اهواز، دسترسی مناسب و آسانی را برای اهالی این مناطق فراهم کرده و نقش تعیینکنندهای در تسریع جابهجایی اهالی و نیز جریان دایمی حمل محصول و مواد اولیه کارخانجات صنعتی منطقه داشته است.
پروژه ساخت بیمارستان 96 تختخوابی صنایع یکی دیگر از اقدامات فولاد خوزستان در حوزه خدماترسانی به اقشار جامعه است که عملیات اجرایی آن با مشارکت و مسوولیت عمده شرکت فولاد خوزستان آغاز شده و به سرعت در حال پیگیری است.
طرحهای توسعه
طرحهای توسعه شرکت فولاد خوزستان تا پایان سال 95 شامل: افزایش ظرفیت تولید به میزان
یک میلیون و 800 هزار تن و تحقق ظرفیت سالانه پنج میلیون تن شمش فولادی، تامین انرژی پایدار، احداث خط نورد 500 هزار تنی میلگرد، احداث کارخانه کنسانتره سنگآهن، تملک خطوط نورد، تملک و تکمیل پروژههای فولادی نیمهتمام و مجموعهای از پروژههای توسعهای از جمله طرحهای استراتژیک شرکت است.
بهطور کلی مجموع سرمایهگذاریهای
برآورد شده جهت اجرای طرحهای توسعه در شرکت فولاد خوزستان بالغ بر33 هزارمیلیارد ریال پیشبینی
شده است.
↧
February 9, 2014, 10:24 pm
اعلام کاندیداهای سودای سیمرغ: «رستاخیز» در 11 بخش و «چند مترمکعب عشق» در 7 بخش نامزد شدند
گروه فرهنگ- با نزدیک شدن به روز آخر جشنواره سیودوم فیلم فجر دبیرخانه این مجموعه، اسامی نامزدهای دریافت سیمرغ امسال را اعلام کرد. رستاخیز، ساخته احمدرضا درویش در 11 بخش کاندیدای دریافت سیمرغ است. همچنین «چ» ساخته ابراهیم حاتمی کیا در رتبه دوم رکوردداران نامزدی دریافت سیمرغ قرار دارد.کاندیداتوری چند متر مکعب عشق، ساخته کارگردان جوان فیلم اولی، جمشید محمودی، در هفت بخش نیز بسیار قابلتوجه است. گفتنی است این فیلم که نه کارگردان شناختهشدهای دارد و نه حتی بازیگران حرفهای تا پایان روز گذشته در رتبه ششم انتخابهای مردمی قرار داشت.
نامزدهای دریافت سیمرغ به شرح زیر است:
بهترین جلوههای ویژه بصری:
1- سیدهادی اسلامی برای فیلم «چ»
2- بهنام خاکسار برای فیلم «طبقه حساس»
3- امیر سحرخیز و کامران سحرخیز برای فیلم
«عصبانی نیستم!»
4- سایمون فریم برای فیلم «رستاخیز»
بهترین جلوههای ویژه میدانی:
1- رضا ترکمان برای فیلم «پنجاه قدم آخر»
2- حمیدرضا سلیمانی برای فیلم «چ»
3- حمیدرضا سلیمانی برای فیلم «رستاخیز»
4- زندهیاد محمدجواد شریفیراد و محسن روزبهانی برای فیلم «معراجیها»
بهترین چهرهپردازی:
1- سودابه خسروی برای فیلم «شیار ۱۴۳»
2- محسن دارسنج برای فیلم «همه چیز برای فروش»
3- سیدرسول سیدعربی برای فیلم «انارهای نارس»
4- محسن موسوی برای فیلم «رستاخیز»
5- مهرداد میرکیانی برای فیلم «قصهها»
6- مهرداد میرکیانی برای فیلم «میهمان داریم»
بهترین طراحی صحنه و لباس:
1- آبتین برقی برای فیلم «چند متر مکعب عشق»
2- عباس بُلوندی برای فیلم «چ»
3- حسن روحپروری برای فیلم «انارهای نارس»
4- شراره سروش برای فیلم «همه چیز برای فروش»
5- مرجان شیرمحمدی برای فیلم «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران»
6- مجید میرفخرایی برای فیلم «رستاخیز»
بهترین صدای فیلم:
1- برای فیلم «چ» صدابردار: بهمن اردلان / صداگذار: سیدعلیرضا علویان
2- برای فیلم «چندمتر مکعب عشق» صدابردار: مهدی صالحکرمانی/ صداگذار: امیرحسین قاسمی
3- برای فیلم «رستاخیز» صدابردار: یداله نجفی/ صداگذاران: جرمیپرایز، دن جانسون، ریچارد کانوی
4- برای فیلم «شیار ۱۴۳» صدابردار: کامران کیانارثی/ صداگذار: آرش قاسمی
5- برای فیلم «عصبانی نیستم!» صدابردار: نظامالدین کیایی/ صداگذار: محمدرضا دلپاک
6- برای فیلم «همه چیز برای فروش» صدابردار: محمد حبیبی/ صداگذار: حسین ابوالصدق
یادآوری میشود هیات داوران در بخش صدا بهجای تفکیک نامزدهای دو جایزه صدابرداری و صداگذاری، با محور قرار دادن صدای فیلم، دو سیمرغ بلورین به صدابردار و صداگذار یک اثر اهدا خواهند کرد.
بنا به اعلام دبیرخانه جشنواره فیلم فجر اسامی این نامزدها به این شرح است:
بهترین بازیگر نقش مکمل مرد:
1- فرهاد اصلانی برای فیلم «قصهها»
2- بابک حمیدیان برای فیلم «چ»
3- بابک حمیدیان برای فیلم «رستاخیز»
4- اکبر عبدی برای فیلم «خوابزدهها»
5- میلاد کیمرام برای فیلم «خط ویژه»
6- صبا گرگینپور برای فیلم «مردن به وقت شهریور»
بهترین بازیگر نقش مکمل زن:
1- هنگامه حمیدزاده برای فیلم «اشباح»
2- ملیکا شریفینیا برای فیلم «اشباح»
3- سهیلا گلستانی برای فیلم «میهمان داریم»
4- شبنم مقدمی برای فیلم «امروز»
5- نعیمه نظامدوست برای فیلم «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران»
بهترین موسیقی متن:
1- سهراب پورناظری برای فیلم «آرایش غلیظ»
2- فرید سعادتمند برای فیلم «شیار ۱۴۳»
3- علیرضا کهندیری برای فیلم «میهمان داریم»
4- استفان واربک برای فیلم «رستاخیز»
5- کارن همایونفر برای فیلم «همه چیز برای فروش»
6- پیمان یزدانیان برای فیلم «طبقه حساس»
بهترین تدوین:
1- نیما جعفریجوزانی برای فیلم «خط ویژه»
2- حسن حسندوست برای فیلم «برف»
3- مهدی حسینیوند برای فیلم «چ»
4- مصطفی خرقهپوش برای فیلم «متروپل»
5- هایده صفییاری برای فیلم «عصبانی نیستم!»
6- خشایار موحدیان و سودابه سعیدنیا برای فیلم «آرایش غلیظ»
بهترین فیلمبرداری:
1- محمد آلادپوش برای فیلم «میهمان داریم»
2- هومن بهمنش برای فیلم «امروز»
3- حسین جعفریان برای فیلم «رستاخیز»
4- مرتضی غفوری برای فیلم «چند متر مکعب عشق»
5- علیمحمد قاسمی برای فیلم «همه چیز برای فروش»
بهترین بازیگر نقش اول مرد:
1- آرش آصفی برای فیلم «رستاخیز»
2- حامد بهداد برای فیلم «آرایش غلیظ»
3- پرویز پرستویی برای فیلم «امروز»
4- رضا عطاران برای فیلم «طبقه حساس»
5- مهدی فخیمزاده برای فیلم «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران»
6- نوید محمدزاده برای فیلم «عصبانی نیستم!»
بهترین بازیگر نقش اول زن:
1- حسیبا ابراهیمی برای فیلم «چند متر مکعب عشق»
2- ساره بیات برای فیلم «فصل فراموشی فریبا»
3- رویا تیموریان برای فیلم «شیفتگی»
4- سمیرا حسنپور برای فیلم «تمشک»
5- مریلا زارعی برای فیلم «شیار ۱۴۳»
6- باران کوثری برای فیلم «عصبانی نیستم!»
بهترین فیلمنامه:
1- بهروز افخمی برای فیلم «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران»
2- سامان سالور برای فیلم «تمشک»
3- پیمان قاسمخانی برای فیلم «طبقه حساس»
4- مصطفی کیایی برای فیلم «خط ویژه»
5- حسین مهکام برای فیلم «برف»
بهترین کارگردانی:
1- بهروز افخمی برای فیلم «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران»
2- ابراهیم حاتمیکیا برای فیلم «چ»
3- احمدرضا درویش برای فیلم «رستاخیز»
4- محمدمهدی عسگرپور برای فیلم «میهمان داریم»
5- حمید نعمتاله برای فیلم «آرایش غلیظ»
بهترین فیلم (به تهیهکننده):
1- آذر، شهدخت، پرویز و دیگران (به تهیهکنندگی بهروز افخمی و سیدجمال ساداتیان)
2- چ (به تهیهکنندگی بنیاد سینمایی فارابی)
3- رستاخیز (به تهیهکنندگی تقی علیقلیزاده)
4- شیار ۱۴۳ (به تهیهکنندگی ابوذر پورمحمدی و محمدحسین قاسمی)
5- قصهها (به تهیهکنندگی رخشان بنیاعتماد»
نامزدهای نگاه نو
بهترین فیلم:
1- تراژدی (به تهیهکنندگی محمدحسن نجم)
2- چند متر مکعب عشق (به تهیهکنندگی نوید محمودی)
3- حقِ سکوت (به تهیهکنندگی سیدرضا میرکریمی)
4- خانهای کنار ابرها (به تهیهکنندگی روحالها برادری)
5- سیزده (به تهیهکنندگی سعید سعدی)
6- ملبورن (به تهیهکنندگی جواد نوروزبیگی)
بهترین کارگردانی:
1- نیما جاویدی برای فیلم «ملبورن»
2- هومن سیدی برای فیلم «سیزده»
3- جمشید محمودی برای فیلم «چند متر مکعب عشق»
4- آزیتا موگویی برای فیلم «تراژدی»
5- محمدهادی نائیجی برای فیلم «حقِ سکوت»
6- برزو نیکنژاد برای فیلم «ناخواسته»
بهترین فیلمنامه:
1- بهروز افخمی برای فیلم «پایان خدمت»
2- سیدجلال دهقانی اشکذری برای فیلم «خانهای کنار ابرها»
3- هومن سیدی برای فیلم «سیزده»
4- رضا کریمی برای فیلم «تراژدی»
5- جمشید محمودی برای فیلم «چند متر مکعب عشق»
6- محمدهادی نائیجی برای فیلم «حقِ سکوت»
خانه پدری؛ حرفهایی برای نگفتن
محبوبه حقیقی- دیگر همه میدانند که «خانه پدری» داستان خانوادهای ایرانی را در پنج مقطع روایت میکند که از سال 1308 آغاز میشود و تا 1375 ادامه دارد و با اینکه در گذر این سالها از لوکیشن خانه تاریخی خارج نمیشود اما میتوان گذار اجتماعی به وضعیت و جایگاه زن در جامعه ایرانی را دید.
فیلم با یک جنایت آغاز میشود. این را هم این روزها همه گفتهاند و نوشتهاند؛ جنایتی که پدر و برادری به انجام میرسانند و دختر و خواهرشان را که معتقدند برای آنها آبرو نگذاشته است با سنگدلی هرچه تمامتر میکشند و به تمیزی در زیرزمین خانهشان دفن میکنند به قول خودشان زبان بسته را که از هراس مرگ وحشیانهاش در سکانس آغازین فیلم، هزار بار میمیرد را راحت میکنند و آنقدر تمیز آثار جنایت را پاک میکنند که حتی مادر دخترک تا سالها بعد نمیداند که جنازه دخترش آنجا دفن شده است.
صحنه جنایت فیلم بینظیر است هرقدر فکر میکنم صحنه جنایتی به این کاملی و به این قساوت تا به حال در هیچ فیلم ایرانی ندیدهام. این سکانس همان چند دقیقه اندکی است که برای دادن مجوز نمایش به فیلم، از کارگردان خواسته بودند تا حذفش کند و کیانوش عیاری بیش از دو سال مقاومت کرد و گفت این چند دقیقه، تمام فیلم است.
مقاوت او سرانجام به ثمر نشست تا بعد از نمایش فیلمش در کاخ جشنواره بگوید: شاید دیده شدن فیلم توسط چند هزار نفر، حسرت کوچکی باشد اما برای من مهم بود چراکه دیدن یک فیلم است که فیلم را کامل میکند.
نمایشگذار تاریخی زنان از قاجار تا حوالی امروز نمایش امیدوارکنندهای است اما این امیدواری تا پایان دیدن فیلم نمیتواند جای آن بغض حاصل از تماشای صحنههای مخوف ابتدایی فیلم را بگیرد. همچنان که اثار آن جنایت همچنان در بستر این خانواده مانده و نقش بازی میکند و روی زندگی تکتک آدمهایش اثر میگذارد و این اگرچه تو را راضی نمیکند و دلت میخواهد عاملان این جنایت فرجام شومتری داشته باشند اما حقیقت را به تلخی واقعیاش به کام تماشاگر میریزد.
اما به باور من به عنوان یک تماشاگر، تحسینبرانگیزترین نکته فیلم، حرفهایی است که برای نگفتن دارد. از ابتدای فیلم تماشاگر میداند که دختر قربانی یک قتل ناموسی میشود و تا پایان فیلم منتظر است که بداند کدام عمل قبیح سبب شده که پدری اینطور با قساوت، دخترش را از صحنه هستی پاک کند و بعد با عزت و افتخار به زندگیاش ادامه دهد. این سوالی است که تا پایان فیلم به جوابش نمیرسی تا وقتی که تماشای فیلم تمام میشود به این باور رسیده باشی که اصلا مهم نیست دخترک چه کرده؟! عمل پدر و برادر آنقدر قبیح و وحشیانه و حیوانی است که در برابرش علت عمل کمترین توجیهی نخواهد بود. عیاری با بازنکردن دلیل جنایت، فرصت قضاوت را از مخاطب میگیرد، به زندگی و حق حیات احترام میگذارد و در عوض جنایت را با همه پلیدیاش در بستر 70 ساله یک خانواده عریان میکند.
نگاهی به فیلم «رد کارپت» تازهترین ساخته رضا عطاران: این یک فیلم نیست!
محمدجواد تاجالدین - بروز و ظهور طنز را در سینما و تلویزیون بعد از انقلاب باید در اوایل دهه 70 جستوجو کنیم. طنزهای آیتمی که از تلویزیون پخش میشد و نسلی جدید از طنزپردازها را که در آن سالها در سنین جوانی بودند به جامعه هنری ما معرفی کرد. قبل از آن هم بودند کسانی که در سینما طنز کار میکردند اما کار تخصصیشان نبود. در کنار فیلمهای اجتماعی و اکشن و درامشان گاهی به خلق آثار طنز دست میزدند.
اما موجی که از اوایل دهه 70 آغاز شد، تمرکزش را روی طنز گذاشت. مهران مدیری، رضا عطاران، سعید آقاخانی، حمید لولایی، مهران غفوریان و تمام کسانی که در آن سالها فعالیت میکردند، در سالهای بعد نامی برای خودشان دست و پا کردند. دو نفر را باید سرآمد بقیه دانست، کسانی که علاوه بر بازیگری دستی در کارگردانی داشتند.
مهران مدیری و رضا عطاران. هرچند با گذشت زمان فاصله این دو و آثارشان بیشتر شد، مهران مدیری به سمت ساختن طنزهای کلاسیک با رعایت تمام اصول حرفهایاش رفت که میتوان نمونه کاملش را «مرد هزار چهره» دانست و عطاران به سمت طنز ی رفت که مخصوص خودش است، طنزی برآمده از زندگی روزمره طبقات متوسط و پایین شهری که گاهی با مشکلات عجیب و غریبی دستوپنجه نرم میکنند.
حالا عطاران با دومین فیلم سینماییاش که مضمونی طنز دارد در جشنواره فیلم فجر حاضر است. رد کارپت را باید فیلمی در ژانر عطاران بدانیم. رضا عطاران هیچگاه نخواسته خودش را در قید و بند اصول فیلمسازی اسیر کند، نمیشود این کار را ستایش کرد یا کوبید. باید فیلمش را در حس و حال خودش بررسی کرد. اگر بیاییم و بگوییم ردکارپت نه فیلمنامه منسجمی داشت و نه کارگردانی قوی بیراه نگفتهایم اما آیا این نقطه ضعف فیلم هم هست؟
خیر، فیلم کارکرد خودش را در سینمای عطاران دارد، داستان درباره مردی عاشق سینماست که با فیلمنامهای در دست و دو بسته پسته و تخمه ژاپنی به کن میرود تا با اسپیلبرگ و وودی آلن دیدار کند. شاید آنها کشفش کنند و آینده کاریاش را بسازند. باقی داستان قابل پیشینی است، دزدیده شدن پولهایش و آواره شدنش در کن. عطاران باز هم المانهای فیلمهای قبلیاش را هم در رد کارپت دارد. شاید اگر بگوییم دستشویی تاثیر زیادی در فیلمهای عطاران دارد بیراه نگفتهایم. اصرار هم دارد که هیچ بیادبی در کار نیست بلکه بخشی از زندگی است و این نقطه پرگار ماجراست.
این یک فیلم نیست، یک زندگی است، زندگی با همه اتفاقاتش. اینکه دوربین را بگذاری چند متر دورتر و بروی از جیم جارموش بدون هماهنگی سوالی بپرسی و جوابی بشنوی. این زندگی است.
زندگی در ژانر عطاران با همان بی قیدی و رهایی. این که در اتاقی از یک مسافرخانه کهنه و درب و داغان در کن اتاق بگیری و با صاحب مسافرخانه از تایلند و پاتایا حرف بزنی. از مرد اتاق روبهویی به خاطر چشم چرانی کتک مفصلی بخوری و در ساحل با هیپی جهانگرد دف بزنی و پول در بیاوری. زندگی عطاران جذاب است، شاید اگر من دوربین دستم میگرفتم و به کن میرفتم، جذابیتی برای کسی نداشت، شاید که نه، حتما.
در این بین از هوش عطاران هم نباید بگذریم، از همان تیتراژ فیلم ضربهاش را میزند، تیتراژش تطبیقی است با فیلم هالیوودی که دستیار کارگردانش رابرت دنیرو است. در طول فیلم صحنههایی از فیلمهای راننده تاکسی اسکورسیزی و گاو خشمگینش با بازی دنیرو به چشم میخورد.
حتی ایتی هم نقش کوتاهی در فیلم عطاران دارد، زمانی که او خسته از گشت و گذار در کن به ساحل پناه میبرد و چشم به پرچم کشورش میدوزد، آنجاست که چهره معصوم ایتی را میبینیم که میگوید: خانه!
شوخیهای عطاران باز هم شیرین است، شوخیهایی که رگههای سیاسی و اجتماعی دارد و با هدف انتخاب شده، هم میخنداند و هم حرفش را میزند. رد کارپت قرار نیست اثری فوقالعاده و شگفتیساز باشد، این فیلم فرش قرمزی است برای فیلمسازی که دوران اوجش را شروع کرده است. عطاران وقت بسیاری دارد که از زندگیاش بگوید، زندگی که برای همه جذاب است، حتی اگر خیلیها خرده بگیرند که قواعد و اصولی را رعایت نمیکند، بالاخره در هر کجا وودی آلنی باید باشد تا بهمان یادآوری کند که میشود رها باشیم و کار خودمان را بکنیم.
«تردید نکن هوراشیو» به پرتغال میرود
مهر- عباس اقسامی درباره اجرای اثر نمایشی «تردید نکن هوراشیو» گفت که این نمایش که از 15 بهمنماه اجرای خود را در تالار استاد انتظامی خانه هنرمندان ایران آغاز کرده است به دو جشنواره معتبر بینالمللی در کشورهای پرتغال به نام فاتال و جشنواره بینالمللی تئاتر در کشور چک دعوت شده است. این اثر نمایشی قرار است فروردینماه در شهر Hlinsko چک و اواخر اردیبهشتماه در شهر لیسبون پرتغال اجرا شود.
وی درباره تامین هزینه این سفرها گفت: طبق روال بسیاری از جشنوارهها هزینه بلیت سفر به این دو کشور برعهده خود ماست. در حال حاضر پیگیر تامین هزینههای این سفرها هستیم که امیدوارم به نتیجه برسد، رایزنیهایی هم با مرکز هنرهای نمایشی و سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی داشتهایم که به زودی نتایج آنها مشخص خواهد شد.
اقسامی درباره مضمون این اثر نمایشی توضیح داد: مضمون اثر به زمانی بازمیگردد که هملت کشته شده و فورتینبراس به قدرت رسیده است. هوراشیو دوست و همراز هملت تنها بازمانده جنگهای قبیلهای هملت و عمویش است که در دربار باقی مانده اما نمیتواند در پادشاهی فورتینبراس به خواستههایش برسد.
نمایش «تردید نکن هوراشیو» با بازی مهران نائل، علی تقیزاده، مهدی حاجیان، مهدی شاهپیری و بهناز نادری هر شب در ساعت 18:30 در سالن استاد انتظامی خانه هنرمندان به روی صحنه میرود.
اصغر فرهادی: «خانه پدری» خیلی خوب بود
ایسنا- اصغر فرهادی گفت که فیلم «خانه پدری» خیلی خوب بود و من آن را خیلی دوست داشتم.
این کارگردان برگزیده اسکار که شامگاه 19 بهمنماه برای تماشای «خانه پدری» در کاخ جشنواره فیلم فجر حضور پیدا کرد، درباره چینش فیلمها در این دوره از جشنواره فجر اظهار کرد: من خیلی گرفتار بودم و نتوانستم بقیه فیلمها را به غیر از «خانه پدری» ببینم باید سر فرصت و با آرامش فیلمها را دید. کارگردان «جدایی نادر از سیمین» همچنین درباره رنگ و بوی این دوره از جشنواره فیلم فجر گفت: یکی از ویژگیهای این دوره این است که کارگردانانی از نسلهای مختلف در این جشنواره کنار هم هستند. ویژگی دیگر جشنواره هم این است که بعد از یک دوره خیلی سخت و خیلی بستهای که وجود داشت، فضایی به وجود آمده که شور جدیدی در جشنواره ایجاد شده است که این شور در میان سینماگران و مردم دیده میشود اما طبعا فیلمها برای سالهای قبلتر هستند.
جواد عزتی به جای نوید محمدزاده در شکلک
گروه فرهنگ- جواد عزتی از تاریخ 23 الی 28 بهمنماه، در نمایش «شکلک» جایگزین «نوید محمدزاده» میشود. نوید محمدزاده بناست تا در این روزها برای شرکت در فستیوال فیلم برلین برای فیلم «عصبانی نیستم» راهی برلین شود.
گفتنی است که نمایش «شکلک» نوشته نغمه ثمینی و به کارگردانی کیومرث مرادی روز جمعه مورخ 25 بهمن 92 به دلیل استقبال مخاطبان، اجرایی ویژه در ساعت 16:30 خواهد داشت. بلیت نمایش شکلک که از
8 بهمنماه در تالار شمس (اکو) به روی صحنه رفته است برای دانشجویان در روزهای یکشنبه، دوشنبه و سهشنبه هر هفته با تخفیف ویژه 40 درصد یعنی با قیمت 12هزارتومان به فروش میرسد. در اجرای ویژه روز جمعه که بلیتهای آن استثنائا تنها در سایت http://www. tiwall. com به فروش میرسد، تخفیف 10درصد برای علاقهمندان به تماشای این نمایش در نظر گرفته شده و بلیتهای آن با مبلغ 18 هزار تومان در دسترس علاقهمندان است.
نمایش «شکلک» با بازی پانتهآ بهرام، امیر جعفری، ستاره پسیانی و نوید محمدزاده تا 15 اسفندماه هر شب ساعت 20 روی صحنه میرود. از دیگر عوامل شکلک میتوان به پیام فروتن (طراح صحنه)، آوا سلطانی عربشاهی (طراح لباس)، امیر اسمی (طراح پوستر و بروشور)، حیدر ساجدی (آهنگساز)، نورالدین حیدری ماهر (مدیر تولید و برنامهریز)، رکسانا بهرام، بهزاد مرتضوی، محمدرضا ایمانیان (گروه کارگردانی)، آوا فیاض (مدیر تبلیغات و روابطعمومی)، عسل عباسیان (مشاور امور رسانهای)، جواد پولادی (مدیر صحنه) و مارال یکدل (دستیار لباس) اشاره کرد. «شکلک» با همراهی موسسه فرهنگی هنری کارنامه هر شب ساعت 20 در تالار شمس به آدرس خیابان موحددانش (اقدسیه)، شرق به غرب بعد از آجودانیه، کوچه نیلوفر، پلاک 3 به روی صحنه میرود.
مراسم ختم بهمن فرزانه برگزار میشود
ایسنا- مهرداد کوشا (همسر خواهر بهمن فرزانه) درباره برگزاری مراسم ختم این مترجم و نویسنده فقید گفت: مراسم ختم بهمن فرزانه روز دوشنبه از ساعت 14 تا 15:30 در مسجد پیامبر اعظم (ص) در خیابان شریعتی به سمت شمال، نرسیده به پالیزی (شهیدقندی)، جنب مخابرات برگزار میشود. وی درباره این مراسم گفت: درباره جزییات و سخنرانان این مراسم ناشران آثار بهمن فرزانه با هم هماهنگی خواهند کرد.
بهمن فرزانه روز پنجشنبه، هفدهم بهمنماه، بعد از یک دوره بیماری در بیمارستان درگذشت و پیکر او در قطعه نامآوران بهشتزهرا(س) آرام گرفت. فرزانه متولد سال 1317 در تهران، در کنار نگارش آثاری همچون «چرکنویس»، کتابهایی را از گابریل گارسیا مارکز، آلبا دسس پدس، گراتزیا کوزیما دلدا، لوئیچی پیراندلو، آنا کریستی، اینیاتسیو سیلونه، روآلد دال، گابریل دانونزیو و واسکو پراتولینی به فارسی برگردانده است.
احتمال حضور باران کوثری در تلویزیون
مهر- باران کوثری، بازیگر سریال «صاحبدلان» درباره حضور در تلویزیون و کارهای تازه در این حوزه گفت که پیشنهاد عجیب و غریبی ندارم. امیدوارم «کلاه قرمزی» برای عید ساخته شود و اگر این اتفاق بیفتد حتما دلم میخواهد در آن حضور داشته باشم.
وی درباره جشنواره فیلم فجر و فیلمهایی که در این دوره دارد، گفت: من فقط فیلمهایی را که خودم در آنها بازی کردهام دیدم اما فکر میکنم فضای جشنواره سی و دوم مثبت است و حضور مردم و منتقدان و کارگردانان بزرگ نشاندهنده این است که شاهد برگزاری جشنواره خوبی هستیم. وی در پاسخ به اینکه آیا فیلمهایش را همراه با مردم هم دیده است، توضیح داد: تقریبا سعی کردم در همه سینماها یا ابتدای فیلم یا انتهای فیلم حضور داشته باشم.
فرزند جهانگیر کوثری و رخشان بنیاعتماد درباره تیم داوری جشنواره نیز گفت: خدارا شکر بعد از هشت سال تیم داوری مستقلی داریم که میشود به رایهایشان اعتماد کرد و مطمئن بود آنها به هیچ چیز جز نظرشان درباره فیلمها فکر نمیکنند. همگی در کارشان استاد و درجه یک هستند و باعث افتخار هرکسی است که از این هیات داوری نامزد دریافت جایزه شود یا سیمرغ بگیرد. کوثری در اینباره که چقدر به نامزدی خود در جشنواره امیدوار است، گفت: برای خودم نه اما برای فیلمهایم هم «قصهها» و هم «عصبانی نیستم» با توجه به بازتابهایی که از مردم و منتقدان گرفتهام به شدت امیدوارم.
↧
↧
February 12, 2014, 10:30 pm
نگاهی به جشنواره فیلم فجر در گفتوگو با سامان سالور، خسرو نقیبی و مهرداد فرید: هیاهوی بسیار برای هیچ
المیرا حسینی- اولین دوره جشنواره فیلم فجر دولت تدبیر و امید هم به پایان رسید. دورهای که با حجم زیاد فیلمها روبهرو بود و طیف گستردهای از فیلمسازان در آن حضور داشتند؛ حضوری که گاه چشمگیر بود و گاه ناامیدکننده.
جوانانی که با فیلمهای اول و دوم خود توانستند نگاهها را به سمت خود جلب کنند؛ فیلمهایی چون «عصبانی نیستم» و «چند مترمکعب عشق» و فیلمسازان کهنهکاری که در کمال تعجب حتی نتوانسته بودند فیلمهای متوسط گذشته خود را تکرار کنند.
از سویی دیگر نحوه برگزاری جشنواره هم موافق و مخالفانی داشت. مسوولان برگزاری جشنواره از همان روزهای اول با چالشهای زیادی روبهرو بود. از یکسو برای نمایش فیلمهایی که در سالهای گذشته با بیمهری مواجه شده بود، باید چارهای میاندیشید و از سویی دیگر سینماگران از دولت تازه خواستههای تازهای داشتند اما سهم سینما از تدبیر و امید دولت جدید چه بود؟
خسرو نقیبی، منتقد و فیلمنامهنویس معتقد است این دوره، دوره گذار از هشت سال قبل به دوران تازه بوده و برای همین حجم تلخی تلنبار شده که در این مدت از نمایش آن ممانعت شده بود، به جشنواره امسال سرریز شده بود. او به «جهانصنعت» میگوید: فضای بسیار غمبار و سیاهی کلیت فیلمها را در خود گرفته بود و این برای اکران سال آینده نگرانکننده به نظر میرسد. فارغ از این بحث هم کارهای فاخری که سالها بود انتظار نمایششان را داشتیم جز کار ابراهیم حاتمیکیا که به اعتقادم درخشانترین کار جشنواره امسال بود، باقی آثار به هیچ وجه در حد انتظار مخاطب ظاهر نشدند بنابراین دورنمایی که این جشنواره برای اکران سال آینده به ما نشان میدهد، دورنمای امیدوارکنندهای نیست.
نقیبی با اشاره به کار بهروز افخمی و سینماگران جوانتر میگوید: سینما نیاز دارد فضاهای تازهای را تجربه کند مثل فضای کاری که در فیلم بهروز افخمی و فیلمسازان جوانتر دیدیم.
مهرداد فرید، منتقد سینما نیز نگران اکران سال آینده است: اگر فیلمهایی که در جشنواره به نمایش درآمد، نماینده مجموعه فیلمهای تولیدی 92 تلقی شود باید گفت سال آینده اکران عمومی دچار مشکل خواهد شد چون اکثر فیلمهایی که دیدیم باب میل تماشاگر ایرانی نیستند و اکثر فیلمهایی که قابل اعتنا بودند، مضامین تلخی دارند.
البته او این تلخی را که از بستر جامعه نشات میگیرد، طبیعی میداند و میگوید: جامعه ما در این سالها، سختیهای زیادی را از سر گذرانده است و بازتاب آینهای که فیلمسازها به سمت جامعه گرفتند، منتج به ساخت این فیلمها شده است. البته این جشنواره فیلمهای شاخصی هم داشت که چند سر و گردن از باقی فیلمها بالاتر بودند. اگر بخواهم بهطور خاص به فیلمهای قابل اعتنا اشاره کنم باید از «خانه پدری» و «عصبانی نیستم» نام ببرم که میتوان به آنها افتخار کرد ولی قاعدتا اینها نمیتوانند کلیت سینما را در زمینه اکران عمومی نجات دهند.
باید بپذیریم که سینما یک صنعت است و این صنعت تکیه بر جذابیت و سرگرمیسازی دارد که متاسفانه در فیلمهای امسال کمتر دیده میشود. بیشتر فیلمهای نمایش داده شده در سطح متوسط و پایینتر از متوسط قرار داشتند.
فرید کیفیت برگزاری جشنواره را نسبت به سالهای گذشته بهتر میداند: نحوه اداره برج میلاد نسبت به سالهای گذشته خوشایندتر بود و کمتر آدمهای متفرقهای که نه ربطی به سینما دارند و نه مطبوعات، در سالن نمایش فیلمها دیده میشدند و این یک پوئن مثبت به حساب میآید. نظم نمایش فیلمها هم غیر از چند مورد تاخیر و جا به جا شدن نمایش فیلم درمیشیان و کمال تبریزی خوب بود.
اما نقیبی درباره کیفیت برگزاری جشنواره امسال نظر دیگری دارد. او با گلایه از حجم زیاد محافظهکاری در برگزاری این دوره از جشنواره ادامه میدهد: امسال یکی از بدترین دورههای جشنواره بابت حجم محافظهکاری بیش از اندازه آقای رضاداد بود. گویا مسوولان متوجه تغییر و ورود به دوران تازه نشده بودند. آقای رضاداد فکر میکرد اگر جشنواره را به شیوه 10 سال پیش که خودش مسوول بود، برگزار کند، کافی است درحالی که ما پا به دوران تازهای گذاشتیم و برگشتن به 10 سال قبل، ابدا کف خواستههای ما هم نبود. رضاداد با همان شکل محافظهکارانه که همه جناحها را راضی نگهدارد، جشنواره را به پیش برد. فهرست نامزدها و آرای نهایی هم تیر خلاصی بود که میزان محافظهکاری را نشان میداد. شنیدهها حاکی از آن است که تیم آقای رضاداد قرار است چهار سال دیگر هم مسوولیت برگزاری جشنواره را برعهده بگیرند. این اتفاق به اندازه ماجرای اکران سال آینده نگرانکننده است.
سامان سالور که امسال با فیلم «تمشک» در جشنواره حضور داشت نیز جشنواره فیلم فجر را بیشتر یک جشن و دورهمی میداند و نه فستیوالی حرفهای. وی میگوید: جشنواره فیلم فجر امسال با اسمهای بزرگ فیلمسازان همراه بود و اگر بخواهیم خودمان را با گذشته بسنجیم، کیفیت کارها به مراتب بهتر بود اما وقتی اسم یک جشنواره به میان میآید، باید مقررات یک فستیوال نیز در آن لحاظ شود. مشکلی که جشنواره فیلم فجر دارد، این است که همه چیز قابلپیشبینی بود. پیش از جشنواره هم میشد حدس زد که قرار است سه، چهار فیلم خاص مورد توجه قرار بگیرند و این ربطی ندارد که فیلمها دارای چه کیفیتی باشند بلکه مهم این است که چه کسانی آنها را ساختهاند.
این فیلمساز جوان با انتقاد از اینکه تنها در حرف از فیلمسازان جوان حمایت میشود، میگوید: دایم میگویند فیلمسازان جوان و خون تازه در رگهای سینما و جشنواره ولی واقعا سهم نسل جوان چقدر است؟ حتی میتوانم بگویم الان که هنوز برندگان مشخص نشدند، چه کسانی قطعا این جوایز را میبرند. در تمام دنیا رسالت جشنواره در کشف نیروهای جوان و جسور و کشف ایدههای نو و بکر است اما اینجا تکرار سالیان گذشته را شاهد هستیم. همه در یک رودربایستی قرار گرفتهاند که منجر میشود تا در جشنواره فجر امسال شاهد حضور 30 فیلم باشیم که فشرده و باعجله پخش میشوند. این نه برای مخاطب مطلوب است و نه برای اهالی رسانه و داوران. چه ایرادی داشت جشنواره با 15 فیلم برگزار میشد؟
سالور انگشت انتقاد خود را به سمت فیلمسازان نیز نشانه میرود و میگوید: انتقادی هم به خود فیلمسازها وارد است که همه اخلاق حرفهای خود را کنار میگذارند و فضای انسانی را فراموش میکنند و برای موفقیتی هرچند کوچک حاضرند پا روی شانه همکاران خود بگذارند، آنها را تخریب کنند، نمایش بدهند.
دایم از مردم صحبت میکنیم ولی وقتی قرار است به سیمرغ برسیم، همه اصول فراموش میشود. در هر حال اگر جشنواره را به شکل جشنی که قرار است سینماگران را در کنار هم جمع کند، نگاه کنیم، قابل قبول است اما به عنوان جشنواره حرفهای نه. اگر نگاهی به جشنوارههای حوزه خلیجفارس بکنیم، خواهیم دید که با وجود آنکه سینمایی ندارند، آنقدر درست و حرفهای کار خود را انجام میدهند که جشنواره فیلم فجر را پشتسر گذاشته و جلو رفتهاند. در کدام فستیوال حرفهای تهیهکنندهها لابی میکنند و سعی دارند بر نظر هیات داوران تاثیر بگذارند. اگر فیلم فجر، جشنی دورهمی است که نتیجه آن از پیش مشخص است، چرا بقیه شرکت میکنند؟ این اتفاق فضای مکدرانهای را سبب میشود، از روز اول خوب و دوستانه شروع میکنی اما جوایز کارشناسانه نیست.
کارگردان «تمشک» در پایان میگوید: جشنواره در یک رودربایستی تاریخی قرار گرفته که باعث میشود کیفیت جشنواره پایین بیاید و همه چیز قابلپیشبینی باشد اما خدا را شکر که زمان، عنصر و داور عجیبی است. اگر فیلمی دیده شود و جایزه نگیرد زمان و وجدان بیدار تماشاچی درباره آن تصمیم خواهد گرفت.
حمایت ایوب آقاخانی و بهاره رهنما از کودکان مبتلا به سرطان
گروه فرهنگ- اجرای نمایش «شمعدانیها» 21 بهمنماه درحالی با حضور نمایندگانی از بنیاد خیریه دهشپور آغاز شد که ایوب آقاخانی و بهاره رهنما طی سخنانی از حاضران در تالار حافظ درخواست کردند تا حمایت خود را از کودکان مبتلا به بیماریهای خاص دریغ نکنند.
ایوب آقاخانی، نویسنده و کارگردان نمایش «شمعدانیها» در این مراسم با قدردانی از تماشاگران بهخاطر حضور در تالار حافظ گفت: امشب به دیدن نمایشی آمدهاید که جدای از ضرورتهای زیباییشناسانه، مدت زیادی است از دغدغههای فرهنگی گروه محسوب میشود و در کنار تجربههای قبلی که همواره پرداختن به تراژدیها را مورد توجه قرار داده، اینبار پدیده و معضلی فرهنگی همچون مساله مهاجرت را از منظر کمیک مینگرد.
این هنرمند همچنین به اختصاص نیمی از درآمد حاصل از فروش گیشه دو شب نخست اجرا به بنیاد خیریه دهشپور و کودکان مبتلا به بیماریهای خاص اشاره کرد و گفت: اختصاص نیمی از گیشه دو شب نخست اجرا به درمان مبتلایان بیماریهای خاص کوچکترین کاری است که انجام میدهیم و آیا هر یک از ما تا این لحظه به رنج آنها که با بیماری مکرر زندگی میکنند فکر کردهایم؟ بیایید حتی وقتی «شمعدانیها» را نمیبینیم به یاد کودکانی باشیم که ناغافل و از نخستین سالهای زندگی متوجه شدند باید تا پایان عمر با بیماری سر کنند و به ادامه حیات بپردازند.
آقاخانی در پایان به اجرای کاملا خصوصی نمایش «شمعدانیها» اشاره کرد و گفت: در شرایطی به سر میبریم که ظاهرا نباید به حمایتهای دولتی امیدی داشته باشیم و گروه ما نیز همراه با دیگر فعالان عرصه نمایش کشور، ناخواسته به استخر خالی از آبِ تئاتر خصوصی پرتاب شد. رویکردی که اگر قرار باشد به سرانجام اولیه برسد، احتمالا 10 سالی به سن همه ما اضافه شده است و اصلا مشخص نیست نتیجه موردنظر را داشته باشد یا خیر. پیمان پژوهنده عزیز در این مسیر و برای اجرای نمایش «شمعدانیها» به عنوان حامی با گروه تئاتر «پوشه» همراه شد که توجه شرکتها و حامیان خصوصی در این رابطه جای تقدیر دارد. در ادامه بهاره رهنما ضمن اشاره به همکاری خود با بنیاد خیریه دهشپور اظهار داشت: مدتی است به عنوان سفیر حمایت از حقوق کودکان مبتلا به بیماریهای خاص و سیاستگذاری در این رابطه با بنیاد خیریه دهشپور همکاری میکنم و بسیار خوشحالم این نهاد در کنار تعداد دیگری از فعالان امور خیریه موفق به جلب اعتماد مردم شده است. رهنما به شرایط سخت حاکم بر کشور به واسطه اعمال تحریمها اشاره کرد و گفت: در این میان بیماران مبتلا به بیماریهای خاص برای تهیه دارو با مشکلات بسیاری مواجه شدند، درحالی که ظاهرا قرار نبود چنین اتفاقی بیفتد اما به دلیل تحریمهای متنوع که بانکها و مبادلات ارزی را تحتتاثیر قرار داد عملا شاهد بودیم تهیه دارو از خارج با دشواریهای زیادی مواجه شد و کودکان هموفیلی و دیگر بیماریهای خاص سختیهای زیادی از این نظر متحمل شدند که تلاشهای زیادی صورت گرفت تا کاستیها برطرف شود بنابراین در کنار دیگر بنیادهای خیریه تلاشهای زیادی صورت گرفت تا حداقل بخشی از مشکلات به وجود آمده برای تهیه داروی مورد نیاز این کودکان بیمار برطرف شود که امیدوارم بیماران در آینده شاهد چنین سختیهایی نباشند.
جشنواره سی و دوم منهای امید
هر قدر هم آقای رضا داد در بیانیهها و سخنرانیهایش شعار «روحانی مچکریم» سردهد، به پررنگ شدن نقاط ضعف این جشنواره بیشتر دامن میزند، چه آنکه هر روز اهالی جشنواره به هنگام رویایی با ضعفهای آن، این سوال برایشان مطرح میشود که دقیقا بابت چه چیزی متشکریم؟! این سوال مخصوصا از وقتی پررنگ شد که روز گذشته و در آخرین ساعت منتهی به اختتامیه جشن سینمای ایران خبرآمد که حسین پاکدل، مجری مراسم اختتامیهای که معاونت سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برپا میکند به دلیل ممنوع التصویر بودن در تلویزیون، با شهیدیفر، مجری مورد وثوق تلویزیون که اجرای جشنوارههای معاونت سینمایی دولت گذشته را هم برعهده داشت و از قضا اعتقاد راسخ هم دارد که بعضی از فیلمهای حاضر در جشنواره، خیانت به ملت و مملکت، غیرشریف، بیحیا، نانجیب و هجویه است، جا به جا میشود. پس از همین جا و از آخر به اولم دلایل بد بودن و ناامیدکننده بودن این جشنواره را با هم مرور میکنیم:
1- واقعا شان یک وزارتخانه و یک جشنواره بینالمللی تا کجا تنزل پیدا میکند که علیرغم اینکه مجری مهمترین برنامه سالانهاش را تعیین و بهطور رسمی اعلام کرده به دلیل مخالفت تلویزیون تغییر میدهد! آیا این وظیفه سازمان سینمایی و وزارت فرهنگ است که مطیع صدا و سیما باشد یا وظیفه تلویزیون است که مراسم اختتامیه را پوشش دهد؟!
2- روز 21 بهمن و در آخرین روز نمایش فیلمها در کاخ جشنواره پیش از نمایش نخستین فیلم که قرار بود طبقه حساس کمال تبریزی باشد، ناگهان اعلام شد که به دلیل وجود مشکل صوتی در نسخهای از فیلم که قرار بود در کاخ جشنواره به نمایش دربیاید، ترجیح دادهاند که زمان پخش این فیلم را با فیلم عصبانی نیستم رضادرمیشیان عوض کنند! نه اینکه ما از تماشای فیلم عصبانی نیستم لذت نبریم و حاضران در سالن همایشهای برج میلادی به شایستگی تشویقش نکردند، نه! تنها مشکل پیش آمده این بود که نشست این فیلم برگزار نشد و عوامل از همه جا بیخبرش به برج میلاد نیامدند تا سر و ته اکران فیلمی که در رسانههای آن سو به فیلم فتنه معروف شده با کمترین هزینهای هم بیاید.
3- حضور افرادی با کارکرد گشت ارشاد البته بدون لباس پلیس و... در به اصطلاح کاخ جشنواره، نه در بیرون بلکه در داخل سالن همایشهای برج میلاد یکی دیگر از نکات غیرقابل هضم این دوره بود.
خواهرانی که طوری در مقابل ورودی ایستاده بودند که هر زنی به محض ورود به آنها برخورد کند. این خواهران البته کارشان را به تذکر «روسریت رو بکش جلو»، محدود نکردند و تهدید و ارعاب را با تکرار جملاتی مثل: «وقتی از اینجا بری بیرون حالیت میکنم»، چاشنی برخورد با با روزنامهنگاران و منتقدان و اهالی سینما در ایام جشن سینمای ایران کرده بودند.
4- این جشنواره اگرچه بعد از سه سال، خانه پدری را، خارج از مسابقه به اکران آورد اما جایی برای اشغالهای دوستداشتنی که سال پیش هم به جشنواره راهش ندادند، نداشت.
توضیحات این بخش را عینا از یادداشت آقای یزدان سلحشور که روز دوشنبه در «وبلاگ» خبرآنلاین منتشر شد، میآورم: «شایعهای پخش شد که میخواهند «آشغالهای دوستداشتنی» را در سانس فوقالعاده نشان بدهند که مشخص شد همیشه پای شایعهای در میان است. سَر ِ شام میگفتند که قبلا وقتی که جامعه سینمایی یکصدا فیلمی را میخواستند در جشنواره پخش میشد چون قبلیها شهامت کنار آمدن با اعتراض را داشتند اما این شهامت در فعلیها نیست. به گردن گوینده! من که شخصا فکر میکنم که فعلیها خیلی شهامت دارند که از افکار عمومی وحشتی ندارند. به هر حال سال بعد، «آشغالهای دوستداشتنی» را میبینیم و از خودمان میپرسیم مگر این فیلم چه مشکلی داشت؟ همانطور که امسال از خودمان پرسیدیم فیلمهای روحالله حجازی و کیانوش عیاری چه مشکلی داشتند که سالهای قبل، قیچی شدند و...»
5- شاید یادتان باشد که در سالهای گذشته آنها که برای تماشای فیلمها به سینمای رسانه میرفتند، خواه روزنامهنگار و خبرنگار و خواه نویسنده و منتقد و عوامل سینما از شلوغی شگفتانگیز و بیمعنی این سینما به زبان آمده بودند از اینکه گروهی را هر روز با اتوبوس به کاخ جشنواره میآوردند و صدای شیون و گریه کودکان زیر شش ماه، امکان تماشای فیلم را از حاضران در سالن میگیرد. دستاندرکاران جشنوراه امسال برای کم کردن این جماعت ناهمگون از تماشاچیهای کاخ جشنواره تلاش خودشان را کردند و البته تا حدود زیادی موفق بودند اما از آنجا که نمیتوانستند به بسیاری از موسسات و نهادهای غیررسانهای و غیرسینمایی نه بگویند سهمیه روزنامهها، نشریات و سایتهایی که زورشان به آنها میرسید را تا جایی که توانستند کم کردند. من شخصا شاهد بودم درحالی که به روزنامه ما به عنوان یک روزنامه سراسری تنها یک سهمیه از سینمای رسانه تعلق گرفته بود، پیش چشمهای ما، نمایندگان موسساتی که ذکرشان رفت، میآمدند و با عزت و احترام کارتهای متعددشان را تحویل میگرفتند و میرفتند.
6- درست است که این یادداشت درباره جشنواره فیلم فجر بود اما الگوی رفتارهای وزارت محترم فرهنگ در برخورد با اهالی رسانه در جشنهای انقلاب آنچنان یک دست است که میخواهم اشارهای گذرا به جشنواره تئاتر هم داشته باشم.
جشنوارهای که مسوول ستاد خبری و روابطعمومی آن تنها به دلیل خبری که در خبرگزاری فارس درج شد و وی را که از روزنامهنگاران قدیمی این حوزه است، از حامیان فتنه خواند برکنار شدند و معاون هنری ارشاد، رییس اداره تئاتر و شخص وزیر هرگز پاسخی درباره این رفتارشان ندادند.
اگرچه میتوان گفت با رفتار فروتنانهای که آن روز وزارت فرهنگ دربرابر یک خبرگزاری در پیش گرفت، رفتار مطیعانه امروزش در برابر خواست تلویزیون جای تعجب نداشت.
پخش فیلم «چند مترمکعب عشق» با حوزه هنری
ایلنا-پخش فیلم «چند مترمکعب عشق» توسط موسسه فرهنگی تبلیغاتی بهمن سبز انجام میشود که موسسهای تخصصی در حوزه پخش فیلم در حوزه هنری است.
فیلم سینمایی«چند مترمکعب عشق» در بخش مسابقه سودای سیمرغ در چهار رشته و در بخش «نگاه نو» نامزد دریافت سه سیمرغ شده است و مجموعه تعداد نامزدهای این فیلم به هفت عنوان میرسد و میتوان آن را در جایگاه رکوردداران نامزدی جوایز جشنواره فجر قرار داد.
در خلاصه داستان «چند مترمکعب عشق» آمده است که عبدالسلام که یک مهاجر افغان است، به همراه دخترش مرونا در یک کارگاه مشغول به کار و زندگی است. عشقی در راه است، عشق صابر به مرونا، عشقی که فرجامش را هیچکس نمیداند، نه صابر، نه مرونا و نه حتی عبدالسلام... بازیگران این فیلم هم ساعد سهیلی، حسیبا ابراهیمی، نادر فلاح، علیرضا استادی، مسعود میرطاهری، افشین سلیمانپور، امیر غفورصدخسروی و کاظم علیزاده هستند.
«فائزه هاشمی» رییس انجمن دفاع از آزادی مطبوعات
ایسنا- سخنگوی انجمن دفاع از آزادی مطبوعات گفت که در نشست شورای این انجمن، فانزه هاشمی به عنوان رییس، بدرالسادات مفیدی به عنوان نایبرییس و عباس صفاییفر بهعنوان دبیر و سخنگوی این انجمن انتخاب شدند.
با اشاره به دیدار اعضای این انجمن با آیتالله هاشمیرفسنجانی، اظهار کرد: در ملاقاتی که اعضای انجمن با آیتالله هاشمی داشتند، او به پرهیز از افراط و تفریط در رسانهها و رعایت قانون و پایبندی به آرمانهای انقلاب توصیه کردند. وی درباره سابقه فعالیت انجمن دفاع از آزادی مطبوعات، توضیح داد: این انجمن سال 1377 ایجاد شد و در سال 1380 مجوز خود را از وزارت کشور گرفت. در این سالها، انجمن دفاع از آزادی مطبوعات به عنوان یک نهاد غیردولتی در میان فعالان حوزه آزادی بیان بود و همواره با تاکید بر رعایت اخلاق حرفهای و محدودیتهای حاکم بر نظام رسانه که بهعنوان معیارهای حقوقی پذیرفته شده و در چارچوب قانون اساسی فعالیت کرده است. صفاییفر در پاسخ به این پرسش که چرا در سالهای اخیر، نامی از این انجمن شنیده نمیشد، بیان کرد: بعد از سال 1388 به دلیل شرایطی که ما به آن «انسداد گفتوگو با دولت» میگوییم، فعالیت این نهاد کمرنگتر شد و بیشتر به موضوعهای محتوایی و پژوهشی میپرداخت. پیش از این، محسن کدیور رییس و ماشاءالله شمسالواعظین سخنگوی انجمن دفاع از آزادی مطبوعات بودند.
رکوردشکنی «گرگ وال استریت» در انگلستان
فارس- فیلم رکورددار قبلی اسکورسیزی در این کشور، درام جنایتکارانه «رفتگان» با یک فروش 22میلیون دلاری بوده است.
نمایش عمومی «گرگ والاستریت» هنوز در انگلستان ادامه دارد و احتمال دارد این فیلم (که با درجه R به روی پرده سینماها رفت) بتواند رکورد «هانیبال» را بشکند. درجهبندی R مخفف Restricted-Under 17 است، یعنی بچههای زیر ۱۷ سال هنگام تماشای فیلم باید همراه والدین یا یک سرپرست بزرگتر باشند.
درحالی که اهل فن پیشبینی میکردند این فیلم به دلیل لحن اجتماعی و شرح حالگونه خود به صورت یک فیلم پرفروش در نیاید اما استقبال تماشاگران از آن خوب بوده است.
«گرگ والاستریت» طی شش هفته اکران عمومی در سینماهای آمریکای شمالی بالای 100 میلیون دلار فروش کرده و پیشبینی میشود تا چند هفته آینده، فروش آن از مرز 130میلیون دلار بگذرد.
این کمدی سیاه طی هفته قبل هم با یک فروش 27 میلیون دلاری در سطح بینالمللی، لقب پرفروشترین فیلم جدول گیشه نمایش بینالمللی را (در خارج از آمریکا) از آن خواهد کرد. فروش فیلم در حدود 40 کشور جهان تا به حال به حدود86 میلیون دلار رسیده و این رقم فروش باعث خشنودی تهیهکنندگان آن شده است.
سانس ویژه نمایش «جینگو» در کاخ جشنواره
مهر- فیلم سینمایی «جینگو» به کارگردانی تورج اصلانی در دومین نمایش خود در بخش نوعی تجربه در کاخ جشنواره با استقبال تماشاگران مواجه شد و نمایش آن به سانس دوم و ویژه رسید.
فیلم سینمایی «جینگو» (روایت معلق) اولین ساخته بلند تورج اصلانی در دومین نمایش خود در بخش «نوعی تجربه» سیودومین دوره جشنواره بینالمللی فیلم فجر، ساعت 14 روز دوشنبه 21 بهمن ماه جاری در سالن شماره 2 مرکز همایشهای برج میلاد تهران روی پرده رفت اما به علت ظرفیت کم سالن و استقبال مخاطبان سانس ویژهای به این فیلم در کاخ جشنواره اختصاص داده شد و این فیلم ساعت 18 همان روز در سالنهای 1 و 3 مرکز همایشهای برج میلاد تهران به نمایش درآمد.
این فیلم همچنین ساعت 22 دوشنبه شب 21 بهمنماه با حضور تورج اصلانی در سالن استاد انتظامی خانه هنرمندان ایران به نمایش درآمد و مورد استقبال علاقهمندان قرار گرفت.
آرزوی سینمایی فردوسیپور برای فوتبال
مهر- عادل فردوسیپور برنامه شب گذشته «90» را با یادی از جشنواره فیلم فجر آغاز کرد. وی در صحبتهایش به رونق این دوره از جشنواره اشاره کرد و گفت: امسال سینمای ایران بعد از یک دوره خاص شاهد شور و هیاهوی خوبی در جشنواره بوده است و مردم و سینماگران حضور فعالی در این رویداد هنری داشتند. این مجری تلویزیونی در ادامه صحبتهایش عنوان کرد: امیدوارم تماشاگران فوتبال هم همچون تماشاگران سینما با این ورزش آشتی کنند و برای دیدن مسابقات به میادین ورزشی بیایند.
برنامه سینمایی 90 شب گذشته 21 بهمن ماه زودتر از هفتههای دیگر پایان یافت تا برنامه «هفت» بتواند ساعت 1:30 دقیقه روی آنتن شبکه سوم سیما برود.
«لیلی و مجنون» پس از 4 روز به روی صحنه
گروه فرهنگ- اجرای اپرای عروسکی «لیلی و مجنون» ساخته عزیز حاجی بیگف، آهنگساز آذری و براساس داستان لیلی و مجنون نوشته محمد فضولی و نظامی گنجوی با طراحی و کارگردانی بهروز غریبپور از دوم بهمنماه در تالار فردوسی اجرا شد و 22 بهمن به پایان رسید و مجددا از 27 بهمن تا 10 اسفند به روی صحنه تالار فردوسی میرود.
این اپرای عروسکی به زبان آذری اجرا میشود و موسیقی آن که ششمین اپرای گروه تئاتر عروسکی آران است توسط امیر بهزاد بازآفرینی شده است. علی پاکدست، مریم اقبالی، غزل اسکندرنژاد، مونا کیانیفر و علی ابوالخیریان تعدادی از بازیدهندگان «لیلی و مجنون» هستند.
گفتنی است اپرای عروسکی «لیلی و مجنون» تا 10 اسفند ساعت 19 در تالار فردوسی اجرا میشود. شایان ذکر است اپرای عروسکی «لیلی و مجنون» شنبهها به روی صحنه نمیرود.
↧
February 12, 2014, 10:30 pm
واکنشها به جشنوارهای که شعار برگزارکنندگانش تدبیر بود: چه کسی عصبانی نیست؟
ادامه از صفحه یک
او در پاسخ به این سوال که «درحالی که در جشنواره امسال شاهد بودیم در روز آخر به دلیل جلوگیری از بروز حاشیههایی، ساعت نمایش فیلم «عصبانی نیستم» در کاخ جشنواره تغییر کرد و نیز در شهرستانها اکران آن متوقف شد با این وضع سازمان سینمایی چقدر قدرت دارد که جلوی فشارهای بیرونی را بگیرد تا در آینده شاهد چنین اتفاقهایی نباشیم؟» گفت: معتدل بودن کار سختی است اما در جواب، خیلی خلاصه میتوانم بگویم که تدبیر و اعتدال اقتضا میکند که ما در خیلی از جاها مصلحت سینما را بر مصلحت یک فرد یا یک فیلم ترجیح دهیم.
ایوبی همچنین درباره اینکه آیا در جشنواره امسال فیلمی بود که مجوز اکران عمومی نگیرد مثل «عصبانی نیستم» که مشکلاتی هم برای آن به وجود آمد، بیان کرد: این سوالهای سخت را باید از آقای احسانی بپرسید، فعلا جشنواره تازه تمام شده است.
رییس سازمان سینمایی در پاسخ به اینکه به نظر میرسد در جشنواره امسال همانطور که فیلمهای بسیاری پذیرفته شدهاند، آیا تصمیم بر این بود که در بخش جوایز هم دل همه به دست بیاورند که در برخی بخشها دو سیمرغ اهدا شد، گفت: طبعا ممکن است سوالاتی از ذهن همه در این باره عبور کند، اما وقتی به ترکیب هیات داوران نگاه میکنیم پاسخش را میگیریم چون هیات داوران افرادی نبودند که بخواهند این ناملاحظات را در نظر بگیرند.
اما تدبیری که رییس سازمان سینمایی از آن سخن میگفت چه بود؟ دقایقی پیش از آغاز مراسم اختتامیه جشنواره فیلم فجر خبری در سالن همایشهای برج میلاد دهان به دهان چرخید که میگفت: مدیران جشنواره فیلم فجر از رضا درمیشیان خواستهاند تا نامهای به دبیر جشنواره بنویسد و در این نامه رقابت در جشنواره امسال انصراف دهد.
خبر میگفت درمیشیان تا آن لحظه زیر بار این خواسته نرفته و به همین خاطر رضاداد شخصا وارد عمل شده و خواستار حذف جوایز این فیلم شده است. شایعه میگفت نوید محمدزاده به خاطر بازی در این فیلم جایزه بهترین بازگر جشنواره امسال را به دست آورده و باران کوثری هم براساس آرای هیات داوران شایسته دریافت دیپلم افتخار شده است، این شایعهای بود که خبرگزاری فارس نیز آن را تایید کرده بود. فارس نوشته بود براساس شنیدهها هیات داوران جشنواره فیلم فجر قرار است در اختتامیه جشنواره به فیلم عصبانی نیستم که مضمون حمایت از فتنه ۸۸ را دارد، سیمرغ اهدا کند.
سرانجام دقایقی بعد از اغاز افتتاحیه شهیدیفر یادداشتی را سرسری و بیتفاوت قرائت کرد که تایید همین شایعه بود. درمیشیان خواسته بود به دلیل حفظ آرامش و... فیلمش از داوری خارج شود.
فاجعهبار بودن اختتامیه این جشنواره به همین جا ختم نمیشد. چند ساعتی پیش از شروع اختتامیه، سازمان سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با تعظیم در برابر خواست تلویزیون که مجری منتخب این سازمان، حسین پاکدل را ممنوعالتصویر دانسته بودند، به اجرای شهیدیفر تن داده بود اما ماجرای توهین سازمان صداوسیما به شعور مردم البته با همدستی سازمان سینمایی ادامه یافت.
درباره توهین صداوسیما به شعور مخاطبان، هنرمندان و سینماگران محمدرضا رستمی در وبلاگ خبرآنلاین نوشت: کسانی که از شبکه نمایش صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران شاهد پخش مراسم اختتامیه جشنواره فیلم فجر بودند، یکی از به یاد ماندنیترین رویکردهای رسانه ملی را دیدند؛ رویکردی که بیشک باید ثبت و ضبط شود و در دانشکدههای علوم ارتباطات تدریس شود تا دانشجویان دریابند که چگونه میشود با استفاده از این روش همزمان هم به شعور مخاطبان یک رسانه توهین کرد و هم به هنرمندان و سینماگران یک کشور. زمانی که اعلام شد شبکه نمایش قرار است مراسم اختتامیه جشنواره فیلم فجر را به صورت زنده پخش کند، خوشباورترین آدمهای این دیار هم باور نمیکردند که صداوسیما، مراسم یادشده را بدون سانسور روی آنتن بفرستد، اما کاری که صداوسیما با این مراسم کرد فراتر از رویکرد معمول این رسانه بود. در گذشته اگر مخاطبان رسانه آقای ضرغامی فقط شاهد نماهای دوری بودند که لحظه جایزه گرفتن و حرف زدن هنرمندان زن پخش میشد، این بار به چشم خود دیدند که هر جا مسوولان پخش صداوسیما احساس میکردند که هنرمندان این سرزمین حرفهایی میزنند که نباید آن را به زبان بیاورند (بهزعم مدیران سازمان صداوسیما البته) و شنیدن این حرفها برای مخاطبانی چون ما ضرر دارد، بلافاصله پخش مراسم را قطع میکردند.
در این لحظات مجری برنامه از کارشناسی که در استودیو بود (محمدتقی فهیم، منتقد سینما) یک سوال (بی یا با ربط) میپرسید که آقای کارشناس هم تا میآمد پاسخ در خوری به این پرسش بدهد، حرفهای غیرقابل پخش تمام میشد و دوباره پخش مراسم از سر گرفته میشد.
این بازی موش و گربه با سالن برپایی مراسم اختتامیه جشنواره فیلم فجر از آغاز برنامه شروع شد و تا پایان آن هم ادامه داشت به همین خاطر مخاطبان رسانه ملی نه تصویری از فرش قرمز و ورود مهمانان به سالن همایشهای برج میلاد دیدند و نه فهمیدند که علیرضا قربانی در این مراسم چه قطعاتی را اجرا کرد و نوازندگان همراه او چه کسانی بودند.
. . . مگر محمدمهدی عسگرپور، سیدجمال ساداتیان، مصطفی کیایی، محسن دارسنج و... چه حرفهایی زدند که صداوسیما باید آنها را سانسور میکرد. آیا صحبت عسگرپور در مورد سرودست شکستن عدهای برای شورای پروانه ساخت و شورای صنفی پروانه نمایش و بیمیلی همان عده برای انجام کاری مثل رایگیری و شمارش آرای مردمی جشنواره فیلم فجر ربطی به امنیت ملی ما دارد که نباید پخش شود؟
اینکه آقای دارسنج جایزهاش را که یک دیپلم افتخار ساده است به محسن امیریوسفی، کارگردان فیلم «آشغالهای دوست داشتنی» اهدا کند، زیر پا گذاشتن خطوط قرمز نظام است که مردم نباید حرفهای او را بشنوند و دلیل این کارش را بفهمند؟
آیا وقتی ساداتیان از لزوم وجود همه سلیقهها در سینمای ایران سخن میگوید، دارد با این حرف تیشه به ریشه انقلاب میزند که باید حرفهای او را سانسور کرد؟ مدیران صداوسیما در زمان پخش این برنامه گویا یادشان رفته بود که همه این آدمها سینماگرانی هستند که در دل این نظام دارند فعالیت میکنند و قطعا خودشان بهتر از جناب ضرغامی و مدیرانش میدانند که باید پشت یک تریبون رسمی چه چیزی را بگویند و چه چیزی را نگویند. آیا حذف حرفهای این اشخاص توهین به آنها، جشنواره فیلم فجر، سینمای ایران و مخاطبانی نیست که یکبار دیگر از فرط ناچاری به تنها رسانه دیداری- شنیداری سرزمین خود اعتماد کردهاند، رسانهای که دست برقضا مدیریت آن با افرادی است که به راحتی مخاطبانی چون ما را فاقد شعور میدانند.
اعتراض به توزیع جوایز یکی دیگر از همصداییهای روزنامهنگاران و منتقدان بود. امیر قادری در کافه سینما نوشت: «با یکی از شرمآورترین دورههای داوری در جشنواره فجر، در یک تبانی عمومی، در یک همدستی حقارتبار، سی و دومین جشنواره فیلم فجر به پایان رسید. همه زورشان را زدند که این عصیان و تنوع به یکدستی برسد و خنثی شود. جشنوارهای که در آن جوایز میان رفقا تقسیم شد و مصلحت گروههایی که خود را صاحب سینمای ایران میدانستند، بر هنر سینما و وجود جوانهای خشمگین در راه ترجیح داده شد. این جشنوارهای بود که در آن فیلم نرم و لطیف و خانوادگی و لوس بهروز افخمی را بر آثار مقوی چون «چ» و «عصبانی نیستم»! و «آرایش غلیظ» و «خط ویژه» و «رد کارپت» و «کلاشینکف» ترجیح دادند و احمدرضا درویش جوایز اصلی را برای فیلمی برد که تا پیش از این و در میان واکنشهای برانگیخته شده در طول جشنواره، کمترین حامی و موافق و هوادار را یافت. از سوی دیگر آنقدر دیپلم افتخار و جایزه مشترک دادند تا سر هیچ کدام از رفقای صاحب فیلم بیکلاه نماند، جوری که اعتباری برای انتخاب شدهها باقی نماند.
دیگر شما خود حدیث مفصل بخوانید از این مجمل.
گفتنی است فیلم «رستاخیز» احمدرضا درویش با دریافت هشت سیمرغ بلورین و «چ» ابراهیم حاتمیکیا با شش سیمرغ بیشترین جوایز سیودومین جشنواره فیلم فجر را کسب کردند. «رستاخیز» در رشتههای جلوههای ویژه میدانی، چهرهپردازی، طراحی صحنه و لباس، بازیگر نقش مکمل مرد، موسیقی متن، فیلمبرداری، کارگردانی و بهترین فیلم سیمرغهای بلورین جشنواره را گرفت و فیلم «چ» سیمرغهای جلوههای ویژه بصری،جلوههای ویژه میدانی،صدای فیلم، بازیگر نقش مکمل مرد و تدوین را دریافت کرد و یک سیمرغ طلایی (ملی) هم به عنوان جایزه ویژه نگاه ملی به این فیلم تعلق گرفت.
سومین فیلم که بیشترین جوایز جشنواره فجر را دریافت کرد،«شیار 143 » به کارگردانی نرگس آبیار بود که سه سیمرغ بلورین بازیگر نقش اول زن، جایزه ویژه هیات داوران و جایزه تماشاگران به این فیلم تعلق گرفت.
دو فیلم «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران» بهروز افخمی (بهترین فیلم و فیلمنامه) و «چند مترمکعب عشق» جمشید محمودی (بهترین فیلم و بهترین کارگردانی نوعی نگاه) هر کدام دو سیمرغ بلورین دریافت کردند.
فیلمهایی چون همه چیز برای فروش (یک سیمرغ و دو دیپلم)، خط ویژه (یک سیمرغ و یک دیپلم)، سیزده (یک سیمرغ و یک دیپلم)، امروز (یک سیمرغ) طبقه حساس (یک سیمرغ)، آرایش غلیظ (یک سیمرغ)، سیزده (یک سیمرغ) حق سکوت (یک سیمرغ)، اشباح (دو دیپلم افتخار)، خانهای کنار ابرها (یک دیپلم)، خانوم (یک دیپلم)، ناخواسته (یک دیپلم)، پایان خدمت (یک دیپلم) دیگر آثار برگزیده این دوره از جشنواره بودند.
در یک صبح زمستانی با استاد باستانی پاریزی: زیر این هفت آسمان
مسعود سلیمی - پدر خدابیامرز من از اهالی کتاب بود و سخت دلبسته مطالعه؛ تا جایی که چند ماه پیش از رفتنش کنار پنجره اتاق کوچکش مینشست و کتابهای چند بار خوانده را دوباره میخواند.
جدا از کتابخانه چوبی کوچک پدرم نزدیک به 20، 30 جلد کتاب، بیشتر قدیمی برایم یادگار مانده است، گاه که دلم میگیرد از زمین و آسمان عاصی و گریزان میشوم، زمانی که دلم خیلی برای پدرم تنگ میشود و تماشای عکسش روی دیوار کفایت نمیکند، به سراغ کتابهایش میروم، گرد و خاک از سر و رویشان پاک میکنم، بعضیها را جابهجا میکنم، بعضیها را ورق میزنم و گاه چند صفحهای از بعضیها را دوبارهخوانی میکنم.
بر حسب عادت، بر حسب یک دلتنگی حسرتبار، دو سه روز پیش سراغ کتابهای پدرم رفتم؛ حضورستان اثر باستانی پاریزی (محمد ابراهیم) دکتر در تاریخ و استاد دانشکده ادبیات دانشگاه تهران از لابهلای کتابها سرک کشید، بیرون آمد، انگار احساس دلتنگی میکرد، دلش میخواست دست نوازشی بر سر و صورتش کشیده شود.
حضورستان که چاپ اول (1369 خورشیدی) آن در کتابخانه یادگار پدرم زندگی میکند، در کنار یک مقدمه یا به قول استاد باستانی پاریزی «سرقلم» به نام گوهر آشنایی که با شیوایی و صداقت تمام از دور افتادن آدمها از ضعف و زوال «همزبانی» سخن میگوید و همچنین بازچاپ گفتوگوی طولانی «کیهان فرهنگی» با ایشان، تعداد زیادی مقاله و گفتار در موضوعهای متنوع از جمله یادآوری حضور افشارها در تاریخ و سیاست کرمان، تاریخ تمدن آسیای مرکزی به چاپ رسیده که همگی جذاب و خواندنی هستند.
بازیابی حضورستان در یک صبح زمستانی، مرا با یاد پدرم دلمشغول کرد و مرا به یاد یکی از بزرگان فرهنگ و و ادب ایرانزمین انداخت.
در مقدمه کتاب، به قول استاد سرقلم، آمده است:
بوی پیراهن یوسف ز جهان گم شده بود
عاقبت سر زگریبان تو بیرون آورد
محمدابراهیم باستانی پاریزی در سوم دیماه 1304 خورشیدی در پاریز، از توابع سیرجان در استان کرمان به دنیا آمد.
وی شش سال دوره ابتدایی را در پاریز تحصیل کرد، ضمن اینکه از دانستههای پدرش، حاج آخوند پاریزی هم بهره میبرد. باستانی پاریزی در سال 1320 خورشیدی وارد دانشسرای مقدماتی کرمان شد و پس از دریافت دیپلم در سال 1325 خورشیدی برای ادامه تحصیل به تهران آمد و یک سال بعد بود که در دانشگاه تهران، در رشته تاریخ تحصیلات خود را دنبال کرد.
***
محمدابراهیم باستانی پاریزی در گفتوگو با «کیهان فرهنگی» که در شماره دهم این مجله در دیماه 1366 خورشیدی به چاپ رسیده، از درس خواندن خود اینگونه میگوید:
«کلاس ششم ابتدایی را در سیرجان خواندم که دهفرسنگ تا پاریز فاصله دارد. آن روزها هنوز راه ماشینرو نبود، به ناچار طرف غروب با یک چارپا راه میافتادیم و صبح روز بعد پس از طی کویر طولانی بیآب و آبادی به سیرجان میرسیدیم... دو سال ترک تحصیل کردم اما در پاریز در خدمت مرحوم پدرم که یک معلم واقعی و ادیب و تاریخدان بود، بیش از کلاسهای مدرسه ادبیت و عربیت آموختم...».
***
باستانی پاریزی آنگونه که از خاطراتش برمیآید، از نخستین دانشجویان شهرستانی بود که در کوی دانشگاه تهران (امیرآباد شمالی آن روزها و کارگر شمالی امروز) چند سالی را گذرانده است.
او در گفتوگو با «کیهان فرهنگی» میگوید: «در آن زمان، دانشسرا معمولا محصل اول و دوم را اجازه میداد که برای ادامه تحصیل به دانشسرای عالی تهران بیایند و من که شاگرد دوم شده بودم به تهران آمدم. در تهران هنوز جایی برای دانشجویان شهرستانی در نظر گرفته نشده بود، من و چهار نفر دیگر از همکلاسان در یک حجره در مدرسه شیخ عبدالحسین تهرانی- معروف به مدرسه ترکها و در جوار مدرسه ترکها در بازار کفاشها- منزل کردیم. نزدیک به دو سال در این مدرسه بودیم تا اینکه کوی دانشگاه که از آمریکاییها خریداری شده بود به خوابگاه دانشجویان تخصیص یافت و ما جزو نخستین دانشجویانی بودیم که در اطاقهای سربازی آمریکایی که به شکل U ساخته شده بود و به همین نام خوانده میشد، منزل گزیدیم، بعدها ساختمانهای جدید در همان محل ساخته شد».
***
باستانی پاریزی در 1330 خورشیدی از دانشگاه تهران فارغالتحصیل شد و برای انجام تعهد دبیری به کرمان بازگشت و تا سال 1337 خورشیدی که در آزمون دکتری تاریخ پذیرفته شد، در این شهر ماند.
باستانی پاریزی دوره دکتری تاریخ را در دانشگاه تهران گذراند و با ارایه پایاننامهای درباره «ابن اثیر» دانشنامه دکترای خود را دریافت کرد.
وی در کتاب «حضورستان» مینویسد: «در سال 1337 خورشیدی برای تحصیل دوره دکتری تاریخ به تهران منتقل شدم و زیر نظر استادان بزرگواری چون دکتر محسن عزیری، دکتر هادی هدایتی، دکتر فرمانفرمایان، مرحوم پورداود و مرحوم سعید نفیسی این دوره را به پایان بردم. در همین سالها بود که به عنوان تکلیف درسی، رساله اصول حکومت آتن را که از رسالات ارسطو است از فرانسه به فارسی ترجمه کردم...».
اشتیاق نویسندگی در دوران کودکی و نوجوانی در پاریز و با خواندن نشریههایی چون حبلالمتین، آینده و مهر و شعلهور شد. باستانیپاریزی نخستین نوشتههای خود را در سالهای ترک تحصیل اجباری در سالهای 1318 و 1319 خورشیدی در قالب روزنامهای به نام باستان و مجلهای با عنوان ندای پاریز منتشر کرد.
نخستین نوشته او در نشریات آن سالها مقالهای بود با نام «تقصیر با مردان است نه زنان» که در سال 1321 خورشیدی در مجله بیداری کرمان به چاپ رسید و پس از آن بهعنوان نویسنده یا مترجم از زبانهای عربی و فرانسه، نوشتههای فراوانی را به چاپ رسانده است.
در کنار نوشتههای بیشماری که در روزنامهها، هفتهنامه و ماهنامههای پیش و پس از انقلاب از باستانیپاریزی به چاپ رسیده، او نزدیک به 65 عنوان کتاب را هم در کارنامه پربار و درخشان فرهنگی و ادبی خود به یادگار گذاشته که در آنها 14 کتاب مربوط به تاریخ، جغرافیا و فرهنگ کرمان است که میتوان به پیغمبر دزدان- که از 1324 تا 1382 خورشیدی 17 بار به چاپ رسیده است- راهنمای آثار تاریخی کرمان، تاریخ کرمان، فرماندهان کرمان، جغرافیای کرمان و گنجعلیخان اشاره کرد.
از باستانیپاریزی یک «مجموعه هفتی» در دست است که مانند بسیاری از آثار ایشان- نزدیک به 90 درصد- به چاپهای متعدد رسیده است.
به عبارت بهتر در عنوان این هشت کتاب، عدد هفت دیده میشود؛ «خاتون هفتبند»، «آسیای هفتسنگ»، «نای هفتبند»، «اژدهای هفتسر»، «کوچه هفتپیچ»، «زیر این هفت آسمان»، «سنگ هفت قلم» و «هشتالهفت».
استاد باستانیپاریزی در گفتوگو با کیهان فرهنگی در ارتباط با تکرار عدد هفت میگوید: «بنده چند کتاب دارم که عناوین آنها با عدد هفت آمیخته است و شامل مجموعه مقالات است.»
حقیقت آن است که من تصمیم داشتم هفت کتاب از کتابهایم را در مجموعهای قرار دهم که عدد هفت عنوان آنها باشد و چنین کردم اما از بس دوستان و همکاران مطبوعاتی سوال کردند که این عدد هفت از جان تو چه میخواهد؟ ناچار شدم جلد هشتمی بر این مجموعه بیفزایم که در واقع به جای هفت کتاب، هشت کتاب در این سری باشد و از شر سوال خلاصی یابم و چنانکه میدانید، جلد هشتم آن «هشتالهفت» نام دارد که رفقا به طنز آن را تخفیف داده، هشایف تلفظ میکنند اما مثل اینکه باز هم عدد هفت گریبانگیر ماست، آخر این هشتمی هم لاکردار از آن خالی نیست، مگر نه آن است که نامش «هشتالهفت» است؟
***
جدا از این دو دسته آثار استاد باستانیپاریزی دستکم 40 کتاب دیگر هم- ترجمه و نوشته- به بازار نشر کشور فرستاده است؛ از ترجمه کتاب «ذوالقرنین» یا «کوروش کبیر» در 1330 که چاپ نهم آن به 1384 خورشیدی برمیگردد، شروع میشود و با آثاری چون «تلاش آزادی»، «یعقوب لیث»، «از پاریز تا پاریس»، «تن آدمی شریف»، «کلاهگیس نوشینروان»، «آفتابه زرین فرشتگان»، «در شهر بیسوادان»، «هواخوری در باغ با گوهر شبچراغ» و دست آخر «گرگ پالاندیده» که در 1390 خورشیدی به چاپ رسیده به قول معروف مشت نمونه خروار از آثار استاد به پایان میرسد.
***
استاد باستانیپاریزی چند مجموعه شعر هم دارد که میتوان از «یادبود من» (1327 خورشیدی) و «یاد و یادبود» (1341 خورشیدی) نام برد؛ آثاری که اگرچه از منظر معنی و همچنین از نظر صنایع شعری قابلقبول هستند اما خود ایشان در «حضورستان» مینویسد: «گاهی شعر هم میگویم ولی در شاعری دستی توانا ندارم.»
یکی از غزهای استاد با مطلع «یاد آن شب که صبا بر سر ما گل میریخت» که در کتاب «یادبود من» به چاپ رسیده، توسط مرحوم بنان در مراسم یادبود موسیقیدان بزرگ ایرانزمین، زندهیاد صبا خوانده شده است؛ غزل بلندی که دو بیت آن را با هم میخوانیم؛
یاد آن شب که صبا بر سر ما گل میریخت
در سر ما ز در و بام و هوا گل میریخت
خاطرت هست که آن شب همه شب تا دم صبح
گل جدا، شاخه جدا، باد جدا، گل میریخت
شعر زیبای دیگری از باستانیپاریزی که بسیار شرححال و وصف دل است؛
باز شب آمد و شد اول بیداریها
من و سودای دل و فکر گرفتاریها
شب خیالات و همه روز، تکاپوی حیات
خسته شد جان و تنم زین همه تکراریها
نوجوانی بهوش رفت و از آن برجا ماند
تنگی سینه و کمخوابی و بیماریها
کور سوئی نزد آخر به حیات ابدی
شمع جانم که فدا شد به وفاداریها
حافظ ناظری و پدرش در آمریکا کنسرت میدهند
مهر- این خواننده و نوازنده موسیقی ایرانی نهم فروردینماه سال آینده در تالارNOKIA THEATRE شهر لسآنجلس قطعاتی را اجرا خواهد کرد. در این کنسرت شهرام ناظری، خواننده حماسی موسیقی ایرانی و دیپاک چوپرا، فیلسوف و هنرمند جهانی کشور هندوستان حافظ ناظری را همراهی خواهند کرد.
دیپاک چوپرا، فیلسوف و پزشک هندیتباری است که تاکنون کارهایی پژوهشی در زمینه ارتباط جسم با روح و روان و همچنین آشتی دادن و پل زدن بین خرد غربی با خرد و اندیشه شرقی انجام داده است.
این فیلسوف از مولاناشناسان غیرایرانی نیز به حساب میآید. «هدیه عشق» (A Gift Of Love) از معروفترین آلبومهای موسیقی است که بر مبنای اشعار مولانا ساخته شده است.
«سمفونی رومی» نام پروژه جدید حافظ ناظری است که در ادوار مختلف آن سعی دارد با ترکیب موسیقی ملی ایران و موسیقی کلاسیک غرب گونه جدیدی از موسیقی را معرفی کند که میتوان نام «موسیقی فراکلاسیک ایرانی» را روی آن گذاشت. نام این پروژه نمادی است از آمیزش فرهنگ شرق و غرب. واژه سمفونی نیز به عنوان سمبل فرهنگ موسیقایی غرب برگرفته از واژه سمفونیا و مولانا به عنوان اسطوره و سمبل فرهنگ مشرقزمین است.
عصبانی نیستم میتوانست جایزه بگیرد
ایلنا- فرامرز قربییان، بازیگر سینمای ایران و عضو هیات داوران سی و دومین دوره جشنواره فیلم فجر میگوید: فیلم «عصبانی نیستم» به کارگردانی رضا درمیشیان میتوانست برنده جایزه شود.
فرامرز قریبیان با اشاره به فیلمهایی که امسال در جشنواره فیلم فجر و بخش سودای سیمرغ به نمایش درآمدهاند، گفت: در مجموع فیلمهایی که دیده شدند و به نمایش درآمدند، فیلمهای بدی نبودند اما تعداد معدودی از آنها فیلمهای خوبی بودند.
وی درباره آرای هیات داوران گفت: نتایجی که اعلام شده جمعبندی آرای همه اعضای هیات داوران بود و همه درباره این نتایج اتفاق نظر داشتند.
وی درباره فیلم عصبانی نیستم نیز گفت: فیلم عصبانی نیستم میتوانست در یک یا چند بخش برنده جایزه شود اما همانطور که اعلام شد به درخواست تهیهکننده فیلم، فیلم از بخش داوری کنار گذاشته شد.
تشکر حسن کیائیان از پایان تعلیق نشر چشمه
ایلنا- حسن کیائیان، مدیر انتشارات چشمه با انتشار نامهای از پایان تعلیق قطعی نشر چشمه خبر داد و تشکر خود را از دستاندرکاران صدور این رای اعلام کرد.
در نامه کیائیان آمده است:
سپاسگزارم از دبیر و دیگر اعضای محترم هیات تجدیدنظر بررسی تخلفات ناشران که با رای خود به تعلیق نشر چشمه پایان دادند و همچنین جناب آقای جنتی (وزیر محترم) و جناب آقای دکتر صالحی (معاونت محترم فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی) که با درایت خود زمینهساز هدایت پرونده نشر چشمه در مسیر قانونی و بررسی عادلانه آن شدند.
از رییس، دبیر و دیگر اعضای هیات مدیره اتحادیه ناشران و کتابفروشان تهران، روزنامهنگاران شریف، رسانهها، دوستان بزرگوارم، همکاران ناشر و کتابفروشم نیز به دلیل تلاشها و همراهیهایشان سپاسگزارم. از صاحبان قلمی که در این مدت با وجود اتمام نسخ کتابهایشان بیشتر نگران ما بودند تا خود، پوزش میخواهم و تشکر میکنم.
در این چند ماهی که از تصدی گری دولت جدید میگذرد؛ شاهد اقداماتی در راستای تسهیل فعالیتهای فرهنگی بودم. عقل و انصاف حکم میکند که ضمن اذعان به این حسننیتی که در رفتار مسوولان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دیده شده، بکوشیم تا تعامل حاصله را پاس داشته و به سهم خود بر دامنه آن بیفزاییم.
فرهاد فخرالدینی به صحنه اجرا بازمیگردد
ایسنا- فرهاد فخرالدینی، رهبر سابق ارکستر موسیقی ملی ایران بار دیگر چوب رهبریاش را به حرکت درمیآورد.
فرهاد فخرالدینی درحالی قرار است اسفندماه امسال ارکستر «مهرنوازان» را رهبری کند که آخرینبار در سال 90 این ارکستر را که تعداد اجرای محدودی هم داشت، هدایت کرده بود. این کنسرت با خوانندگی سالار عقیلی همراه است و روزهای 13 و 15 اسفندماه در سالن همایشهای برج میلاد برگزار خواهد شد. ارکستر «مهرنوازان» که سال 90 اعلام موجودیت کرد، متشکل از هنرمندان ارکستر موسیقی ملی سابق است که به پیشنهاد سالار عقیلی تشکیل شد. فرهاد فخرالدینی هنرمندی است که در سال ۱۳۷۷ ارکستر موسیقی ملی ایران را بنیان گذاشت و اولین برنامه این ارکستر به اجرای چند اثر از علی تجویدی با آواز محمدرضا شجریان اختصاص یافت. اما این درحالی بود که در تیرماه سال ۱۳۸۸ از این سمت استعفا داد.
عیادت مرادخانی از محمدعلی کشاورز
ایسنا- عصر سهشنبه 22 بهمنماه، علی مرادخانی، معاون امور هنری وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی با محمدعلی کشاورز دیدار کرد.
این هنرمند پیشکسوت وضعیت سلامت عمومی خود را خوب توصیف کرد و گفت: قرار است به زودی با نظر دکتر، عمل جراحی انجام دهم و به یاری خدا دوباره توان راه رفتن پیدا خواهم کرد.
کشاورز با بیان اینکه در دوره معاونت هنری جدید قطعا تحولی در عرصه هنر ایجاد میشود و تئاتر پیشرفت خواهد کرد، ادامه داد: به هنرمندان تئاتر گفتم که دلخوریهای قبلی را کنار بگذارید و با خیال راحت فعالیتهای خود را دوباره شروع کنید. به نظرم وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در مسیر ارتقا و پیشرفت قدم گذاشته است.وی با اشاره به نمایش نیمهکاره خود گفت: نمایشنامهای به ترجمه بزرگ علوی که مربوط به 50 سال پیش است را تمرین میکردم که این حادثه برایم پیش آمد و آن نمایش نیمهکاره ماند. بسیار مشتاقم تا دوباره نمایشی را در کنار هنرمندان جوان روی صحنه ببرم.کشاورز همچنین با اشاره به شایعهای که چند روز اخیر در برخی سایتها در مورد او منتشر شد، گفت: متاسفانه شایعهای مبنی بر درگذشتم منتشر شد و حتی از کشورهای دیگر نیز برای اطلاع از صحت این مطلب با بنده تماس گرفتند. معاون امور هنری وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در دیدار با محمدعلی کشاورز گفت: سایه بزرگان و هنرمندانی همچون شما باید بر سر جوانان باشد. وجود شما برکت و دلگرمی برای ماست.علی مرادخانی همچنین با اظهار تاسف از پخش شایعه در مورد درگذشت محمدعلی کشاورز گفت: برخی رسانهها این شایعه را بدون بررسی منتشر کردند. اگر چه بعد از زمان کوتاهی تکذیب شد ولی اثرات بدی را بر جا خواهد گذاشت.
↧
February 18, 2014, 2:40 pm
بزرگداشت جمال میرصادقی با حضور دکتر شفیعیکدکنی درجشن روز جهانی «داستان» : میرصادقی غنیمتی استثنایی
گروه فرهنگ- جمال میرصادقی نویسندهای است که در طول بیش از پنج دهه با بهکارگیری صناعت داستاننویسی به جایگاه خاصی در تاریخ رمان و داستان کوتاه ایران دست یافته است.
از چاپ اولین داستانها در مجله سخن به سردبیری زندهیاد دکتر پرویز ناتل خانلری تاکنون راه درازی پیموده شده که این پیشرفت و توانایی و اعتلا در داستاننویسی در صفحه به صفحه دهها مجموعه داستان و رمان آقای صادقی مشهود است.
چاپهای مکرر طی سالهای متمادی از آثار آقای میرصادقی گواهی است که ایشان مخاطبان خود را هنوز در میان جوانان علاقهمند به ادبیات حفظ کردهاند.
استاد میرصادقی نهتنها نویسنده زبان فارسی است که علاوه بر استادی در رمان و داستان کوتاه متجاوز از 10 جلد کتاب در زمینه هنر داستاننویسی در ابعاد کلی و جزیی آن ترجمه یا تالیف کردهاند، چه در حوزه معرفی نویسندگان برجسته و مهم ادبیات جهان و چه در معرفی و نقد و بررسی آثار داستانی نویسندگان زبان فارسی از جمالزاده، هدایت، علوی، آلاحمد، ساعدی، دانشور تا نسل جوانتر. این زمینه از آثار آقای میرصادقی حائز اهمیت است و بسیار برای نسل جوان نویسنده ما راهگشا و آموزنده بوده و هست.
خوشحالیم که استاد میرصادقی در آستانه 80 سالگی همچنان سرزنده و شاد مینویسد و میآموزد.
اینها بخشی از سخنان علی دهباشی، در آغاز شب «جمال میرصادقی» از شبهای مجله بخارا بود که با همکاری موسسه فرهنگی هنری ملت، دایره العمارف بزرگ اسلامی، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، گنجینه پژوهشی ایرج افشار و کانون فرهنگی چوک عصر پنجشنبه 24 بهمنماه در کانون زبان فارسی برگزار شد.
پس از آن دکتر تورج رهنما از مجله سخن و میرصادقی حکایت کرد، از نسلی که در مجله سخن به سردبیری شادروان دکتر پرویز ناتل خانلری بود و من افتخار داشتم از اعضای هیات تحریریه آن باشم امروز دو نفر باقی ماندهاند، یکی جمال میرصادقی است و دیگری من.
تعداد اصلی ما در مجله سخن پنج یا شش نفر بیشتر نبود. جمال میرصادقی یکی از دوستان بینهایت صمیمی من بود. به خاطر دارم که محبت بیشائبهای که او در حق من کرد این بود که داستانی را به نام «پیراهن آبی» به من تقدیم کرد که مایه افتخار من بود و هست و تا زمانی که زندهام خواهد بود.
جمال میرصادقی انسانی است بینهایت ساده، بینهایت صمیمی و در ضمن عصبی و بینهایت حساس. بهطوری که اگر کلامی از شما بشنود که مورد موافقت او نباشد بلافاصله از شما قهر میکند و افتخار میکنم که 42 سال که با میرصادقی، هنرمند بیشائبهای که به هیچ دسته و گروهی تعلق نداشته و ندارد و ایستاده است و ایستاده است و ایستاده است دوستی داشتهام.»
پس از قرائت پیام محمود دولتآبادی، نوبت به کاوه فولادینسب رسید تا از درسهایی بگوید که از جمال میرصادقی آموخته است:
زندگی هرکس پر از آدمهایی است که میآیند و میروند. بعضیهایشان خطی یا ردی خوش یا بد روی زندگی آدم میاندازند و بعضیهای دیگر اثرشان همینقدرها هم نیست؛ انگار نه خانی آمده باشد و نه خانی رفته. اما توی هر زندگیای هستند معدود کسانی که وقتی آمدند، دیگر هرگز نمیروند و چنان تاثیری روی آدم و مسیر زندگیاش میگذارند که ردشان تا همیشه باقی میماند. اینها گاه مثل توفان میآیند و گاه مثل نسیم و گاه چنان به حضیض میکشانندت که دیگر نمیتوانی سرپا شوی و گاه چنان به اوج میبرندت که احساس میکنی زندگیات تازه از همین لحظه است که آغاز شده و تا پیش هرچه بوده، هیچ. جمال میرصادقی برای من و زندگیام یکی از این آدمهاست. اولین بار در بهار 82 بود که پایم به خانهاش باز شد و از نزدیک دیدمش. مادرم آشنایی پیشین با او داشت و در روزی از روزهای نوروز که به رسم هرساله شاگردهایش به دیدنش میرفتند، من هم همراه مادر رفتم. بعد از همان تطعیلات نوروزی بود که شاگرد کارگاهش شدم، داستانی که تا هنوز هم ادامه دارد؛ گرچه چند سالی است بهخاطر - به قول اکبر رادی- دویدن دنبال پول خاکهزغال، فرصت دیدار هفتگیاش در کارگاههای چهارشنبه را ندارم. آن روز بهاری که برای اولینبار جمال میرصادقی از نزدیک دیدم و دستش را فشردم، هیچ احساس غریبگی با او نداشتم. سابقه آشناییمان برمیگشت به پنجسالگیام - سال 64- که «بادها خبر از تغییر فصل میدهند» برای اولین بار منتشر شده بود، و در خانه در آن سالهای ترس و دلهره دهه 60 دیده بودم که میان مادر و پدرم دستبهدست میشد. هنوز پنج شش سالی مانده بود تا ازشان اجازه بگیرم و کتاب را از کتابخانهشان بردارم و جواب سوالی را که در ذهن پنجسالگیام بیپاسخ مانده بود، پیدا کنم.
«بادها خبر از تغییر فصل میدهند» منی را که تا آن سن و سال بیشتر ژول ورن، مارک تواین، جک لندن و حسینقلی مستعان خوانده بودم، با دنیای جدیدی روبهرو کرد؛ دنیای مردمی معمولی که داشتند زندگی عادیشان را میکردند، دنیای آدمهایی که بهاندازه هاکلبری فین یا تام سایر یا حتی آن روزنامهنگار «قصه رسوایی» مستعان دور از دسترس نمیدیدمشان، دنیایی که برایم ملموس بود، دنیایی که میشد خودم جزیی از آن باشم و آن، جزیی از من. بعد از «بادها خبر از تغییر فصل میدهند»، «درازنای شب» را خواندم. این یکی هنوز هم به نظرم از بهترین رمانهای فارسی است؛ در کنار «بوف کور» هدایت، «کریستین و کید» گلشیری، «همسایهها»ی محمود، «شب هول» شهدادی، «جای خالی سلوچ» دولتآبادی، «گاوخونی» مدرسصادقی و «همنوایی شبانه ارکستر چوبها»ی قاسمی. در فهرست بهترین رمانهای ایرانی من، «درازنای شب» و «همسایهها» رتبهای مشابه دارند.
میرصادقی مدرس با میرصادقی پژوهشگر است که کاملتر میشود. اینهمه پژوهشی که او انجام داده و در قالب کتابها و مقالهها منتشر کرده، کاری است یگانه و خدمتی بینظیر. پس از سخنرانی جمال میرصادقی، جشن 80 سالگی جمال میرصادقی (با اندکی تاخیر) همزمان با روز جهانی داستان برگزار شد و نمایش فیلم مستند «چراغها» ساخته علی زارع از دیگر بخشهای شب جمال میرصادقی بود.از حاضران در این شب میتوان به دکتر محمدرضا شفیعیکدکنی، محمدرضا باطنی، دکتر ایرج پارسینژاد، قباد آذرآیین، دکتر سرمد قباد، اسدالله امرایی و ناشران آثار جمال میرصادقی- نشر سخن (آقای علیاصغر علمی)، نشر اشاره (آقای داودی)، نشر مهناز (آقای مسعود کازری) اشاره کرد.
نگاهی به کاندیداهای اسکار( 1)؛ درباره انیمیشن منجمد (Frozen) ساخته کریس باک و جنیفر لی: وقتی آدمبرفی عاشق آفتاب میشود
یک شروع طنزآمیز. دختر کوچولویی بهنام آنا که در یک شب وقتی خواهر بزرگترش السا خوابیده است، بالای سَرِ او میرود تا بیدارش کند و با هم بازی کنند. وقتی السا به آنا میگوید خوابش میآید و مقاومت میکند، آنا شروع به خواندن ترانهای با مضمون «برفبازی» میکند و السا تسلیم میشود! همینجاست که مخاطب متوجه میشود والتدیزنی یک بازگشت نوستالژیک دارد به دوران بهشدت موزیکال خودش! آنقدر موزیکال که در اواسط فیلم مخاطب را خسته میکند و باعث میشود رشته داستان فیلم از دست او دَرْ برود.
زمستان نیست. برف نیامده است. برای همین تعجب میکنیم از اینکه آنا خواهرش را برای دعوت به برفبازی بیدار کرده! تا اینکه متوجه میشویم آنا و السا شاهزاده خانمهایی هستند که در یک قصر باشکوه زندگی میکنند و السا از یک قدرت جادویی عجیب برخوردار است که میتواند با حرکت دستهایش به برفها فرمان بارش بدهد تا در روزهایی که زمستان نیست هم با خواهر کوچکترش برفبازی کند. تا اینجای داستان همهچیز خوب و شاد و مفرح پیش میرود اما در یک سکانس قدرتمند با موسیقی متن بسیار دلهرهآور السا ناخواسته دستش را بهطرف آنا میگیرد و او از ناحیه سَرْ دچار آسیب یخزدگی میشود! وقتی پادشاه و ملکه یعنی پدر و مادر آنا و السا از این قضیه با خبر میشوند، فورا سراغ کتابخانه بزرگ خودشان میروند. چیزی که همیشه در تمام انیمیشنهای والت دیزنی قابل ستایش بوده، همین تبلیغ کتاب و کتابخوانی است؛ بدون ذرهای شعارزدگی... پادشاه و ملکه بعد از خواندن کتاب از قصر بیرون میزنند و سراغ غولهای کوتوله و مهربانی میروند که یکی از آنها بزرگ خاندان غولهاست! و از آنجا که ضربه تنها به سَرِ آنا اصابت کرده، او را درمان میکند. بزرگ خاندان غولها هشدار میدهد که اگر این ضربه برفی یا یخی با قلب آنا اصابت کند، دیگر هیچ کاری نمیتوان کرد. بههمینخاطر پادشاه و ملکه آنا و السا را دور از همدیگر نگاه میدارند.
بزرگترین تراژدی زندگی السا از همینجا آغاز میشود. اینکه بهخاطر جادو، تفاوت یا نقصی که ناخواسته دارد، باید نه تنها از تمام مردم که از خواهرش آنا نیز دور بماند تا این راز پنهان باشد و... سالها میگذرد و آنا همیشه از پشت درهای بسته برای السا شعر میخواند و گریه میکند. موسیقی و کلام در این سکانسها بسیار خوش نشسته و غمانگیز است. بهخصوص وقتی که متوجه میشویم آنا نمیداند خواهرش بهخاطر او خودش را حبس کرده و گمان میکند السا الکی خودش را برای او گرفته است! علت این فکر، همان ضربه برفی به ذهن آناست که باعث شده شب برفبازی را از خاطر ببرد.
سالها میگذرد و پادشاه و شاهزاده در یک جنگ میمیرند. آنا و السا بزرگ میشود و البته زیبا! و روز مراسم تاجگذاری السا میرسد، درحالی که او دستکش به دست به مراسم میآید. آنا در همین مراسم به خواهرش میگوید از یک شاهزاده خوشش آمده و قصد ازدواج با او را دارد که با مخالفت السا مواجه میشود و اصرار آنا او را عصبانی میکند و جادوی انجماد او بر حاضران جشن آشکار میشود. بهدنبال این حادثه حاضران از السا میترسند و قصد جان او را میکنند، چون اعتقاد دارند او یک جادوگر شرور است اما تفاوت بکر جادوگر انیمیشن «منجمد» با مابقی داستانهای جادویی والت دیزنی همینجاست که دیگر با یک جادوگر شرور و بدجنس روبهرو نیستیم که روی شانهاش یک کلاغ سیاه ترسناک جا خوش کرده باشد، بلکه با جادوگر مهربان و درماندهای طرف هستیم که حاضر است بهخاطر اینکه کسی بهعلت جادوی برفی او آسیب نبیند، تک و تنها در اورست زندگی کند. موسیقی مشهور «Let It Go» با صدای دمی لواتو بهمعنای «رهایی» در همین سکانس پخش میشود که برخلاف چند آهنگ دیگر فیلم بسیار متناسب با مضمون است.
بعد از برملا شدن این راز آنا تنهایی برای نجات خواهرش به اورست میرود و در راه با مردی بهنام کریستف آشنا میشود که عاشق گوزن خودش است، آنقدر که یک دانه هویج را بهطور مساوی با او میخورد! کریستف شخصیتی منزوی دارد. از کودکی با همین گوزن و پیش همان غولهای کوتوله مهربان بزرگ شده و این اولین تجربه واقعی او با یک انسان و یک خانم است.
جذابترین کاراکتر فیلم که بعدها شکلک آن بهگونههای مختلف در چتروم فیسبوک نیز ساخته شد، یک آدمبرفی بهنام «اولاف» است که در همان شب اول برفبازی آنا و السا توسط السا ساخته میشود و بهنوعی فرزندخوانده برفی اوست! در شخصیتپردازی اولاف بیشتر از سایر کاراکترها دقت شده و علت محبوبیت این کاراکتر و حضور آن در سایتها و شبکههای اجتماعی میتواند همین باشد. یک آدمبرفی را تصور کنید که ناقصالخلقه بهدنیا آمده و بعدا برای او یک دماغ هویجی کاشته میشود! سَرْ و کله متحرک و انعطافپذیری دارد و بزرگترین آروزیش این است که بهار به سرزمین پادشاهی برگردد. اگر حتی به قیمت از دست رفتن جان یعنی آب شدنش تمام بشود! کمدیترین سکانسهای انیمیشن منجمد مربوط به صحنههایی است که اولاف در آن نقش دارد. از جمله صحنهای که اولاف در رویای خودش، لب ساحل شرجی دریا مشغول آفتابگرفتن است! یا صحنه آخر فیلم که السا برای جلوگیری از آب شدن او یک ابر کوچولوی اختصاصی بههمراه بارش برف برای اولاف میسازد!
منجمد مانند اغلب محصولات والت دیزنی پایان خوشی دارد. السا به سرزمین خودش برمیگردد و نیروی عشق انجماد سرزمین را از بین میبرد. این انجماد نمادی از بیمهری و سردی روابط آدمها بین همدیگر است که با جدایی آنا و السا شروع میشود. نیروی عشق همواره در انیمیشنهای والت دیزنی از جمله داستان «سفیدبرفی و هفتکوتوله» در نقش «اعجاز» ظاهر شده است. در این میان داستان عشق در زندگی آنا اما غافلگیرکننده بود، وقتی که او میفهمد آن شاهزاده آنا را فقط بهخاطر پولش میخواسته و به همین خاطر در یک مورد نادر از محصولات دیزنی، آنا با کریستف ازدواج میکند که نه مال و اموالی دارد و نه اصل و نسبی!
انیمیشن منجمد براساس داستان «ملکه برفی» نوشته نویسنده شهیر دانمارکی،هانس کریستین اندرسون ساخته شده و کارگردانی آن برعهده کریس باک و جنیفر لی است. منجمد جایزه بهترین انیمیشن سال 2014 گلدنگلوب را به خودش اختصاص داد و همچنین در جوایز اسکار امسال نیز جزو کاندیداهای همین بخش است.
ابوالحسن داودی: نباید به صرف مصلحت، فشارهای بیرون از سینما را بپذیریم
ایسنا- ابوالحسن داودی که یکی از داوران بخش نگاه نو در جشنواره فجر هم بود درباره برخی حاشیههایی که در جشنواره فیلم فجر رخ داد، بیان کرد بعضی از این رفتارها و فشارهایی که در سینما وجود داشت فراتر از مصلحت خود سینماست و نمیتوانیم فقط به صرف اینکه مصلحت سینما حکم میکند، فشارهایی را که از بیرون به سینما وارد میشوند بپذیریم. به نظر میرسد معنایی که در اعتدال وجود دارد بیش از هر چیز به کنار آمدن و پذیرفتن مسایل نزدیک شده است.این کارگردان با اشاره به اینکه جشنواره فجر سالهاست که در سایه جشنهای آیینی 22 بهمن برگزار میشود، ادامه داد: از سویی دیگر این سینما، دِینی به نظام دارد که باید انجام شود، اما واقعیت این است که فشار سیاسی در دورههایی بسیار بیشتر میشود و عدهای فراتر از اندازهای که لازم است از این شرایط سوءاستفاده میکنند.وی گفت: این نکته هم قابل توجه است که شاید خود داوران (بخش مسابقه سودای سیمرغ) هم درصدی میتوانستند در ایجاد شکل درستتر اتفاقات نقش داشته باشند. اگر داورها میپذیرفتند که بیشتر در انتخابهای خود پافشاری کنند چنین حاشیههایی بهوجود نمیآمد. هر چند از حق نگذریم از همان ابتدا شکل چیدمان فیلمها نشان میداد که این جشنواره آبستن چنین مسایلی خواهد بود اما شاید با وجود فشارهایی که پیش آمد از مسوولان سینمایی و شخص آقای ایوبی و وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی انتظار بیشتری میرفت که در مقابل فشارها بایستند و بدنه سینما را بیش از این به مسایل سیاسی آغشته نکنند.
داودی افزود: فشارهای بیرونی وارد شد که فیلم «عصبانی نیستم» از دور خارج شود و پیش از آن هم «آشغالهای دوستداشتنی» به جشنواره راه پیدا نکند، در حالی که به نظرم این فیلم بسیار امیدبخش است و اگر با دید مثبتی به آن نگاه کنیم حتی به نظر میرسد که در راستای مصالح نظام ساخته شده است.
کارگردان «زادبوم» در پایان تاکید کرد: به عنوان یک اهل سینما اگر به نوع اهدای جوایز بخواهم نگاه کنم میگویم که این نوع برخورد را با فیلمها قبول ندارم که به طریقی همه را راضی نگه دارند، چون اسم این کار بستن دهانهای باز و کنار آمدن با فشارهاست. با این حال از آنجا که خودم در بخشی از داوری جشنواره حضور داشتم به خوبی درک میکنم که داوران چه فشار سنگینی را تحمل میکنند، ولی با درک همین فشار سنگین معتقدم داوران خیلی عاقلانه و منطقی میتوانند بهتر از این بایستند و مانع از به وجود آمدن این حاشیهها شوند.
نمایشنامه «یاسمینا رضا» روی صحنه میرود
ایسنا- سیما تیرانداز نمایش «سه روایت از زندگی مشترک» نوشته یاسمینا رضا را به صحنه میبرد.این نمایش که یکی از متنهای معروف یاسمینا رضا نمایشنامهنویس فرانسوی است، فروردینماه 93 در تماشاخانه ایرانشهر به صحنه میرود.بازیگران این اثر نمایشی به ترتیب حروف الفبا عبارتند از: امیرکاوه آهنین جان، سیما تیرانداز، لیلی رشیدی و رضا مولایی.همچنین طراحی صحنه، لباس و نور این نمایش را ناصح کامکاری برعهده دارد، فاطمه بلوری به عنوان مدیر تولید و احسان نقابت به عنوان عکاس با اجرای این نمایش همکاری میکند.نمایش «سه روایت از زندگی مشترک» همچون دیگر آثار یاسمینا رضا به روابط خانوادگی و رییس و مرئوسی میپردازد و در خلال آن سه روایت از دیدگاههای مختلف به نمایش درمیآید.سیما تیرانداز این نمایش را از 18 فروردینماه 93 در تالار استاد سمندریان تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه میبرد.این کارگردان تئاتر امسال نمایش «ناتمام» نوشتههاله مشتاقینیا را در تالار «چهارسو»ی مجموعه تئاتر شهر به صحنه برد.
ادامه تصویربرداری «پایتخت» در سرما
مهر- تهیهکننده «پایتخت» از ضبط جلوههای ویژه سریال خبر داد.الهام غفوری، تهیهکننده «پایتخت 3» درباره آخرین وضعیت این سریال گفت: اخیرا گروه فرادید که چند اثر سینمایی از جمله «خط ویژه» را در جشنواره داشتهاند، تصاویر هلی شات پایتخت را ضبط کردند. این تهیهکننده با اشاره به روزهایی که استان مازندران درگیر بارندگی برف شده بود، گفت: با توجه به اینکه آنتن نوروزی داشتیم، مجبور بودیم سرمای 12 درجه زیر صفر استان مازندران و با بیآبی و بیگازی را در کنار هموطنان شمالی تحمل کنیم و کار را ادامه دهیم و ضبط «پایتخت» در سرمای 12 درجه زیر صفر هم ادامه داشت. وی از آماده شدن قسمت هفتم سریال خبر داد و گفت: پیش تولید بخشهای تصویربرداری مربوط به تهران آغاز شده است و اکنون در حال بازدید از لوکیشنها هستیم تا این هفته ضبط بخش تهران را آغاز کنیم.
پیش از این غفوری در گفتوگویی که اوایل بهمنماه داشت به حضور مسوول جلوههای ویژه پیشنهادی زندهیاد جواد شریفیراد در سریال اشاره کرده و از تصویربرداری هوایی آن خبر داده بود.
در خلاصه داستان سری سوم «پایتخت» آمده است: در شب عروسی ارسطو، حادثهای روی میدهد که باعث میشود نقی که از چند ماه قبل بیکار است، پریشان و افسرده شود. او با تشویق خانواده به ورزش کشتی که در جوانی به آن مشغول بوده روی میآورد و پا در مسابقات کشتی پیشکسوتان میگذارد اما ماجرایی در خلال کشتی پیش میآید که نقی و خانوادهاش را وارد ماجراهایی تازهتر میکند.
آغاز هفته فرهنگی فنلاند در خانه هنرمندان
ایلنا- مراسم افتتاح نمایشگاه عکس معماری فنلاند با عنوان «خانهای آرام برای زندگی» عصر چهارشنبه 23 بهمنماه با حضور هاری کمراینن، سفیر فنلاند در تهران و مجید سرسنگی، مدیرعامل خانه هنرمندان ایران برگزار شد.
در ابتدای این مراسم سفیر فنلاند در ایران با اشاره به برگزاری نمایشگاه عکس معماری فنلاند در خانه هنرمندان ایران گفت: «نمایشگاه عکس معماری فنلاند در خانه هنرمندان ایران، نخستین قدم برای ایجاد رابطه فرهنگی و هنری با کشور ایران است، کشوری که خود در زمینه فرهنگ و هنر تاریخی غنی دارد.»
هاری کمراینن در بخش دیگری از صحبتهای خود به معماری و طراحی فنلاند اشاره کرد و گفت: «سرزندگی و پرواز خیال از ویژگیهای معماری و طراحی فنلاند است، شکل ساده، تمیز و کاربردی طراحی فنلاند، انسان را به خود جذب میکند، درک و رابطه نزدیک مردم فنلاند با طبیعت در طراحی معماری فنلاند نیز خود را به نمایش میگذارد.»
در این نمایشگاه که با همکاری سفارت فنلاند، موزه آلتو و خانه هنرمندان ایران برگزار میشود آثار «مایا هولما» هنرمند فنلاندی به نمایش گذاشته شده است. همچنین در بخش نگاه ایرانی به فضاهای معماری و شهری فنلاند آثار «نجمه مطلائی» و «احسان رنجبر» از شهرهای هلسینکی، تامپره، تورکو، هامینلینا و هینولا به نمایش گذاشته شده است.
علاقهمندان برای بازدید از این نمایشگاه میتوانند از 23 تا 30 بهمنماه همه روزه از ساعت 13 تا 20 به نگارخانه استاد ممیز خانه هنرمندان ایران به نشانی خیابان آیتالله طالقانی، خیابان موسوی شمالی، باغ هنر مراجعه کنند.
گزینههای «ترمیناتور» معرفی شدند
فارس- جی کارتنی و بویدهالبروک دو بازیگر جوانی هستند که برای بازی در نقش پدر جان کانر در قسمت تازه مجموعه فیلم «ترمیناتور» با یکدیگر رقابت میکنند. مسوولان کمپانی پارامونت در این رابطه میگویند نام یکی از این دو بازیگر تا چند هفته دیگر به عنوان گزینه اصلی اعلام خواهد شد.
نسخه تازه «ترمیناتور» را که حال و هوایی متفاوت از قسمتهای قبلی این مجموعه فیلم اکشن علمی- تخیلی و دلهرهآور دارد، آلن تیلور کارگردانی خواهد کرد.
موفقیت مالی و انتقادی «تور: دنیای تاریکی» به کارگردانی آلن تیلور باعث شد تا تهیهکنندگان مجموعه فیلم «ترمیناتور» او را برای کارگردانی قسمت جدید آن انتخاب کنند.
براساس شنیدهها، جیسن کلارک در «ترمیناتور» تازه سینما در نقش کاراکتر جان کانر بازی خواهد کرد. کانر رهبر گروههای شورش علیه اسکای نت است.
اسکای نت یک سیستم هوش مصنوعی خودکار است که در تلاش است تا نسل بشر را از بین برده و در صورت لزوم آنها را به صورت برده خود درآورد.
نام کارتنی وهالبروک در شرایطی برای بازی در یکی از نقشهای اصلی فیلم اعلام میشود که خبرهای تایید نشده حکایت از بازگشت آرنولد شوارتزنگر به این مجموعه فیلم میدهد.از یکسو گفته میشود او دوباره در نقش یک ترمیناتور و روبات ظاهر خواهد شد و از سوی دیگر، شایعات خبر از حضور وی در یک نقش انسانی میدهد.
↧
February 18, 2014, 2:40 pm
به بهانه اکران فیلم درمیشیان در جشنواره برلین: من عصبانیم، شما چطور؟
گروه فرهنگ- هیات انتخاب جشنواره فیلم برلین از بین دو فیلم «چند متر مکعب عشق» ساخته جمشید محمودی و «عصبانی نیستم» ساخته رضا درمیشیان، فیلم عصبانی نیستم را برای وررد به جشنواره برگزید.
فیلم درمیشیان روزهای پرحاشیهای را میگذراند. نمایش فیلم در جشنواره فجر و کاندیدا شدنش در بخشهای مختلف سر و صداهای زیادی به پا کرد. در روز آخر و ساعت پایانی اختتامیه هم با فشار مسوولان جشنواره، درمیشیان که خود تهیهکننده فیلم بود، از بخش جوایز انصراف داد. حتی شنیده شده سیمرغ بهترین بازیگر نقش اول مرد را نوید محمودزاده، بازیگر این فیلم برده بود که به خاطر انصراف از بخش جوایز به رضا عطاران داده شد.
این چندمینبار است که مسوولان دولت تدبیر و امید مرعوب تیتر چند خبرگزاری خاص میشوند، قبلترش در مورد مسوول روابط عمومی جشنواره تئاتر فجر هم همین اتفاق افتاد. کلیدواژه منتقدان هم دفاع از فتنه سال 88 است. آنها میگویند فیلم درمیشیان آشکارا از اتفاقات آن سال و معترضانش دفاع میکند. آنقدر دامنه این انتقادات را زیاد کردند که کیفیت فیلم زیر غبار حاشیهها پنهان شد. حالا فیلم درمیشیان ولعی در بینندگان ایجاد میکند که قبلتر وجود نداشته. شاید داوران جشنواره فیلم برلین هم مرعوب همین انتقادها و حاشیههای فیلم شدند وگرنه بر کسی پوشیده نیست که فیلم جمشید محمودی فیلم بهتر و خوشساختتری است.
فیلم درمیشیان درباره دانشجوی کرد ستارهداری است که سالهاست از دانشگاه دور بوده، کار و شغل درستی ندارد و در رابطه عاطفیاش دچار مشکل است. پدر دختر برای آینده او آرزوهای زیادی دارد که پسر توان انجام آن را ندارد. اول سراغ فیلمنامه برویم بهتر است. فیلم مصداق بارز بلند کردن چند هندوانه با یک دست است. درمیشیان خواسته در مورد تمام معضلات این چند سال صحبت کند.
کلیدواژه هم هشت سالی که گذشت است؛ هشت سالی که دانشجویان ستارهدار شدند، هشت سالی که بازار کار از بین رفت و دلالی شغل پرطرفداری شد. فروش تمامی در این هشت سال به خاطر مشکلات مالی افزایش پیدا کرد، دزدی زیاد شد، اختلاس و روابط فامیلی در اقتصاد ریشه دواند و افسردگی مانند خوره به جان جوانان افتاد. ناگفته پیداست اگر بخواهی تمام این موارد را در کنار داستان عاشقانه دو جوان فیلم بگنجانی هیچوقت نمیتوانی از سطح عبور کنی.
مجبوری به تیپسازی راضی شوی؛ اینکه هر کسی بیاید و برایت سخنرانی کند و برود. قصهای شکل نگیرد، شخصیتها عمق پیدا نکنند، فقط مترسکی باشند از ما به ازای خارجیشان. نفهمی قبل و بعدشان چه میشود. شاید اینطور فیلمنامهنویسی با اسم فیلم جور در بیاید، ولی دلیل بر درست بودن سیر داستانی نیست. فیلمنامه نقاط ضعف فراوانی دارد، پرداختن به تمام این موضوعات را شاید بتوان در سریالی 20 قسمتی جمع کرد نه در فیلمی دو ساعته.
شاید تا حدی کارگردانی نقاط ضعف فیلمنامه را پوشانده، دیگر از حرکات سریع و سردردآور فیلم قبلی درمیشیان، یعنی بغض خبری نیست. هرچند باز هم در تصویربرداری اختلافی بین درمیشیان و دیگر فیلمسازان میبینیم، انگار فیلم روایت مستندگونهای دارد. نمونهاش را در فیلمهای سینمایی به یاد ندارم، ولی در مستندها به خاطر دارم حرکات سریع دوربین و تعویض جای کاراکتر در لحظه. درمیشیان توانسته شخصیت عصبی و در حقیقت روانی نقش اول را با این حرکات تا حدی در بیاورد. از بازی محمودزاده هم نباید بگذریم.
انصافا نقشش را خوب بازی کرده. فیلم هرچه ضربه خورده از فیلمنامه است. شاید بتوان اسم فیلم را «من عجله دارم» هم گذاشت، چون انگار همه چیز قرار است در دو ساعت رفع و رجوع شود. طراحی صحنه و قاببندی و دیگر مسایل چندان قابل تعریف نیست. در حقیقت فیلم درمیشیان در بین آثار امسال جشنواره فیلم فجر متوسط بود، نه بیشتر و نه کمتر. اگر منتقدانی که همیشه منتظرند تا به بهانهای به دولت و موج ایجادشده در کشور بتازند، بر ضعفهای ساختاری فیلم دست میگذاشتند حق را به آنها میدادیم.
اینکه فیلم را ول کنی و به خاطر تفاوت دیدگاه ناجوانمردانه بر فیلم بتازی کار درستی نیست. هرچند خیلی هم فیلم درمیشیان ضرر نکرده و مطمئنا در بخش بینالملل تماشاچیان خودش را دارا خواهد بود، آن هم نه به لطف کیفیت خارقالعادهاش بلکه به خاطر شانتاژ عدهای بیسواد که نه سینما میفهمند و نه هنر و فقط به دنبال تحمیل نظر خود هستند. قاعدتا اعتدال چیزی جز دفاع از حقیقت نیست، نباید حقیقت را فدای مصلحت کرد، عقبنشینی و باز هم عقبنشینی، نتیجه روشنی ندارد.
به بهانه اکران فیلم «ماهی و گربه» ساخته شهرام مکری؛ با سبیل وارد نشوید!
محمدجواد تاجالدین - له و لورده شدیم، تنها تعریفی که میشود از اتفاقات صف فیلم «ماهی و گربه» پشت در سینما فلسطین گفت. آخرین روز نمایش بود. علاقهمندان مکری که بیشتر از جوانان بودند، از ساعت 10 صبح پشت در سینما فلسطین صف بستند، در حالی که فیلم ساعت 10 شب نمایش داده میشد. شاید اگر میدانستیم سینما تک خانه هنرمندان هم قرار است روز 26 بهمنماه فیلم مکری را نمایش دهد با حرص و ولع کمتری به سینما هجوم میبردیم.
از استقبال مردمی میشد فهمید با فیلم دست و پا بستهای طرف نیستیم. وقتی مطمئنتر میشویم که با کسانی که در صف ایستادند چند دقیقهای گپ میزنیم، همهشان یا سینما میخوانند یا طرفدار پر و پا قرص سینما هستند هرچند بعضیها اداهای انتلکتیشان را همیشه با خود حمل میکنند.
مکری را از قبل میشناختم، فیلم کوتاه طوفان سنجاقکش را دیده بودم و ازمحدوده دایرهاش چیزهایی به گوشم خورده بود. حالا او با ماهی و گربه در جشنواره فیلم فجر بود، فیلمی که توانسته جوایز بینالمللی بسیاری برایش دست و پا کند.
میگویند اصغر فرهادی سینمای ایران را با درامش به جهانیان معرفی میکند و شهرام مکری با نبوغش. با این پیشزمینه وارد سالن سینما شدیم، با تنی کوفته و اعصابی خرد شده، بگذریم.اولین نکتهای که باعث جلب توجهت میشود نوع ساخت فیلم است. مکری فیلم دو ساعت و چند دقیقهایاش را در یک پلان سکانس گرفته، یعنی فیلم کات ندارد. اگر بازیگری در دقیقه 20 دچار اشتباهی شود، همه چیز از اول شروع خواهد شد. اولین کلمهای که بعد از شنیدن این تعریف به ذهنم رسید شجاعت بود! همیشه میگویند اولین چیزی که به ذهنت میرسد، بهترینشان است. مکری شجاعت دارد. شجاعت دارد تا داستانش را آنطور که میخواهد تعریف کند. شجاعت دارد تا به روش خودش کارگردانی کند. وقتی شجاعت با نبوغ و سواد گره میخورد، نتیجهاش دیدنی است.از بازیهای فیلم که بگذریم، داستان تا آخر روی صندلی سینما میخکوبت میکند. فیلم با نریشنی شروع میشود که داستانش را لو میدهد. در سال 1377 رستورانی جنگلی در شمال کشور به خاطر فروش گوشت غیراحشام تعطیل شد. همزمان دختر جوانی هم در آن محل مفقود شده بود. کارگردان به تو جواب قاطعی نمیدهد، در ادامه میگوید هیچوقت معلوم نشد آیا گم شدن دختر و بسته شدن رستوران با هم ارتباطی داشتند یا نه. باز هم کارگردان میخش را اول فیلم میکوبد! فیلم داستان ترسناکی دارد، با توجه به این نکته که بخشیاش واقعی است. حالا دیگر بار فیلم از روی داستان برداشته میشود و روی کارگردانی میافتد. عدهای جوان برای برگزاری فستیوال بادبادک به دریاچهای خوش منظره پناه بردند. دو مرد عجیب و صاحب رستوران کنارشان پرسه میزنند. فیلم دو ساعته مکری روایت 10 دقیقهای اتفاقات اطراف دریاچه است. انگار مکری میخواهد کارگردانی به روش دایرهای را به نام خودش ثبت کند. دو جوان کنار چادر با هم بحث میکنند و 200 متر آن طرفتر، دو جوان دیگر بر سر بادبادک کلنجار میروند، دوربین اتفاقات بین دو جوان نزدیک چادر را میگیرد، بعد راه میافتد دنبال یکی از آنها، وقتی آن سوی دریاچه میرسیم و سراغ دو جوانی میرویم که دارند با بادبادکشان کلنجار میروند، میبینیم آن دو جوان قبلی کنار چادر ایستادهاند، یعنی ما دور خودمان و آنها میچرخیم و زمان کوتاهی از اتفاقات آن محل را چند بار و چند بار پشت هم و از دید آدمهای آنجا مرور میکنیم! برای دفعه ششم که یک دیالوگ را از زبان مردان رستوراندار میشنوی به سبیلت هجوم میبری. آنقدر فیلم جذبت میکند که متوجه نمیشوی نصف سبیلهایت را کندی!
انتظار نداری کارگردانی ایرانی کلیشههای مرسوم اطرافت را بشکند. شاید اگر این فیلم را یک خارجی میساخت آنقدر جذبت نمیکرد. ولی یک ایرانی داستان را آنطور که میخواهد روایت میکند. دنیای خودش را ساخته، نمیترسد از اینکه کاراکتر دو قولویی در فیلم داشته باشد که یکی دست چپ ندارد و یک دست راست و تکمیلکننده ساختار دایرهای فیلماند. فیلم ارزش دیدن چند باره را دارد. اینکه بنشینی، در خاموشی سینما روی صندلی لم بدهی و ببینی که تخیل فیلمساز انتهایی ندارد. حتما نباید از نقطه ایکس به نقطه ایگرگ برویم. میشود در مدیوم سینما تجربه کرد، ساخت و زیبا هم ساخت.
پرفروشهای یک کتابفروشی: نویسندگان زن
گروه فرهنگ- نگاهی به فهرست کوتاه پرفروشهای اخیر فروشگاه مرکزی شهر کتاب نشان میدهد نویسندگان زن و داستانهای زنان از محبوبیت قابلتوجهی در بین کتابخوانها برخوردارند.
1- دوزخ یا inferno نام کتابی رازآلود و هیجانی از نویسنده معروف دن براون است. این چهارمین کتاب از مجموعه کتابهای ماجراجوییهای پروفسور رابرت لانگدون است که در هفتم می۲۰۱۳ در آمریکا به چاپ رسیده است. داستان این رمان در فلورانس ایتالیا اتفاق میافتد و رابرت لنگدون تنها کسی است که میتواند جهان را از یک تهدید بزرگ نجات دهد. سبک نوشتاری دن براون در این رمان نیز مانند آثاری است که پیش از این مخاطبان ایرانی در کتابهایی مانند «نماد گمشده» و «راز داوینچی» با آن آشنا شده بودند. وی در اینباره گفت: این نویسنده موضوعی را دستمایه خلق رمان قرار میدهد و آن را با ترکیب تاریخ و هنر پرورش میدهد. بستر داستان او بخش «دوزخ» کتاب کمدی الهی دانته است و «دن براون» در قالب داستانی پرکشش به نمادپردازی مشغول است و اطلاعات زیادی را به مخاطب میدهد.
2- بعضی از کتابها پیش از آنکه به پیشخوان کتابفروشی برسند، فراموش میشوند بعضی اما میمانند حتی در روزگار بیرونق کتاب در سرزمین ما.
«چهل نامه کوتاه به همسرم» از آن دسته کتابهایی است که فراموش نمیشوند، هر از چندی تجدید چاپ هم میشوند و گاهگاه به فهرست پرفروشهای یک کتابفروشی هم میرسند. نادر ابراهیمی نهتنها در
«چهل نامه کوتاه به همسرم» بلکه در سایر آثارش نیز همچون «آتش بدون دود» یا «بر جادههای آبی سرخ» و... جایگاه ویژهای به زن میدهد. در «بار دیگر شهری که دوست میداشتم» اگرچه زن داستان مسبب ویرانی یک عشق رویایی و یک پیوند ازلی است اما ابراهیمی باز بسیار به مخاطبش فرصت میدهد تا او را دوست داشته باشد. در آثار نادر ابرهیمی، اگرچه مردان غیور با دلاوریهای شورانگیز و عشقهای آتشینشان نقشهای ماندگار میآفرینند اما به شکلی اسطورهای، زنان در داستانهای او گویی مرکز جهانند. در این میان
«چهل نامه کوتاه به همسرم»، مجموعه نامههای نادر ابراهیمی است به همسرش که شاید الهامبخش او در این همه ستایش از زنان بوده است.
3- یکی از جریانهای غالب و مهم در ادبیات معاصر فرانسه را زنان داستاننویس این کشور از دهه 90 میلادی رقم زدهاند. در این میان آنا گاوالدا، شهرزاد داستانپردازان فرانسوی است که با قصههایش قلب خوانندگان را تسخیر کرده است.
مجموعه داستان «دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد» شامل 12 داستان کوتاه است. داستانهایی که با وجود سادگی باعث مشغولیت ذهنی خواننده میشوند. ضمن اینکه این کتاب تا سال 2007 - اولین سال انتشار خود- (ماه سپتامبر ) یکصد هزار نسخه در فرانسه فروش داشته است و تا این تاریخ به 20 زبان ترجمه شده و در فرانسه و بلژیک چند جایزه معتبر را به خود اختصاص داده است.
آنا گاوالدا نویسندهای است که به سادگی از آنچه در دور و برمان میگذرد، مینویسد؛ بیحذف و اضافه. داستانهای وی به راحتی هر چه تمامتر احساسات آدمهای داستانش را نشان میدهند. آنها در عین سادگی لایهدار و عمیق هستند. روزمرگیها و ریزترین تفکرات ذهن یک انسان زیر ذرهبین اندیشه او قرار گرفتهاند. تلاش نمیکند شگفتزدهمان کند. در واقع «آنِ» این داستانها، همین بی«آن» بودنشان است. روزمرگیهایی که تلخ، یا شیرین، همینند که هستند؛ صادقانه و حقیقی. روزنامه ماری فرانس درباره این کتاب نوشته است: «داستانها هم خارقالعادهاند هم گزنده و در عین حال غمانگیز. گلی زیبا با خارهای زیاد.» یا شاید به قول خود گاوالدا، «واقعیات ناخوشایندی که به آرامی از آنها سخن رفته است»، هر چند که کتاب داستانهای خوشایند هم دارد.
4- مترجم دردها نخستین اثر از جومپا لاهیری نویسنده هندیتبار آمریکایی است که با همین نخستین اثرش، برنده جایزه ادبی پولیتزر در سال ۲۰۰۰ شد. جومپا لاهیری طی شش سال تحصیل در بوستون شروع به نگارش داستان کوتاه کرد و بعدها ۹ داستان از آنها نخستین مجموعه داستانیاش به نام «مترجم دردها» را شکل داد. در این داستانها موقعیتهایی چون مشکلات ازدواج، ناامیدی و قطع ارتباط میان نسلهای مهاجران روایت میشوند. لاهیری میگوید: «در ابتدا که این داستانها را مینوشتم هرگز نسبت به ترسیم زندگی آمریکاییهای هندیتبار خودآگاه نبودم و بدون تصمیم قبلی این داستانها با کاراکترهایی هندیتبار شکل گرفتند. در واقع انگیزه اصلی که مرا به این سمت برد مخلوط کردن و آزمودن پیوند دو دنیا چون هند و آمریکاست که من به آنها تعلق دارم؛ امری که پیش از نگارش یافتن روی صفحه کاغذ برای انجام آن شجاعت یا بلوغ کافی نداشتم».
اظهارنظر وزیر ارشاد درباره نشر چشمه
ایسنا- علی جنتی درباره پایان تعلیق نشر چشمه گفت: نشر چشمه در هیات بدوی محکوم شده بود و در هیات تجدیدنظر، تجدید نظری صورت گرفت و رای آن 24 ماه محرومیت این نشر از نشر کتاب بود که بعد از 24 ماه، این ناشر میتواند به کار خود ادامه دهد. این 24 ماه از همان زمانی که نشر چشمه تعلیق شده، حساب شده است. وزیر ارشاد در پاسخ به پرسش درباره وضعیت حضور نشر چشمه در بیستوهفتمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران گفت: قاعدتا باید نشر چشمه در نمایشگاه کتاب شرکت کند و منعی برای آن وجود ندارد.
وزیر ارشاد در حالی این اظهارات را مطرح کرد که برخی پایان مهلت ثبتنام در نمایشگاه کتاب را مانع حضور این ناشر در نمایشگاه کتاب پیشرو عنوان کردهاند.
مسوول روابط عمومی نشر چشمه درباره حضور نداشتن این نشر در نمایشگاه کتاب آینده که در اردیبهشتماه برگزار میشود، میگوید: با توجه به قوانین نمایشگاه کتاب، ما میتوانیم در نمایشگاه شرکت کنیم و به لحاظ قانونی در این زمینه مشکلی نداریم اما با توجه به اینکه بسیاری از کتابهای نشر چشمه تجدید چاپ نشدهاند و برای حضور در نمایشگاه کتاب آماده نیستند، ترجیح میدهیم در نمایشگاه کتاب آینده حضور نداشته باشیم.
فعالیت نشر چشمه که در دو سال گذشته به حالت تعلیق درآمده بود میتواند از بیستوچهارم اسفندماه سالجاری فعالیت خود را آغاز کند.
آلبوم مشترک شجریان و پورناظری
مهر- انتشار نخستین محصول همکاری تهمورس پورناظری و همایون شجریان درحالی در سکوت خبری پیش میرفت که حالا جزییاتی تازه از این پروژه منتشر شده است.
شنیده میشود این آلبوم نهتنها یکی از متفاوتترین آوازهای همایون شجریان بلکه یکی از متفاوتترین آلبومهای فعالان موسیقی سنتی ایران در سالهای اخیر است و در آن چیزی غیر از آنچه تا به حال در آلبومهای موسیقی ایرانی مرسوم بوده، خواهیم شنید.
در این آلبوم که در نهایت «نه فرشتهام، نه شیطان» نام گرفت، تعدادی از سرشناسترین نوازندگان موسیقی جهان به هنرنمایی پرداختهاند. هنرمندان برجستهای چون پدرو ائوستاچه (نوازنده سازهای بادی)، جیمی جانسون (نوازنده گیتار باس) و... که حضور این چهرهها در کنار نوازندگان سازهای ایرانی و آواز همایون شجریان میتواند ترکیب شنیدنی و جذابی برای علاقهمندان موسیقی ایران و حتی شنوندگان خارجی پدید آورد.
تهمورس پورناظری موسیقی این آلبوم را به کلی در استودیوی فنتزی استودیو راسم امریکا و آواز همایون را در استودیو شمس تهران ضبط کرده است. «نه فرشتهام، نه شیطان» مراحل نهایی آمادهسازی را پشتسر گذاشته و پیشبینی میشود تا اوایل اسفندماه راهی بازار موسیقی شود.
مهناز افشار؛ دبیر هنری دوره آیین سوارکاری هنرمندان
ایلنا- مهناز افشار، بازیگر تئاتر و سینما به عنوان دبیر هنری نخستین دوره آیین سوارکاری هنرمندان ایران انتخاب شد.
این برنامه دوم اسفندماه (جمعه) در مجموعه سوارکاری دشت بهشت کرج برگزار میشود.
همچنین مهناز افشار با دعوت از تمامی هنرمندان سوارکار ایران برای حضور در این آیین گفت: سوارکاری در کنار رشتههای دیگری چون شنا و تیراندازی جزو ورزشهای سفارش شده بوده که لازم است هنرمندان نیز به سهم خود به فراگیری و انجام آن مبادرت ورزند. سوارکاری یکی از جذابترین رشتههای ورزشی انفرادی در عصر حاضر بوده که در ایران بهویژه نزد هنرمندان از جایگاه برجستهای برخوردار است. در اولین دوره آیین سوارکاری هنرمندان سوارکار ایران از مبتدی تا حرفهای میکوشند تا در کنار یکدیگر فضای همدلی و صمیمانهای شکل داده و توانمندیهایشان را درعرصهای غیر از هنر به معرض نمایش بگذارند.
او از تشکیل هیات سوارکاری هنرمندان در آینده نزدیک خبر داد و گفت: پس از برگزاری این آیین سوارکاری و با مشخص شدن هنرمندان متبحر در این زمینه، تعاونی هنرمندان معاصر بنا دارد تیم سوارکاری هنرمندان را ایجاد کرده و در آینده برنامههای مشابهی را برگزار کند.
جشنواره فیلمهای ایرانی در صربستان آغاز شد
ایرنا- پس از جشنواره فیلمهای سینمای ایران در بلگراد، نویساد شهر دیگر صربستان میزبان جشنواره فیلمهای ایرانی شد.
افتتاحیه جشنواره فیلمهای سینمای ایران با اجرای موسیقی سنتی گروه آوای کرمانشاه، اعزامی از سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی و با حضور مشتاقان و علاقهمندان به فرهنگ و هنر ایرانی، در سالن خانه فرهنگی جوانان شهر آغاز شد.رایزن فرهنگی کشورمان در صربستان با قدردانی از شهرداری و مسوولان خانه فرهنگی جوانان نویساد گفت: سینمای ایران سرشار از مفاهیم بلند آسمانی و توجه به مبانی فطری انسانی و درصدد تحکیم بنیههای اجتماعی است. هرکه با سینمای ایران آشنایی مختصری بیابد بیدرنگ به آن دلبسته میشود و با شوق و ذوق به تماشای فیلمهای ایرانی مینشیند. رایزن فرهنگی ایران از موسیقی سنتی کشورمان نیز به عنوان هنری ریشهدار و غنی یاد کرد و گفت: اشعار بزرگانی چون حافظ و سعدی و مولانا و نظامی موجبات بالندگی و شکوفایی موسیقی ایرانی را سبب شدهاند.وانیا ووچنویچ، معاون فرهنگی شهردار نویساد نیز در این مراسم از ایران به عنوان کشوری با تمدن درخشان و فرهنگ شکوفا یاد کرد و گفت: ما هماکنون در آغاز راه برای یک همکاری جامع با مرکز فرهنگی ایران برای برنامههای گسترده هستیم و علاقهمندیم تا این ارتباط را عمیقا تقویت و تحکیم کنیم. معرفی فرهنگ و هنر ایرانی برای مردم نویساد یک فرصت ارزشمند است و ما همه تلاش خود را به کار میبریم تا همکاریمان تنها به همین رویداد محدود نشود بلکه روزبهروز گسترش یابد.
اجرای ویژه جشنواره موسیقی فجر برگزار شد
فارس- اجرای ویژه جشنواره موسیقی فجر با حضور علی جنتی وزیر ارشاد، علی مرادخانی معاونت هنری وزارت ارشاد، حجتالاسلام دعایی مدیرمسوول روزنامه اطلاعات، احمد مسجدجامعی رییس شورای شهر تهران، علی ترابی مدیر انجمن موسیقی ایران، حجتالله ایوبی رییس سازمان سینمایی، حسن ریاحی دبیر جشنواره و هنرمندانی چون هوشنگ ظریف در تالار وحدت برگزار شد.
در ابتدای این مراسم بعد از تلاوت آیاتی چند از کلامالله مجید، ارکستر آکادمیک تهران به رهبری امین سالمی به اجرای برنامه پرداختند و سه قطعه از ساختههای همایون خرم اجرا کردند. بابک خزایی و شهریار بلوچستانی خوانندگان این ارکستر بودند.
در ادامه این برنامه گروه تئاتر «پاپتیها» به اجرای برنامه پرداختند. بیست و نهمین جشنواره بینالمللی موسیقی فجر از 24 بهمنماه آغاز شده و تا اول اسفندماه ادامه دارد.
↧
↧
February 18, 2014, 2:40 pm
«عصبانی نیستم» بینصیب ماند: خرس طلای برلین در دستان فیلمساز چینی
گروه فرهنگ- مراسم شصت و چهارمین جوایز برلیناله برگزار شد. جشنواره فیلم برلین به عنوان سومین رویداد معتبر سینمای جهان در حالی شب شنبه به کار خود پایان داد که خرس طلای این دوره به همراه تعداد دیگری از جوایز اصلی فستیوال به سینمای آسیا اعطا شد.
«زغال سیاه، یخ نازک» فیلم نوآر چینی به کارگردانی دیائو وینان به عنوان بهترین فیلم برلیناله برنده جایزه خرس طلای این جشنواره شد. بازیگر این فیلم یعنی لیائو فان نیز موفق شد به عنوان بهترین بازیگر خرس نقرهای را به خانه ببرد. او تصویر کمیک کارآگاهی الکلی را که در چین کار میکند، ارایه کرده است.
شب چینیها با اهدای یک خرس نقرهای به لو یی برای درامی با عنوان «پیام سیاه» رسید که برای دستاورد هنری فوق العاده این فیلم به تکمیل شد.
پیش از «زغال سیاه، یخ نازک» در سال 2007 نیز «عروسی توای» ساخته وانگ کوانان همین جایزه را دریافت کرده بود. با این حال برلین همواره جایگاهی برای استقبال از فیلمهای چینی بوده و برلیناله در سال 1988 نیز خرس طلای خود را به ژانگ ییمو برای «ذرت سرخ» اهدا کرده بود و آنگ لی نیز در سال 1993 برای «میهمانی عروسی» همین جایزه را دریافت کرده بود. فیلم افتتاحیه جشنواره برلین «هتل بزرگ بوداپست» ساخته وس اندرسون نیز جایزه هیات داوران را برد. وس اندرسون اما در مراسم حضور نداشت ولی با ارسال پیامی به دیتر کاسلینگ، کارگردان مراسم از وی خواست تا خرس نقرهای را به نیابت از وی بگیرد و از آن مراقبت کند. کاسلینگ نیز گفت که هفته آینده باید بنا به دلایلی به نیویورک پرواز کند و جایزه را شخصا به اندرسون خواهد داد.ریچارد لینکلیتر جایزه بهترین کارگردانی را برای «بچگی» که در تلاشی 12 ساله از رشد یک پسر بچه ساخته شد، دریافت کرد.
خرس نقرهای بهترین بازیگر زن نیز به هارو کوروکی بازیگر ژاپنی رسید که در فیلم ملودرام «خانه کوچک» ساخته یوجی یامادا در نقش دختری بازی کرده که شهر زادگاهش را ترک میکند تا به عنوان خدمتکار در توکیو کار کند.
خواهر و برادر دوقلو آنا و دیتریش بروگمان نیز خرس نقرهای بهترین فیلمنامه را برای نوشتن فیلمنامه «مراحل تصلیب» دریافت کردند که درامی درباره سفر سرنوشتساز یک دختر جوان است. این فیلم را دیتریش بروگمان کارگردانی کرده است.جایزه آلفرد باوئر که به نام اولین کارگردان برلیناله اهدا میشود نیز به آلن رنه، کارگردان کهنهکار فرانسوی رسید که برای جدیدترین فیلمش با عنوان «زندگی رایلی» یک روز پیش جایزه منتقدان بینالمللی فیپرشی را نیز دریافت کرده بود. این جایزه یکی از مهمترین جوایز مستقل است که در جشن اهدای جوایز در برلین اهدا شدند.
امسال تنها نماینده ایران فیلم «عصبانی نیستم!» به کارگردانی رضا درمیشیان در بخش پانورامای جشنواره برلین بود که سهمی از جوایز نداشت.
جایزه بهترین فیلم اول جشنواره برلین به «گوئروس» ساخته «آلونسو روییز پالاسیوس» در بخش پانوراما تعلق گرفت. امسال طبق اعلام قبلی جایزه خرس طلای یک عمر دستاورد سینمایی جشنواره برلین به «کن لوچ»، کارگردان انگلیسی برنده نخل طلا اعطا شد.
همچنین جایزه فیپرشی بهترین فیلم در بخش پانوراما نیز به فیلم «طرز نگاه او» ساخته دانیل ریبریو، کارگردان برزیلی رسید و در بخش «فروم» جشنواره نیز جایزه بهترین فیلم از نگاه منتقدین بینالمللی به فیلم ژاپنی «فرما» اعطا شد که داستان ساده و مینمالیستی آن مورد توجه منتقدین قرار گرفته بود.
جیمز شاموس، تهیهکننده مستقل و فیلمنامهنویس اسکاری فیلمهای «آنگ لی» امسال در راس هیات داوران جشنواره برلین قرار داشت.
دولت بر گسترش ارتباطات گردشگری تاکید دارد
گروه فرهنگ- رییس سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری در دیدار با سفیر پرتغال در تهران گفت که دولت یازدهم و شخص رییسجمهور بر گسترش فعالیتهای گردشگری تاکید دارند.
مسعود سلطانیفر، معاون رییسجمهور و رییس سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری در دیدار با ماریو داماش نونس، سفیر پرتغال در تهران این ملاقات را گام مثبتی برای توسعه همکاریهای فرهنگی و گردشگری دو کشور دانست و گفت: با توجه به قدمت ارتباط دو کشور و روابط چندصد ساله میان ایران و پرتغال، زمینههای همکاری بسیاری در حوزههای فرهنگی و گردشگری میان دو کشور وجود دارد.
معاون رییسجمهور با اشاره به اهمیت جایگاه کشور پرتغال در اتحادیه اروپا یادآور شد: خوشبختانه فضای جدید و سیاستهای روشن دولت یازدهم، امکان تعامل بیشتر و بهتر با سایر کشورها را فراهم کرده است و ما امیدواریم مردم کشورهای دنیا به ویژه مردم پرتغال از ظرفیتهای بینظیر گردشگری، فرهنگی، تاریخی و طبیعی ایران استفاده کنند.رییس سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری ادامه داد: دولت و رییسجمهور دولت یازدهم بر گسترش فعالیتهای گردشگری و استفاده گردشگران از ظرفیتها و جاذبههای ایران تاکید و تمرکز دارند.
سلطانیفر بهبود زیرساختهای گردشگری را از دیگر برنامههای دولت تدبیر و امید دانست و تصریح کرد: سازمان میراث فرهنگی به دنبال ایجاد شرایط و تسهیلات مناسب برای ورود گردشگران به ایران است.
وی بناها و آثار تاریخی را متعلق به تمدن بشری دانست و اظهار داشت: این آثار و بناها معرف بخشی از تاریخ روابط بین دولتهاست و ما برای بیان تاریخ و بررسی گذشته، نیازمند حفظ این آثار هستیم.
وی تعامل بخش خصوصی فعال در حوزه گردشگری دو کشور را مهم دانست و افزود: زمینههای همکاری بین بخش خصوصی فعال در حوزه گردشگری ایران و پرتغال بسیار زیاد است و بستر لازم برای مشارکت این بخشها باید توسط دولتها فراهم شود.سلطانیفر در ادامه گردشگری را موضوعی چندوجهی دانست و گفت: گردشگری علاوه بر ارتقای ارتباطات فرهنگی، همکاریهای اقتصادی را نیز به دنبال دارد، حضور موسسات گردشگری فعال دو کشور در نمایشگاههایی که در ایران و پرتغال برگزار میشود در توسعه روابط فرهنگی و اقتصادی دو کشور موثر خواهد بود.
وی با دعوت از مسوولان دولتی توریسم کشور پرتغال برای بازدید از جاذبههای فرهنگی و تاریخی ایران افزود: امیدوارم سال 2014 شاهد اولین نشست مشترک بخش خصوصی فعال گردشگری بین دو کشور باشیم.
استاد منسوخ محذوف!
فاضل ترکمن - استاد از خودش تعریف میکرد. خیلی از خودش تعریف میکرد و کسی جز خودش را نمیدید. میگفت: «متخصص متن هستم». تاکید میکرد که در سراسر ایرانزمین تنها خودش متخصص متن است! منظورش این بود که بعد از اخذ مدارک تحصیلیـ تکمیلی خودش، توی رشته «زبان و ادبیات فارسی»... و در طی چهار سال کارشناسی، دو سال ارشد و ایضا چهار سال دیگر دکترا و همچنین نزدیک به نیمقرن تدریس «شاهنامه»، یاد گرفته است که «دُژَمْ» را «دِژَمْ» نخواند! و بسیار خرسند بود از اینکه میداند «بحر هزج اخرب» یعنی چه! اما حتی بلد نبود، بهاندازه همان مریم حیدرزاده که الکی مسخرهاش میکنند، یک مصراع شعر بگوید، تا مردم با خودشان زمزمه کنند! همان مریم حیدرزاده که «هوشنگ ابتهاج» با آن «سایه»ی بزرگ خودش در غزلسرایی از طعن و لعن کسی نترسید و توی کتاب «پیر پرنیاناندیش...»، دربارهاش گفت: «این دختر حرفهای خیلی ساده و قشنگی دارد. زبان خیلی ساده و بعضی جاها هم هنرمندانه. من با رغبت به نوارهایش گوش میکنم. بعضی جاها خیلی با قدرت این زبان عامه را بهکار میبرد. حرفهای ساده و نرم و نازکی میزند که جامعه خوشش میآید و گاهی قافیههایی اختراع میکند که فوقالعاده است...».
به استاد گفتم که من شخصا از «دکترمحمدرضا شفیعیکدکنی» پرسیدم: «آیا یک شاعر لزوما باید توی بحر عروض غرق بشود و با تنفس مصنوعی زنده بماند که شعر گفتن را یاد بگیرد؟!» و ایشان فرمودند: «نیمی از علم عروض منسوخ شده است و دیگر بهکار نمیآید و یک شاعر خوب برای سرودن شعر وزندار، تنها باید بهصورت شنیداری متوجه کم و زیادی هجاهای ابیات و غلط وزنی شعر خودش بشود و کلید این باب، تنها و تنها شعر خواندن است و شعر خواندن است و شعر خواندن...». استاد اما خندید و لابد پیش خودش فکر کرد که مثلا من نمیدانم این سطر از غزل معروف «سیمین بهبهانی» را اینطوری تقطیع میکنند:
دوباره میسازمت وطن
U / - U - / - U – U -
سیمین بهبهانی؟! هه! استاد فقط اسم سیمین بهبهانی را شنیده و معتقد است که کتاب «عروض و قافیه» «دکترسیروس شمیسا»، یک کپیبرداری ناقص از نظریات «شمس قیس رازی» است! او گمان میکند، هیچکس جز خودش قادر به درک ترکیب مسخره و ناکارآمدی مثل: « مُضارعِ مسدّسِ مقبوضِ مکفوفِ ابترِ محذوف» نیست!
استاد عاشق سینهچاک «ناصر خسرو» است که به تمام مذاهب دنیا غیر از مذهب خودش فحش عنایت کردهاند! استاد «خاقانی» را دوست دارد و به او افتخار میکند که برای فهمیدن معنای یک کلمه از شعر این شاعر (که معلوم نیست از کجایش درآورده!)، باید سالها با لغتنامههای بینهایت جلدی همبستر شد! استاد «شمس لنگرودی» را نمیشناخت و نمیدانست که چه موشکافانه عرض کرده است: «فرق خاقانی و حافظ در این است که خاقانی فقط به نیازهای عقلی یک عده استاد دانشگاه پاسخ میدهد اما شعر حافظ به طیف وسیعی از آدمیزاد پاسخ میدهد، از استاد دانشگاه گرفته تا توده مردم عادی که میخواهند شب یلدا فال بگیرند و ببینند که مشکلشان حل میشود یا نه. برای همین حافظ، حافظ میشود و خاقانی، حافظ نمیشود. چیزی که در حافظ هست در خاقانی نیست. بیشتر مساله خاقانی صناعات ادبی است و او فقط میخواهد به همنوردان خود یادآوری کند که ببینید من اینها را بلد هستم اما حافظ از روی همه اینها پرواز میکند و با اندیشه والایی که دارد، به زبان مردم زمانه خود و درباره مسایل آنها حرف میزند. برای همین هست که حافظ یا سعدی برتر میشوند...».
مشکل استاد این است که فکر میکند، تمام شاعران ادبیات کلاسیک میشوند: مولوی، یا همین بزرگانی که شمس نام برده... و نمیداند هیچکس (جز خودش و ما که دانشجویان این رشته هستیم!)، شاعری به اسم «کسایی مروزی» را نمیشناسد! او اعتقاد دارد ادبیات معاصر همین روزها زندهبهگور میشود و «شاملو» لولو بوده است!
استاد روزی میمیرد. من روزی میمیرم. همه روزی میمیریم... و «بحر رجز مطوی مخبون» بایگانی میشود و دختر و پسرهای هنرمند باز هم به «قبرستان ظهیرالدوله» میروند و در نهایت دلتنگی روی سنگ مزار «فروغ فرخزاد» شمع روشن میکنند...
شماره نود و چهارم مجله حکمت و فلسفه منتشر شد
بنیامین بهادران- این روزها که مجله اطلاعات حکمت و معرفت و خوانندگان آن در انتظار جشن صدمین شماره آن هستند، شماره نود و چهارم آن در بهمن 1392 به چاپ رسید. دبیر دفتر پیشین که عنوانش دینپژوهی2 نام داشت هژیر مهری بود و دبیری دفتر ماه این شماره هم چنانکه از عنوانش هم پیداست- دینپژوهی3- به عهده هژیر مهری بودهاست؛ وی در سر مقاله این شماره چنانکه از عنوان هم برمیآید به رویکردهای دینپژوهی میپردازد و در طول سرمقاله به برخی مهمترین رهیافتها در دینپژوهی همچون مردمشناسی، روانشناسی، جامعهشناسی، پدیدارشناسی به صورت دقیقتر تمرکز میشود. «دینپژوهی و چالشهای جهان معاصر» نام گفتوگویی است از منیره پنجتنی با همایون همتی، در این مصاحبه موانع و مشکلات مسیر دینپژوهی مورد بررسی قرار میگیرد و در ادامه پدیدارشناسی دین به عنوان رشتهای در حوزه دینپژوهی مورد پرسش و بحث قرار میگیرد. دومین عنوان در بخش دفتر ماه «رابطه میان علم و دین» نام دارد، گفتوگویی با حسن حسینی از علی بابایی و منیره پنجتنی که گفتوگوکنندگان در اینجا برای آغاز، پرسش خود را به نفع بحث بر سر تعریفی از دین آغاز میکنند و در نهایت با بازشکافی برخی عقاید درباره تعاریف دین و مباحث فلسفه دین گفتوگوی خود را با تحلیل آرای آنتونی فلو که در پایان عمر عقایدش را تغییر داد و خلاف باقی عمرش خداباور شد به پایان میبرند.
«نقدی بر آرا ابن عربی براساس دینشناسی ویتگنشتاین» طبق استناد به سخنان نویسنده این مقاله این نوشتار از یکسو ارزیابی توصیفی اندیشههای ابن عربی است و از یکسو ارزیابی تحلیلی
- زبانشناختی- معناشناختی و سبک سنگین کردن آرای او و هم سنجشپذیری آنها با پارادایم دینی-اسلامی. در ادامه بالاخره در این بخش به عنوانی میرسیم که جایش تا به حال در این دفاتر سهگانه خالی بود، «پدیدارشناسی دین»؛ همانطور که در آغاز آمده، پدیدارشناسی دین یکی از اساسیترین رویکردها به دین در قرن بیستم است. این مقاله قدری اصطلاح فلسفی پدیدارشناسی دین را مورد مطالعه قرار میدهد و در ادامه چهرههای شاخص پدیدارشناسی دین مورد بررسی و شناخت واقع میشوند. داگلاس الن، نویسنده این مقاله نوشتار خود را با بیان ویژگیهای پدیدارشناسی به پایان میبرد. در سراشیبی مقالات دفتر ماه به مقالهای برمبنای نظرات فیلسوفی میرسیم که بیشک تفکراتش نقش بسزایی در شکلگیری برخی ایدئولوژیها و جریانات اجتماعی اعصار بعد از خود داشت: هگل. این نوشتار با عنوان «بازشناسی، و دین در اندیشه هگل» مقالهای است از دامین بوترین ترجمه رضا ماحوزی. آخرین مقاله به چاپ رسیده در دفتر ماه شماره نود و چهارم نوشتهای است از فریتووف شووان با عنوان «کاستیهایی در عالم ایمان» با ترجمهای از رضا کورنگ بهشتی.
به زودی انتشارات هارپر در آمریکا ترجمه انگلیسی قرآن و تحلیل و تفسیر آن را به چاپ خواهد رساند. این پروژه حاصل 10 سال تلاش گروهی است به سرپرستی پروفسور سیدحسین نصر. نوشتار اول بخش ادب و هنر این ماه نشریه هم گفتوگویی است از آمنه شیرازینژاد با سیدحسین نصر. نوشتار دیگر با عنوان نامهای خدا در اوستا و قرآن مقالهای است از ملیحه شیرخدایی.
«کتابی به گستره فرهنگ» تنها مصاحبه بخش اندیشه و نظر این شماره است، گفتوگویی با کریم مجتهدی از میثم قهوهچیان. شهودگرایی اخلاقی از جاناتان دنسی و ترجمه ماشاءالله رحمتی، «سنجش و بررسی حمله راسل به هگل» مقالهای قابل توجه و بررسی از لئونگیردینک به ترجمه محمدمهدی اردبیلی پایانبخش اندیشه و نظر شماره نودوچهارم هستند.
بخش کتاب در این شماره جدا از معرفی کتب خارجی به کوشش کیان رضوی، شامل دو مقاله قابل توجه است؛ اولی با عنوان شیخ کبیر بخش دوم مقالهای است که بخش اولش در شماره پیشین به چاپ رسیده بود و دومین، گفتوگویی میان منیره پنجتنی با بهار رهادوست، نویسنده کتاب «چرا نویسنده نشدم؟». چنان که در این گفتوگوی خواندنی پیداست تجربه خواندن این کتاب ویژگی خاص و لذتبخش خود را دارد.
آخرین بخش در هر شماره از این نشریه هم به بررسی و گزارش و اطلاع از آخرین سمینارها، جلسات و بزرگداشتهای فلسفی، پژوهشی در ایران و جهان اختصاص دارد.
مراسم پایانی جایزه هدایت برگزار نمیشود
ایسنا- جهانگیر هدایت از برگزار نشدن مراسم پایانی جایزه ادبی صادق هدایت که قرار بود در روز تولد این نویسنده برپا شود، خبر داد.
برادرزاده صادق هدایت گفت: معمولا روز 28 بهمنماه که روز تولد هدایت است، ما در خانه هنرمندان ایران برنامه مفصلی داشتیم، اما از زمان دولت قبل اجازه برگزاری این برنامه داده نشد.
وی در ادامه افزود: شهریورماه امسال در تماسی تلفنی با شخصی به عنوان معاون خانه هنرمندان صحبت کردم. ایشان سوالهایی را مطرح کردند و بعد سکوت کردند و گفتند با شما تماس میگیریم اما بعدا گفتند ما برای این کار روز آزاد نداریم. مجددا به خانه هنرمندان مراجعه کردم، گفتند تقاضایتان را بنویسید، من هم نامه نوشتم و اشاره کردم که قبلا این برنامه سالها در خانه هنرمندان برگزار شده است و این تقاضا را مطرح کردم که دوباره این برنامه برگزار شود، اما باز هم گفتند برای این کار روز آزاد نداریم؛ یعنی در این شش ماه، از شهریورماه تا آخر اسفندماه، یک روز هم در خانه هنرمندان جا نداشتند که به صادق هدایت اختصاص بدهند.
جهانگیر هدایت همچنین گفت: بعد از آن با فرهنگسرای شفق تماس گرفتیم، آنها هم گفتند ما معذوریم بنابراین احساس کردم دستور کلی صادر شده که فرهنگسراها و اماکن فرهنگی تهران اجازه ندارند برای صادق هدایت مراسم برگزار کنند چون به هر جا که مراجعه میکنیم میگویند وقت نداریم. به هر حال بنده اصولا منصرف شدم، اما از من دعوتی به دزفول شد و یک ماه قبل تولد صادق هدایت را در آنجا جشن گرفتیم و با مردم خونگرم و مهربان خوزستان برنامهای اجرا شد که شامل سخنرانی، موزیک زنده و داستانخوانی بود.
وی ادامه داد: حالا هم برگزیدگان جایزه هدایت معین شدهاند اما ما هیچ برنامهای نداریم. قرار است برگزیدگان شخصا به دفتر من در منزلم مراجعه کنند و هدایا و لوح تقدیرشان را بگیرند. چهار برگزیده داریم که یک نفر اول شده و سه نفر بعدی دوم شدهاند. کسی که اول شده در ونکوور کاناداست و قرار است پدرش به من مراجعه کند و جایزهاش را بگیرد. سه نفر دوم هم خودشان میآیند و هدیهشان را میگیرند. علاوه بر اینها به چهار نفر دیگر هم که به آخرین مرحله رسیده بودند هدایایی داده میشود اما هیچ مراسمی نیست.
پیشتر درباره جایزه ادبی صادق هدایت اعلام شده بود که پس از ارزشیابی و داوریها، از بین 29 داستان که به مراحل پایانی رسیده بود، تعداد هشت داستان به آخرین مرحله ارزشیابی رسیده که یک داستان از نویسنده جوان ایرانی در ونکوور کانادا و بقیه از آثار نویسندگان ساکن ایران است. از بین نویسندگان این هشت داستان، چهار نفر برنده نهایی اعلام خواهند شد که در روز تولد صادق هدایت در 28 بهمنماه به نفر اول تندیس و به سه نفر بعدی لوح افتخار اهدا خواهد شد اما حالا طبق اعلام برادرزاده صادق هدایت، این مراسم برگزار نمیشود و فقط برگزیدگان معرفی میشوند.
اسامی نویسندگان و داستانهای مرحله نهایی جایزه هدایت به ترتیب حروف الفبا از این قرار است: «آینههای شکسته» نوشته اسماعیل زرعی، «تلنگر» اثر مهدی م. کاشانی، «خانهها» نوشته حسین یونسی، «سگ» اثر خلیل نیکپور، «سگهای شینگ» نوشته وحید باقری، «S.D» از امیر یغمایی، «شیکر» نوشته آرش دبستانی و «لیوان یکبار مصرف نیمهپر» از بهاره ارشدریاحی.صادق هدایت ۲۸ بهمنماه ۱۲۸۱ در تهران به دنیا آمد و ۱۹ فروردینماه ۱۳۳۰ در پاریس به زندگی خود پایان داد. پیکر این نویسنده مشهور در گورستان پرلاشز به خاک سپرده شد.از جمله آثار بهجامانده از صادق هدایت میتوان به بوف کور، پروین دختر ساسان، ترانههای خیام (صادق هدایت)، حاجی آقا، زنده به گور، زنی که مردش را گم کرد، وغوغ ساهاب، سایه روشن، سگ ولگرد، سه قطره خون، عروسک پشت پرده، علویه خانم، ولنگاری و فواید گیاهخواری اشاره کرد.
اعتراض به «گل گلدون» با صدای اصفهانی
ایسنا- محمد اصفهانی در سومین شب جشنواره موسیقی فجر با مروری بر آثارش به روی صحنه رفت.
تالار وحدت شامگاه 26 بهمنماه میزبان علاقهمندان موسیقی پاپ بود که البته انتظار میرفت هیچ صندلی خالی در این اجرا به چشم نخورد، اما اینگونه نبود.اجرا با قطعه «شب تار» از آلبوم «برکت» آغاز شد که با موسیقی کامیل یغمایی همراه بود.
«ماه نو»، «ملا ممدجان»، «دلقک»، «ماه غریبستان»، «دیده بگشا» و... از جمله قطعاتی بود که در این کنسرت اجرا شد.
بخش دیگری از اجرای محمد اصفهانی به اجرای قطعه «گل گلدون» اختصاص داشت که خیلیها این قطعه را با صدای سیمین غانم میشناسند. اصفهانی این قطعه را با تنظیمی متفاوت اجرا کرد و پس از پایان قطعه تعدادی از حاضران در طبقه همکف اعتراض کردند که «آقای اصفهانی خیلی بد بود!»یکی دیگر از حاضران نیز گفت: «اصلا برای اجرای این قطعه از آقای شهبازیان اجازه گرفتهاید؟»
پس از اجرای این قطعه تعدادی از روزنامهنگاران و خبرنگاران سالن را ترک کردند.همچنین محمد اصفهانی با دو وکالیست و ارکستر کامل به روی صحنه رفته بود.
اکران فیلم «سیزده» در اردیبهشتماه
مهر- فیلم سینمایی «سیزده» ساخته هومن سیدی اردیبهشت ماه 93 اکران عمومی میشود.
سعید سعدی، تهیهکننده ساخته هومن سیدی گفت: پخش این فیلم برعهده نسیم صباست و با برنامهریزیهای انجام شده اردیبهشتماه فیلم روی پرده میرود.
وی افزود: فکر میکنم با توجه به استقبال مردم از فیلم در سی و دومین جشنواره فیلم فجر بتوانیم اکران خوبی هم داشته باشیم.
به گفته سعدی، بیشتر مخاطبان اصلی این فیلم جوانان هستند.
در فیلم سینمایی «سیزده» امیر جعفری، آزاده صمدی، ریما رامینفر، امیر جدیدی، نوید محمدزاده، یسنا میرطهماسب و ویشکا آسایش بازی میکنند. این فیلم داستان پسربچه 13 سالهای است که به دلیل طلاق والدینش دچار بحرانهای اجتماعی میشود...
این فیلم در سی و دومین جشنواره فیلم فجر در بخش نگاه نو حضور داشت و جایزه ویژه هیات داوران را دریافت کرد که هومن سیدی این جایزه را به رییسجمهور تقدیم کرد.
اظهارنظر قریبیان درباره داوری جشنواره
ایلنا- فرامرز قریبیان، عضو هیات داوری سی و دومین جشنواره فیلم فجر گفت: سالها بود داوری را قبول نمیکردم چراکه مشکلات را میدانستم و مسایلی را که آخر هر دوره درباره داوران گفته میشود دیده بودم. اما به خاطر آقای رضاداد که به سینما حسننیت دارد و در برای پیشرفت آن حرکت میکند، قبول کردم این دوره به عنوان داور در جشنواره حضور داشته باشم.
وی گفت: به طور طبیعی در جلسات هیات داوری هرکس نظراتی دارد اما به هر حال آنچه در پایان جلسات جمعبندی میشود ملاک است. مثلا اینکه بهترین فیلم دو انتخاب باشد یا در بخشهایی دو سیمرغ داده شود یا اینکه در بخش بازیگر مکمل زن دو دیپلم افتخار داده شود نتیجه مباحث است. در حوزه صدا هم صحبت زیادی شد که در نهایت قرار شد به یک فیلم برای صدابرداری و صداگذاری دو سیمرغ داده شود.
این بازیگر تعداد فیلمهای جشنواره سیودوم را در بخش مسابقه زیاد عنوان کرد و گفت: حدود ۱۰ فیلم مناسب بخش مسابقه نبود و اگر مثل سالهای قبل ۲۲ فیلم به این بخش راه پیدا میکرد قضاوت بهتر میشد.
وی با اشاره به حواشی فیلم «عصبانی نیستم» اظهار کرد: در این مورد با توجه به اینکه تهیهکننده فیلم از داوری نهایی انصراف داد فیلم از داوری درآمد و نتایجی که در اختتامیه خوانده شد نتایج نهایی هیات داوری با توجه به انصراف یک فیلم بود و جای هیچشک و شبههای وجود ندارد.
«باغ دلگشا» پری صابری در تالار وحدت
ایلنا- پری صابری که چندی پیش با اجرای نمایش «مرغ باران» مهمان مجموعه تالار وحدت بود از قصد خود برای روی صحنه بردن نمایش «باغ دلگشا» در این مجموعه خبر داد.
این کارگردان و نمایشنامهنویس طبق توافق با رضا سعیدیپور، مدیر تالار وحدت از اول خردادماه «باغ دلگشا» را در تالار وحدت روی صحنه میبرد.صابری «مرغ باران» را اردیبهشتماه امسال با تهیهکنندگی جهانگیر کوثری روی صحنه برد که در این نمایش هنرمندانی همچون انوش معظمی، امیر یل ارجمند، پژمان کاشفی، علیرضا ناصحی، شهرام نجاتی، الهام دهقانی، هانا کامکار، امین آذری و فرشته نوید به ایفای نقش پرداختند.نمایش «مرغ باران»، داستان نبرد جمشید و ضحاک است. پس از اینکه جمشید خود را به عنوان جانشین خدا معرفی کرد فر ایزدی از او دور شد و ضحاک تخت و تاج را از او گرفت، او با ظلم بر مردم حکومت کرد. کاوه آهنگر و فریدون در مقابل ضحاک ایستادند و او را اسیر کرده و در کوه دماوند به بند کشیدند.
↧
February 18, 2014, 2:40 pm
جواد مجابی: منصور کوشان از کوشندگان جدی هنر و ادبیات بود
ایسنا - جواد مجابی با اظهار تاسف از درگذشت منصور کوشان، او را از کوشندگان جدی هنر و ادبیات توصیف میکند.
این نویسنده و شاعر درباره منصور کوشان که بهتازگی از دنیا رفته، گفت: شخصا از درگذشت شاعر، قصهنویس، نمایشنامهنویس و روزنامهنگار بزرگ ایرانی که در نروژ درگذشت، اندوهگینم. شخصیت منصور کوشان در دو زمینه اهمیت داشت؛ یکی روزنامهنگاری و دیگری در زمینه آثار آفرینشی. او روزنامهنگاری را از جوانی آغاز کرده بود. کوشان که در اصفهان به دنیا آمده بود در همان شهر با «جُنگ اصفهان» همکاری میکرد و بعد با مجلههای «تکاپو»، «آدینه»، «دنیای سخن» و «بوطیقای نو» همکاری کرد. او در خارج از ایران هم «جُنگ زمان» را منتشر میکرد.
وی افزود: کوشان به عنوان یک روزنامهنگار متعهد به فرهنگ و هنر ایران پرداخته است. او غالبا نشریات ادبی را سردبیری کرده است. در دورهای که در دهه 70 «تکاپو» را منتشر میکرد، من، دکتر رضا براهنی و محمد مختاری به عنوان شورای نویسندگان با او همکاری میکردیم. او از کوشندگان جدی هنر و ادبیات معاصر بود که زندگیاش را وقف فرهنگ ایران کرد.
مجابی همچنین گفت: فعالیت اصلی کوشان با مجله «گردون» شروع شد و بعدها به تدریج در نشریات دیگر هم قلم زد و کل زندگیاش را که با آثار ادبی و روزنامهنگاری آغاز شده بود با همین فعالیتها به پایان رساند. کوشان در سالهایی که ایران نبود وقتش را صرف تحقیق در ادبیات کهن ایران و اساطیر کرد. او مقالاتی هم درباره ادبیات معاصر منتشر کرده است. کوشان از آدمهایی است که بهطور حرفهای به ادبیات و روزنامهنگاری پرداخته و از چهرههای شاخص در این زمینه بوده است.
مجابی در ادامه گفت: از منصور کوشان در زمینه آثار آفرینشی حدود 11 رمان و داستان کوتاه منتشر شده که اولین آنها رمان «محاق» است. او در زمینه نقد، بررسی و شناخت نیز پنج مجموعه منتشر کرده است که اولین آنها «ایران، ایرانی و ما» نام دارد. در مورد ایبسن هم تحقیق مفصلی انجام داده است. او چهار مجموعه شعر منتشر شده هم دارد که اولین آنها «سالهای شبنم و ابریشم» نام دارد. کوشان شش نمایشنامه هم منتشر کرده که «قربانیان خواب پنهان» عنوان اولین آنهاست البته بعضی از آثار کوشان هنوز منتشر نشدهاند. او کارهایی هم در دست انتشار داشت که امیدوارم منتشر شوند. رمانهای «مهاجر» و «شاهد» و مجموعه داستانهای «این مادران» و «آوازهای خاموش در تبعید» از جمله این آثار هستند.
مجابی سپس گفت: کوشان در نقد و بررسی و شناخت کتاب «جستوجوی خرد ایرانی» را نوشته که منتشر شده است. همینطور کتابی را با عنوان «زندگی و اندیشه مانی حیا و شهابالدین سهروردی» درباره این دو شخصیت نوشته است. «هستیشناسی داستان فارسی» هم از دیگر آثار اوست. کوشان در زمینه شعر چهار مجموعه دیگر هم دارد که احتمال دارد بعضی از آنها منتشر شده باشند. این چهار مجموعه عبارتند از «خطابههای زمینی»، «مولودیهای رویا»، «ترانههای هزاره کهن» و «گفتسنگها». کوشان حدود 9 نمایشنامه هم داشت که برای چاپ آماده بودند اما نمیدانم منتشر شدند یا نه.
وی اضافه کرد: کار مهمی که کوشان انجام داده انتشار «جُنگ زمان» است. این جُنگ دربرگیرنده مهمترین مقالات تحقیقی نویسندگان، شاعران و محققانی است که در خارج از ایران فعالیت کردهاند و شماره اول آن در سال 1388 منتشر شده است. من حدود 9 شماره از این جُنگ را خواندهام و به نظرم جُنگ ادبی ممتازی است که انتشار آن تا همین اواخر ادامه پیدا کرد. در ایام بیماری کوشان قرار بود شمارهای مخصوص جهت بزرگداشت او منتشر شود و از نویسندگان داخل و خارج دعوت شده بود دربارهاش بنویسند که احتمالا بهزودی منتشر میشود. من هم در آن شماره درباره او یادداشتی نوشتهام.
منصور کوشان، نویسنده و شاعر ایرانی مقیم نروژ که پنجم دیماه سال ۱۳۲۷ در اصفهان به دنیا آمده بود، یکشنبه، 27 بهمنماه در سن 65 سالگی بر اثر ابتلا به بیماری سرطان از دنیا رفت.
محاق؛ خواب صبوحی و تبعیدیها؛ آداب زمینی؛ زنان فراموششده؛ دهان خاموش؛ راز بهارخواب؛ واهمههای مرگ؛ واهمههای زندگی؛ قربانیان خواب پنهان؛ بودن از نبودن؛ یک بار دیگر، یک بازی دیگر؛ کسوف عروسکها؛ محفل عاشقان؛ بازیهای پنهان؛ مفهوم دیگر الفبا؛ سالهای شبنم و ابریشم و قدیسان آتش و خوابهای زمان از جمله آثار برجامانده از منصور کوشان هستند.
درباره «جمجمهای در کانامارا» به کارگردانی علی پروشانی: نمایشی که در آن چرت نمیزنید
المیرا حسینی - راستش همه چیز شکل بهتری پیدا میکرد اگر آن آقای تماشاچینما برای هر قسمت بینمک و بانمک نمایش به صورت نامتعارف و بلندی نمیخندید و وسوسه خفه کردنش با بند کیفم در تمام مدت اجرا همراهم نبود.
دوستی دارم که خود کارگردان تئاتر است و میگوید ملاکش برای خوب یا بد بودن یک نمایش این است که در طول اجرا نخوابد و اگر با اثری کسلکننده مواجه شود، بازیگر با صحنه مردی مواجه میشود که سرش را به پشتی صندلی تکیه داده و به خواب عمیقی فرو رفته است. از این نظر جمجمهای در کانامارا میتواند اثر موفقی باشد چون لااقل داستانی دارد که مخاطب را تا پایان کار جذب خود میکند.
رازی که با گرههای متفاوتی همراه است در سه صحنه کار، یکی یکی باز میشوند.
«جمجمهای در کانامارا» داستان سرراستی دارد. در این آشفته بازاری که گروههای تئاتری گمان میکنند پیچیدن داستان در لایههای گوناگون و استفاده از استعارههای عجیب و غریب، روش خوبی برای متفاوت نشان دادن اثرشان است و هر چه قدر مخاطب گیجتر شود و دریافت کمتری از اثر نمایشی داشته باشد آن را به حساب نقطه قوت کار میگذارند، دیدن «جمجمهای در کانامارا» امیدوارکننده است. گروه جوان «دیب» یک اثر رئالیستی را روی صحنه بردهاند و با هرچه واقعیتر کردن دیالوگها، روی رئالیستی بودن اثر تاکید دارند. داستان درباره دو مردی است که در گورستان کار میکنند و با نبش قبر آدمهای مختلف، قبرها را خالی مینمایند اما وقتی به قبر همسر یکی از گورکنها میرسند، گور را خالی میبینند و این روشی است بر باز شدن رازی کهنه که تا پایان مخاطب را همراه خود میکند.
نمایشنامه که اثری از مارتین مک دوناف است با وجود روشن و سرراست بودن تا پایان بیننده را در حالت تعلیق نگه میدارد و دست آخر هم قضاوت را بر عهده مخاطب میگذارد.
این را بگذارید در کنار بازی راحت و قابل قبول شخصیت اول که داستان حول محور او میگذرد. نتیجه، کار استانداردی است که مخاطب را تا پایان نمایش جذب خود میکند اما چیزی که هرچند در طول اجرای تئاتر خنده را روی لب مخاطب مینشاند تا حدود زیادی ناشیانه و بیمحاباست، استفاده از شوخیهایی است که بهطور مستقیم و غیرمستقیم به مسایل جنسی اشاره دارد. حربهای که نویسندهها برای جذاب کردن اثرشان از آن استفاده میکنند، گاهی نابجا مورد استفاده قرار میگیرد و گل درشت به نظر میرسد.
اما با وجود نقاط قوت این اثر، نمیتوان چشم روی حداقلهایی بست که یک کار باید داشته باشد و «جمجمهای در کانامارا» فاقد اینها بود. آنچه بیش از همه توی ذوق میزند، بیشناسنامه بودن کار است. اینکه هیچ بروشوری وجود ندارد که بتوان از روی آن مشخصات اثر نمایشی را مشاهده کرد.
شاید حداقل حق مخاطب از یک اثر نمایشی، داشتن اطلاعات کافی پیش از اجراست. همچنین تاخیر در شروع نمایش، آفت چنین کارهایی است که گریبان این نمایش را هم گرفته است. (اجرای ویژه روزنامهنگاران با 20 دقیقه تاخیر همراه بود. ) از طرفی متاسفانه کمبود سالنهای نمایشی از یکسو و اختصاس نیافتن سالنهای اندک موجود به گروههای جوان سبب شده تا هر مکانی با اندک تغییر و نورپردازی تبدیل به سالن نمایشی شود.
در این به اصطلاح «تماشاخانه» بسته به اینکه کجای اتاق نشسته باشید، بخشی از نمایش را از دست خواهید داد و باید از طریق صدای بازیگران، داستان را دنبال کنید. از طرفی بازی سایر بازیگران آنطور که باید با داستان همراهی نمیکند. لکنت پلیس داستان خوب از کار درنیامده و فاکتوری که قرار است یک شخصیت ضعیفالنفس را به بیننده القا کند، باعث تشویش مخاطب میشود.
از طرفی این را میتوان در مورد جوانی که قرار است نقش یک نوجوان پرشر و شور و بیمغز را بازی کند هم صادق است. جوان که قرار است نماد بلاهت باشد با حرکات عجیب و غریب دست و پایش و لحن نامتعارف ادای کلام، چشم و گوش بیننده را خسته میکند. از طرفی دلیل آن همه تحقیری که متوجه این شخصیت در طول داستان میشود، قابل درک نیست و این مساله بیش از آنکه معلول متن نمایش باشد، ریشه در بازی ناقص جوان دارد. شخصیت دیگر این اثر که پیرزن دائمالخمری است که وقت خود را به قمار میگذراند نیز تنها با نیش تماممدت باز وی در طول اجرا ختم میشود.
در اثری که قرار است مخاطب را از سالنهای نسبتا راحت و تا حدودی استاندارد تماشاخانه ایرانشهر و تئاتر شهر به طبقه چهارم خانهای قدیمی بکشاند، کار بسیار سختتر خواهد بود؛ کار سختی که باید منتظر ماند و دید «جمجمهای در کانامارا» از پس انجامش برخواهد آمد؟
نجات گیشه سینما با «شهرموشها 2» و «بربادرفته»
ایسنا- منیژه حکمت اظهار امیدواری کرد که دو فیلمی که در حال تهیه آن است باعث نجات گیشه سینما در سال آینده شود.
این تهیهکننده سینما گفت: با ارزیابی آثار به نمایش درآمده در جشنواره فجر باید متاسف شد از اینکه سال بعد اکران موفقی را نخواهیم داشت و سینما با این فیلمها ورشکسته میشود درحالی که فکر میکردیم این قضیه مدیریت میشود و مشکل خاصی پیش نیاید. متاسفانه آن اتفاقی که منتظرش بودیم رقم نخورد. حکمت با اشاره به دو فیلمی که نوید اکران موفق آنها را در سال آینده میدهد، گفت: «شهرموشها 2» به کارگردانی مرضیه برومند قطعا میتواند سه ماه سینما را نجات دهد و اکران موفقی در سال آینده داشته باشد.
وی فیلم دوم را «بربادرفته» به کارگردانی رضا عطاران عنوان کرد و ادامه داد: این فیلم موضوع کمدی و جذابی دارد و امیدواریم تا آخر فروردینماه کلید بخورد و قطعا مخاطبان زیادی را به سالنهای سینما خواهد کشاند.
این تهیهکننده افزود: با این دو فیلم که از بخشخصوصی میآید امیدواریم اکران را نجات دهیم در غیر این صورت آینده خوبی رقم نخواهد خورد.
حکمت در پایان گفت: چیزی که در حال حاضر به سینما آسیب میزند، بودجههای دولتی است که امیدوارم بخش دولتی با بودجههایش پایش را از سینما بیرون بکشد ضمن اینکه باید تکلیف این بودجههایی که به برخی فیلمها اختصاص پیدا میکند، هزینهها، فروش و ارتباط با مخاطب این آثار روشن شود.
احتمال انتشار «کلنل» تا آخر سال
ایسنا- رمان «کلنل» محمود دولتآبادی در صورت گرفتن مجوز نشر، تا پایان امسال منتشر میشود. در پی پایان تعلیق نشر چشمه، بهرنگ کیائیان از مسوولان این نشر درباره این کتاب که بیش از پنج سال است در انتظار مجوز چاپ است، گفت: در صورتی که مجوز چاپ رمان «کلنل» تا یک هفته، 10 روز آینده صادر شود، این رمان را در اسفندماه و تا پیش از پایان سال منتشر میکنیم. وی با اشاره به ویراست نهایی این کتاب که به وزارت ارشاد داده شده است، گفت: درباره انتشار «کلنل» قولهای شفاهی داده شده، اما مجوز چاپ کتاب هنوز صادر نشده است. در عین حال، علی شجاعی صائین، مدیر اداره کتاب وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی درباره صدور مجوز چاپ رمان «کلنل» گفت: این کتاب هنوز برای بررسی مجدد به دست ما نرسیده و در صورت بررسی مجدد، طبق روال معمول درباره آن اعلام نظر خواهد شد. رمان «کلنل» که در ایران با نام «زوال کلنل» در سال 87 برای کسب مجوز نشر ارایه شده و هنوز اجازه انتشار نیافته است، آبانماه امسال برنده جایزه «یان میخالسکی» 2013 سوییس شد. دولتآبادی همچنین با نسخه ترجمه این رمان نامزد جایزه ادبی آمریکا برای بهترین کتاب ترجمه به زبان انگلیسی بود و نامش در فهرست نامزدهای اولیه جایزه بوکر آسیا نیز قرار گرفت.
رونمایی از «شکستناپذیر» آنجلینا جولی
مهر- بخشهای کوچکی از فیلم جدید آنجلینا جولی در مقام کارگردان که درباره یک قهرمان المپیک و قهرمان جنگ است، پخش شد.
این فیلم که تا آخر سال به اکران عمومی در میآید درباره قهرمانی به نام لویی زامپرینی است. بخشهای کوچکی از فیلم «شکست ناپذیر» یکشنبه 16 فوریه برای اولین بار در شبکه تلویزیونی ان.بی.سی پخش شد. پیشنمایش این فیلم که دومین فیلم ساخته جولی به عنوان کارگردان است، پس از فیلم اول او «سرزمین خون و عسل» محصول سال 2011، در سال 2014 به نمایش عمومی در میآید. در این آنونس که تام بروکا آن را روایت کرده، بخشهایی از داستان زندگی قهرمان جنگ و المپیک لوییس (لویی) زامپرینی روایت میشود. در این فیلم جک اوکانل در نقش این قهرمان ایفای نقش کرده است. او پس از سقوط هواپیمایش در جنگ جهانی دوم، 47 روز بین مرگ و زندگی در تقلا بود و سرانجام توسط نیروی دریایی ژاپن دستگیر و به کمپ اسرای جنگی فرستاده شد. این فیلم با اقتباس از کتاب پرفروش لورا هیلنبراند ساخته شده و در آن دامنال گلیسون، فین ویتروک، گارت هدلوند، جان ماگارو، آلکس راسل و میاوی بازیگر ژاپنی که برای اولین بار در فیلمی انگلیسی بازی کرده، ایفای نقش کردهاند.
دلجویی صداوسیما از بختیاریها
ایرنا- مدیرکل روابطعمومی سازمان صداوسیما از سفر قائممقام رییس رسانه ملی به خوزستان و دلجویی وی از بختیاریها خبر داد. سیدتقی سهرابی گفت: گروهی که عزتالله ضرغامی دستور داده بود ماجرای سریال «سرزمین کهن» را پیگیری کنند، به سرپرستی حجتالاسلام موسویمقدم به خوزستان سفر میکند. وی ادامه داد: اعضای این گروه متشکل از کارشناسان رسانه است. آنها با ائمه جمعه و نماینده ولیفقیه در خوزستان و نمایندگان این استان در مجلس دیدار خواهند داشت. سهرابی عنوان داشت: این گروه همچنین با کسانی که از بخشهایی از سرزمین کهن دلخور شده بودند، دیدار میکنند و به بررسی اتفاق روی داده جهت تنویر افکار عمومی میپردازند. هرچند که گفتوگوهای تلفنی بسیاری انجام شده و سوءتفاهم تا حد بسیاری مرتفع شده است. وی گفت: این موضوع برای رییس سازمان صداوسیما از اهمیت بسیار بالایی برخوردار بود به همین دلیل این گروه به خوزستان سفر میکنند. امیدواریم نتیجه و جمعبندی این سفر هرچه سریعتر مشخص تا تکلیف ادامه پخش سرزمین کهن نیز مشخص شود. طی روزهای اخیر قوم لر بختیاری در اعتراض به دیالوگهایی از سریال سرزمین کهن اقدام به تجمع مقابل فرمانداری دزفول کرده بودند.
↧
February 18, 2014, 2:40 pm
صادق هدایت از 28 بهمن 1281 تا 20 فروردین 1330: 49 سال تنهایی
بوف کور در میان آثار هدایت از جایگاه و شهرت ویژهای برخوردار است و بیش از بقیه مورد بحث و نقد و نظر قرار گرفته و به چند زبان ترجمه شده است.
جلال آلاحمد در مجله علم و زندگی مورخ 1330 خورشیدی با عنوان «هدایت بوف کور» مینویسد
بوف کور زبان خود هدایت است، خود اوست که در آن سخن میگوید، لحن خودش را دارد، مکالمه خود او است با درونش، صمیمیترین رابطهای است میان او و سایهاش که بر دیوار قوز کرده و همچون بوف کور نشسته. دلهرههای عوام نیست، حرف و سخنهای عادی شده نیست. زبان تازهای است، ناراحتکننده است، شلاق میزند....
آلاحمد در ادامه به کاوش در ژرفنای روح و روان صاحب اثر میپردازد: بوف کور کوششی است برای درک ابدیت زیبایی، انتقام آدم میرای زودگذر است از این زندگی از این محیط، انتقام زوال یابنده است از زوال و ابتذال....
در ارتباط با آثار صادق هدایت، اظهارنظرهای گوناگون و متضاد فراوان دیده میشود. در این رهگذر محکوم کردن این نویسنده و آثارش به خاطر بدبینی و منفیگرایانه دانستن آنهاست. در برخی نوشتهها و نقدها درباره آثار هدایت که کم هم نیستند، مرگ او در واقع نوع مرگ نویسنده را با برداشتهای شخصی خود به عبارت دیگر با نسبت سیاه انگاری زندگی پیوند زدهاند که نمیتواند دست کم با منطق و استدلال تجربی مناسبت داشته باشد چراکه هنرمندان و نویسندگان دیگری را هم میتوان پیدا کرد که با مرگ خودخواسته از دنیا رفتهاند و گاه نیز نوعی ناامیدی از «بودن» در آثارشان هم دیده میشود اما هیچگاه ارزش ادبی و هنری و در یک کلام میراث ماندگار آنها زیرسوال نرفته است. به عنوان مثال میتوان از ارنست همینگوی، ویرجینیا وولف، یوکیو میشیما، ژرار دونروال یا ونسان ونگوگ نام برد، هنرمندانی که به نظر میرسد خودکشی کردهاند در حالی که آثارشان با اظهارنظرهای افراطی روبهرو نشده است.
در نوشتهای با عنوان «آری بوف کور هدایت را باید سوزانید» در 1335 خورشیدی اینگونه آمده است؛ هر کسی از هممیهنان ما با خواندن بوف کور خودکشی نخواهد کرد چنان که حروفچین این کتاب که تاکنون 10 بار آن را خوانده و چیده و مصحح که 30 بار آن را خوانده و تصحیح کرده است، هیچکدام تا امروز خودکشی نکردهاند....
صادق هدایت در 28 بهمنماه 1281 خورشیدی، هفت سال پس از قتل ناصرالدینشاه و دو سال پیش از انقلاب مشروطه به دنیا آمد.
هنگامی که انقلابیون تهران را گرفتند او شش سال داشت و در پایان جنگ جهانی اول 15 ساله بود. زمان وقوع کودتای 1299 خورشیدی، 18 سال از عمر هدایت میگذشت و دست آخر وقتی رضاخان دولت و سلسله پهلوی را بنیاد نهاد، او 23 ساله شده بود.در این دو دهه از زندگی صادق هدایت در جامعه ایران و به طور خاص در سیاست و ادبیات کشور، دگرگونی وسیع و سریعی رخ داده بود که مهر خود را به تفکر و کارهای نویسنده نهاد.
او در یک خانواده بانفوذ، مرفه و صاحب مقام و منزلت اجتماعی و دیوانی متولد شده بود. بنیانگذار خاندان هدایت، رضاقلیخان بود؛ شاعر و مورخی برجسته در ادبیات که از نیمههای دهه دوم تا سالهای آخر دهه نهم قرن سیزده قمری زندگی میکرد.
وی در اشعارش تخلص هدایت را برخود نهاد. بیشتر بازماندگان رضاقلیخان در دوره قاجار و پهلوی در سیاست، دولت و ادبیات شخصیتهای موفقی از کار درآمدند. او دو پسر داشت: مخبرالدوله وزیر معارف بود و نیرالملک وزیر علوم و صادق هدایت نوه نیرالملک بود. پدر هدایت، اعتضادالملک کارمند عالیرتبه دولت بود که از ازدواج با دختر عموی خود، صاحب سه پسر و سه دختر شد که یکی از آنها صادق نام گرفت.
***
هدایت در شش سالگی وارد دبستان علمیه شد و پس از پایان تحصیلات ابتدایی به دارالفنون رفت که هنگام برپاییاش در 1286 قمری، پلیتکنیک بود و سپس به بهترین دبیرستان تهران بدل شد.
بیماری چشمدرد که در 15 سالگی به سراغ هدایت آمد باعث شد یکسال از درس و مدرسه عقب بیفتد. او در 1304 خورشیدی از مدرسه معتبر آن دوران، یعنی فرانسوی- فارسی سن لوئی فارغالتحصیل شد.
در کتاب «صادق هدایت/ از افسانه تا واقعیت» از قول مرحوم تقی رضوی، همکلاس او در سنلوئی که بعدها دوست تمام زندگیاش شد، صادق پسری خجالتی، گوشهگیر، بسیار حساس و اغلب گرفته توصیف میشود.
«در کلاس روابطم با هدایت در حد سلام و علیک بود که یک روز مارمولکی به مدرسه بردم تا سردرس تاریخ طبیعی نشان بدهم. هدایت آن را که دید یکراست آمد به طرفم و شروع کرد به بد و بیراه گفتن و متهم کردن من به زجر دادن حیوانات بیچاره!
توضیح دادم که همه این کارها در راه علم و دانش میشود. در جواب گفت: ظالم همیشه بهانههای خوبی برای اعمال پلیدش پیدا میکند. پس فرق بین من و تو و آدمکشهایی مانند چنگیزخان چیست؟ جواب دادم؛ اصلا قابل مقایسه نیست، او گفت: چرا، هست چون که اگر بشر دست از کشتن حیوانات بردارد، آدم هم نخواهد کشت...»
این دو دانشآموز تا پایان زندگی نسبتا کوتاه هدایت دوست هم باقی ماندند. رضوی سالها پس از هدایت در سال 1363 خورشیدی در تهران وفات یافت.
***
هدایت نوشتن را از دوران مدرسه شروع کرد و در آن هنگام دو جزوه منتشر کرد، «رباعیات خیام» و «انسان و حیوان» به تعبیری برخی از تحلیلگران آثار او از جمله نویسنده کتاب «صادق هدایت/ از افسانه تا واقعیت» هر دو نوشته منبعی ارزشمند برای فهمیدن زندگی و کارهای بعدی او به حساب میآید. هدایت رباعیات خیام را در سال 1302 در 18 سالگی منتشر کرد. مقدمه کتاب بهگونهای است که ردپای رشد فکری و روانی نویسنده در آن به روشنی دیده میشود.
***
هدایت در بهار 1305 خورشیدی- 1926 میلادی- راهی بروکسل شد و سپس در کارتپستالی که از پاریس برای برادرش محمود فرستاده تاریخ مرداد 1306- اوت 1927- را نوشته است. درباره رشته تحصیلی هدایت در اروپا نکات مبهم زیاد است؛ به گفتهای او ابتدا دندانپزشکی خواند و بعد چند وقتی هم مهندسی. در کتاب «صادق هدایت/ از افسانه تا واقعیت» آمده است که او به قصد تکمیل تحصیلات در رشته مهندسی به بلژیک رفت و بعد به فرانسه تا درسش را در مدرسه معماری ادامه دهد.به شهادتنامههای خودش، او هرگز به مرحله تحصیل در رشته تعیین شده که گویا مهندسی معماری بوده، نرسید زیرا از عهده ریاضیات پیشرفته برنیامد، درسی که اصلا با ذوق و استعداد ذاتی او هماهنگ نبود.
تغییر مکان متعدد در اروپا و با وجود تلاش زیادی که برای بهتر کردن روحیه خود انجام میداد به گواه مدارک موجود هدایت همچنان افسرده و غمناک بود. بهعنوان یک توضیح واقعگرایانه از قول نویسنده «صادق هدایت/ از افسانه تا واقعیت» میخوانیم که او برای ایفای نقش خود بهعنوان یک محصل تماموقت، فرد مناسبی نبود؛ او کسی نبود که در چارچوب تعهدات و نظم اجباری برای دریافت مدرک درس بخواند. نویسنده اضافه میکند «تنبلی» که در بسیاری از داستانهای هدایت از آن صحبت میشود و به طور خاص در «زنده به گور» که در 1309 در پاریس نوشته است با اینکه وصف حال خود او نیست اما به این مشکل اشاره دارد.
هدایت در هفتم اسفندماه 1307 در نامهای از شهر رنس فرانسه به دوستش رضوی در پاریس مینویسد: در موضوع درس از سایرین پستتر نیستم... ولی رفتن به امتحان و گذرانیدن آن غیرممکن است...»
***
آمده است که هدایت یکبار در خردادماه 1307 در یک نقطه پرت افتاده کنار رودی به نام مارن و از بالای یک پل قدیمی خود را به آب میاندازد و از آنجایی که شنا نمیدانسته از آن بهعنوان خودکشی تعبیر میشود ضمن اینکه خودش در نامهای به برادر بزرگ خود محمود در تهران مینویسد: اخیرا یک دیوانگی کردم به خیر گذشت.»
***
هدایت در 12 آذرماه 1329 پس از چند سال اقامت در ایران دوباره تهران را ترک کرد و پس از گذراندن یک شب با خانواده جمالزاده در ژنو، غروب روز بعد به پاریس رسید.
در آن زمان هدایت با حقوق 490 تومان در دانشکده هنرهای زیبا کار میکرد. او با هزار زحمت و با تلاش اطرافیان بانفوذی که داشت به طور مثال سهبد رزمآرا، نخستوزیر وقت و یکی از شخصیت مهم سالهای دهه 20 خورشیدی ایران که شوهرخواهرش بود، توانست چهار ماه مرخصی استعلاجی بگیرد و راهی پاریس شود.آمده است که هدایت هنگام ورود به پاریس روحیه خوبی نداشت. در نامهای به تاریخ 14 آذرماه 1329 به انجوی شیرازی مینویسد: «هیچ حوصله ادامه به کاغذ را ندارم، هیچ میلی به دیدن شهر ندارم... بعدها شاید فرصت بیشتری برای وراجی پیدا کنم...»
تلاش هدایت برای سروسامان گرفتن به سرعت برباد میرفت و رفتهرفته آثار ناامیدی در رفتار و در نامههایش خود را نشان میداد.
***
مصطفی فرزانه در آن دوران دانشجوی جوانی در پاریس بود که به هدایت به صورت یک پیشکسوت ادبی مینگریست و یکی از معدود ایرانیانی بود که تماس منظم با او داشت. یکی از آخرین دفعاتی که فرزند هدایت را دید به تاریخ 12 فروردینماه 1330/ اول آوریل 1951 میلادی- برمیگردد. هدایت در یک هتل ارزان سکونت داشت، دو روز بعد به آپارتمان کوچکی نقل مکان کرد و چند روز بعد از آن هم دست به خودکشی زد.
***
19 یا 20 فروردین 1330، شب هدایت به آپارتمان خود برگشت. پتویی کف آشپزخانه پهن کرد در را بست و روی زمین دراز کشید اما پیش از آن، پیچ گاز را باز کرده بود... و این مرگ بود که آهسته و پاورچین در اطراف صادق هدایت چرخ میزد.
***
به پلیس اطلاع داده شد و خبر کوتاهی از مرگ او در مطبوعات فرانسه به چاپ رسید. خانواده هدایت تصمیم میگیرند که او در پاریس دفن شود. تشریفات مذهبی خاکسپاری در مسجد مراکشیها برگزار شد. تابوت هدایت در گورستان معروف پرلاشز کنار بسیاری از زنان و مردان نامی جهان به خاک سپرده شد. سنگ اولیه قبر، بعدها توسط برادر او، محمود عوض شد؛ سنگ بلند سیاهرنگی با طراحی یادآور بوف کور و نوشته کوتاهی به فارسی و فرانسه جای قبر صادق هدایت را پوشانده است.
***
و آخر اینکه صادق هدایت بهعنوان یک انسان صاحب عقاید و رفتاری خاص بود که هرکسی آزاد است موافق یا مخالف او باشد و هدایت نویسنده هم بالقوه دوستداران و دوستندارانی دارد؛ همه اینها به جای خود اما نکته این است که صادق هدایت به شهادت آثارش که صدالبته ضعیف و قوی در میانشان دیده میشود در تاریخ فرهنگ و ادب ما، جایگاه برجستهای دارد اما ما ایرانیها به عادت مالوف که اهل افراط و تفریط هستیم در قضاوت درباره او هم به میانهروی عادت نکردهایم.
نامه بازیگر «سرزمین کهن» به بختیاریها
ایسنا- در پی اعتراض چند روزه اقوام بختیاری به سریال «سرزمین کهن»، نامهای منسوب به امیر آقایی- بازیگر این سریال- خطاب به اقوام بختیاری در فضای مجازی منتشر شد.
آنچه در زیر میخوانید متنی است که از بازیگر «سرزمین کهن» در راستای فراگیری موج اعتراضات اقوام بختیاری در صفحه هوادارانش در فیسبوک منتشر شده است.«این تنها میتواند از فواید مخصوص فلات ما باشد که چند هفته است سربازان بیگناه سرزمینمان در اسارتند و هیچ صدایی از کسی برنمیآید. ما عادت داریم از سوراخ سوزن رد شویم و از در دروازه نه!!!!
صدای اعتراض بختیاریهای عزیز را شنیدم که در چند روز گذشته از هر ناسزا و پیامک گرفته تا تهدید و ارعاب فروگذار نبودند.
سپاس میگویم مردم سرزمینی را که آنقدر صبور نبودند و نخواستند صبر پیشه کنند تا ببینند نه کمال تبریری، نه من و نه هیچ کس دیگری قصد بیاحترامی به قومی را نداشتهایم. این سادهانگاری در رگ و خون ما جاری است؛ یادآور میشوم فیلمهای کمال تبریزی را که سالهاست توقیف است، یادآور میشوم ممنوعالکاری و جریمهام را برای بازی نکردن در فیلمی که شما دوستش نداشتید.
برادران عزیز بختیاری؛
غیرتتان را میستایم و به نوبه خود تنها میتوانم بگویم قصد ما بیاحترامی نبوده است. اساسا قهرمان سریال «سرزمین کهن» یک بختیاری است. اما یک سوال برایم باقی است، آن روزهایی که برای مردم سرزمینم محکوم به ممنوعالکاری بودم از این خیل غیرت و جوانمردی چرا حتی شاخه گلی برای تسکین زخمهایم روانهام نشد؟
با احترام
امیر آقایی
17 فوریه ۲۰۱۴- لندن»
سریال «سرزمین کهن» در روزهای اخیر اعتراض تعدادی از نمایندگان مجلس و مردم شهرهای بختیاری را در پی داشته است.
در پی این اعتراضات رییس سازمان صداوسیما طی نامهای تذکراتی را خطاب به معاونت سیما ابلاغ کرد.
ضرغامی در این نامه ابلاغ کرد: «باید اطلاعرسانی تصویری در مورد حوادث قسمتهای آینده سریال درباره شخصیت قهرمان سریال که یک بختیاری اصیل است در دستور کار شبکه قرار گیرد ضمنا در برنامههای تحلیل هفتگی این سریال با دعوت از کارشناسان ذیربط بهویژه در حوزه تاریخ پرافتخار قوم بختیاری، مردم کشورمان را با فداکاری و سلحشوریهای آنان بیشتر آشنا کنید.»
اعضای گروه «چارتار» بین مردم حاضر شدند
مهر- عصر 28 بهمنماه، نخستین آلبوم موسیقی گروه چارتار با نام «باران تویی» با حضور اعضای این گروه موسیقی در فروشگاه کتاب «داستان» در مجاورت فرهنگسرای رسانه رونمایی شد.
در این مراسم آرش فتحی، احسان حائری، آیین احمدیفر و آرمان گرشاسبی از جمله اعضای گروه بودند که در این مراسم حضور داشتند.
در این مراسم، ترانه «باران تویی» در فضای فروشگاه کتاب در حال پخش بود و تعداد بسیاری از مخاطبان داخل فروشگاه این آلبوم را خریداری کرده و از اعضای موسیقی مورد علاقه خود میخواستند تا آن را امضا کنند.
همچنین تعداد زیادی از علاقه مندان برای خرید آلبوم و دیدن گروه «چارتار» در بیرون از فروشگاه صف بسته و منتظر بودند تا با خلوت شدن داخل فروشگاه برای خرید آلبوم موسیقی «باران تویی» وارد فروشگاه شوند.
این برنامه در حالی اینگونه برگزار شد که دعوت از رسانهها به منظور شرکت در نشست خبری بود ولی نشستی برگزار نشد. همچنین به دلیل ازدحام جمعیت نمایندگان رسانهها امکان صحبت با اعضای گروه «چارتار» را پیدا نکردند و مسوولان فروشگاه کتاب هم مساعدت لازم را نداشتند.
«خط استوا» در خانه هنرمندان
گروه فرهنگ- این روزها نمایش «خط استوا» آخرین تمرینهای خود را در تماشاخانه انتظامی ادامه میدهد. این نمایش داستان جعفر و گلنار زن و شوهری است که زندگی آنها به بازی میگذرد. یک میز پینگپنگ در زیر زمین خانه اجارهیشان گذاشتهاند و روز و شب را به بازی میگذرانند. بازی آن دو بر سر کشورهاست و در دنیای ذهنی که برای خود ساختهاند برنده هر بازی صاحب یک کشور میشود. حالا بازی به آخر رسیدهاند و تنها یک کشور باقی مانده است....
جمال هاشمی، نویسندگی وکارگردانی این نمایش را برعهده دارد، علی باقری و فاطمه فخرایی بازیگران این نمایش هستند و طراحصحنه این نمایش سعید حسنلوست و موسیقی این نمایش ساخته پویان فرزین است.
لازم به ذکر است این نمایش از 4 تا 23 اسفندماه در خانه هنرمندان ایران، تماشاخانه استاد انتظامی، ساعت 8:30 به اجرا میرود. پیشفروش خرید اینترنتی از طریق سایت تیوال www.tiwall.com یا از طریق تماس با شماره 09379223634 مقدور خواهد بود.
محب اهری همراه با «کلوچه دارچینی»
فارس- نمایش «کلوچه دارچینی» نوشته دیوید وود با کارگردانی مریم کاظمی آخرین مراحل آمادهسازی را پشتسر میگذارد تا در تالار بوستان مرکز تولید تئاتر کانون پرورش فکری کودکان اجرای خود را آغاز کند.
این نمایش شاد و موزیکال که تازهترین نمایش گروه تئاتر مستقل به شمار میرود با بازی حسین محباهری، مریم کاظمی، جواد زیتونی، سعید عابدی، آنا نمکچیان، مهراد زمانی، حسام کلانتری، مریم الهامیان و... روی صحنه میرود.
این نمایش زنده- عروسکی ماجرای یک کلوچه دارچینی تازه پخته شده را در یک آشپزخانه به نمایش میگذارد. «کلوچه دارچینی» طی ماجراهایی بسیار هیجان انگیز با ساکنان آشپزخانه آشنا میشود و...
نمایش «کلوچه دارچینی» ساعت 18 هر روز غیر از شنبهها در سالن بوستان مرکز تولید تئاتر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان واقع در پارک لاله اجرا میشود.
این نمایش با مدت زمان 70 دقیقه از ابتدای اسفندماه پذیرای عموم خانوادهها و علاقهمندان تئاتر کودک و نوجوان خواهد بود.
سینما قدس پس از 2 ماه باز میشود
مهر- رامین نصیری، مدیر سینما قدس درباره خبرهای پراکندهای که درباره تعطیلی کامل این سینما شنیده میشود، گفت که ما حدود دو ماه پس از اکران «جیببر خیابان جنوبی» این سینما را تعطیل کرده بودیم. در این مدت یک بحث کلی با محمدرضا فرجی، مدیر امور سینماها در وزارت ارشاد درباره حمایت از بازسازی این سینما و همچنین ارایه آثار پرفروش به این سالن داشتیم که خوشبختانه این موضوع باعث شد ما با حمایت وزیر ارشاد و فرجی در ارشاد روبهرو شویم.
وی افزود: ارایه فیلم «معراجیها» ساخته مسعود دهنمکی به این سینما به عنوان سینمای سرگروه در راستای حمایتهای ارشاد از این سینماست. البته در کنار این موضوع آنها قول مساعدت دادند تا سینما قدس سه سالنه شود و این اتفاق با حمایت وزارت ارشاد و موسسه سینما شهر انجام میشود.
نصیری گفت: همچنین در ارایه فیلمها نیز وزارت ارشاد ما را حمایت میکنند. البته در سینمای ایران در هر سال فقط چندین فیلم اکران میشوند که گیشه خوبی دارند و گرنه همه آثار که پرفروش نیستند.
وی در پایان عنوان کرد: سیستم آپارات ما عوض شده است و هم اکنون نیز سینما در حال تجهیز شدن به سیستم دیجیتالی و دالبی است. این سینما پس از دو ماه از روز 30 بهمنماه (امروز) با نمایش «معراجی ها» کار خود را آغاز میکند.
واکنش دولتآبادی به خبرهای «کلنل»
ایسنا- محمود دولتآبادی ضمن قدرشناسی از توجه رسانهای به رمان «کلنل» به شیوه خبررسانی درباره این رمان واکنش نشان داد.
این نویسنده پیشکسوت گفت: برخوردهای رسانهای غلوآمیز از نظر من چیز خوبی نیست و به منطق نشر کتاب کمکی نمیکند. ترجیح من این است که مقوله نشر در کشور ما روال طبیعی و منطقی پیدا کند اما نحوه برخورد غلوآمیز با یک امر عادی (چاپ یک کتاب) احتمال دارد که مانع روند منطقی نشر کتاب بشود.
انتظار من همیشه این بوده که هر موضوعی در جا و اندازه خودش سنجیده شود اما این نوع واکنشها نوعی افراط است در مقابل تفریط و با تعادل نسبتی ندارد.
دولتآبادی در پاسخ به اینکه بالاخره این توجیه وجود دارد که این کتاب شرایط خاصی پیدا کرده پس از سالها که به چاپ سپرده شده، مدت طولانی منتظر مجوز نشر بوده و از سویی موفقیتهای بینالمللی کسب کرده است، گفت: نباید با واکنش افراطی آنرا به مسالهای بغرنج و بسیار مهمتر از خودش تبدیل کرد. به هر حال امیدوارم این نوع خبررسانی تاثیرات منفی نداشته باشد.
در چند روز اخیر و در پی حل مشکل نشر چشمه و پایان تعلیق آن، مساله مجوز گرفتن و انتشار رمان «کلنل» محمود دولتآبادی که بیش از پنج سال است در انتظار کسب مجوز نشر است در رسانهها بسیار خبرساز شده است.
رمان «کلنل» که در ایران با نام «زوال کلنل» در سال 87 برای کسب مجوز نشر ارایه شده است، آبانماه امسال برنده جایزه «یان میخالسکی» 2013 سوییس شد.
درخشش قمصری و معتمدی در جشنواره موسیقی فجر
ایسنا- سالهاست که طرفداران موسیقی سنتی ایران متعصبانه نسبت به کمتوجهی نسل جوان به اینگونه از هنر انتقاد کرده و نگرانیشان را ابراز میکنند، از سوی دیگر نسل جوان نیز لجوجانه با تاکید بر ضعفهای انطباقی به این سرمایه ملی کمتوجهی میکنند. با این پیشزمینه میتوان گفت حضور و فعالیت موسیقیدانان جوانی چون علی قمصری و محمد معتمد، شعله امید به آینده موسیقی ایرانی را در پیوند بین سنت و گرایشهای نو روشن نگه میدارد.این دو چهره جوان موسیقی سنتی ایران که حالا نامی هم برای خود دست و پا کردهاند در بیستوچهارمین دوره جشنواره بینالمللی موسیقی فجر کنسرتی ارایه کردند که میتوان گفت نمونه جدی از تلاش برای حرکتی نو بر بستر اصالتها و در یک کلام رپرتواری تلفیقی با حفظ وقار لازم بود.این دو هنرمند که قرار بود اجرایشان با نام کنسرت «عبور» در اسفندماه و در دو نوبت در تالار وحدت به صحنه رود، یک نوبت آن را در قالب جشنواره موسیقی فجر شامگاه دوشنبه 28 بهمنماه به انجام رساندند.
در این اجرا که خود قمصری علاوه بر سرپرستی گروه، نوازندگی تار و دوتار را انجام میداد با همراهی تنبک، سه ویولن آلتو و یک ویولن سل گروه قطعات در گوشهای از آسمان، همزاده، بلای عشق، با من بگو تا کیستی؟، میچرخد این تسبیح، چه نزدیکاست و بیباده مست را عرضه کردند. شعرهای این قطعهها نیز علاوه بر مولانا از شاعران نوگرایی چون هوشنگ ابتهاج، محمدعلی بهمنی و محمدرضا شفیعی کدکنی بود. این شعرها بیشتر غزلهای نو بودند و فقط یکی از آنها (میچرخد این تسبیح) در قالب نیمایی انتخاب شده بود.در این اجرا برخلاف بسیاری از کنسرتهای نامداران موسیقی سنتی، قطعههای ساز و آواز نیز در کمال دقت بسیار گزیده انتخاب شده بود تا مخاطبان خود را که الزاما متخصص موسیقی کلاسیک ایرانی نیستند، راضیتر نگه دارند.گروه «عبور» علی قمصری با همراهی محمد معتمدی که سال گذشته با گروه ادیب در این جشنواره حضور یافته بود در حالی در سالن پر از جمعیت تالار وحدت اجرایش را عرضه کرد که استفاده از تصاویر متناسب با قطعهها در پسزمینه صحنه، رضایت نسبی حاضران را افزایش داده بود.
↧